وبلاگ شخصی رسول چگینی

جستارهایی در تاریخ اسلام | امامت اهل بیت علیهم السلام | نقد وهابیت |

وبلاگ شخصی رسول چگینی

جستارهایی در تاریخ اسلام | امامت اهل بیت علیهم السلام | نقد وهابیت |

پیوندها
چهارشنبه, ۶ دی ۱۴۰۲، ۰۹:۱۰ ق.ظ

ام البنین؛ سرباز ولایت در کسوت مادری

 

فاطمه بنت حِزام مشهور به‌ ام‌البنین، از قبیله بنی‌کلاب بود. پدرش حِزام بن خالد مردی شجاع و دلیر و راستگو است. وی از استوانه های شرافت در میان عرب به شمار می رفت و در بخشش، مهمان نوازی، دلاوری و رادمردی و منطق قوی مشهور بود. مادر بزرگوار ام البنین، ثمامه (یا لیلی) دختر سهیل بن عامر بن جعفر بن کلاب است که در تربیت فرزندان کوشا بوده و تاریخ از وی چهره درخشانی را به تصویر کشیده است.

در مورد تاریخ دقیق ولادت ام البنین اطلاعی در دست نیست و تاریخ نگاران، سال ولادت او را ثبت نکرده اند، ولی یاد آور شده اند که تولد پسر بزرگ ایشان، حضرت ابوالفضل علیه السلام، در سال 26 قمری اتفاق افتاده است. برخی از تاریخ نگاران، زمان ولادت ایشان را در حدود پنج سال پس از هجرت در حوالی کوفه تخمین می زنند.

پس از شهادت حضرت فاطمه(س)، امام علی(ع) با برادرش عقیل که در نسب‌شناسی عرب خبره بود، درباره انتخاب همسری که اصیل و از خاندانی دلیر و نیرومند باشد و فرزندانی دلیر و جنگاور بیاورد، مشورت کرد. عقیل، فاطمه بنت حزام را پیشنهاد کرد و علی (ع) با او ازدواج کرد.

نقل شده، ام‌البنین پیش از ازدواج با حضرت علی (ع)، با شخص دیگری ازدواج نکرده بود. همچنین گفته شده ام‌البنین بعد از شهادت حضرت علی(ع) با شخص دیگری نیز ازدواج نکرد.

ام‌البنین چهار پسر به نام‌های عباس (ع)، عبدالله، جعفر و عثمان به دنیا آورد. به گفته منابع تاریخی، فاطمه کلابیه دارای چهار فرزند بوده و آن‌ها به شجاعت و دلیری مشهور بوده‌اند، لذا او را ام البنین به معنای مادر پسران نامیده‌اند. وی بعد از شهادت فرزندانش در شعرهایش از زنان خواسته که دیگر او را ام البنین نخوانند؛ زیرا به یاد فرزندان شجاعم می‌افتم و دلم آتش می‌گیرد.

می‌گوید من زمانی ام‌البنین بودم ولی اکنون ام‌البنین و مادر پسران نیستم. در بعضی نقل‌ها آمده هنگامی که وی به خانه علی می‌رود از ایشان تقاضا می‌کند که فاطمه خطابش نکنند تا فرزندان زهرا به یاد مادرشان نیافتند؛ البته این مطلب در هیچ سند معتبری پیدا نشده‌ است.

در اسناد تاریخی مطلب چندانی درباره تاریخ وفات ام البنین وجود ندارد، اما معتبرترین تاریخی که مربوط به وفات ایشان است تاریخ ۱۳ جمادی الثانی سال ۶۴ قمری یا سال ۷۰ هجری بیان کرده‌اند. وی در قبرستان بقیع کنار صفیه و عاتکه عمه‌های پیامبر اسلام مدفون است.

 ویژگی‌های شخصیتی ایشان باعث شده که به عنوان یکی از زنان ولایت‌مدار در طول تاریخ شناخته شود، به مناسبت وفات ام‌البنین(س) و با هدف شناخت مهمترین عوامل ولایتمداری ایشان با یک کارشناس مذهبی به گفت‌وگو پرداختیم.

 

رسول چگینی پژوهشگر بنیاد بین‌المللی امامت در گفت‌وگو با ایسنا عنوان کرد: ولایتمداری ام‌البنین(س) را باید در سخنان و واکنش‌های او در مواجهه با امیرالمؤمنین (ع) و امام حسین (ع) و رویدادها و جنایاتی که در کربلا واقع شد، مشاهده کرد.

عارف به حق ولایت

وی اظهار کرد: یکی از نتیجه‌های آگاهی و محبت، حس وفاداری به عزیزان است و در زندگی ام‌البنین(س) این وفاداری در سخنان او پس از شهادت مولای متقیان علی (ع) مشهود است. وفاداری ام‌البنین(س) به همسر بزرگوار خویش به حدی است که پس از شهادت حضرت علی (ع) با آن که جوان بود اما به احترام آن حضرت و برای حفظ حرمت او، تا پایان عمر ازدواج نکرده و همسر دیگری را اختیار نمی‌کند؛ با آن که مدّتی نسبتاً طولانی (بیش از بیست سال) پس از آن حضرت زنده بود.

این کارشناس مذهبی ادامه داد: زمانی که «امامه» یکی از همسران آن امیرالمؤمنین (ع) توسط «مغیرة بن نوفل» که یکی از مشاهیر عرب است خواستگاری می‌شود با ام‌البنین(س) در مورد ازدواج مشورت می‌کند، او در جواب می‌گوید: «سزاوار نیست پس از علی، ما در خانه دیگری باشیم و با مرد دیگر پیمان همسری ببندیم.»؛ این سخن ام‌البنین نه تنها در اَمامه که در لیلی تمیمیه و اسماء بنت عمیس نیز اثر گذاشت و تا پایان عمر هر چهار همسر امام علی (ع) ازدواج مجدد نکردند.

اطاعت محض از ولایت

چگینی بیان کرد: هنگامی که امام حسین (ع) آهنگ ترک مدینه و تشرف برای حج و به دنبال آن، هجرت به سوی عراق کرد، ام‌البنین(س) به همراهان امام حسین (ع) چنین سفارش می‌کرد: «چشم و دل مولایم امام حسین (ع) و فرمان‌بردار او باشید.»؛ این سخن، بیانگر اعتقاد عمیق ام البنین(س) به جایگاه امام حسین (ع) است که فرمان‌برداری از ایشان را در هر حالی خواستار شده است.

صبر و تسلیم در مسیر ولایت

وی اظهار کرد: پس از واقعه کربلا بشیر در مدینه ام‌البنین(س) را ملاقات می‌کند تا خبر شهادت فرزندانش را به او بدهد. ام‌البنین(س) پس از دیدن وی که فرستاده امام سجاد (ع) بود می‌گوید: «ای بشیر! از امام حسین (ع) چه خبر داری؟ بشیر گفت: خدا به تو صبر دهد که عباس تو کشته گردید. ام‌ البنین(س) فرمود: از حسین(ع) مرا خبر ده!» بشیر خبر شهادت بقیه فرزندان او را هم اعلام کرد، ولی ام‌ البنین پیوسته از امام حسین(ع) خبر می‌گرفت و با صبر و بصیرتی بی‌نظیر می‌گوید: «یا بشیر اَخْبِرْنِی عَنْ اَبِی عَبْدِاللّه (ع) أولادی وَمَن تَحتَ الخَضراء کُلُّهُم فداءُ لأبی عَبدِاللهِ الحُسین؛ ای بشیر خبر از اباعبدالله الحسین بده فرزندان من و همه آنچه زیر این آسمان مینایی است فدای اباعبدالله باد.»

چگینی افزود: چون بشیر خبر شهادت امام حسین (ع) را به آن حضرت داد، صیحه‌ای کشید و گفت: «قَدْ قَطَّعتَ نِیاطَ قَلبی»؛ (ای بشیر! رگ قلبم را پاره کردی) و سپس صدا به ناله و شیون بلند کرد. اما فقدان فرزندانش او را متأثر و ناراحت کرده بود، چنانکه وقتی حضرت زینب(س) سپرخونین حضرت عباس(ع) را به عنوان یادگاری به ام‌البنین(س) نشان داد، وی تا آن را دید چنان دلش سوخت که نتوانست تحمل کند و بی هوش بر زمین افتاد.

وی یادآور شد: طبق نقل مقاتل الطالبیین، ام‌البنین(س) پس از با خبر شدن از شهادت فرزندانش، هر روز با نوه‌اش عبیدالله (فرزند عباس) به قبرستان بقیع می‌رفت و در آنجا اشعاری که خود سروده بود، می‌خواند و می‌گریست. اهل مدینه گرد او جمع می‌شدند و همراه او گریه می‌کردند.

پیوند عمیق با ولایت

چگینی تاکید کرد: علاقه شدید ام‌البنین(س) به امام حسین (ع) را نمی‌توان تنها در حد علاقه یک مادر به فرزند خود دانست؛ بلکه این علاقه برخاسته از روحیه ولایتمداری ایشان بوده است. آیت الله مامقانی در کتاب تنقیح المقال، ولایت‌مداری ام البنین را این چنین به تصویر می‌کشد: «فَاِنّ علَقَتها بالحسین (ع) لیس اِلاّ لاِمامته؛ (همانا علاقه ام‌البنین به حسین بن علی (ع) به خاطر امامت حضرت است.»

وی تصریح کرد: در جای دیگر «مامقانی» می‌نویسد: «اینکه او به شرط سلامت حسین (ع)، مرگ چهار فرزند خویش را بر خود آسان می‌گرفت نشان درجه عالی ایمان او است. من او را از نیکان به حساب می آورم.»؛ این نشان دهنده پیوند عمیقی است که میان ام‌البنین با امام زمان خویش وجود داشته است و از روح بلند ولایت‌مداری ایشان حکایت دارد.

این کارشناس مذهبی با بیان اینکه در مجموع می‌توان گفت که حضرت ام‌البنین(س) سربازی برای ولایت بودند که در کسوت مادری قرار داشتند، عنوان کرد: این امر را می‌توان از منش و رفتار این حضرت در عصر امام علی(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) دریافت که همواره مدافع حریم ولایت بود و در بزنگاه‌های حساس، با بخشش و ایثار ارزشمندترین دارایی‌هایش، دِین خود را به امام زمان خویش ادا کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۰۲ ، ۰۹:۱۰
رسول چگینی
يكشنبه, ۲۶ آذر ۱۴۰۲، ۰۹:۱۴ ق.ظ

الگوریتم اثبات تاریخی یک حقیقت مکتوم!

 

دستیابی به حقیقت از آرزوهای دیرین بشر است که در مسیر جستجوی آن، روشهای گوناگونی را کشف کرده و به کار بسته است. به هر میزان که بر اهمیت آن حقیقت افزوده شود، شیرینی آگاهی از آن زیاده می گردد و هرچه داده‌های پیرامون آن نایاب باشد، دسترسی به آن حقیقت دشوارتر است.

تاریخ به‌ مثابه علمی که گذشته بشر را بازگو می‌کند، روشهای متعددی برای بازیابی حقایقِ ناپیدا پیش روی حقیقت‌جویان قرار داده است.

استفاده از فَکت‌ها، تحلیل داده‌ها و کنار هم قرار دادن شواهد و قرائن، شیوه مرسومی است که تلألؤ نور حقیقت را از زیر صفحات کتمان و تحریف نمایان می سازد.

اگرچه امروزه ابعاد سترگی از تاریخ پر فروغ اسلام بر اندیشه محققان سایه افکنده است، اما همچنان زوایای پنهانی وجود دارد که جز از مسیر کاوش‌های تاریخی، راهی برای درک حقایق آن بُرهه فراهم نیست.

بازیابی حقیقت از طریق کاوش تاریخ

منابع تاریخی، بهترین گنجینه ای است که ارتباط انسان با گذشته را برقرار ساخته است؛ اما منابع متقدم تاریخ اسلام مانند تواریخ سایر ملل که اغراض و انگیزه‌های مَسندنشینان در نحوه نگارش آن تأثیرگذار بوده، دستخوش ناملایمات شده و نارسا در انعکاس همه حقایق، با کتمان و حذف و تحریف رویدادها دست‌وپنجه نرم کرده است.

اینکه «تاریخ را همواره قوم پیروز نوشته است»، واقعیت دردناکی است که نه به نحو عام استغراقی اما در موارد زیادی قابل ادراک است.

پژوهشگران، سنگینیِ وظیفة بازیابی حقیقت در موضوعات مکتوم تاریخی را بر دوش خود احساس می‌کنند؛ وظیفه‌ای که جز از راه کاوش تاریخی، تدارک دیده نمی‌شود.

یکی از مهمترین موضوعات چالش برانگیز در طول تاریخ، ره‌گیری جرم و جنایاتی است که به صورت غیر رسمی و مخفیانه انجام شده است.

دشواری آگاهی از حقیقتِ امر در این موضوعات، آنجا مضاعف می‌شود که این جنایات، به دستورِ حاکمان یا نزدیکانِ دربار و یا به دست اعضای تأثیرگذار یک حکومت و قدرتِ بَرمَسند انجام شده باشد؛ زیرا  قلم‌به‌دستان فراوان با مهارتِ خاصی که در واژگونی حقایق کسب کرده‌اند، تاریخ را آنگونه که «باید» نوشته‌اند نه آنگونه که «هست».

شهادت حضرت فاطمه (س)؛ حقیقت مکتوم

ماجرای شهادت حضرت فاطمه (س) نیز از رویدادهایی است که در طول تاریخ تلاشهای زیادی برای مخفی نگاه داشتن آن وجود داشته است؛ زیرا این جنایت به دستور خلیفه وقت و توسط عاملان حکومت، علیه تنها یادگار مهمترین شخصیت حکومتی انجام گرفته است که حاکمان بعدی خود را جانشین او می دانستند.

با آشکار شدن حقیقت، پایه های مشروعیت جانشینان با چالش های جدی مواجه می‌شده است؛ بنابراین، انگیزه‌های زیادی برای کتمان و انکار این جنایت وجود داشته است.

سازوکار اثبات شهادت حضرت فاطمه (س)

برای اثبات شهادت حضرت زهرا (س) ضروری است که نکاتی را محفوظ داشت:

اول: شهادت حضرت زهرا (س) در معرکه نبرد واقع نشده است بلکه بر اثر صدماتی بوده که در ماجرای هجوم به درِ خانه ایشان برای اخذ بیعت از امیرالمؤمنین (ع) و سایر ساکنان خانه وارد شده است. بنابراین، شهادت ایشان با شهادت حمزه سید الشهداء، عمار یاسر و دیگران که نحوه قتل آشکار است، تفاوت دارد.

در نتیجه، نباید توقع داشت که صراحت موجود در گزارش قتلهای شهدا برای شهادت حضرت زهرا (س) وجود داشته باشد.

دوم: اثبات شهادت حضرت زهرا (س)، از مسیر اثبات ارتباط میان جنایت‌های هنگام هجوم با وفات حضرت زهرا (س) فراهم می‌شود. بدیهی است تلاشهای عالمان برای اثبات این ارتباط، به جهت فقدان دانش کافی و تجهیزات مورد نیاز در زمان وقوع شهادت است.

اگر این اتفاق در دهه‌های اخیر واقع می‌شد، به لطف تکنولوژی و آزمایشهای موجود، انکار این جنایت غیرممکن می‌بود.

سوم: به میزان فاصله ای که از وقوع جنایت تا وفات، بازه زمانی ایجاد شود، اثبات ارتباط میان این دو دشوارتر می شود؛ زیرا این فاصله زمانی، زمینه برای انکار ارتباط میان جنایت با وفات را برای دست‌اندرکاران آن فراهم می‌سازد.

چهارم: بروز فاصله زمانی، تأثیری در حکم قتل ندارد. علمای اهل سنت و شیعه تصریح کرده اند که اگر کسی بر اثر صدماتی که در معرکه می بیند، بعدها از دنیا برود (ارتثاث)، بر او عنوان شهید اطلاق می شود و اگر خارج از معرکه این اتفاق افتد، حکم قصاص از قاتل او ساقط نمی شود (الجزیری، الفقه على المذاهب الأربعة ومذهب أهل البیت، ج ٥ ص ٤١٦).

پنجم: راه اثبات قتل در فقه اسلامی بر چهار شیوه است: ۱- اعتراف قاتل؛ ۲- شهادت شاهدان؛ ۳- قسم خوردن تعداد معین؛ ۴- علم قاضی. بنابراین، حتی اگر سه راه نخست برای اثبات شهادت مهیا نشود، علم کسی که آگاه به قواعد شرعی است نیز برای اثبات شهادت کفایت می کند. این علم با استناد به قرائن و شواهدی پیرامون آن واقعه به دست می آید.

بازخوانی ماجرای هجوم

با نظرداشت موارد پیش‌گفته می‌توان اینگونه استنباط کرد:

همه تاریخ نگاران اجماع دارند که حضرت فاطمه (س) در سال یازدهم هجری دنیا را ترک کردند. شیعیان آن را حدود سه ماه (۷۵ تا ۹۵ روز) و اهل سنت شش ماه پس از وفات رسول الله (ص) می‌دانند. درباره سن حضرت هنگام وفات نیز اختلاف وجود دارد که این اختلاف به جهت اختلاف در تاریخ ولادت ایشان است.

اهل سنت ولادت حضرت را پنج سال قبل از بعثت، و شیعه پنج سال پس از بعثت می دانند. در هر صورت، ایشان هنگام وفات بین ۱۸ تا ۲۸ سال داشته اند؛ یعنی کمتر از سی سال و در سنین جوانی به سر می بردند.

عالمان اهل سنت در موضوع وفات حضرت فاطمه (س)، از رویدادهای زمان حیات پیامبر (ص) تا نحوه تشییع و دفن ایشان سخن گفته اند، اما درباره علت وفات حضرت، حرفی به میان نمی آورند.

آنان گفته اند که پیامبر (ص)، حضرت فاطمه (س) را خواندند و با هم صحبت خصوصی کردند، حضرت کمی گریان و سپس خندان شدند، وقتی از ایشان علت آن پرسیده شد، فرمودند: پیامبر (ص) خبر داد که به زودی از دنیا وفات می‌کند و من اولین کسی از خاندان پیامبر (ص) هستم که به ایشان ملحق می‌شود.» (مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، بیروت، دار إحیاء التراث العربى، ج ۴ ص ۱۹۰۴).

وقایع روز وفات حضرت فاطمه (س) را نیز بازگو کرده‌اند که حضرت از ام سلمه خواستند که برای انجام غسل به ایشان کمک کند و سپس لباس پاکیزه‌ای پوشیدند و گفتند که امروز از دنیا می‌روند و این اتفاق افتاد. (احمد بن حنبل شیبانی، مسند احمد، بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۴۲۱ هـ.، ج ۴۵ ص ۵۸۷).

حتی ماجرای دفن شبانه (بخارى، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، دار طوق النجاة، ۱۴۲۲ هـ.، ج ۵ ص ۱۳۹) و استفاده از تابوت برای تشییع جنازه (ذهبی، محمد بن احمد، سیر أعلام النبلاء، بیروت، مؤسسة الرسالة، سوم، ۱۴۰۵ هـ.، ج ۱ ص ۵۴) نیز نقل شده است.

اما هرگاه از آنان درباره علت وفات حضرت فاطمه (س) پرسیده می‌شود، نهایت حرفی که زده می‌شود اینکه می‌گویند به جهت حزن و اندوه شدید به جهت فراق پیامبر خدا (ص) از دنیا رفتند (https://www.islamweb.net/ar/fatwa/35852/).

با توجه به اینکه حضرت فاطمه (س) هنگام شهادت در سنین جوانی به سر می‌بردند و منابع حدیثی و تاریخی هیچ بیماری یا اتفاق دیگری که منجر به وفات حضرت باشد را نقل نکرده‌اند، بنابراین، باید با واکاوی رویدادهای زندگی حضرت، همه احتمالات را مورد نظر قرار داد.

بر اساس آنچه که در منابع اهل سنت منعکس شده است، گروهی که عمر بن خطاب سردسته آنان بود، برای بیعت گیری از امیرالمؤمنین (ع) و افرادی که در خانه ایشان مستقر بودند، به آن خانه هجون بردند.

از گفتگوی میان عمر بن خطاب با حضرت فاطمه (س) فهمیده می‌شود که ایشان در مواجهه با دسته عمر بن خطاب، به مقابل در آمدند. ابن ابی شیبه (م ۲۳۵ق) می گوید: «هنگامى که مردم با ابوبکر بیعت کردند، علی و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره پرداخته بودند، این خبر به عمر بن خطاب رسید.

او به خانه فاطمه آمد، و گفت: اى دختر رسول خدا! محبوب‌ترین فرد نزد ما پدر تو است و پس از او خودت!!! ولى سوگند به خدا این محبت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آن‌ها بسوزانند.» (ابن أبی شیبه، عبدالله، المصنّف فی الأحادیث والآثار، ریاض، مکتبة الرشد، ۱۴۰۹ هـ.، ج ۷ ص ۴۳۲).

آنها با خود فتیله آتش نیز همراه آورده بودند (بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ هـ، ج ۱ ص ۵۸۶).

منابع زیادی این هجوم و تهدید به آتش زدن خانه حضرت زهرا (س) اشاره کرده‌اند؛ ولی درباره اینکه پس از آن چه اتفاقی افتاد، منابع تاریخی بخل‌ورزی کرده‌اند.

شاه‌کلید دستیابی به علت شهادت حضرت فاطمه (س) در رویدادهای این لحظه است. طبری (م ۳۱۰ق) بدون ذکر جزئیات، گلاویز شدن عمر بن خطاب با زبیر بن عوام را منعکس کرده (طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷ هـ.، ج ۳ ص ۲۰۲) و مقاتل بن عطیه (م ۵۰۵ق) آتش زدن در خانه را گزارش کرده است (مقاتل بن عطیه، الامامة و الخلافة، بیروت،موسسة البلاغ، ص۱۶۰ و ۱۶۱).

در نهایت عمر بن خطاب توانست آنان را برای بیعت کردن نزد ابوبکر ببرد (ابن عبد ربه، العقد الفرید، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۰۴ هـ، ج ۵ ص ۱۳).

بنابراین، آنچه مسلم است اینکه عمر بن خطاب پس از تهدید، به وسیله مشعلی که در دست داشت، درِ خانه حضرت زهرا (س) را آتش زده است و این باعث شده که اهالی خانه به مقابل خانه آیند و با عمر بن خطاب درگیر شوند.

در نهایت عمر بن خطاب اعضای خانه را برای بیعت کردن نزد ابوبکر برد. هیچ گزارشی از مقابله نظامی امیرالمؤمنین (ع) با عمر بن خطاب وجود ندارد.

همچنین هیچ سندی موجود نیست که عمر بن خطاب، کفاره قسم خود مبنی بر آتش زدن خانه را پرداخته باشد؛ در نتیجه، آتش زدن خانه محقق شده است.

قرائن و شواهد برون متنی

اما در این میان، منابع اهل سنت نسبت به واکنش حضرت زهرا (س) و اقدامات ایشان در برابر هجوم عمر بن خطاب چندان آشکار سخن نگفته‌اند. به همین دلیل باید به سراغ قرائن و شواهد دیگر رفت. یکی از ابهامات اصلی وقتی به وجود می‌آید که متوجه می‌شویم ابوبکر، هنگام مرگ از عملی پرده برداشته که چندان در منابع اهل سنت منعکس نشده است.

او می‌گوید: «من به چیزی تأسف نمی‌خورم، مگر بر سه چیز که انجام دادم و سه چیزی که انجام ندادم و سه چیزی که کاش از رسول خدا (ص) می‌پرسیدم: دوست داشتم خانۀ فاطمه را هتک حرمت نمی‌کردم هر چند برای جنگ بسته شده شود…» (طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، بیروت، دار التراث، دوم، ۱۳۸۷ هـ.، ج ۳ ص ۴۳۰).

مراد او از هتک حرمت خانه فاطمه (س) چیست؟ اگر رویداد هجوم به خانه حضرت زهرا (س)، به بیعت گیری از اعضای خانه ختم شده باشد، این چندان موضوع مهمی نیست که ابوبکر در لحظات آخر عمر، از انجام آن پشیمان شده باشد. حتماً اتفاق مهمتری افتاده است که اینگونه خلیفه را به تأسف واداشته است.

قرینه دیگر، قهر حضرت فاطمه (س) با ابوبکر تا پایان عمر است. بخاری (م ۲۵۶ق) می گوید حضرت فاطمه (س) تا زمانی که زنده بودند، با ابوبکر سخن نگفتند و وصیت کرد پس از مرگ، او را شبانه دفن کنند و ابوبکر را از این ماجرا باخبر نسازند (بخارى، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، دار طوق النجاة، ۱۴۲۲ هـ.، ج ۵ ص ۱۳۹).

همچنین ابن قتیبه دینوری (م ۲۷۶ق) نقل کرده که حضرت فاطمه (س) به ابوبکر گفته است که در هر نماز او را نفرین می کند. (ابن قتیبه دینوری، الامامة والسیاسة، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۸هـ، ج ۱ ص ۱۷).

این گزارشات نیز بیانگر رویداد مهمی است که در ماجرای بیعت گیری اتفاق افتاده است؛ اما منابع اهل سنت، نسبت به آن سکوت کرده‌اند. در اینجا باید به سراغ منابع دیگر رفت تا به حقیقت ماجرا پی برد.

محسن بن علی (ع)؛ سند مظلومیت

مسعودی (م ۳۴۵ق) تاریخ‌نگار برجسته نقل کرده که «به فاطمه هجوم آورده و درب خانه او را آتش زدند و او را به زور از آن بیرون آوردند و سرور زنان را با در چنان فشار دادند که سبب سقط محسن گردید.» (علی بن الحسین مسعودی، اثبات الوصیة،  قم، انصاریان، ۱۳۸۴ش، ص۱۴۶).

ابن ابی دارم (م ۳۵۲ق) نیز بر این باور بود که «عمر به فاطمه لگد زد که سبب سقط محسن گردید.» (ذهبی، محمد بن احمد، سیر أعلام النبلاء، بیروت، مؤسسة الرسالة، سوم، ۱۴۰۵ هـ.، ج ۱۵ ص ۵۷۸).

منابع شیعه نیز هم‌داستان با یکدیگر، به ماجرای سقط محسن فرزند حضرت فاطمه (س) اشاره کرده‌اند؛ برای نمونه شیخ طوسی (م ۴۶۰ق) می‌گوید: « اختلافی بین شیعیان نیست که عمر بن الخطاب بر شکم فاطمه (س) ضربت وارد آورد تا آنکه فرزندش را سقط کرد و آن فرزند محسن نامیده شد.

روایت در این باره نزد شیعیان مشهور است.» (طوسی، محمد بن حسن، تلخیص الشافی، قم، انتشارات المحبین، ۱۳۸۲ ش، ج ۳ ص ۱۵۶).

با توجه به اینکه انگیزه های فراوانی در عدم نقل این ماجرا در منابع برای اهل سنت وجود دارد، ذکر نشدن آن نمی‌تواند دلیل واقع نشدن آن باشد؛ زیرا افزون بر اینکه پذیرش این ماجرا، درهم شکننده مبانی فکری خلافت خلفا است، قرائن و شواهد متقنی وجود دارد که نمی‌توان به آنها بی توجه بود.

بنابراین، حضرت فاطمه (س) هنگام هجوم عمر بن خطاب، مورد صدمات شدیدی قرار گرفتند به نحوی که فرزند ایشان سقط شد. حتی اگر هیچ صدمه ای نیز وارد نشده بود، همین سقط جنین به تنهایی بر وقوع جنایت دلالت دارد.

برای نمونه وقتی عمر بن خطاب، زن بارداری را برای محاکمه نزد خود خواند، آن زن از ترس مواجهه با عمر بن خطاب، بچه خود را سقط کرد. امیرالمؤمنین (ع) نیز عمر بن خطاب را به پرداخت دیه آن جنین محکوم کرد (عبدالرزاق صنعانی، المصنف، بیروت، المکتب الإسلامی، دوم، ۱۴۰۳هـ، ج ۹ ص ۴۵۸).

بی‌تردید سقط شدن فرزند، دارای تبعات جسمی خطرناکی است که می‌تواند یک بانو را از پای درآورد به همین دلیل بود که زینب دختر هاله بنت خویلد، ۶ سال پس از سقط جنین بر اثر ترس، شهید نامیده شد (ابن کثیر دمشقی، إسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ هـ.، ج ۵ ص ۳۲۹).

نتیجه برداشت های فوق اینکه حضرت فاطمه (س) هنگام هجوم عمر بن خطاب به درِ خانه ایشان، مورد صدمات شدیدی واقع شدند به نحوی که فرزند ایشان سقط شد و بر اثر این صدمات، حضرت حدود ۳ یا ۶ ماه بعد از دنیا رفتند. فاصله زمانی میان وقوع صدمه با زمان وفات هیچ تأثیری در حکم قتل ایشان ندارد و شهیده بودن حضرت فاطمه (س) انکار ناشدنی است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۰۲ ، ۰۹:۱۴
رسول چگینی
دوشنبه, ۲۰ آذر ۱۴۰۲، ۰۹:۱۷ ق.ظ

«سقیفه نگاری» در طول تاریخ

 

اصطلاح «سقیفه» در علم کلام به ماجرای غصب خلافت امیرالمؤمنین (ع) پس از وفات پیامبر خدا (ص) اشاره دارد. در این رویداد، هنگامی که امیرالمؤمنین (ع) و برخی دیگر از صحابه مشغول تدارک مراسم تدفین رسول الله (ص)  بودند، عده‌ای از انصار به رهبری سعد بن عباده بزرگ قبیله خزرج، در سقیفه بنی‌ساعده جمع شدند تا برای انتخاب جانشین پیامبر(ص) تصمیم بگیرند. به نظر برخی تاریخ‌نگاران، این اجتماع انصار، فقط برای تعیین حاکمی برای شهر مدینه بوده است؛ اما با ورود برخی از مهاجران به جلسه، مجادلات به سمت تعیین جانشین پیامبر (ص) برای رهبری تمام مسلمانان تغییرمسیر داد و در نهایت، با ابوبکر به عنوان خلیفه مسلمانان بیعت شد. بنابر نقل منابع تاریخی، به جز ابوبکر که از طرف مهاجران سخن می‌گفت، عمر بن خطاب و اَبوعُبَیده جَرّاح نیز در سقیفه حاضر بوده‌اند.

این در حالی است که به نوشته تاریخ‌نگاران، انتخاب ابوبکر مورد پذیرش عمومی نبوده است. پس از این واقعه افرادی مانند امام علی (ع)، حضرت فاطمه زهرا (س)، فضل و عبدالله پسران عباس عموی پیامبر (ص) و نیز برخی اصحاب معروف پیامبر (ص) مانند سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن عمرو، زبیر بن عوام و حذیفة بن یمان به برگزاری شورای سقیفه و نتیجه آن اعتراض کردند. 

از دیدگاه شیعه، واقعه سقیفه و نتایج آن را بر خلاف سخنان پیامبر (ص) مبنی بر جانشینی امام علی (ع) به‌ویژه در غدیر خم است به همین جهت همواره از این رویداد به عنوان منشأ شکل گیری تفرقه در امت اسلامی یاد می کنند.

در منابع تاریخی واقعه سقیفه گزارش شده است. همچنین آثاری نیز برای بررسی و تحلیل آن نوشته شده است و نیز مستشرقانی مانند هنری لامنس، کایتانی و ویلفرد مادلونگ در تألیفاتی به نقل و بررسی واقعه سقیفه پرداخته‌اند. کتاب The succession to Muhammad (جانشینی محمد) اثر مادلونگ و نظریه مثلث قدرت از هنری لامنس از معروف‌ترین آن‌ها هستند.

عالمان فراوانی در طول تاریخ برای مخفی نماندن حقیقت، نسبت به رویدادهای سقیفه به روشنگری علمی پرداخته اند و تا کنون کتابهای زیادی در این موضوع نوشته شده است. اهمیت این موضوع تا بدانجا است که می توان آثار زیادی را مشاهده کرد که از واژه «سقیفه» در نام آن کتاب استفاده شده است. در ادامه به مهمترین کتابهایی که با موضوع و عنوان «سقیفه» به رشته تحریر درآمده اند، اشاره می شود:

1- کتاب السقیفه: سلیم بن قیس کوفی (م 76ق).
2- کتاب السقیفه: ابو مخنف ازدی (م 157ق).
3- کتاب السقیفه وبیعه أبی بکر: محمد بن عمر واقدی (م 207ق).
4- کتاب السقیفه: أبو عیسی الوراق محمد بن هارون (م 247ق).
5- السقیفه: عمر بن شَبَّة بن عبیده بن ریطه النمیری البصری (م 262ق).
6- کتاب السقیفه: إبراهیم بن محمد بن سعید الثقفی (م 283ق).
7- السقیفه: أبوصالح السلیلی بن أحمد بن عیسی بن شیخ الحسالی أو السائی، مؤلف ناشناخته (قرن سوم).
8- کتاب السقیفه وفدک: أبو بکر أحمد بن عبد العزیز الجوهری (م 323ق).
9- رساله السقیفه وشأن الخلافه: أبو حامد أحمد بن بشر بن عامر المروزی (م 362ق).
10- حدیث السقیفه: أبو حیان علی بن محمد التوحیدی (م 380ق).
11- لوامع السقیفه والدار والجمل والصفین والنهروان: عبیدالله بن عبدالله السعدآبادی (م قرن پنجم).
12- لوامع السقیفه والدار والجمل وصفین: أبو عبدالله الحسین ابن محمد الحلوانی (قرن پنجم).
13- کامل البهائی که به نام «کامل السقیفه» نیز شناخته می شود: عماد الدین الحسن بن علی بن محمد بن علی الطبری (م قرن هفتم).
14- سقیفهء بنی ساعده: «فارسی» بدون ذکر نام مؤلف.
15- الرد علی رد السقیفه: سید أمیر محمد ابن سید مهدی موسوی الکاظمی القزوینی.
16- سقیفه بنی ساعده: «فارسی» فهیم السلطان قدس شریفی.
17- سقیفه سخیفه، یا بطلان إجماع وشوری: «فارسی» عباس راسخی نجفی.
18- السقیفه: محمد رضا مظفر (م 1383ق).
19- سقیفه واختلاف در تعیین خلیفه: «فارسی» سحاب بن محمد زمان التفرشی.
20- علی هامش السقیفه: محمد جواد الغبان.
21- السقیفه أم الفتن: دکتر جواد جعفر الخلیلی (م 1419ق)
22- مؤتمر السقیفه: دکتر محمد التیجانی.

خداوند همه عالمان دین که در راستای روشنگری حقایق تلاش کرده اند را در دنیا و آخرت سعادتمند بگرداند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۰۲ ، ۰۹:۱۷
رسول چگینی
سه شنبه, ۱۴ آذر ۱۴۰۲، ۰۹:۲۱ ق.ظ

نفرین حضرت زینب (ص) علیه مردم فلسطین!

 

 

در هفته های اخیر همزمان با هجوم رژیم صهیونیستی به باریکه غزه، شاهد انتشار عباراتی در فضای مجازی هستیم که گزارشات نادرستی را منعکس می کنید. از جمله این موارد می توان به متنی اشاره کرد که در سطح گسترده ای منتشر شده و به نفرین حضرت زینب (س) علیه مردم فلسطین اشاره دارد. در این متن ادعا شده:

«وقتی کاروان اسرا را به شام می بردند، به فلسطین که رسیدند، مردم فلسطین با سنگ به استقبال اسرا آمدند و به سوی مخدّرات سنگ پرتاپ می کردند. حضرت زینب آنان را نفرین کرد و فرمود: ای قوم شوم! نفرینتان می کنم که تا روز قیامت، سنگ از دستتان نیفتد. (اسرار شیعه، ص 69)».

در پاسخ به این ادعا ذکر چند نکته ضروری است:

1- مستند نبودن گزارش: این مطلب در هیچ کتاب معتبر و شناخته شده ای نقل نشده است. 

2- مجهول بودن منبع: منبعی که به عنوان «اسرار شیعه» نام برده شده است، کاملاً مجهول است و نویسنده و سال و محل انتشار آن معلوم نیست؛ از این رو، مراجعه به این کتاب با هدف بررسی سند این مطلب، ناممکن است. البته احتمال دارد این نام، تصحیف نام کتابهای دیگری باشد از قبیل: 1) اسرار آل محمد؛ 2) اسرار الشهادة. اما در این دو کتاب نیز هیچ اشاره ای به این مطلب نشده است.

3- وابستگی دعا و نفرین به کردار انسان ها، نه جغرافیای زندگی: بر فرض وجود چنین مطلبی، هرگز نمی توان همه ساکنان آن سرزمین تا روز قیامت مستحق آن نفرین دانست؛ زیرا این با عدالت خداوند ناسازگار است که افرادی را به جهت گناهان اجدادشان، مورد قهر و غضب قرار دهد: «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى» (انعام: 164).
 

دعا یا نفرین هایی که به منطقه یا شهری نسبت داده شده است، ذاتی آن منطقه نیست بلکه به جهت کردار مردمان آن دوره بوده است. در حقیقت آن نفرین یا دعا نتیجه اعمالی بوده که آن مردمان انجام داده اند؛ بنابراین، حتی اگر کسی قائل به سرایت دعا و نفرین به دوره های بعد باشد، تنها در صورتی است که مردمان دوره های بعد نیز عمل صالح یا کردار ناشایست دوره های قبل را تکرار کنند، سزاوار تکرار آن دعا یا نفرین خواهند بود. 

برای نمونه منابعی که به عبور کاروان اسرای کربلا از فلسطین اشاره کرده اند، به این دعای جناب ام کلثوم برای مردم سیبور اشاره کردند:
«اعذب الله تعالی شرابهم و ارخص اسعارهم، و رفع ایدی الظلمة عنهم.» (محمد باقر بهبهانی، الدمعة الساکبة، ج 5 ص 68)
بی‌شک این دعا برای زمانی بوده که آنان نسبت به اهل بیت (ع) مودت و محبت لازم را اعمال کرده اند و تا زمانی که بر این ویژگی پایبند باشند، می توان امید سرایت این دعا را در حق آنان داشت.

 

در نقطه مقابل، جناب ام کلثوم برای مردم بعلبک اینچنین نفرین کردند:
«أباد الله خضراتهم و لا أعذب الله شرابهم، و لا رفع أیدی الظلمة عنهم.» (محمد باقر بهبهانی، الدمعة الساکبة، ج 5 ص 68)
این نفرین به جهت کردار ناشایست مردم آن دوره بوده است؛ اما اگر این شیوه آنان تغییر یابد، بدون تردید خداوند این نفرین را از مردم آنجا مرتفع می سازد.

4- ارادت مردم عسقلان به اهل بیت (ع): با توجه به اینکه روایات مربوط به عبور کاروان اسرا از فلسطین، مربوط به عبور از شهر عسقلان است، با مراجعه به منابع تاریخی شاهد هستیم که مردم عسقلان به اهل بیت (ع) ارادت داشته اند و یکی از زیارت‌گاه های شهر عسقلان، مقام رأس الحسین (ع) بوده است. بر اساس نقل های تاریخی حاکم عسقلان شخصی با ایمان و خدا ترس بود و دستور داد سر مطهر امام حسین (ع) را در این شهر دفن کنند، که البته در ادامه همین نقل آمده که بعدها سر مطهر را از آن شهر به مصر منتقل کردند (لبیب بیضون، موسوعه کربلا، ج2، ص539.) 

بر اساس این گزارشها، در عصر خلافت المستنصر بالله فاطمی (م 487ق) یکی از خلفای فاطمی و وزارت بدرالجمالی، شخصی در خواب دید که سر امام (ع) در عسقلان دفن است و در خواب، محل آن برایش مشخص شد و آنجا را نبش کردند و بدرالجمالی بر آن بارگاهی ساخت (گروهی از تاریخ‌پژوهان، تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهدا، ج ۲ ص ۵۸۴.) 

مقریزی (م 845ق) به نقل از ابن میسر، از مورخان سدۀ هفتم هجری، چنین گزارش می‌کند: «در سال ۴۹۱ هجری افضل بن امیرالجیوش با لشکری که برای نبرد با صلیبی‌ها به بیت‌المقدس رفته بود. بعد به عسقلان بازگشت و محلی را که رأس‌الحسین(ع) در آن بود ویرانه دید. پس سر را بیرون آورد، معطر کرد و به جایی دیگر منتقل نمود. آنگاه آن بارگاه را تعمیر کرد و سر مقدس را با احترام به جایگاه اول برگرداند.» (مقریزی، احمد بن علی، المواعظ والاعتبار بذکر الخطط والآثار، ج 2 ص 322.)

قزوینی (م 682ق) گزارش کرده است که مزار رأس الحسین (ع) در عسقلان، ساختمانی بزرگ با سنگ‌های مرمر بوده و مردم به آن تبرک می‌جسته‌اند و از همه جا برای زیارت آن می‌آمده‌اند و نذورات فروانی برای آن انجام می‌شده است (قزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ص۲۲۲.)

البته منابع تاریخی تصریح دارند که این مقام در دوران جنگهای صلیبی از عسقلان به مصر منتقل شد. سبط ابن الجوزی (م 654ق) می گوید: «خلفای مصر آن را از عسقلان به قاهره منتقل کردند و این مکان در قاهره مشهد بزرگی است که مورد زیارت قرار می گیرد.» (سبط ابن الجوزی، تذکرة الخواص، ص 546). این مسجد، اکنون نیز در قاهره وجود دارد، محل تجمع و مرکز محافل دینى و قرآنى، به ویژه در شبهاى ‌ماه رمضان است.

البته در این که آن سر، سر امام حسین‌ علیه السلام بوده، تردید وجود دارد و علمای شیعه این دیدگاه را نمی پذیرند. (اعیان الشیعه، ج 1، ص 627.) 

 

نتیجه سخن اینکه ادعای نفرین حضرت زینب (س) علیه مردم فلسطین، هیچ مستند تاریخی و روایی ندارد و هیچ منبعی به آن اشاره نکرده است. بر فرض اثبات این ادعا، نمی توان آن نفرین را ذاتی آن منطقه دانست؛ بلکه نفرین نتیجه کردار مردمان آن زمان بوده است. در طول تاریخ، عسقلان به عنوان یکی از مکانهایی که مقام رأس الحسین (ع) را در خود جای داده بوده، به مکانی برای عرض ارادت به محضر اهل بیت (ع) تبدیل شده است. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۰۲ ، ۰۹:۲۱
رسول چگینی

 

همزمان با آغاز دهه فاطمیه و برگزاری مراسم عزاداری شهادت حضرت زهرا علیها السلام، برخی به دنبال شبهه پراکنی پیرامون این موضوع هستند که عزاداری برای حضرت زهرا علیها السلام تاریخی طولانی ندارد، و بعد از انقلاب اسلامی توسط حکومت ترویج شده است. از این‌رو لازم است درباره قدمت برگزاری این مراسم با استناد به منابع تاریخی مدارکی ارائه شود.

باورهای تاریخی شیعیان

پیش از پرداختن به اسناد تاریخی، ذکر این نکته ضروری است که اعتقاد به شهادت حضرت زهرا علیها السلام، جزء باورهای تاریخی شیعیان بوده و غیر از روایاتی شیعی که بر چگونگی شهادت حضرت زهرا علیها السلام تأکید دارند (طوسی، محمد بن حسن، تلخیص الشافی، ج ۳ ص ۱۵۶)، گزارشات تاریخی نیز وجود این عقیده را در میان شیعیان به اثبات می رساند. یکی از قدیمی ترین اسناد غیر شیعی که بر عقیده شیعیان نسبت به شهادت حضرت زهرا علیها السلام دلالت دارد، کتاب «التحریش» نوشته ضرار بن عمرو الضبی الغَطفانی متوفای حدود ۲۰۰ هجری است.

ضرار بن عمرو، یکی از مهمترین متکلمان عصر آغازین علم کلام اسلامی است و او را به عنوان یکی از رئوس معتزله معرفی کرده اند و حتی فرقه ای با عنوان «ضراریه» را به او منتسب کرده اند (ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج ۱۰ ص ۵۴۴).

ضرار بن عمرو در کتاب «التحریش» درباره عقاید شیعیان می نویسد:

«وأن أبا بکر وعمر ظلما وضربا فاطمة بنت رسول الله حتى ألقت جنینا.»

ترجمه: ابوبکر و عمر به فاطمه ظلم کردند و او را زدند تا اینکه جنینی را سقط کرد.

(الغطفانی، ضرار بن عمرو، التحریش، بیروت، دار ابن حزم، ۱۴۳۵ق. ص۵۲٫)

اگرچه ضرار این دیدگاه را نمی‌پذیرد اما هم‌عصری او با چند تن از ائمه اهل بیت علیهم السلام، ارزش گزارش او درباره عقاید شیعیان را درخور توجه و به عنوان یک گزارش تاریخی قرار می دهد. بدون شک وجود این عقیده، برخاسته از یک واقعیت تاریخی است که تلاش زیادی برای مخفی ماندن آن انجام گرفته است.

کتاب «تثبیت دلائل النبوه»،سند تاریخی عزاداری برای شهادت حضرت فاطمه علیها السلام

با لحاظ مقدمه پیشین، به سراغ سندی تاریخی می رویم که اثبات می کند شیعیان از نیمه اول قرن پنجم هجری، مراسم عزاداری برای شهادت حضرت فاطمه علیها السلام برگزار می کردند. این سند توسط قاضی عبدالجبار معتزلی (م ۴۱۵ق) (از بزرگ‌ترین متکلمان اهل سنت) در کتاب «تثبیت دلائل النبوه» بازگو شده است. او دراین‌باره می‌نویسد:

«وفی هذا الزمان منهم مثل أبی جبله إبراهیم بن غسان، ومثل جابر المتوفی، وأبی الفوارس الحسن بن محمد المیمدیّ وأبی الحسین أحمد بن محمد بن الکمیت، وأبی محمد الطبری، وأبی الحسن الحلبی وأبی یتیم الرلباى، وأبی القاسم النجاری، وأبی الوفا الدیلمی، وابن أبی الدیس، وخزیمه، وأبی خزیمه، وأبی عبد الله محمد بن النعمان، فهؤلاء بمصر وبالرمله وبصور، وبعکا وبعسقلان وبدمشق وببغداد وبجبل البسماق. وکل هؤلاء بهذه النواحی یدّعون التشیع ومحبه رسول الله صلّى الله علیه وسلم وأهل بیته، فیبکون على فاطمه وعلى ابنها المحسن الذی زعموا أن عمر قتله… ویقیمون المنشدین والمناحات فی ذلک.»

(قاضی عبد الجبار بن احمد معتزلی، تثبیت دلائل النبوة، دار المصطفی، القاهرة، بی تا. ج ۲ ص ۵۹۴-۵۹۵٫)

ترجمه: در زمان ما افرادی مانند ابو جبله ابراهیم بن غسان و جابر المتوفی و ابو فوارس حسن بن محمد میمدی و ابو حسین احمد بن محمد بن کمیت و ابو محمد طبری و ابو الحسن حلبی و ابو یتیم رلبای و ابو قاسم نجاری و ابو وفا دیلمی و ابن ابی الدیس و خزیمه و ابو خزیمه و ابوعبدالله محمد بن نعمان و آن شیعیانی که در مصر و رمله و صور و عکاء و عسقلان و دمشق و بغداد و جبل بسماق هستند و ادعای محبت پیامبر را دارند، برای حضرت فاطمه و فرزندش محسن که فکر می‌کنند عمر آن‌ها را کشته است، گریه می‌کنند… و برای آنها مراسم شعرخوانی و عزاداری برگزار می کنند.

نکته قابل توجه در این سند تاریخی، ذکر نام افراد و مکانهایی است که این مراسم را برگزار می کردند. از جمله ابوعبدالله محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید (م ۴۱۳ق) که بیانگر اهتمام ایشان به برگزاری این مراسم است. گستره برگزاری این مراسم در شهرهایی از این قبیل بوده است: مصر: کشوری در افریقا؛ رمله: شهری در فلسطین امروزی؛ عکاء: شهری در فلسطین امروزی؛ عسقلان: شهری در فلسطین امروزی؛ دمشق: پایتخت کشور سوریه؛ بغداد: پایتخت کشور عراق؛ جبل البسماق: کردستان سوریه امروزی. این سخن بدان معنا است که مراسم عزاداری شهادت حضرت فاطمه علیها السلام در آن زمان توسط شیعیان مصر و فلسطین و سوریه و عراق برگزار می‌شده است.

عزاداری توسط عالمی به نام ابو الحیاة واعظ بلخی

برگزاری چنین مراسماتی تا سالها بعد نیز ادامه داشته است. برای نمونه ابن حجر عسقلانی به یکی از مراسمات اشاره می کند که توسط عالمی به نام ابو الحیاة واعظ بلخی (م ۵۹۶ق) – از عالمان مدرسه نظامیه بغداد که در آنجا از دنیا رفت-، برگزار می شده است. او می گوید:

«أخبرنی علی بن محمود قال کان البلخی الواعظ کثیرا ما یدمن فی مجالسه سب الصحابه فحضرت مره مجلسه فقال: بکت فاطمه یوما من الأیام فقال لها: علی یا فاطمه لم تبکین علی أأخذت منک فیئک اغصبتک حقک افعلت افعلت وعد أشیاء مما یزعم الروافض أن الشیخین فعلاها فی حق فاطمه قال فضج المجلس بالبکاء من الرافضه الحاضرین.» (ابن حجر، لسان المیزان، تحقیق: دائرة المعرف النظامیة للهند، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، الثانیة، ۱۳۹۰ هـ. ج ۵ ص ۲۱۸).

ترجمه: علی بن محمود به من خبر داد که بلخی واعظ، اکثر آنچه در مجالسش می‌گفت سب صحابه بود. یک‌بار در مجلسش حاضر شدم. او گفت روزی از روزها حضرت فاطمه گریه کرد. پس حضرت علی به او گفت برای چه چیزی گریه می‌کنی؟ برای آنکه فیء تو را (منظورش فدک است) را از تو گرفتند و یا حقت را غضب کردند و یا فلان و فلان و چیزهایی را که رافضی‌ها (شیعیان) فکر می‌کنند ابوبکر و عمر با حضرت فاطمه انجام دادند را نام برد. پس صدای ضجه و گریه رافضی‌ها (شیعیان) در مجلس آن‌قدر بالا رفت که انگار خود مجلس هم ضجه می‌زد.

بنابراین، فهمیده می شود برگزاری مراسم عزاداری شهادت حضرت فاطمه علیها السلام دست‌کم از نیمه اول قرن پنجم هجری در شهرهای مختلفی که شیعیان دارای آزادی اقامه شعائر بوده اند، انجام می گرفته است. در نتیجه، این شبهه که عزاداری شهادت حضرت فاطمه علیها السلام در سالهای اخیر رواج یافته است، سخن بی اساسی است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۰۲ ، ۰۹:۳۰
رسول چگینی
يكشنبه, ۱۴ آبان ۱۴۰۲، ۰۹:۳۴ ق.ظ

تعریف جامع و کامل «عبادت»

 

در معنای اصطلاحی عبادت دیدگاه‌های متفاوت ولی نزدیک به هم وجود دارد. تفسیر قرآن موطن اصلی اظهارنظرها درباره تعریف عبادت است. مفسران قرآن از میان اهل‌سنت، عموماً تعریف عبادت را ذیل آیه «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» بازگو کرده‌اند.

 آرای صاحب‌نظران را می‌توان در چند تعریف تقسیم کرد:
1. نهایت خضوع و خاکساری
2. فرمان‌برداری همراه با خضوع
3. فروتنی سرشار از محبت
4. هر عمل ظاهری و باطنی که خداوند دوست دارد
5. اطاعت خاشعانه با آگاهی کامل

اگرچه در معنای صحیح عبادت و پرستش اختلاف‌نظرهای زیادی وجود دارد ولی شاید بتوان یکی از تعاریف دقیق عبادت را این دانست: «خضوع برخاسته از عقیده به ربوبیت معبود همراه با قصد امتثال مأمور به»؛ بنابراین عبادت زمانی محقق می‌شود که متشکل از عقیده به ربوبیت معبود و قصد امتثال مأمور به باشد. قیودی که در این تعریف برای عبادت در نظر گرفته شده است، اشکالات سابق را از بین می‌برد؛ زیرا هر خضوعی عبادت نیست؛ بلکه خضوعی را می‌توان عبادت دانست که سرچشمه آن در عقیده و باور انسان نهفته است؛ بنابراین عموم افعال عرفی خاضعانه که آدمی برای غیر خدا انجام می‌دهد، عبادت آنها شناخته نمی‌شود؛ زیرا عقیده به ربوبیت مخضوع‌له مانند پیامبر(ص)، ائمه معصومین(ع)، والدین و غیره ندارد. همچنین این تعریف قصد و نیت عابد را نیز شرط دانسته است؛ بنابراین حتی خضوعی که با عقیده به ربوبیت معبود انجام گیرد، اما اگر بدون قصد و نیت امتثال دستور الهی باشد، این عمل او عبادت محسوب نمی‌شود؛ مانند مسلمانی که با عقیده به ربوبیت خداوند، در طول روز از خوردن و آشامیدن امساک کند؛ ولی نیت روزه نداشته باشد. همه فقها فتوا داده‌اند این عمل او مجزی نیست و به عنوان روزه شناخته نمی‌شود.

منبع: استغاثه در پرتو کتاب و سنت تألیف رسول چگینی، ص 65.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۰۲ ، ۰۹:۳۴
رسول چگینی

رسول چگینی پژوهشگر بنیاد بین المللی امامت در گفت‌وگو با ایسنا با بیان اینکه یکی از سوالاتی که همواره در موسم وفات حضرت معصومه (س) و برخی دیگر از اهل بیت پیامبر(ص) مانند حضرت زینب کبری (س) مطرح می شود، این است که آیا می‌توان ایشان را شهید خطاب کرد یا خیر، گفت: در پاسخ به این سوال باید گفت که گمشده این ابهام را باید در تفسیر معنای شهادت جستجو کرد.

کاربست اصطلاح "شهید" در دو مقام

وی عنوان کرد: شهید عبارت است از کسی که در جهاد با کافران یا باغیان در میدان جنگ کشته شود، به شرط آن که جنگ با اذن پیامبر(ص) یا امام(ع) باشد؛ حکم شرعی ویژه‌ای نیز برای او در نظر گرفته شده که نیاز به غسل و کفن ندارد.

چگینی ادامه داد: شهید، علاوه بر اطلاق یاد شده، اطلاق دیگری نیز دارد که برخی از آن به "اطلاق تنزیلی" و یا شهید به حسب اجر و ثواب تعبیر کرده‌اند؛ شهید در این اطلاق بر فردی که در راه حفظ جان، مال یا ناموس خود در برابر دشمن مهاجم کشته می‌شود، اطلاق می‌گردد. اما احکام شهید بر این افراد جاری نمی‌شود و تنها در اجر و ثواب با شهدا شریک‌اند.

پژوهشگر بنیاد بین المللی امامت، بیان کرد: فقهای اسلام بحث‌های متفاوتی ذیل عنوان شهید مطرح کرده‌اند که بیشتر این بحث‌ها، برخاسته از تعیین حکم شهید بر افراد به جهت ملغی شدن حکم غسل و کفن است. به همین جهت پیرامون کسی که در میدان جنگ زخمی شده و ساعاتی پس از انتقال به پشت جبهه، پیش از آن که جنگ خاتمه یابد، کشته شده است، اختلاف وجود دارد و برخی احکام شهید را جاری ندانسته‌اند.

وی افزود: همچنین اجرای حکم شهید بر جانبازان غیور نیز محل اختلاف است. برخی بر این باورند که اگر مجروح منتقل شده به پشت جبهه پس از جنگ از دنیا برود، احکام شهید بر او جاری نمی‌شود؛ دقت علما در این حکم شرعی آنجا نمایان می شود که حتی بر کشته‌ای که در میدان جنگ پیدا شده است و اثری از زخم و جراحت بر بدنش وجود نداشته باشد، اجرای احکام شهید بر او را محل اختلاف می‌دانند.

چگینی اظهار کرد: همانگونه که مشاهده می‌کنید این مسائل تنها به جهت ملغی شدن حکم لزوم غسل و کفن است، و همه اختلافاتی که در این زمینه وجود دارد، به همین مساله بازمی‌گردد؛ ولی از جهت اجر و پاداش، شاید تفاوت چندانی میان شهید در معرکه با جانبازان و مجروحانی که پس از معرکه جان خود را از دست می‌دهند، وجود نداشته باشند.

چگونگی وفات حضرت معصومه (س)

وی گفت: با توجه به مطالب پیش گفته قابل استنتاج است که ادعای شهادت برای حضرت معصومه(س)، به معنای شهادت در معرکه جنگ نیست تا بتوان حکم غسل و کفن را ساقط کرد، بلکه به جهت اجر و پاداشی است که در اثر تحمل مصائب و سختی‌های سفر دیدار امام رضا (ع) از مدینه تا قم به جان خریده‌اند.

چگینی یادآور شد: در سال ۲۰۰ق زمانی که یگانه برادر حضرت معصومه (س) به اجبار مأمون مجبور به هجرت به مرو شدند، حضرت حدود یک سال به دور از برادر خود در مدینه زندگی کرد. مأمون عباسی در سال ۲۰۱ق امام رضا (ع) را به عنوان ولیعهد خود تعیین نمود. در این هنگام آن حضرت برای بستگان خود در مدینه و خصوص برای حضرت معصومه (س) نامه‌ای نوشت و آن‌ها را به مرو دعوت نمود.

پژوهشگر بنیاد بین المللی امامت، ادامه داد: حضرت معصومه (س) به مجرد خواندن نامه امام (ع) برای دیدار برادر عازم مرو شد و با گروه بسیاری از امام‌زادگان و بستگان به سوی مرو حرکت کردند. پس از آنکه حضرت معصومه (س) و همراهان ایشان به ساوه رسیدند، ماموران حکومتی با آن‌ها درگیر شدند و همه برادران و برادرزادگان حضرت معصومه (س) به شهادت رسیدند.

وی یادآور شد: به عقیده برخی از مورخان، امامزادگانی، چون سید اسحاق، سید ابوالرضا و سیدعلی اصغر در ساوه و هارون بن موسی الکاظم (ع) در اطراف ساوه، جزء همراهان حضرت معصومه (س) بودند که به دستور مأمون به شهادت رسیدند. در همین زمان حضرت معصومه بیمار شد. از خادمش پرسید: از اینجا تا قم چقدر فاصله است؟ خادم عرض کرد: ۱۰ فرسخ. حضرت فرمود: مرا از اینجا به قم منتقل کن.

چگینی تصریح کرد: برخی از محققان معتقدند که حضرت معصومه (س) در ساوه، مسموم شد و سپس با حالت بیماری وارد قم شد و پس از مدت کوتاهی به شهادت رسید؛ برخی بیماری حضرت را در اثر غم و اندوه دانسته‌اند: «وقتی حضرت معصومه بدن‌های پاره پاره برادران و برادرزادگان خویش را که ۲۳ نفر بودند را دید، به شدت غمگین گشت و در اثر آن بیمار شد».

وی بیان کرد: اگر وفات حضرت معصومه (س) بر اثر مسمومیت واقع شده باشد، عنوان شهید بر ایشان اطلاق می شود؛ چه اینکه این اتفاق برای بیشتر امامان از اهل بیت (ع) نیز اتفاق افتاده و ایشان را شهید خطاب می‌کنیم مانند برادر بزرگوار ایشان امام رضا (ع) که به زهر مأمون عباسی به شهادت رسیدند.

چگینی گفت: حتی اگر وفات ایشان بر اثر بیماری روی داده باشد، در این صورت نیز اطلاق شهید بر ایشان صحیح است؛ زیرا این بیماری پس از مواجهه با جنایاتی که عمّال حکومت عباسی بر سر خانواده و نزدیکان ایشان روا داشتند، واقع شده است؛ بنابراین، وفات ایشان به مرگ طبیعی نبوده است.

پژوهشگر بنیاد بین المللی امامت تاکید کرد: در تایید طبیعی نبودن این وفات، اینکه اگر کسی به سبب ترس و وحشت و فشارهای روحی وارده بر اثر افعال دیگران، جان خود را از دست بدهد، نمی‌توان مرگ او را، مرگی طبیعی دانست بلکه حتی می‌توان دیه قتل غیرعمد یک انسان را از طرف مقابل او گرفت؛ همانگونه که امیرالمومنین علی(ع) درباره زنی که از ترس مواجهه با عمر بن خطاب، جنین داخل رحم خود را سقط کرد، حکم به پرداخت دیه جنین توسط عمر بن خطاب کردند.

شهیده بودن حضرت معصومه (س)

چگینی در ادامه اظهار کرد: بنابراین، وفات حضرت معصومه (س)، به مرگ طبیعی نبوده است و با توجه به تحمل سختی‌هایی که در مسیر اجرای فرامین امام معصوم زمان خویش انجام داده‌اند، به شهادت رسیده‌اند. احادیث متعددی از پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) وجود دارد که کشته شدگان در راه اطاعت خدا را شهید خطاب کرده‌اند.

وی ادامه داد: رسول الله (ص) فرمودند: «مَن قُتِلَ دُونَ أهلِهِ ظُلما فهُو شَهیدٌ، و مَن قُتِلَ دُونَ مالِهِ ظُلما فهُو شَهیدٌ، و مَن قُتِلَ دُونَ جارِهِ ظُلما فهُو شَهیدٌ، و مَن قُتِلَ فی ذاتِ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ فهُو شَهیدٌ»؛ هر که در راه دفاع از خانواده خود به ستم کشته شود، شهید است و هرکه در راه دفاع از مال خود مظلومانه کشته شود، شهید است، و هرکه در راه دفاع از همسایه خود به ستم کشته شود، شهید است، و هرکه به خاطر خداوند عزّ و جلّ کشته شود، شهید است.

پژوهشگر بنیاد بین المللی امامت در پایان تصریح کرد: نتیجه سخن این که اطلاق عنوان شهید برای حضرت معصومه (س) و دیگر شهدای از اهل بیت(ع) مانند حضرت زینب کبری(س) و حضرت رقیه(س)، اطلاق تنزیلی عنوان شهید است که دارای پشتوانه روایی است و نمی‌توان آن را نادرست دانست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۰۲ ، ۰۹:۳۷
رسول چگینی

میرزا ابوطالب اصفهانی (۱۲۲۱ - ۱۱۶۶ق) جهانگرد ایرانی‌تباری است که در لکهنو متولد شد و در همانجا پرورش یافت و با پیشنهاد یکی از دوستان انگلیسی خود، از کلکته با کشتى رهسپار لندن شد. پس از پشت سر نهادن 350 روز، به لندن رسید. دو سال و پنج ماه و پانزده روز در لندن به سیر در آفاق و انفس پرداخت، و چهارده ماه ساکن محله خراباتیان لندن شد. روز هفتم صفر 1217 هجرى از لندن خارج مى شود و پس از یک سال و دو ماه و هشت روز راه پیمایى، روز پانزدهم ربیع الثانى 1218 به کلکته رسید و سرگرم تدوین سفرنامه خود شد.

🖌توصیف شهر لندن از زبان یک انسان شرقی که فاصله زیادی با فرهنگ آنان داشته، اطلاعات تاریخی و یافته های جذابی در اختیار خوانندگان قرار می دهد.
برای نمونه آتش‌نشانان را اینگونه توصیف کرده است:

 «ذکر قانون خاموش کردن آتش 
به جهت خاموش کردن آتش قاعده اى مقرر است که آنچه از دزد مانده به رمال باید داد. و آن اینکه متمولین هر «پرش»، یعنى قطعه اى از شهر مشتمل بر چند محله، آلتى، که آب به سبب آن پنجاه گز مرتفع مى توان رسانید و بر عراده اى منصوب است، ساخته، عمله معتبر، که در تشویش آتشزدگى خیانت نکنند، نوکر کرده مهیا دارند و گوش بر آواز مى باشند. به مجرد آتش گرفتن خانه آن عراده ها بر اسبها بسته از هر طرف مى دوند؛ و فى الفور شعبه نهرها که نشان محل آن [بر دیوار] هر کوچه نوشته [است] گشاده، از آن آلت آب بر آتش مى ریزند. گاهى آتش آن چنان [تیز] است که سه چهار روز خاموش- نمى شود. بعد اطفاى آتش، که خانه مرمت پذیر نیست و البته از سر نو باید ساخت و اسباب اکثر سوخته و بعضى شکسته و بعضى گم شده، به عمله آتش، فرقه اى که اول رسیده اند صد روپیه یومیه، و ثانى نصف، و ثالث و رابع و غیره ثلث آن باید داد. و خواه و ناخواه آن خسارت را بعد [خسارت] آتشزدگى قبول باید کرد. با آنکه کثرت این آتشزدگى به حدى است که گاهى سه چهار روز پى هم، آتش در یکى از محلات شهر مى گیرد، تدارک و سد باب این رخنه که با تبدیل اوضاع خانه سازى ممکن است نمى کنند.»

مسیر طالبی، ص 283.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۰۲ ، ۰۹:۴۱
رسول چگینی

 

رسول چگینی پژوهشگر بنیاد بین‌المللی امامت در گفت‌وگو با ایسنا، در رابطه با لزوم نمود اخلاق اجتماعی پیامبر (ص) در جامعه، عنوان کرد: باید به این نکته دقت کنیم که طبق روایت مشهوری که عامه و خاصه نقل کرده‌اند، یکی از اهداف بعثت پیامبر (ص)، کامل کردن مکارم اخلاقی بوده است: «إنما بُعِثْتُ لأُتَمِّمَ مکارمَ الاخلاق» یا به نقل دیگری «إنما بُعِثْتُ لأُتَمِّمَ صالح الاخلاق»؛ یعنی هدف از بعثت، کامل کردن اخلاق صالح بوده است؛ بنابراین، اخلاق سهم زیادی در تعالیم نبوی (ص) دارد.

این کارشناس مذهبی با بیان اینکه منبع اخلاق رسول‌الله (ص) قرآن مجید است، گفت: در روایتی از همسر پیامبر (ص) پرسیده شد که اخلاق رسول‌الله (ص) چگونه بود؟ او پاسخ داد: «کان خُلقه القرآن»؛ (اخلاق پیامبر قرآن بود).

وی افزود: مطابقت اخلاق نبوی (ص) با قرآن از این جهت اهمیت دارد که قرآن، مدرسه ادب و اخلاق است، رسول خدا (ص) درباره قرآن فرمودند: «اِنَّ هذَا القُرآنَ مَأدَبَةُ اللهِ فَتَعَلَّموا مَأدَبَتَهُ مَا استَطَعتُم.»؛ (این قرآن ادبستان خداوند است پس تا آنجا که می‌توانید از این ادبستان بیاموزید).

چگینی تاکید کرد: با نگاهی به سیره پیامبر (ص)، شاهد نمایان شدن مصادیق فراوانی از اخلاق اسلامی و قرآنی هستیم که لازم است آن را به عنوان الگویی پسندیده برای جوامع امروزی معرفی کنیم.

اخلاق پیامبر (ص) با مخالفان فکری و رفتاری ایشان است

وی با بیان اینکه با توجه به اینکه ابعاد اخلاقی پیامبر (ص) بسیار گسترده است، فقط به گوشه‌ای از این رفتارهای قرآنی که شاید امروز برای جامعه ما کارکرد بیشتری داشته باشد، اشاره می‌کنیم، اضافه کرد: اینکه رسول خدا (ص) چگونه با غیر همفکران خود رفتار کردند، برای ما بسیار مهم است تا ما نیز بدانیم چگونه با مخالفان و افراد غیرهمسوی خود رفتار کنیم.

بخشش و بزرگواری

چگینی تصریح کرد: عفو و بخشش از مهمترین رویکردهای پیامبر (ص) در مواجهه با مخالفان بوده است؛ حضرت چون به فکر ترویج توحید و یکتاپرستی بودند، هیچگونه حب و بغض شخصی را در این مسیر اعمال نمی‌کردند و برای رسیدن به اهداف والای قرآن، مخالفان و حتی دشمنان خود را به راحتی می‌بخشیدند.

وی در ادامه گفت: این رفتار حضرت نیز برگرفته از تعالیم قرآن است. آنجا که حضرت یوسف (ع) پس از تحمل سختی‌های فراوان و فراق پدر و مادر، وقتی برادرانش نزد او آمدند، حضرت فرمود: «قَالَ لَا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»؛ (امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست! خداوند شما را می‌بخشد؛ و او مهربانترین مهربانان است.) یعنی هرکاری با من کردید، همه را بخشیدم و خدا هم شما را می بخشد، به همین راحتی از همه دشمنی‌های برادرانش گذشت.

چگینی در رابطه با نمونه رفتار رسول خدا (ص) با دشمنانشان، بیان کرد: وقتی در سال هشتم هجری، مکه را فتح کردند و در مقابل کعبه قرار گرفتند، سخنرانی کردند؛ مشرکین نگران بودند که پیامبر (ص) به تلافی این سال‌ها، آنها را مؤاخذه کند، زیرا هم زمانی که پیامبر (ص) در مکه بودند، مشرکان خیلی رسول الله (ص) و مسلمانان را اذیت می‌کردند، و هم زمانی که حضرت به مدینه رفتند، جنگ‌های متعددی از قبیل بدر، احد و خندق میان مسلمانان و مشرکان در گرفت و افراد زیادی کشته و شهید شدند.

وی ادامه داد: مشرکان قریش از این کارنامه سیاه خود خبر داشتند و می‌دانستند که عرب، حتی حاضر است به خاطر قتل یک نفر، جنگ‌های فرسایشی و طولانی مدت انجام دهد، به همین جهت نگران بودند که پیامبر (ص) همه آن‌ها را قصاص کند؛ رسول الله (ص) از آنان پرسید: ای اهالی قریش، فکر می‌کنید من چه تصمیمی درباره شما می‌گیرم؟ مشرکان که دیگر از اخلاق پسندیده پیامبر (ص) خیلی شنیده بودند، گفتند: تصمیم خیری و خوبی می‌گیری ای برادر بخشنده! رسول الله (ص) در پاسخ همان سخنی که حضرت یوسف (ع) به برادرانش گفت، را به مشرکان فرمودند: «لا تثریب علیکم الیوم، اذهبوا فأنتم الطلقاء»؛ (امروز دیگر شما را ملامت و سرزنش نمی کنم؛ بروید که همه شما آزاد شده هستید.)، این رفتار کریمانه پیامبر (ص) موجب شد که اکثر مشرکان آن دوره، اسلام بیاورند و گسترش اسلام در سراسر مناطق جزیرة العرب شدت بیشتری گرفت.

 

صبر و مماشات

وی با اشاره به اینکه نکته دیگری که در سیره پیامبر (ص) قابل رهگیری است، صبر و مماشات حضرت با کسانی است که از جهت رفتاری، همسو با ایشان نبوده‌اند، اظهار کرد: روزی یک اعرابی به مسجد پیامبر (ص) وارد شد. ابتدا در گوشه‌ای ایستاد و نماز خواند، سپس دعایی کرد و بعد ایستاد و ادرار کرد؛ اصحاب پیامبر (ص) بسیار ناراحت شدند و می‌خواستند او را تنبیه کنند، اما رسول الله (ص) حتی اجازه ندادند که اصحاب مانع کار او شوند و وقتی کار اعرابی تمام شد، پیامبر (ص) دستور دادند ظرف آبی بیاورند و آن محل را بشورند. حضرت سپس فرمودند: «إنما بُعِثتم مُیسِّرین ولم تُبعَثوا مُعسِّرین»؛ (ما مبعوث شده‌ایم برای سهل و ساده‌گیری و نه برای سختگیری).

چگینی اظهار کرد: غیر از مسأله سهل و سمحه بودن اسلام، بحث صبر حضرت در این ماجرا قابل الگوگیری است؛ زیرا این اعرابی، مسلمان بوده است و مواجهه پیامبر (ص) با یک مسلمان که اطلاع زیادی به مسائل دینی ندارد، بسیار درس‌آموز است؛ حضرت به جای اینکه برخورد تندی با آن اعرابی داشته باشد که چرا این کار را در مسجد انجام می دهی و او را از مسجد بیرون کنند، اجازه هیچ برخورد تندی به اصحاب نمی‌دهند و اجازه می‌دهند که آن شخص، خودش به اشتباهاتش پی ببرد، در روایات آمده پیامبر (ص) اعرابی را فراخواندند و به او توضیح دادند که مسجد، مکان دعا و نماز و قرائت قرآن است لذا مشاهده می‌کنیم که نهی از منکر پیامبر (ص) کاملاً به صورت فرهنگی و از هرگونه برخورد به دور بوده است.

حفظ کرامت انسانی

پژوهشگر بنیاد بین المللی امامت بیان کرد: موضوع دیگری که در رفتار اجتماعی پیامبر (ص) نمایان است و لازم است جوامع امروزی از آن درس بگیرند، مسئله کرامت انسانی از منظر رسول الله (ص) است؛ پیامبر اکرم (ص) احترام فراوانی برای افراد قائل بودند و در روایتی فرمودند: «المؤمن اعظم حرمة من الکعبة» (حرمت مؤمن بیشتر از کعبه است) البته تصور نشود که حضرت تنها نسبت به مؤمنان این نگاه را داشتند، بلکه حتی نسبت به افرادی که ایمان کاملی نداشتند و یا مسلمان نبودند نیز حضرت به کرامت انسانی پایبند بودند.

وی یادآور شد: در ماجرایی نقل شده یکی از تازه‌مسلمانان، مرتکب گناه فحشا شد و حد اسلام بر او جاری شد و از دنیا رفت وقتی مسلمانان از کنار جنازه او رد می شدند، برخی با انگشت تحقیر و سرزنش به او اشاره می‌کردند و شخصی تعبیر بدی درباره جنازه آن شخص کرد و گفت خدا این حیوان (الاغ) را لعنت کند؛ حضرت وقتی این سخن را شنیدند بسیار ناراحت شدند و فرمودند حق ندارید نسبت به دیگران از این تعابیر استفاده کنید، یعنی پیامبر (ص) حتی نسبت به کسی که برخی موازین شرع را زیر پا گذاشته نیز کمال احترام را قائل است و اجرای قانون اسلام را تنها در محدوده خودش لازم می‌داند و بیش از آن راضی نیستند که بی حرمتی به آن شخص انجام شود.

چگینی افزود: در روایت دیگری نیز بیان شده که حضرت دستور داده بودند وقتی جایی نشسته‌اید و مراسم تشییع جنازه انجام شد، به احترام آن جنازه از جا برخیزید، روزی پیامبر (ص) در جمع صحابه نشسته بودند و جنازه شخص یهودی را تشییع می‌کردند وقتی به نزدیکی حضرت رسیدند، پیامبر (ص) ایستاد و صحابه نیز به احترام جنازه ایستادند. برخی صحابه گفتند: یا رسول الله، اما این جنازه شخصی یهودی بود؟ در واقع صحابه ناراحت شدند که چرا باید احترام غیر مسلمانان را مراعات کرد؛ اما رسول خدا (ص) پاسخ دادند: «ألیست نفسا»؛ (آیا آن یک انسان نیست؟) یعنی حضرت به احترام انسانیت آن شخص، ایستادند و به صحابه آموختند این کرامت انسانی را حفظ کنند و این اقدام پیامبر (ص) الگویی برای صحابه شد و بعد از آن به حفظ کرامت انسانی اهتمام داشتند.

آینده‌نگری

این کارشناس مذهبی با تاکید بر اینکه مراد ما از آینده نگری آن معنای متداول در اذهان عموم نیست، عنوان کرد: پیامبر اکرم(ص) در اواخر سال دهم بعثت، بعد از وفات حضرت ابوطالب و حضرت خدیجه، برای تبلیغ و دعوت به طائف رفتند؛ زیرا مشرکان جرئت بیشتری نسبت به آزار آن حضرت پیدا کردند، از این رو رسول خدا (ص) درصدد استمداد از قبیله ثقیف که در طائف سکونت داشتند برآمدند و می‌خواستند با جلب نظر آنها، پشتیبان تازه‌ای برای پیشرفت دین خویش بدست آورند.

چگینی در ادامه تصریح کرد: بزرگان طائف از یاری پیامبر(ص) سرباز زدند و جوانان شهر را ترغیب کردند که به پیامبر (ص) حمله کنند و آن‌ها نیز شروع به سنگ زدن به پیامبر (ص) کردند، آن چنان که پاهای پیامبر (ص) مجروح شد؛ این ماجرا برای پیامبر (ص) خیلی دشوار بود به گونه‌ای که سال‌ها بعد، وقتی از رسول‌الله (ص) پرسیده شد که سخت‌ترین روزی که بر شما گذشت، چه روزی بود، حضرت فرمود: همان روزی که به طائف رفتم.

وی یادآور شد: حضرت فرمودند: وقتی از طائف بازمی‌گشتم، ناگهان ابری بر روی سرم ظاهر شد، وقتی نگاه کردم دیدم جبرئیل است که ندا سر می دهد: خداوند سخن این قوم را نسبت به شما شنیده است و فرشته ای را امر کرده که هر دستوری بدهی آن را اجرا کند و آن قوم را عذاب کند، اما حضرت راضی به عذاب آن قوم نشدند و فرمودند: «بل أرجو أن یخرج الله من أصلابهم من یعبد الله وحده، لا یشرک به شیئا.»؛ (امید دارم که از نسل این افراد کسانی وجود داشته باشند که خداوند یگانه را بپرستند و مشرک نباشند) این آینده نگری پیامبر (ص) جواب داد و در سال‌های نه چندان دور، مردم طائف مسلمان شدند و این آرزوی پیامبر (ص) محقق شد.

پژوهشگر بنیاد بین المللی امامت، در پایان با بیان اینکه امیدواریم با الگوگیری از حضرت، رفتار اجتماعی خود را اصلاح و جهانیان را با اخلاق نبوی (ص) آشنا کنیم، تاکید کرد: حتی اگر احساس کردیم که در شخص مخالف ما، امکان اصلاح وجود ندارد، اما نباید ناامید شد بلکه باید با آینده نگری، همچنان بر اخلاق اسلامی پایبند بود و امید داشت که روزی ثمره اخلاق صحیح را برداشت خواهیم کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۰۲ ، ۰۹:۴۵
رسول چگینی

یکی از فقراتی که در زیارت عاشورا تأکید زیادی بر آن شده است، نفرین کردن بنی امیه است (اللهم العن بنی امیة). اگرچه نقش یزید بن معاویه در شهادت امام حسین علیه السلام و اسارت خاندان ایشان، برای صدور این لعن کفایت می کند، اما نمی توان همه جنایات بنی امیه را در ماجرای شهادت امام حسین علیه السلام در کربلا دانست. بلکه پیش از آن، اقدامات معاویه و پس از یزید، اقدامات فرهنگی که بنی امیه پایه‌ریزی کردند، آنها را مستحق لعن و نفرین کرده است.

 اگرچه در طول تاریخ، ریشه کن شدن بنی امیه و آشنایی مسلمانان با اسلام، موجب از بین رفتن بسیاری از بدعتهای بنی امیه شده، اما همچنان شاهد بروز برخی رفتارها هستیم که از دوران شوم بنی امیه به یادگار مانده است. برای نمونه می توان از مراسمی به نام «لعشور» در مراکش نام برد که در آن تجار بزرگ منطقه هدایایی که اغلب نقدی است، بین کودکان و مردان و زنان جوان توزیع می‌کنند که بر شادی این روز می‌افزاید.

 

با نگاهی به تاریخ، می توان به پیشینه این مراسم پی برد. ابوالفتح محمد بن علی بن عثمان کَراجُکی (م 449ق) از شاگردان شیخ مفید و شیخ طوسی، که به سرزمین‌های گوناگونی از جمله: مصر، مکه، صور، طرابلس و صیدا (از شهرهای شام) سفر داشته است، گزارشی از رسم ناپسند مردم مغرب به مناسبت روز عاشورا ارائه می دهد که به نظر می رسد تا به امروز نیز ادامه دارد:

«کار مردم شگفت‌انگیز است، ازیک‌طرف ادعای دوستی و محبت با اهل‌بیت (ع) دارند و از طرف دیگر، در روزی که حسین (ع)دچار مصائب گردید، اعمالی از قبیل اعطای صدقه و انفاق و بخشش بر مستمندان و خریدن نمک یک سال به خاطر متبرک بودن این روز، پوشیدن لباس‌های رنگارنگ و فخر نمودن به یکدیگر، استفاده از بوهای خوش و در اجتماع به همدیگر دست می‌دهند و این روز را تبریک می‌گویند و در این روز به مهمانی رفته و ضیافت فراوانی برپا می‌کنند؛ و از اینکه توانستند به جشن در این روز بپردازند، خداوند را شکر می‌نمایند؛ و دلیلشان این است که این روز از قبیل سایر روزها نیست بلکه روزی مخصوص هست که مناقب زیادی در آن به وقوع پیوست و ادعا می‌کنند که در چنین روزی خداوند، توبه آدم را پذیرفت.

حال چطور هست که حق آدم در این روز باید ادا گردد و به جشن و شادی پرداخت ولی حق سید اولین و آخرین محمد خاتم (ص)که در مصیبت نوه و فرزند و ریحانه و نور چشمش و اهل‌بیتش که اسیر شده و مورد هتک حرمت قرار گرفتند، نباید ادا گردد؟؛ پس برخیز و در این روز با حزن و اندوه به سر ببر و اعمال آن را به نحو کامل انجام ده و کاش فرزندان، کینه‌های پدران خود را به ارث نمی‌بردند.

از موارد عجیب اینکه شنیدم در مغرب شهری به نام قرطبه وجود دارد که در شب عاشورا مردم سر گاو مرده ای را بر روی چوبی قرار می دهند و در کوچه و خیابان می گردانند و بچه ها در اطراف آن جمع می شوند و کف می زنند و بازی می کنند و در مقابل خانه ها می ایستند و از اهالی خانه طلب غذا و طعام می کنند!
و شیخی از اهل مغرب در قاهره برای من حدیث کرد که او خادم قاضی ابوسعید ابن العارفی بود و آن قاضی، در کودکی این سر گاو را در شب عاشورا می گرداند و این عمل را از فرط محبت به اهل بیت علیهم السلام و برتری آنها بر سایر مردمان می دانست.

برخی از آنها در سرزمین شام: بنو سراویل و بنو سرج و بنو سنان و بنو محلی و بنو طشتی و بنو قضیبی و بنو درجی هستند. 

 بنو سراویل: اولاد کسی بودند که لباس امام حسین علیه السلام را دزدید.
 بنو سرج: اولاد کسانی که اسبهای خود را بر روی پیکر امام حسین علیه السلام دَواندند. برخی از این اسبها را به مصر بردند و نعل اسبها را برای تبرک به در خانه آویزان کردند و این به سنتی برای آنان تبدیل شد و بیشتر درهای خانه ها نظیر این کار انجام دادند.
 بنو سنان: اولاد کسی که نیزه حامل رأس امام حسین علیه السلام را حمل کرد.
 بنو مکبّری: اولاد کسی که در پشت رأس امام حسین علیه السلام حرکت می کرد و تکبیر می گفت.
 بنو طشتی: اولاد کسی که طشت حاوی رأس امام حسین علیه السلام را حمل می کرد.
 بنو قضیب: اولاد کسی که قضیب را برای یزید لعنة الله آماده کرد تا با آن به دندانهای امام حسین علیه السلام بزند.
 بنو درجی: اولاد کسی که رأس امام حسین علیه السلام را در محله جیرون آویزان کرد.»

 ابوالفتح کراجکی، التعجب من أغلاط العامة فی مسألة الإمامة، ص 115.

 

بی‌شک باقی ماندن این مراسمات، بیش از هر چیزی وظیفه را بر دوش عالمان مسلمان سنگین می کند که با روشنگری و تبیین حقایق، آنان را نسبت به پیامدها و فلسفه پیدایش این مراسمات آگاه سازند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۰۲ ، ۰۹:۴۹
رسول چگینی