وبلاگ شخصی رسول چگینی

جستارهایی در تاریخ اسلام | امامت اهل بیت علیهم السلام | نقد وهابیت |

وبلاگ شخصی رسول چگینی

جستارهایی در تاریخ اسلام | امامت اهل بیت علیهم السلام | نقد وهابیت |

پیوندها

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «وهابیت» ثبت شده است

چهارشنبه, ۲۱ شهریور ۱۴۰۳، ۰۸:۳۱ ق.ظ

استشفاع از دیدگاه اهل بیت علیهم السلام

استشفاع به معنای طلب شفاعت از اولیای الهی، یکی از اعتقاداتی است که بیشتر مسلمانان به مشروعیت آن اعتقاد دارند. سخنان اهل بیت (علیهم السلام) نیز آکنده از روایاتی است که بر طلب شفاعت از اولیای الهی دلالت دارند. این روایات را می توان به دو بخش طلب شفاعت از شخص معین از اهل بیت (علیهم السلام) و طلب شفاعت از همه اهل بیت (علیهم السلام) تقسیم کرد. ادعیه فراوانی که بر طلب شفاعت از پیامبر (صلی الله علیه وآله) و اهل بیت (علیهم السلام) تأکید کرده اند، مهمترین استنادات برای اثبات مشروعیت استشفاع از اولیای الهی است.

 

نویسنده :  رسول چگینی

 

مقدمه

استشفاع از مصدر شفاعت و آن از ماده «شفع» است که بر مقارنه دو شیء دلالت دارد.[1] با توجه به اینکه معنای مورد استفاده از باب استفعال، طلب است، شفع دارای معانی متعددی است از قبیل: زوجیت به معنای دومین بودن چیزی، کامل کننده، کمک کننده، زیاده،[2] ضمیمه شدن چیزی با مثل خودش،[3] تملّک،[4] و غیره.[5] بر این اساس، شفاعت اسم مصدر شفع به معنای کامل کننده و یاری‌گر است و به کسی که برای دیگری، امری را طلب می کند شفیع می گویند.[6]

معنای اصطلاحی شفاعت از سوی جریانات متعددی تبیین شده است که کم‌وبیش نزدیک به یکدیگر هستند. برای نمونه راغب اصفهانی (م 502ق)، در معنای اصطلاحی شفاعت می گوید:

«شفاعت به معنای ضمیمه شدن به چیز دیگری برای طلب یاری و درخواست از او، و بیشتر استعمال این اصطلاح در جایی است که کسی که حرمت و جایگاه بالاتری دارد به کسی که جایگاه پایین‌ترین دارد ضمیمه می شود.»[7]

سید مرتضی (م 436ق) از متکلمان برجسته شیعه شفاعت را اینگونه معنا کرده است:

«حقیقت شفاعت و فایده آن طلب برداشتن عقاب از کسی است که مستحق عقاب است، البته کلمه شفاعت مجازا در مورد درخواست رسیدن منافع به شخص نیز به کار می‌رود و در اینکه حقیقت شفاعت در مورد طلب برداشتن ضرر و عقاب و عذاب است هیچ اختلافی نیست.»[8]

شیخ طوسی (م 469ق) دیگر عالم برجسته شیعه درباره تعریف شفاعت می گوید:

«حقیقت شفاعت در نزد ما در مورد رسیدن منافع به شخص نیست بلکه در مورد برداشتن عقاب و عذاب گناهکار است. به عقیده ما پیامبر اکرم(ص) مؤمنین را شفاعت می کند و خداوند نیز شفاعت ایشان را می‌پذیرد و خداوند تبارک و تعالی عذاب و عقاب را در نتیجه این شفاعت از مستحقین آن (البته از کسانی که اهل نماز باشند) برمی دارد. زیرا پیامبر اکرم(ص) فرمودند: من شفاعتم را برای کسانی از امتم که اهل گناه کبیره هستند نگه داشته‌ام.»[9]

آیت الله جعفر سبحانی زید عزه شفاعت را اینگونه تعریف کرده است:

«شفاعت عبارت است از این که در روز قیامت، پیامبران و اولیاء و صالحان درباره کسانی که پیوند ایمانی خود را با خدا قطع ننموده و از طرفی رابطه معنوی خود را با شفاعت کنندگان درگاه الهی حفظ کرده‌اند، وساطت و میانجیگری خواهند کرد.»[10]

بنابراین، می توان شفاعت را به این معنا دانست که اولیای الهی در روز قیامت، در حق گروهی از گناهکاران میانجیگری کرده و در نزد خداوند برای آنان طلب بخشش می کنند و آنان را از عقاب جهنم نجات می دهند. بر این اساس، استشفاع به معنای طلب شفاعت از اولیای الهی است.

استشفاع از منظر اهل بیت (ع)

در روایات اهل بیت (ع)، شفاعت یکی از مقاماتی است که خداوند به بندگان برگزیده عطا کرده است. این مقام، به عنوان یکی از ویژگی های پیامبر اکرم (ص) معرفی شده است.[11] امیرالمؤمنین (ع) نحوه شفاعت کردن پیامبر (ص) در روز قیامت را اینگونه بیان کرده اند:

«از پیامبر خدا(ص) شنیدم که فرمود: هنگامی که مردم در روز قیامت محشور شوند، منادی ندا می زند: ای رسول خدا، همانا خداوند عزوجل به تو قدرت داده که جزای دوستداران خود و اهل بیتت و سزای دشمنان آنها را مشخص نمایی، پس هرگونه که می خواهی حکم کن، پس من می گویم: ای پروردگار بهشت، هریک از آنها را دوست داری در بهشت ساکن بگردان، پس این مقام محمودی است که به آن وعده داده شده ام.»[12]

اگرچه این مقام از ویژگی های پیامبر اکرم (ص) است، اما اختصاص به ایشان ندارد و دیگر اولیای الهی نیز از این ویژگی برخوردار هستند. در روایات زیادی بیان شده است که سایر اهل بیت (ع) نیز دارای مقام شفاعت هستند. امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: «همانا برای ما شفاعتی است و برای دوستداران ما نیز شفاعتی است.»[13] همچنین از رسول خدا (ص) نقل شده است که فرمودند:

«همانا من در روز قیامت شفاعت می کنم و شفاعتم پذیرفته می شود، علی نیز شفاعت می کند و پذیرفته می شود، اهل بیت من نیز شفاعت می کنند و پذیرفته می شود، کمترین میزان شفاعتی که یک مؤمن انجام می دهد، کسی است که برای 40 نفر از برادرانش که مستحق آتش هستند، شفاعت می کند.»[14]

بنابراین، آنچه از روایات اهل بیت (ع) فهمیده می شود، آن است که شفاعت مقامی است که انسان های برگزیده و مؤمنان واقعی دارای این مقام هستند و با شفاعت آنها، انسان های گنهکار زیادی از عذاب جهنم رهایی می یابند.

آنچه که در اینجا لازم است مورد بررسی بیشتر قرار گیرد، آن است که آیا طلب شفاعت از اموات در دنیا جایز است یا خیر؟ به منظور پاسخ به این سؤال، باید به سراغ روایات اهل بیت (ع) برویم.

با نگاهی به روایات اهل بیت (ع)، شاهد گونه ای از شفاعت خواهی هستیم که در مقام زائر قبور ائمه (ع) بیان شده است. بیشتر روایات این بخش، مربوط به زیارت نامه هایی است که از ائمه اطهار (ع) نسبت به پیامبر اکرم (ص) یا ائمه پیشین (ع) صادر شده است. با نگاهی به زیارت نامه هایی که از ائمه معصومین (ع) صادر شده است، می توان به وجود یک روال متداول در بیشتر این زیارت نامه ها پی برد. چارچوب عموم زیارت نامه ها بدین ترتیب است که بخش نخست به سلام و درود به صاحب آن قبر و بارگاه پرداخته است. بخش دوم بیان فضائل و مناقب ایشان است. بخش سوم عرض حاجت و طلب شفاعت از صاحب قبر است. بنابراین، می توان شفاعت طلبی را یکی از ارکان اصلی زیارت قبور اولیای الهی دانست که در زیارت نامه ها منعکس شده است.

این شفاعت‌خواهی را می توان به دو گروه تقسیم کرد: برخی از آنها در وصف شخص معینی از اولیای الهی بیان شده است و برخی دیگر، برای تعدادی از ائمه (ع) و یا چهارده معصوم (ع) نقل شده است. در ادامه به این دو دسته روایات اشاره می کنیم

از اهل بیت (ع)

همانگونه که بیان کردیم بسیاری از زیارت نامه هایی که از ائمه معصومین (ع) برای کسی که به زیارت قبر ائمه اطهار (ع) رفته اند، صادر شده است، به موضوع شفاعت طلبی از صاحب قبر تصریح شده است. در این زمینه می توان به این عبارات بر اساس ترتیب چهارده معصوم (ع) اشاره کرد:

الف) پیامبر اکرم (ص): «جئتک یا رسول الله زائرا، وقصدتک راغبا، متوسلا إلى الله سبحانه، وأنت صاحب الوسیلة، والمنزلة الجلیلة، والشفاعة المقبولة، والدعوة المسموعة، فاشفع لی إلى الله تعالى فی الغفران والرحمة، والتوفیق والعصمة»،[15] «فاشفع لی یا شفیع الامة، وأجرنی یا نبی الرحمة»،[16] «فکن لی شفیعا عند ربک و ربی».[17]

ب) امیرالمؤمنین (ع): «یا ولى الله إن لی ذنوبا کثیرة فاشفع لی إلى ربک فإن لک عندالله مقاما محمودا»،[18] «فاشهد یا مولای و اشفع لی عند ربک فی قضاء حوائجی»،[19] «یا مولای اشفع لی عند ربک، فلک عندالله المقام المحمود»،[20] «متقربا إلى الله بزیارتک فی خلاص نفسی و فکاک رقبتی من النار و قضاء حوائجی للآخرة و الدنیا فاشفع لی عند ربک‏»،[21]  «عارفا بضلالة من خالفک فاشفع لی عند ربک‏»،[22] «أتیتک یا مولای زائرا عارفا بحقک موالیا لأولیائک معادیا لأعدائک فاشفع لی عند ربک‏»،[23] «اتیتک وافدا لعظیم حالک ومنزلتک عندی، فاشفع لی عند ربک فان لی ذنوبا کثیرة ولک عند الله مقام محمود وجاه عظیم وشأن کبیر وشفاعة مقبولة»،[24] «فاشفع لی عند الله ربی وربک فی خلاص رقبتی من النار وقضاء حوائجی»،[25] «اتیتک أستشفع بک یا مولای الى الله لیقضی بک حاجتی، فاشفع لی یا مولای»،[26] «قد اوقرت ظهری ذنوبا، فاشفع لی عند ربک»،[27]  «یا أبا القاسم یا رسول الله یا علی یا أمیر المؤمنین... فاشفعا لی فی فکاک رقبتی من النار»،[28] «کن لی الی الله شفیعا»،[29] «فکن شفیعا الی ربک و ربی فی فکاک رقبتی من النار».[30]

ج) امام حسین (ع): «اشفع لی یا ابن رسول الله عند ربک»،[31] «جئتک مقرا بالذنوب، اشفع لی عند ربک یا ابن رسول الله»،[32] «السلام علیک یا ابن رسول الله أتیتک بأبی و أمی زائرا وافدا إلیک متوجها بک إلى ربک و ربی لتنجح بک حوائجی و یعطینی بک سؤلی فاشفع لی عنده و کن لی شفیعا»،[33] «فاشفع لی إلى ربی لیعطینی أفضل ما أعطى أحدا من زوارک و الوافدین إلیک»،[34] «السلام علیک یا مولای من فلان بن فلان فإنی أتیتک زائرا عنه فاشفع له و لی عند ربک»،[35] «بک اتوجه إلى الله فی نجحها وقضائها فاشفع لی عند ربک وربی فی قضاء حوائجی کلها»،[36] «عارفا بضلالة من خالفک فاشفع لی عند ربک‏»،[37] «یا أمیر المؤمنین و یا أبا عبد الله أتیتکما زائرا و متوسلا إلى الله ربی و ربکما و متوجها إلیه بکما و مستشفعا بکما إلى الله تعالى فی حاجتی هذه فاشفعا لی»،[38] «فکن لی یا ولی الله سکنا و شفیعا»،[39] «انی استشفع بک الی الله ربک و ربی من جمیع ذنوبی»[40] و... .

د) امام کاظم (ع): «اتیتک عارفا بحقک، معادیا لاعدائک، فاشفع لی عند ربک».[41]

هـ) امام رضا (ع): «أتیتک بابی وامی زائرا عارفا بحقک، موالیا لأولیائک، معادیا لاعدائک، فاشفع لی عند ربک جل وعز»،[42] «فکن لی شفیعا الی ربک یوم فقری و فاقتی».[43]

و) امام جواد (ع): «اتیتک یا مولای عارفا بحقک، موالیا لاولیائک، معادیا لاعدائک، فاشفع لی عند ربک».[44]

این شفاعت خواهی در حق امام زمان (ع) نیز وارد شده است مانند: «یا صاحب الزمان، قطعت فی وُصْلَتک الخُلّان، و هجرت لزیارتک الأوطان، و أخفیت أمری عن أهل البلدان، لتکون شفیعا لی عند ربک و ربی‏»؛[45] اما با توجه به اینکه ایشان حی و حاضر است، از فرض مسئله مورد بحث خارج می شود.

این شفاعت طلبی اختصاص به امامان معصوم (ع) نداشته و حتی از صحابه پیامبر (ص) مانند حمزه بن عبدالمطلب نیز طلب شفاعت شده است: «و کن لی شفیعا یوم فقری و فاقتی».[46] همچنین امام‌زادگان جلیل القدری مانند حضرت معصومه (س) نیز مورد شفاعت‌خواهی قرار گرفته اند: «یا فاطمة اشفعی لنا فی الجنة».[47]

در همه این زیارت نامه ها، با توجه به قبر هر یک از اهل بیت (ع) که مورد زیارت قرار گرفته، از ایشان طلب شفاعت شده است. البته ذکر این عبارت در ادعیه برای ائمه یاد شده، به معنای آن نیست که تنها از این ائمه (ع) می توان طلب شفاعت کرد، بلکه این در حق همه ائمه (ع) جاری است که در ادامه به آنها اشاره می شود.

 

 روایات این بخش، به صورت عمومی در حق همه اهل بیت (ع) صادر شده است که در میان آنها، شفاعت طلبی از ائمه ای که در قید حیات نبوده اند نیز وجود داشته است؛ بنابراین، از افرادی که وفات کرده اند، طلب شفاعت شده است. مهمترین روایات این بخش عبارتند از:

در روایتی از امام صادق (ع) نقل شده است که هرگاه سختی های روزگار بر کسی چیره گشت، بر روی بام خانه رفته و دو رکعت نماز بخواند و رو به سوی قبور ائمه (ع) سلام دهد و دعا بخواند. در بخش آخر دعا این عبارت را بگوید:

«وجهت إلیک بسلامی لعلمی بأنه یبلغک صلى الله علیک فاشفع لی عند ربک».[48]

دستور دیگری از امام صادق (ع) وجود دارد که برای رفع مشکلات، به محضر چهارده معصوم (ع) رقعه ای بنویسد که در پایان آن آمده است:

«اشفعوا لی یا سادتی بالشأن الذی لکم عند الله فإن لکم عند الله لشأنا من الشأن».[49]

هرچند این روایات از زبان مبارک امام صادق (ع) صادر شده است، اما بدون تردید، اختصاص به ائمه پیش از ایشان ندارد و برای دوره های بعد نیز قابل اجرا است؛ زیرا معیار بیان شده در این روایت، وجود قبور ائمه (ع) و یا رقعه نویسی به قصد ائمه اطهار (ع) است.

در زیارت نامه دیگری، این عبارت برای پیامبر اکرم، امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین علیهم الصلاة والسلام وارد شده است:

«یا ساداتی یا موالی یا ائمتی اشفعوا لی الى الله تبارک اسمه بقضاء حوائجی وخلاصی من النار».[50]

همچنین می توان از برخی ادعیه یاد کرد که با ذکر نام چهارده معصوم (ع)، از هر یک از ایشان به صورت جداگانه طلب شفاعت شده است مانند دعای معروف به «توسل» که به هر یک از اهل بیت (ع) به صورت جداگانه توسل جسته شده و از ایشان شفاعت خواهی می شود:

«یا أبا القاسم یا رسول الله یا إمام الرحمة یا سیدنا و مولانا إنا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک إلى الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیها عند الله اشفع لنا عند الله.»[51]

شبیه به این عبارت در دعای فرج که از امام رضا (ع) روایت شده است نیز وجود دارد.

«یا أبا القاسم یا رسول الله یا إمام الرحمة إنا توجهنا بک إلى الله و توسلنا بک إلى الله و استشفعنا بک إلى الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیها عند الله اشفع لنا عند الله.»[52]

نتیجه ای که به دست می آید، اینکه در روایات اهل بیت (ع)، شفاعت خواهی از اولیای الهی مانند پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع)، یکی از تعالیمی است که امامان معصوم (ع) آن را برای کسی که به زیارت قبور ایشان می رود، و یا برای رفع گرفتاری و بخشش گناهان توصیه کرده اند. این بر خلاف ادعای وهابیت است که طلب شفاعت از اموات را شرک قلمداد کرده و مرتکب آن را از دایره اسلام خارج می دانند؛ بنابراین، با توجه به اینکه اهل بیت (ع) به عنوان یکی از دو یادگار ارزشمند پیامبر خدا (ص) شناخته می شوند، تمسک به ایشان و اطاعت از فرامین روح بخش اهل بیت (ع)، مسلمانان را از گمراهی و لغزش در امان می دارد و در مسئله شفاعت خواهی از اموات نیز، سخن اهل بیت (ع) بیانگر عقیده صحیح اسلام است.

 

[1] . ابن فارس قزوینی، احمد، مقاییس اللغة، ج 3 ص 201.

[2] . ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج 1 ص 338.

[3] . راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص 457.

[4] . فیومی، احمد بن محمد، مصباح المنیر، ج 1 ص 317.

[5] . فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، ص 734.

[6] . فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج 1 ص 260؛ ابن منظور افریقی، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 8 ص 184.

[7] . راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص 457.

[8] . سید مرتضی، علی بن حسین، رسائل الشریف المرتضى، ج 1 ص 150.

[9] . طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 1 ص 213.

[10] . سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج 8 ص 207.

[11] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 3 ص 204.

[12] . طوسی، محمد بن حسن، الأمالی، ص 298.

[13] . ابن بابویه، محمد بن علی، الخصال، ج 2 ص 623.

[14] . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 8 ص 30.

[15] . ابن المشهدى، محمد بن جعفر، المزار الکبیر، ص 72.

[16] . همان، ص 72.

[17] . ابن طاووس، علی بن موسی، الإقبال بالأعمال الحسنة، ج 2 ص 175.

[18] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 4 ص 569.

[19] . ابن المشهدى، محمد بن جعفر، المزار الکبیر، ص 310.

[20] . همان، ص 311.

[21] . مفید، محمد بن محمد، المقنعه، ص 463.

[22] . همان، ص 469.

[23] . همان، ص 477.

[24] . طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج 6 ص 30.

[25] . ابن المشهدى، محمد بن جعفر، المزار الکبیر، ص 219.

[26] . همان، ص 236.

[27] . همان، ص 237.

[28] . ابن طاووس، علی بن موسی، جمال الاسبوع، ص 298.

[29] . ابن المشهدى، محمد بن جعفر، المزار الکبیر، ص 211.

[30] . همان، ص 246.

[31] . ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، ص 221.

[32] . همان، ص 210.

[33] . مفید، محمد بن محمد، المزار، ص 110.

[34] . همان، ص 111.

[35] . همان، ص 210.

[36] . طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج 6 ص 62.

[37] . ابن المشهدى، محمد بن جعفر، المزار الکبیر، ص 415.

[38] . طوسی، محمد بن حسن، مصباح المتهجد، ج 2 ص 78.

[39] . ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، ص 236.

[40] . همان، ص 235.

[41] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 4 ص 578.

[42] . ابن المشهدى، محمد بن جعفر، المزار الکبیر، ص 551.

[43] . ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، ص 312.

[44] . ابن المشهدى، محمد بن جعفر، المزار الکبیر، ص 539.

[45] . همان، ص 658.

[46] . همان، ص 95.

[47] . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 99 ص 267.

[48] . مفید، محمد بن محمد، المزار، ص 215.

[49] . کفعمی، ابراهیم بن علی، البلد الأمین، ص 157.

[50] . ابن المشهدى، محمد بن جعفر، المزار الکبیر، ص 315.

[51] . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 99 ص 247.

[52] . کفعمی، ابراهیم بن علی، البلد الأمین والدرع الحصین، ص 325.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۰۳ ، ۰۸:۳۱
رسول چگینی

بر خلاف ادعای وهابیت مبنی بر بدعی بودن عزاداری، نه تنها مشروعیت عزاداری با استناد به کتاب و سنت اثبات می شود، بلکه حتی مشروعیت روضه‌خوانی نیز در سیره عملی رسول الله(ص) قابل اثبات است.

روضه‌خوانی در اصطلاح به معنای بیان مصیبتهای یکی از بزرگان دین است که با گریه و ماتم همراه است.
این عمل نه تنها در سیره قولی و فعلی اهل بیت(ع) ثبت شده است، بلکه حتی در سیره عملی پیامبر خدا(ص) نیز به چشم می خورد.

در حدیثی که در صحیح بخاری نقل شده است، درباره وقایع پس از جنگ موته، به ماجرای مهمی اشاره شده است. جنگ موته از بزرگترین سریه‌های تاریخ صدر اسلام که در سال هشتم هجری بین سپاه اسلام و سپاه روم رخ داد. فرماندهی سپاه اسلام در این جنگ، بر عهده جعفر بن ابی طالب، زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه بود که هر سه فرمانده شهید شدند. پس از شهادت این افراد، رسول خدا(ص) از این اتفاق با خبر شدند و در جمع صحابه، مصیبت شهادت فرماندهان لشکر را بازگو کردند:

عنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَخَذَ الرَّایَةَ زَیْدٌ فَأُصِیبَ، ثُمَّ أَخَذَهَا جَعْفَرٌ فَأُصِیبَ، ثُمَّ أَخَذَهَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ رَوَاحَةَ فَأُصِیبَ  وَإِنَّ عَیْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَتَذْرِفَانِ...» 

▫️رسول خدا(ص)  فرمود: زید پرچم را در دست گرفت و به شهادت رسید، سپس جعفر پرچم را در دست گرفت و او نیز به شهادت رسید، سپس عبدالله بن رواحه در دست گرفت و او نیز به شهادت رسید، پیامبر خدا(ص) در حالی این وقایع را بیان می کرد که چشمان ایشان اشکبار بود.

صحیح بخاری، حدیث ۱۲۴۶.

این عمل پیامبر(ص) در جمع صحابه بوده و بدون شک با گریه و زاری صحابه همراه بوده است. این عمل پیامبر(ص) دقیقاً به معنای ذکر مصیبت همراه با گریه و ماتم است. رسول الله(ص) این عمل را در آخرین سالهای حیات مبارک انجام دادند و هیچ نسخ و تبدیلی برای آن وجود ندارد. بنابراین ذکر مصیبت کسانی که در راه خداوند جان خود را از دست داده اند همراه با گریه و ماتم، امر مشروع و به تبعیت از پیامبر اکرم(ص) است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۰۳ ، ۰۹:۱۰
رسول چگینی
شنبه, ۳۰ تیر ۱۴۰۳، ۱۰:۱۶ ق.ظ

آیا نوحه سرایی و مداحی جایز است؟

وهابیان برگزاری مراسم عزاداری را حرام می دانند. در پاسخ میگوییم مراسم عزاداری دارای اجزای مختلفی از قبیل وجود عنصر گریه، وجود جمعیت عزادار و نوحه سرا و مداح است‌. دو جزء اول هیچ ممنوعیتی ندارد و تنها جزء سوم مورد مناقشه وهابیان است و با استناد به برخی روایات، اظهار میکنند نیاحه (نوحه سرایی) در اسلام حرام است.

 

در پاسخ این ادعای آنان می گوییم نوحه سرایی که در روایات بیان شده، اشاره به یکی از سنتهای عرب جاهلی دارد که آمیخته با امور شرکی و غیر توحیدی مانند شکایت و گلایه از تقدیر الهی بوده است.
اما برگزاری این عمل بدون وجود این عمل جاهلی، هیچ ممنوعیتی نمیتواند داشته باشد.

در این کلیپ این مسأله توضیح داده شده است.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۰۳ ، ۱۰:۱۶
رسول چگینی
دوشنبه, ۲۳ بهمن ۱۴۰۲، ۰۸:۵۳ ق.ظ

سلفیت چیست؟

 از مهم‌ترین مباحثی که در وهابیت‌پژوهی مورد توجه قرار می گیرد، رابطه میان وهابیت با سلفیت است. به منظور دستیابی به پاسخ این سؤال، لازم است نخست چیستی سلفیت را مورد بررسی قرار دهیم.

سلفیت مصدری است که از ماده «سلف» به معنای تقدم و پیشگامی اخذ شده است.  سلف وقتی در وصف جوامع انسانی استعمال می‌شود، به معنای جماعت متقدم است،  و سلفِ هر کسی، پدران پیشین او هستند و جمع آن أسلاف و سُلّاف می‌شود.  معانی دیگری که برای سلف برشمرده اند، در حقیقت به معنای گذشته و پیشین دلالت دارد مانند بیع سَلَف.

در اصطلاح تعاریف متعددی برای سلف عنوان شده است. در بیشتر تعریفها به تقدم زمانی آنها توجه شده و در برخی تعاریف بر منهج علمی آنان تمرکز شده است. برای نمونه در تعریف سلف گفته شده:
 سلف شامل صحابه و تابعین است. 
 سلف شامل صحابه و اعیان تابعین و ائمه دین است. 
 صدر اول از تابعین سلف صالح هستند. 
 سلف اهل قرون سه‌گانه از قبیل صحابه، تابعین و تابعین تابعین هستند. 
 کسانی که قبل از سال 500 هجری بوده‌اند. 

 

با روشن شدن معنای سلف، می‌توان به معنای سلفی و سلفیه نیز پی برد؛ زیرا سلفی کلمه ای است که از ترکیب سلف با یاء نسبت تشکیل شده است، به معنای کسی یا چیزی که به سلف منسوب است. این عبارت وقتی صفت برای کلمه مؤنث به کار برده شود، به صیغه مؤنث رفته و گفته می‌شود الطریقة السلفیة. به نظر نمی رسد این استعمال مورد نظر ترویج دهندگان سلفیت باشد.

استعمال دیگری برای سلفیت وجود دارد و آن در صورتی است که عبارت «سلفیت» به‌صورت مستقل به کار برده شود. در این استعمال، سلفیت مصدر صناعی است که از اضافه شدن یاء مشدده و تاء گِرد به آخر سلف، به وجود آمده است. بر این اساس سلفیة مانند جاهلیة و انسانیة مصدرهای صناعی هستند که برای دلالت بر اتصاف به خصائص و صفات موجود در اسامی ساخته شده‌اند. پس زید انسانیت دارد یعنی زید ویژگی های یک انسان را دارا است. همچنین وقتی گفته می‌شود عمرو در دوران جاهلیت به سر برده یعنی در زمانه ای که صفات جاهلی در آن دوران مشهود بوده است. 

 

 بنابراین سلفیت یعنی جریان و گرایشی که در آن بر بازگشت به سلف تأکید شده است. این استعمال از سلفیت در منابع متقدم مشاهده نشده است و در آثار ابن‌تیمیه نیز شواهدی برای آن نمی‌توان یافت...
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۰۲ ، ۰۸:۵۳
رسول چگینی
يكشنبه, ۱۴ آبان ۱۴۰۲، ۰۹:۳۴ ق.ظ

تعریف جامع و کامل «عبادت»

 

در معنای اصطلاحی عبادت دیدگاه‌های متفاوت ولی نزدیک به هم وجود دارد. تفسیر قرآن موطن اصلی اظهارنظرها درباره تعریف عبادت است. مفسران قرآن از میان اهل‌سنت، عموماً تعریف عبادت را ذیل آیه «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» بازگو کرده‌اند.

 آرای صاحب‌نظران را می‌توان در چند تعریف تقسیم کرد:
1. نهایت خضوع و خاکساری
2. فرمان‌برداری همراه با خضوع
3. فروتنی سرشار از محبت
4. هر عمل ظاهری و باطنی که خداوند دوست دارد
5. اطاعت خاشعانه با آگاهی کامل

اگرچه در معنای صحیح عبادت و پرستش اختلاف‌نظرهای زیادی وجود دارد ولی شاید بتوان یکی از تعاریف دقیق عبادت را این دانست: «خضوع برخاسته از عقیده به ربوبیت معبود همراه با قصد امتثال مأمور به»؛ بنابراین عبادت زمانی محقق می‌شود که متشکل از عقیده به ربوبیت معبود و قصد امتثال مأمور به باشد. قیودی که در این تعریف برای عبادت در نظر گرفته شده است، اشکالات سابق را از بین می‌برد؛ زیرا هر خضوعی عبادت نیست؛ بلکه خضوعی را می‌توان عبادت دانست که سرچشمه آن در عقیده و باور انسان نهفته است؛ بنابراین عموم افعال عرفی خاضعانه که آدمی برای غیر خدا انجام می‌دهد، عبادت آنها شناخته نمی‌شود؛ زیرا عقیده به ربوبیت مخضوع‌له مانند پیامبر(ص)، ائمه معصومین(ع)، والدین و غیره ندارد. همچنین این تعریف قصد و نیت عابد را نیز شرط دانسته است؛ بنابراین حتی خضوعی که با عقیده به ربوبیت معبود انجام گیرد، اما اگر بدون قصد و نیت امتثال دستور الهی باشد، این عمل او عبادت محسوب نمی‌شود؛ مانند مسلمانی که با عقیده به ربوبیت خداوند، در طول روز از خوردن و آشامیدن امساک کند؛ ولی نیت روزه نداشته باشد. همه فقها فتوا داده‌اند این عمل او مجزی نیست و به عنوان روزه شناخته نمی‌شود.

منبع: استغاثه در پرتو کتاب و سنت تألیف رسول چگینی، ص 65.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۰۲ ، ۰۹:۳۴
رسول چگینی
يكشنبه, ۸ آبان ۱۴۰۱، ۰۹:۳۰ ق.ظ

تفاوت استشهادی، انتحاری و انغماسی!

در روزهای اخیر، حادثه تروریستی شاهچراغ(ع) که موجب شهادت جمعی از هموطنان عزیزمان شد و قلبهای بسیاری از انسانهای آزاده را دردناک ساخت، توسط یکی از اعضاء گروه تروریستی د-ا-ع-ش انجام گرفت.
در بیانیه ای که از سوی این جریان تروریستی انتشار یافته، این عضو داعش با عنوان «انغماسی» معرفی شده است.
برای برخی این سؤال به وجود آمده که انغماسی به چه معنا است و چه تفاوتی با انتحاری دارد؟

در پاسخ باید معنای این سه واژه را تبیین کرد:

▫️استشهادی: استشهادی از ماده شهد در لغت به معنای گواهی خواستن، کسی را به شهادت خواندن، کشته شدن در راه خدا، که در این نوشتار معنای سوم مراد است.  این واژه با رفتن به باب استفعال به معنای طلب شهادت می باشد. در نتیجه استشهادی به معنای شهادت طلبی و در اصطلاح «شیوه ای جدیدی برای مقاومت و رویارویی با دشمن که با وسایل و ابزار جدید کشنده، که در گذشته معمول و معروف نبوده، انجام می شود، و مجری آن یقین یا ظن غالب دارد که خودش نیز در جریان عملیات به شهادت می رسد.»

▫️انغماسی: انغماس از ماده غوس به معنای نفوذ و فرو رفتن چیزی در چیز دیگر است، که اصطلاح آن در باب جهاد، در مورد کسی است که برای مبارزه خود را به صف دشمنان وارد می کند. 
تفاوت انغماسی با استشهادی را در این دانسته اند که منغمس در صف دشمنان و به دست آنها کشته می شود اما استشهادی به دست خودش کشته می شود. برخی این باور را نمی پذیرند که پایان کار انغماسی، کشته شدن است؛ بلکه انغماسی را به معنای جنگ و گریز به حسب قدرت و مهارت انسان می دانند که داخل صفوف دشمن می شود و به سرعت خارج می گردد و سالم ماندنش مورد انتظار است. 

▫️انتحاری: انتحار از ماده «نحر» به معنای مکان ذبح حیوان، اصطلاحی است که بر کسی اطلاق می شود که اقدام به خودکشی می کند. 
در حقیقت تفاوت میان استشهادی و انتحاری در انگیزه و هدف و نتیجه اقدام است. استشهادی برای اعتلای اسلام دست به این اقدام می زند ولی انتحاری، به دنبال ایجاد تفرقه و تکفیر مسلمانان این کار را انجام می دهد.

نکته قابل توجه اینکه وهابیون که به عنوان پدر معنوی د-ا-ع-ش شناخته می شوند، تا قبل از شکل گیری د-ا-ع-ش نگاه مثبتی به عملیات استشهادی نداشتند و آن را قتل نفس می دانستند و از آن منع می کردند. به نظر می رسد بیشتر این آراء، ناظر به اقدامات استشهادی مردم فلسطین و تحت تاثیر مواضع سیاسی آل سعود در جهت به رسمیت شناختن رژیم اسرائیل بوده است. اما با ظهور گروه تروریستی د-ا-ع-ش، ترویج اقدام انتحاری از سوی وهابیون شدت گرفته و به یکی از مهمترین ابزارهای آنان برای مقابله با مخالفان تبدیل شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۰۱ ، ۰۹:۳۰
رسول چگینی

یکی از دستوراتی که خداوند بیان کرده، یادآوری ایام الله است. خداوند در آیه 5 سوره ابراهیم، به حضرت موسی(ع) می فرماید:
«وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَکِّرْهُم بِأَیَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ»
ما موسی را با آیات خود فرستادیم؛ (و دستور دادیم:) قومت را از ظلمات به نور بیرون آر! و «ایّام اللّه» را به آنان یاد آور! در این، نشانه‌هایی است برای هر صبر کننده شکرگزار!

یادآوری ایام الله، از دستوراتی است که اختصاص به قوم موسی(ع) ندارد بلکه برای تمام اقوام و ملل لازم است. مراد از ایام الله در این آیه، روزهایی است که خداوند نعماتی را به قوم موسی(ع) اعطاء کرده است. در حقیقت خداوند از پیروان موسی(ع) می‌خواهد که همواره نعمتهای الهی را یادآور شوند و شکر آن را به جای آورند. طبری (م 310هـ) در تفسیر این آیه می‌گوید:
«و مراد از قول خداوند (و ذکرهم بأیام الله) یعنی: آنان را موعظه کن به آن نعمتهایی که در روزهای پیشین به پیروان موسی(ص) داده شده، پس به جای نعمتها از واژه «أیام» استفاده شده؛ زیرا آن ایام در نزد مردم شناخته شده بود و خداوند نعمتهای آشکاری به آنها بخشیده بود، آنان را از آل فرعون نجات داد بعد از اینکه در عذاب دردناکی بودند، و فرعون و قومش را غرق کرد و زمین و دیار و اموال آنها را برای پیروان موسی(ص) باقی گذاشت.» 
جامع البیان فی تأویل القرآن، ج 16 ص 519.

ابن ابی حاتم رازی (م 327هـ) نیز به روایتی از رسول‌الله(ص) اشاره می‌کند که پیامبر خدا(ص) مراد از ایام الله را نعمتهای الهی معرفی کرده‌اند:
«حدثنا محمد بن أبان الجعفى، عن أبی إسحاق، عن سعید بن جبیر عن ابن عباس، عن أبی بن کعب، عن النبی صلى‌الله علیه [وآله] وسلم فی قوله تبارک وتعالى: وذکرهم بأیام الله، قال بنعم الله تبارک وتعالى.» 
ابن أبی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج 7 ص 2235.

بی تردید یکی بالاترین نعمتهایی که خداوند به بشریت ارزانی داشته، وجود مبارک پیامبر اکرم و اهل بیت ایشان علیهم صلوات المصلین است. در سوره آل عمران به این نعمت گرانسنگ اشاره شده است:
«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ» 
خداوند بر مؤمنان منت نهاد هنگامی که در میان آنها، پیامبری از خودشان برانگیخت؛ که آیات او را بر آنها بخواند، و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد؛ هر چند پیش از آن، در گمراهی آشکاری بودند.

در نتیجه نه تنها بعثت انبیاء نعمتی با ارزش برای مخلوقات است، بلکه بزرگترین نعمتی است که خداوند به بشریت بخشیده است:
«این منّتی که خداوند به بندگانش داده، بزرگترین نعمت بلکه اصل همه نعمتها است، و آن نعمت با این رسول کریم است بر مردم که خداوند آنان را از گمراهی نجات داد و از نابودی رهانید.» 
تیسیر الکریم الرحمن فی تفسیر کلام المنان، ص 155.

وقتی بعثت انبیاء، نعمتی برای بشریت به شمار رود، بی شک برای ایمان آورندگان به پیامبر(ص)، اثر مشهودتری دارد، به همین دلیل خداوند آن را در حق مؤمنین به کار برد: (لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ)، زیرا مؤمنین بیشترین انتفاع را از این نعمت الهی می‌برند. 

ارزشمندی نعمت رسالت به حدی است که حتی رسول خدا(ص) نیز نسبت به یادآوری آن مکلف شده است، آنجا که خداوند دستور می‌دهد: «وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ».  مفسران ذیل این آیه متذکر شده‌اند که نبوت، یکی از بهترین مصادیق این نعمت الهی است.
الواحدی، علی بن احمد، تفسیر البسیط، ج 24 ص 117.

این دستور خداوند به مسلمانان نیز می آموزد که باید نسبت به بازگو کردن و یادآوری نعمتهای الهی غفلت نداشته باشند.
بنابراین بزرگترین نعمتی که خداوند به مؤمنین اعطاء کرده، نعمت وجود پیامبر اکرم(ص) است. از سوی دیگر خداوند دستور به یادآوری نعمتهای الهی داده و روزی که چنین نعمتهایی بخشیده شده، به عنوان ایام الله معرفی شده است. در نتیجه باید روزهایی مانند روز ولادت پیامبر(ص)، روز بعثت ایشان و دیگر روزهایی که همراه با نصرت الهی بوده و موجب استقرار و گسترش اسلام شده را به عنوان ایام الله بدانیم و نسبت به یادآوری آن اهتمام داشته باشیم. بر این اساس مراسم احنفال مولد النبی(ص) و ولادت ائمه معصومین(ع) از بهترین اسباب برای یادآوری و بزرگداشت نعمتهای بی‌همتای است.

منبع: رسول چگینی، احتفال در پرتو کتاب و سنت، ص 75.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۰۱ ، ۰۹:۱۵
رسول چگینی

هر از چند گاهی از گوشه و کنار جهان، سخنانی شنیده می شود که گویای مشتبه شدن حق و باطل از سوی افراد بی‌اطلاع و حتی عالمان پرآوازه است. اما اینبار شاهد سربرآوردن شبهه ای از جانب شخصیتی هستیم که حتی مبانی فکری خود را نیز نادیده گرفته است. 

دکتر حسین حاج فرج‌الله دبّاغ معروف به عبدالکریم سروش که از اساتید شناخته‌شده فلسفه و عرفان در دانشگاه های آمریکا است، در جدیدترین اظهار نظر، با زیر پا گذاشتن اصول فکری خود، به انکار حاجت بخشی ائمه(ع) و اولیاء روی آورده است. او مدعی شده است: 

«اماکن مسمّی به "مقدس" به هیچ وجه از جان آدمیان مقدس تر نیستند و ما هیچ دلیل عقلی و نقلی معتبری نداریم که این خفتگان در زیر خاک، خواه امام باشند، خواه خواهر امام، خواه برادر امام، صدای زائران را می‌شنوند و به آنها پاسخ می‌دهند و یا اساسا قدرت برآوردن حاجات آنها را دارند.» 

دکتر سروش در ادامه برای تأیید سخن خود، این بحث را به موضوع طب اسلامی گره زده است و می گوید: 
«آنان در زمان حیات خود برای درمان دردهاشان به طبّ زمانه و طبیبان دوران مراجعه می‌کردند.» 

در این عبارات سه ادعا مطرح شده است: 
1- مردگان هیچ صدایی نمی شنوند. 
2- مردگان توانایی برآورده کردن حاجتها را ندارند. 
3- ائمه(ع) برای درمان بیماری به طبیب مراجعه می کردند. 

 هر سه ادعای مطرح شده، نادرست است و دلائل متعددی بر بطلان آنها وجود دارد: 

 

اول: عدم شنوایی اموات: روایات متعددی در منابع شیعه و اهل سنت وجود دارد که نه تنها بر شنوایی اموات، بلکه بر آگاهی ارواح نسبت به اوضاع زندگان دلالت دارد. برای نمونه مرحوم کلینی بابی را در اصول کافی به این موضوع اختصاص داده است: «باب ان المیت یزور اهله». طلیعه این باب با این حدیث منقش شده است: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، قَالَ: إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَزُورُ أَهْلَهُ ، فَیَرى مَا یُحِبُّ ، وَیُسْتَرُ عَنْهُ مَا یَکْرَهُ ؛ وَإِنَّ الْکَافِرَ لَیَزُورُ أَهْلَهُ ، فَیَرى مَا یَکْرَهُ ، وَیُسْتَرُ عَنْهُ مَا یُحِبُّ». امام صادق علیه السلام فرمود: همانا مؤمن [پس از مرگ] خانواده و نزدیکانش را زیارت می کند، و آنچه را که پسندیده است می بیند و امور ناپسند را نمی بیند، و کافر نیز خانواده اش را زیارت می کند، پس امور ناپسند را می بیند و امور پسندیده بر او پوشیده می شود. (اصول کافی، ج 5 ص 569). این روایات به حدی زیاد است که حتی ابن تیمیه حرانی(م ۷۲۸ق) شاخص‌ترین مخالف استغاثه به اموات، نیز توانایی مخالفت با آنها را نداشته و تصریح می کند: «روایات در حد استفاضه هستند که میت به احوال خانواده و دوستانش در دنیا آگاه است و اعمال آنها بر او عرضه می شود و او آنها را می بیند و از کردار خوب آنها خوشحال و از کردار بد ناراحت می شود.» (ابن تیمیه حرانی، الفتاوی الکبری، ج 5 ص 362). البته نمی توان نسبت به مغالطه موجود در سخن دکتر سروش بی توجه بود؛ زیرا او با این کلام خود، شنیدن را از خفتگان در زیر خاک نفی می کند در حالی که انسان دارای دو بعد روحانی و جسمانی است و تنها جسم او در زیر خاک قرار می گیرد و همه ادراکات او توسط روح صورت می پذیرد. عجیب اینکه در فلسفه و عرفان بسیار بر وجود دو عنصر روح و جسم تأکید شده و اصالت را به روح بخشیده اند، اما دکتر سروش با این سخن در صدد استفاده از ارتکاز عرفی است که مرده چیزی نمی شنود. در حالی که باید بیان می کرد روح انسان پس از مرگ، چیزی نمی شنود! اما چون می داند که این سخن پذیرفته نیست، از عبارت شبهه افکنانه استفاده کرده است. 

 

 دوم: عدم حاجت‌بخشی ائمه(ع) و اولیاء: شنیدن این سخن از دکتر سروش به مراتب عجیب‌تر از سخن نخست است؛ زیرا در فلسفه به خوبی معنای اراده و اختیار تبیین شده است. آنان فاعل را به هشت قسم تقسیم می کنند که فاعل بالتسخیر یکی از آن موارد است. در همه این مطالب تأکید شده است که تمام امور در عالم به اذن و اراده خداوند انجام می شود و هر فعلی که در عالم محقق می شود، در طول اراده خداوند است. کسی که این مبنا را پذیرفته باشد، باید بداند که هیچ یک از شیعیان مدعی نیستند که ائمه(ع) یا اولیاء الهی، به صورت مستقل و در عرض اراده و قدرت خداوند حاجات مسلمانان را برآورده می سازند. آنان با این باورند که اهل بیت(ع) و اولیاء به جهت تقرب و جایگاهی که در نزد خداوند دارند، قادر بر شفاعت و واسطه‌گری برای حاجتمندان هستند و می توانند حوائج آنها را برآورده سازند؛ همانگونه که صحابه به نزد پیامبر(ص) می رفتند و او را واسطه بخشش گناهان قرار می دادند و قرآن آن را نقل و تأیید کرده است (نساء: 64). بنابراین باور به حاجت‌بخشی ائمه(ع) هیچ تضادی با عقیده توحیدی ندارد.

اما اینکه گفته شده «هیچ دلیل عقلی و نقلی نداریم که اموات قدرت برآوردن حاجات را دارند»، دارای ابهام است. اگر مراد این است که اموات مستقلاً قدرت برآورده حاجات را ندارند، سخن درستی است؛ اما با توجه به اینکه هیچ شیعه ای اعتقاد به استقلال اهل بیت(ع) در تأثیرگذاری ندارد، این سخن بلاوجه است. 
اما اگر مراد این است که اموات حتی غیر مستقل نیز قدرت برآوردن حاجات را ندارند، این سخن باطل و برخاسته از توحید ناقص است؛ زیرا همه مسلمانان اعتقاد دارند که اگر قدرت مطلق خداوند به امری تعلق بگیرد، هیچ گریزی از آن نیست و چون خداوند بخواهد، آن امر موجود می شود (وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ [بقره: 117]). شواهد متعددی در تاریخ وجود دارد که خداوند به دست انبیاء و اولیاء خود، بزرگترین کارها را انجام داده که زنده کردن مرده، بینا کردن کور مادرزاد و شفای بیماران تنها بخشی از این موارد است (آل عمران: 49). در حدیثی که به نام «قرب نوافل» مشهور است و فلاسفه از آن برای اثبات وحدت وجود استفاده می کنند، آمده است که اگر کسی به وسیله نافله‌ای (مستحبی) به من، یعنی خدا تقرب جوید، او را دوست دارم و گوش، چشم، زبان و دست او می‌شوم که به وسیله آنها بشنود و ببیند و اگر مرا بخواند، او را اجابت می‌کنم و خواسته‌هایش را برآورده می‌سازم (اصول کافی، ج 2 ص 352؛ صحیح بخاری، ج 7 ص 190). آیا برآورده ساختن حاجت توسط کسی که با مراعات تقوا و انجام نوافل، در شمار اولیای الهی قرار گرفته و خداوند خواسته هایش را برآورده می سازد، امر محالی است؟! آیا ائمه(ع) و اولیای الهی که پس از وفات نیز بر احوال و اوضاع زندگان آگاهی دارند، ناتوان از حاجت‌بخشی غیر مستقل هستند؟! 

 

سوم: مراجعه ائمه(ع) به طبیب برای درمان بیماری: اما درهم آمیختن مسأله آگاهی ارواح ائمه(ع) به احوال زندگان و قدرت برآوردن خواسته های آنان با مراجعه ائمه(ع) به طبیب در هنگام بیماری، هیچ کمکی به دکتر سروش در استدلال او نمی کند؛ زیرا:

اولاً: هیچ روایت صحیحی در منابع شیعه وجود ندارد که بر مراجعه ائمه(ع) به طبیب برای درمان بیماری دلالت داشته باشد. تنها برخی گزارشها مانند حاضر کردن طبیب در هنگام ضربت خوردن امیرالمؤمنین علی(ع) وجود دارد که در هیچ کدام از منابع مذکور گفته نشده است که معصومین علیهم السلام از نزد خود به طبیب رجوع کرده‌اند یا مثلاً گفته نشده که خود حضرات درخواست احضار طبیب را کرده باشند بلکه در تمام منابع تصریح شده که برای حضرت طبیب آورده‌اند. تنها مسئله‌ای که ائمه برای آن طبیب خواسته‌اند، برای فصد یا حجامت و مسائلی از این دست بوده است؛ این امر هم بدیهی است که اساساً مسئله فصد و حجامت عملی است که باید توسط شخصی غیر از محجوم یا مفصود انجام شود، چیزی شبیه به دلاک یا مُغَمز در گرمابه! و عجب آن است که در تمام روایاتی که اشاره به حضور حجام یا فصاد بر بالین امام شده است، خود حضرت مواضع حجامت یا فصد را برای طبیب مشخص کرده‌اند و به ‌تعبیر دیگر، طبیب آنچه را امام فرموده اجرا کرده است. 

ثانیاً: استدلال دکتر سروش شباهت زیادی با این سخن دارد که کسی بگوید اگر خداوند شفا دهنده همه بیماری ها و دفع کننده همه بلاها است، پس چرا نتوانست از خانه خود (کعبه) در مقابل هجوم لشکریان یزید دفاع کند، و یا چرا اجازه داد سیل این خانه را در بر بگیرد و بخشهایی از آن تخریب شود؟ پاسخ این سؤال واضح است و آن اینکه خداوند همواره امور را بر مجرای طبیعی و بر اساس نظام اسباب و مسببات انجام می دهد. اگرچه در این میان شاهد برخی معجزات مانند حضور پرنده ها برای مقابله با لشکر ابرهه هستیم، اما تا زمانی که امور به نحوی پیش رود که خللی در امر هدایت مردم پیش نیاید، خداوند از اینکه نظام اسباب و مسببات را کنار بگذارد، ابا دارد. ائمه(ع) نیز بر این اساس گام برداشته اند و تا آنجایی که امر هدایت و امامت دچار خلل نشود، بر حسب ظاهر و در دستگاه نظام اسباب و مسببات به پیشبرد برنامه هدایت نفوس اقدام کرده اند. بنابراین عدم استفاده ائمه(ع) از برخی توانایی‌های خود، به معنای فقدان آن توانایی نیست بلکه به منظور بهره مندی از نظام احسنی است که خداوند آفریده است. 
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۰۱ ، ۰۹:۲۱
رسول چگینی