وبلاگ شخصی رسول چگینی

جستارهایی در تاریخ اسلام | امامت اهل بیت علیهم السلام | نقد وهابیت |

وبلاگ شخصی رسول چگینی

جستارهایی در تاریخ اسلام | امامت اهل بیت علیهم السلام | نقد وهابیت |

پیوندها

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شب عاشورا» ثبت شده است

پنجشنبه, ۸ شهریور ۱۴۰۳، ۱۱:۱۸ ق.ظ

آیا تعبیر «گودال قتلگاه» صحیح است؟

یکی از روضه های مشهوری که هنگام مقتل خوانی بیان می شود، مسائل مربوط به گودال قتلگاه است. اینکه تا چه میزان عبارت «گودال قتلگاه» مطابق با واقع بوده یا نه، توسط برخی مورد انکار قرار می گیرد.

در پاسخ به این پرسش باید گفت:
تعبیر گودال قتلگاه، ترجمه فارسی عباراتی است که شواهد تاریخی و روایی برای آن وجود دارد.

 تعبیر پایین رفتن: از برخی عباراتی که در مقاتل ذکر شده اند، می توان به شاخصه گودال بودن محل شهادت امام حسین (علیه السلام) پی برد. عمر بن سعد در واپسین لحظات حیات سید الشهدا (علیه السلام)، به خولی بن یزید اصبحی دستور داد که برای به شهادت رساندن امام (علیه السلام)، نزد پیکر حضرت پایین برود؛ وقتی او نتوانست این جنایت را انجام دهد، سنان بن انس پایین رفت:
«فَقَالَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ لِرَجُلٍ عَنْ یَمِینِهِ انْزِلْ وَیْحَکَ إِلَى الْحُسَیْنِ ع فَأَرِحْهُ قَالَ فَبَدَرَ إِلَیْهِ خَوَلِیُّ بْنُ یَزِیدَ الْأَصْبَحِیُّ لِیَحْتَزَّ رَأْسَهُ فَأُرْعِدَ فَنَزَلَ إِلَیْهِ سِنَانُ بْنُ أَنَسٍ النَّخَعِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ.» 
ابن طاووس، على بن موسى‏، اللهوف على قتلى الطفوف‏، ص 126، تهران، جهان، 1348ش.

عبارت «انزل الیه» دلالت بر محل گودی دارد که پیکر پاک سید الشهدا (علیه السلام) در آنجا قرار داشت.

 

 تعبیر حفره: برخی روایات به این ویژگی ظاهری محل قبر امام حسین (علیه السلام) نیز اشاره دارند. امام صادق (علیه السلام)، سخنی از امام حسین (علیه السلام) نقل کرده اند که ایشان محل قبر خویش را با عنوان «المَوعِدُ حُفرَتیِ وَ بُقعَتیِ الَّتی اُستَشهَدُ فِیهَا و هِی کربَلَاء»
محل دیدار من حفره و موضعی است که در آن به شهادت می‌رسم و آن کربلاست.
ابن طاووس، على بن موسى‏، اللهوف على قتلى الطفوف‏، ص 66.

روایت دیگری که گفت‌وگوی امام با اُم سلمه را نشان می‌دهد نیز بر وجود این گودال اشاره دارد: 
«وَ اللهِ یا أُمِّ إِنِّی لَأَعرِفُ الیَومَ الَّذِی أُقتَلُ فِیهِ وَالسَّاعَهَ الَّتِی أُحمَلُ فِیهَا وَالحُفرَهَ الَّتِی أُدفَنُ فِیهَا»
قسم به خدا ای مادر من می شناسم روز و ساعتی را که در آن به قتل می رسم و حفره ای که در آن دفن می شوم.
خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص 203، بیروت، البلاغ، 1419ق.
اگرچه ممکن است این روایات ناظر به گودی قبر باشد، اما می توان به عنوان شاهدی بر وجود گودال در محل قبر امام حسین (علیه السلام) نیز مورد استناد قرار گیرد.

 

 تعبیر حائر: یکی از تعابیری که در طول تاریخ برای مرقد مطهر امام حسین (علیه السلام) استفاده شده است، حائر است. حائر در لغت به معنای سرگردان و متحیر است. به مکان گودی که وسط آن صاف و اطرافش بلند باشد و آبِ جمع شده در آن راه خروج نداشته باشد نیز حائر می‌گویند. روایات زیادی از این عنوان برای اشاره به قبر امام حسین (علیه السلام) استفاده کرده اند.
درباره سبب حائر نامیده شدن حرم حسینی و رواج این واژه، چند قول مطرح شده است، از همه مشهورتر آن است که پس از فرمان متوکل عباسی (حک: 232ـ247ق) مبنی بر ویران کردن بنای روی قبر و آب بستن به قبر، آب نزدیک قبر ایستاد و آن را فرا نگرفت (حارَ الماء) و ازاین‌رو، این مکان به حائر شهرت یافت. ولی این دیدگاه محل تردید است؛ زیرا روایاتی از امام صادق (علیه السلام) (م 148ق) وجود دارد که حضرت پیش از زمان متوکل، از نام حائر برای این مکان استفاده کرده اند.  شیعیان نیز در آن دوره این نام را به کار می بردند؛ بنابراین، فلسفه این نامگذاری به دلیل دیگری باز می گردد. با استناد به قرائن پیشین، می توان این احتمال را تقویت کرد که علت نامگذاری محل قبر امام حسین (علیه السلام) به حائر، ویژگی جغرافیایی آن نقطه بوده که به صورت گودال وجود داشته است. بیان شد که حائر در لغت به معنای منطقه گودی است که آب در آنجا جمع می شود؛ بنابراین، تناسب زیادی میان معنای لغوی و ویژگی طبیعی محل قبر امام حسین (علیه السلام) وجود دارد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۰۳ ، ۱۱:۱۸
رسول چگینی

 

افطاری دسته جمعی سعودی ها در روز عاشورا

 

 

در یادداشت قبل، با استناد به گزارش ابوالفتوح کراجکی (م 449ق) به برخی جنایات فرهنگی بنی امیه در ترویج دشمنی اهل بیت علیهم السلام در میان مسلمانان اشاره کردیم.

 

در این فرسته، به گزارش دیگری اشاره می کنیم که به رسوخ فرهنگ ناصبی گری امویان در میان مسلمانان ایران‌زمین اشاره دارد.

 

 عماد الدین طبری (م حدود 700 ق) در کتاب «کامل بهایی» به ماجرای دشمنی مسلمانان قرطبه با اهل بیت علیهم السلام و تعظیم و بزرگداشت روز عاشورا از سوی آنان اشاره می کند. او می نویسد:

 

«و گویند در دیار عرب شهرى است نام آن قرطبه, در شب عاشورا جوانان آن شهر سرگاوى یا خر مردارى به دست آرند و به سر نیزه کنند و خلق در دنبال آن سر افتند با دف و چنگ و انواع ملاهى و رقاصان رقص مى کنند و مغنیان غنا مى گویند و بر در خانه هاى گردند و در آن شب طعام هاى گوناگون و حلواها و قطاب ها سازند از براى تبرک و شادى و آن سر را تشبیه کنند به سر حسین ـ علیه السلام ـ و بدان طرب و شادى کنند و گویند: یا سنى المردبسة اطعمنا المطنفسة اى سنى به سه طعام دهد ما را به قطایف این عبارت بود (کذا). و این مشهور است که سنیان عراق و خراسان روز عاشورا سرمه در چشم کشند و هفت دانه پزند و طعام هاى مختلف سازند و زینت مزخرفات دنیا مردان و زنان ایشان کنند و پوشند و این است دوستى که شنیدى که روز قتل خاندان ایشان را روز فرح و شادى باشد و آن را عیدى دانند.»

 

 عماد الدین طبری، کامل البهایى, ج2, ص86.


 ذکر این نکته ضروری است که هدف از بیان این مطلب، آگاه کردن مسلمانان نسبت به وجود چنین پیشینه ای در ترویج فرهنگ اموی در میان مسلمانان بوده است و لازم است امروزه نیز با آگاهی کامل، از گسترش چنین اعتقادات نادرستی اجتناب کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۳ ، ۱۱:۲۲
رسول چگینی
چهارشنبه, ۶ دی ۱۴۰۲، ۰۹:۱۰ ق.ظ

ام البنین؛ سرباز ولایت در کسوت مادری

 

فاطمه بنت حِزام مشهور به‌ ام‌البنین، از قبیله بنی‌کلاب بود. پدرش حِزام بن خالد مردی شجاع و دلیر و راستگو است. وی از استوانه های شرافت در میان عرب به شمار می رفت و در بخشش، مهمان نوازی، دلاوری و رادمردی و منطق قوی مشهور بود. مادر بزرگوار ام البنین، ثمامه (یا لیلی) دختر سهیل بن عامر بن جعفر بن کلاب است که در تربیت فرزندان کوشا بوده و تاریخ از وی چهره درخشانی را به تصویر کشیده است.

در مورد تاریخ دقیق ولادت ام البنین اطلاعی در دست نیست و تاریخ نگاران، سال ولادت او را ثبت نکرده اند، ولی یاد آور شده اند که تولد پسر بزرگ ایشان، حضرت ابوالفضل علیه السلام، در سال 26 قمری اتفاق افتاده است. برخی از تاریخ نگاران، زمان ولادت ایشان را در حدود پنج سال پس از هجرت در حوالی کوفه تخمین می زنند.

پس از شهادت حضرت فاطمه(س)، امام علی(ع) با برادرش عقیل که در نسب‌شناسی عرب خبره بود، درباره انتخاب همسری که اصیل و از خاندانی دلیر و نیرومند باشد و فرزندانی دلیر و جنگاور بیاورد، مشورت کرد. عقیل، فاطمه بنت حزام را پیشنهاد کرد و علی (ع) با او ازدواج کرد.

نقل شده، ام‌البنین پیش از ازدواج با حضرت علی (ع)، با شخص دیگری ازدواج نکرده بود. همچنین گفته شده ام‌البنین بعد از شهادت حضرت علی(ع) با شخص دیگری نیز ازدواج نکرد.

ام‌البنین چهار پسر به نام‌های عباس (ع)، عبدالله، جعفر و عثمان به دنیا آورد. به گفته منابع تاریخی، فاطمه کلابیه دارای چهار فرزند بوده و آن‌ها به شجاعت و دلیری مشهور بوده‌اند، لذا او را ام البنین به معنای مادر پسران نامیده‌اند. وی بعد از شهادت فرزندانش در شعرهایش از زنان خواسته که دیگر او را ام البنین نخوانند؛ زیرا به یاد فرزندان شجاعم می‌افتم و دلم آتش می‌گیرد.

می‌گوید من زمانی ام‌البنین بودم ولی اکنون ام‌البنین و مادر پسران نیستم. در بعضی نقل‌ها آمده هنگامی که وی به خانه علی می‌رود از ایشان تقاضا می‌کند که فاطمه خطابش نکنند تا فرزندان زهرا به یاد مادرشان نیافتند؛ البته این مطلب در هیچ سند معتبری پیدا نشده‌ است.

در اسناد تاریخی مطلب چندانی درباره تاریخ وفات ام البنین وجود ندارد، اما معتبرترین تاریخی که مربوط به وفات ایشان است تاریخ ۱۳ جمادی الثانی سال ۶۴ قمری یا سال ۷۰ هجری بیان کرده‌اند. وی در قبرستان بقیع کنار صفیه و عاتکه عمه‌های پیامبر اسلام مدفون است.

 ویژگی‌های شخصیتی ایشان باعث شده که به عنوان یکی از زنان ولایت‌مدار در طول تاریخ شناخته شود، به مناسبت وفات ام‌البنین(س) و با هدف شناخت مهمترین عوامل ولایتمداری ایشان با یک کارشناس مذهبی به گفت‌وگو پرداختیم.

 

رسول چگینی پژوهشگر بنیاد بین‌المللی امامت در گفت‌وگو با ایسنا عنوان کرد: ولایتمداری ام‌البنین(س) را باید در سخنان و واکنش‌های او در مواجهه با امیرالمؤمنین (ع) و امام حسین (ع) و رویدادها و جنایاتی که در کربلا واقع شد، مشاهده کرد.

عارف به حق ولایت

وی اظهار کرد: یکی از نتیجه‌های آگاهی و محبت، حس وفاداری به عزیزان است و در زندگی ام‌البنین(س) این وفاداری در سخنان او پس از شهادت مولای متقیان علی (ع) مشهود است. وفاداری ام‌البنین(س) به همسر بزرگوار خویش به حدی است که پس از شهادت حضرت علی (ع) با آن که جوان بود اما به احترام آن حضرت و برای حفظ حرمت او، تا پایان عمر ازدواج نکرده و همسر دیگری را اختیار نمی‌کند؛ با آن که مدّتی نسبتاً طولانی (بیش از بیست سال) پس از آن حضرت زنده بود.

این کارشناس مذهبی ادامه داد: زمانی که «امامه» یکی از همسران آن امیرالمؤمنین (ع) توسط «مغیرة بن نوفل» که یکی از مشاهیر عرب است خواستگاری می‌شود با ام‌البنین(س) در مورد ازدواج مشورت می‌کند، او در جواب می‌گوید: «سزاوار نیست پس از علی، ما در خانه دیگری باشیم و با مرد دیگر پیمان همسری ببندیم.»؛ این سخن ام‌البنین نه تنها در اَمامه که در لیلی تمیمیه و اسماء بنت عمیس نیز اثر گذاشت و تا پایان عمر هر چهار همسر امام علی (ع) ازدواج مجدد نکردند.

اطاعت محض از ولایت

چگینی بیان کرد: هنگامی که امام حسین (ع) آهنگ ترک مدینه و تشرف برای حج و به دنبال آن، هجرت به سوی عراق کرد، ام‌البنین(س) به همراهان امام حسین (ع) چنین سفارش می‌کرد: «چشم و دل مولایم امام حسین (ع) و فرمان‌بردار او باشید.»؛ این سخن، بیانگر اعتقاد عمیق ام البنین(س) به جایگاه امام حسین (ع) است که فرمان‌برداری از ایشان را در هر حالی خواستار شده است.

صبر و تسلیم در مسیر ولایت

وی اظهار کرد: پس از واقعه کربلا بشیر در مدینه ام‌البنین(س) را ملاقات می‌کند تا خبر شهادت فرزندانش را به او بدهد. ام‌البنین(س) پس از دیدن وی که فرستاده امام سجاد (ع) بود می‌گوید: «ای بشیر! از امام حسین (ع) چه خبر داری؟ بشیر گفت: خدا به تو صبر دهد که عباس تو کشته گردید. ام‌ البنین(س) فرمود: از حسین(ع) مرا خبر ده!» بشیر خبر شهادت بقیه فرزندان او را هم اعلام کرد، ولی ام‌ البنین پیوسته از امام حسین(ع) خبر می‌گرفت و با صبر و بصیرتی بی‌نظیر می‌گوید: «یا بشیر اَخْبِرْنِی عَنْ اَبِی عَبْدِاللّه (ع) أولادی وَمَن تَحتَ الخَضراء کُلُّهُم فداءُ لأبی عَبدِاللهِ الحُسین؛ ای بشیر خبر از اباعبدالله الحسین بده فرزندان من و همه آنچه زیر این آسمان مینایی است فدای اباعبدالله باد.»

چگینی افزود: چون بشیر خبر شهادت امام حسین (ع) را به آن حضرت داد، صیحه‌ای کشید و گفت: «قَدْ قَطَّعتَ نِیاطَ قَلبی»؛ (ای بشیر! رگ قلبم را پاره کردی) و سپس صدا به ناله و شیون بلند کرد. اما فقدان فرزندانش او را متأثر و ناراحت کرده بود، چنانکه وقتی حضرت زینب(س) سپرخونین حضرت عباس(ع) را به عنوان یادگاری به ام‌البنین(س) نشان داد، وی تا آن را دید چنان دلش سوخت که نتوانست تحمل کند و بی هوش بر زمین افتاد.

وی یادآور شد: طبق نقل مقاتل الطالبیین، ام‌البنین(س) پس از با خبر شدن از شهادت فرزندانش، هر روز با نوه‌اش عبیدالله (فرزند عباس) به قبرستان بقیع می‌رفت و در آنجا اشعاری که خود سروده بود، می‌خواند و می‌گریست. اهل مدینه گرد او جمع می‌شدند و همراه او گریه می‌کردند.

پیوند عمیق با ولایت

چگینی تاکید کرد: علاقه شدید ام‌البنین(س) به امام حسین (ع) را نمی‌توان تنها در حد علاقه یک مادر به فرزند خود دانست؛ بلکه این علاقه برخاسته از روحیه ولایتمداری ایشان بوده است. آیت الله مامقانی در کتاب تنقیح المقال، ولایت‌مداری ام البنین را این چنین به تصویر می‌کشد: «فَاِنّ علَقَتها بالحسین (ع) لیس اِلاّ لاِمامته؛ (همانا علاقه ام‌البنین به حسین بن علی (ع) به خاطر امامت حضرت است.»

وی تصریح کرد: در جای دیگر «مامقانی» می‌نویسد: «اینکه او به شرط سلامت حسین (ع)، مرگ چهار فرزند خویش را بر خود آسان می‌گرفت نشان درجه عالی ایمان او است. من او را از نیکان به حساب می آورم.»؛ این نشان دهنده پیوند عمیقی است که میان ام‌البنین با امام زمان خویش وجود داشته است و از روح بلند ولایت‌مداری ایشان حکایت دارد.

این کارشناس مذهبی با بیان اینکه در مجموع می‌توان گفت که حضرت ام‌البنین(س) سربازی برای ولایت بودند که در کسوت مادری قرار داشتند، عنوان کرد: این امر را می‌توان از منش و رفتار این حضرت در عصر امام علی(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) دریافت که همواره مدافع حریم ولایت بود و در بزنگاه‌های حساس، با بخشش و ایثار ارزشمندترین دارایی‌هایش، دِین خود را به امام زمان خویش ادا کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۰۲ ، ۰۹:۱۰
رسول چگینی
سه شنبه, ۱۴ آذر ۱۴۰۲، ۰۹:۲۱ ق.ظ

نفرین حضرت زینب (ص) علیه مردم فلسطین!

 

 

در هفته های اخیر همزمان با هجوم رژیم صهیونیستی به باریکه غزه، شاهد انتشار عباراتی در فضای مجازی هستیم که گزارشات نادرستی را منعکس می کنید. از جمله این موارد می توان به متنی اشاره کرد که در سطح گسترده ای منتشر شده و به نفرین حضرت زینب (س) علیه مردم فلسطین اشاره دارد. در این متن ادعا شده:

«وقتی کاروان اسرا را به شام می بردند، به فلسطین که رسیدند، مردم فلسطین با سنگ به استقبال اسرا آمدند و به سوی مخدّرات سنگ پرتاپ می کردند. حضرت زینب آنان را نفرین کرد و فرمود: ای قوم شوم! نفرینتان می کنم که تا روز قیامت، سنگ از دستتان نیفتد. (اسرار شیعه، ص 69)».

در پاسخ به این ادعا ذکر چند نکته ضروری است:

1- مستند نبودن گزارش: این مطلب در هیچ کتاب معتبر و شناخته شده ای نقل نشده است. 

2- مجهول بودن منبع: منبعی که به عنوان «اسرار شیعه» نام برده شده است، کاملاً مجهول است و نویسنده و سال و محل انتشار آن معلوم نیست؛ از این رو، مراجعه به این کتاب با هدف بررسی سند این مطلب، ناممکن است. البته احتمال دارد این نام، تصحیف نام کتابهای دیگری باشد از قبیل: 1) اسرار آل محمد؛ 2) اسرار الشهادة. اما در این دو کتاب نیز هیچ اشاره ای به این مطلب نشده است.

3- وابستگی دعا و نفرین به کردار انسان ها، نه جغرافیای زندگی: بر فرض وجود چنین مطلبی، هرگز نمی توان همه ساکنان آن سرزمین تا روز قیامت مستحق آن نفرین دانست؛ زیرا این با عدالت خداوند ناسازگار است که افرادی را به جهت گناهان اجدادشان، مورد قهر و غضب قرار دهد: «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى» (انعام: 164).
 

دعا یا نفرین هایی که به منطقه یا شهری نسبت داده شده است، ذاتی آن منطقه نیست بلکه به جهت کردار مردمان آن دوره بوده است. در حقیقت آن نفرین یا دعا نتیجه اعمالی بوده که آن مردمان انجام داده اند؛ بنابراین، حتی اگر کسی قائل به سرایت دعا و نفرین به دوره های بعد باشد، تنها در صورتی است که مردمان دوره های بعد نیز عمل صالح یا کردار ناشایست دوره های قبل را تکرار کنند، سزاوار تکرار آن دعا یا نفرین خواهند بود. 

برای نمونه منابعی که به عبور کاروان اسرای کربلا از فلسطین اشاره کرده اند، به این دعای جناب ام کلثوم برای مردم سیبور اشاره کردند:
«اعذب الله تعالی شرابهم و ارخص اسعارهم، و رفع ایدی الظلمة عنهم.» (محمد باقر بهبهانی، الدمعة الساکبة، ج 5 ص 68)
بی‌شک این دعا برای زمانی بوده که آنان نسبت به اهل بیت (ع) مودت و محبت لازم را اعمال کرده اند و تا زمانی که بر این ویژگی پایبند باشند، می توان امید سرایت این دعا را در حق آنان داشت.

 

در نقطه مقابل، جناب ام کلثوم برای مردم بعلبک اینچنین نفرین کردند:
«أباد الله خضراتهم و لا أعذب الله شرابهم، و لا رفع أیدی الظلمة عنهم.» (محمد باقر بهبهانی، الدمعة الساکبة، ج 5 ص 68)
این نفرین به جهت کردار ناشایست مردم آن دوره بوده است؛ اما اگر این شیوه آنان تغییر یابد، بدون تردید خداوند این نفرین را از مردم آنجا مرتفع می سازد.

4- ارادت مردم عسقلان به اهل بیت (ع): با توجه به اینکه روایات مربوط به عبور کاروان اسرا از فلسطین، مربوط به عبور از شهر عسقلان است، با مراجعه به منابع تاریخی شاهد هستیم که مردم عسقلان به اهل بیت (ع) ارادت داشته اند و یکی از زیارت‌گاه های شهر عسقلان، مقام رأس الحسین (ع) بوده است. بر اساس نقل های تاریخی حاکم عسقلان شخصی با ایمان و خدا ترس بود و دستور داد سر مطهر امام حسین (ع) را در این شهر دفن کنند، که البته در ادامه همین نقل آمده که بعدها سر مطهر را از آن شهر به مصر منتقل کردند (لبیب بیضون، موسوعه کربلا، ج2، ص539.) 

بر اساس این گزارشها، در عصر خلافت المستنصر بالله فاطمی (م 487ق) یکی از خلفای فاطمی و وزارت بدرالجمالی، شخصی در خواب دید که سر امام (ع) در عسقلان دفن است و در خواب، محل آن برایش مشخص شد و آنجا را نبش کردند و بدرالجمالی بر آن بارگاهی ساخت (گروهی از تاریخ‌پژوهان، تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهدا، ج ۲ ص ۵۸۴.) 

مقریزی (م 845ق) به نقل از ابن میسر، از مورخان سدۀ هفتم هجری، چنین گزارش می‌کند: «در سال ۴۹۱ هجری افضل بن امیرالجیوش با لشکری که برای نبرد با صلیبی‌ها به بیت‌المقدس رفته بود. بعد به عسقلان بازگشت و محلی را که رأس‌الحسین(ع) در آن بود ویرانه دید. پس سر را بیرون آورد، معطر کرد و به جایی دیگر منتقل نمود. آنگاه آن بارگاه را تعمیر کرد و سر مقدس را با احترام به جایگاه اول برگرداند.» (مقریزی، احمد بن علی، المواعظ والاعتبار بذکر الخطط والآثار، ج 2 ص 322.)

قزوینی (م 682ق) گزارش کرده است که مزار رأس الحسین (ع) در عسقلان، ساختمانی بزرگ با سنگ‌های مرمر بوده و مردم به آن تبرک می‌جسته‌اند و از همه جا برای زیارت آن می‌آمده‌اند و نذورات فروانی برای آن انجام می‌شده است (قزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ص۲۲۲.)

البته منابع تاریخی تصریح دارند که این مقام در دوران جنگهای صلیبی از عسقلان به مصر منتقل شد. سبط ابن الجوزی (م 654ق) می گوید: «خلفای مصر آن را از عسقلان به قاهره منتقل کردند و این مکان در قاهره مشهد بزرگی است که مورد زیارت قرار می گیرد.» (سبط ابن الجوزی، تذکرة الخواص، ص 546). این مسجد، اکنون نیز در قاهره وجود دارد، محل تجمع و مرکز محافل دینى و قرآنى، به ویژه در شبهاى ‌ماه رمضان است.

البته در این که آن سر، سر امام حسین‌ علیه السلام بوده، تردید وجود دارد و علمای شیعه این دیدگاه را نمی پذیرند. (اعیان الشیعه، ج 1، ص 627.) 

 

نتیجه سخن اینکه ادعای نفرین حضرت زینب (س) علیه مردم فلسطین، هیچ مستند تاریخی و روایی ندارد و هیچ منبعی به آن اشاره نکرده است. بر فرض اثبات این ادعا، نمی توان آن نفرین را ذاتی آن منطقه دانست؛ بلکه نفرین نتیجه کردار مردمان آن زمان بوده است. در طول تاریخ، عسقلان به عنوان یکی از مکانهایی که مقام رأس الحسین (ع) را در خود جای داده بوده، به مکانی برای عرض ارادت به محضر اهل بیت (ع) تبدیل شده است. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۰۲ ، ۰۹:۲۱
رسول چگینی

یکی از فقراتی که در زیارت عاشورا تأکید زیادی بر آن شده است، نفرین کردن بنی امیه است (اللهم العن بنی امیة). اگرچه نقش یزید بن معاویه در شهادت امام حسین علیه السلام و اسارت خاندان ایشان، برای صدور این لعن کفایت می کند، اما نمی توان همه جنایات بنی امیه را در ماجرای شهادت امام حسین علیه السلام در کربلا دانست. بلکه پیش از آن، اقدامات معاویه و پس از یزید، اقدامات فرهنگی که بنی امیه پایه‌ریزی کردند، آنها را مستحق لعن و نفرین کرده است.

 اگرچه در طول تاریخ، ریشه کن شدن بنی امیه و آشنایی مسلمانان با اسلام، موجب از بین رفتن بسیاری از بدعتهای بنی امیه شده، اما همچنان شاهد بروز برخی رفتارها هستیم که از دوران شوم بنی امیه به یادگار مانده است. برای نمونه می توان از مراسمی به نام «لعشور» در مراکش نام برد که در آن تجار بزرگ منطقه هدایایی که اغلب نقدی است، بین کودکان و مردان و زنان جوان توزیع می‌کنند که بر شادی این روز می‌افزاید.

 

با نگاهی به تاریخ، می توان به پیشینه این مراسم پی برد. ابوالفتح محمد بن علی بن عثمان کَراجُکی (م 449ق) از شاگردان شیخ مفید و شیخ طوسی، که به سرزمین‌های گوناگونی از جمله: مصر، مکه، صور، طرابلس و صیدا (از شهرهای شام) سفر داشته است، گزارشی از رسم ناپسند مردم مغرب به مناسبت روز عاشورا ارائه می دهد که به نظر می رسد تا به امروز نیز ادامه دارد:

«کار مردم شگفت‌انگیز است، ازیک‌طرف ادعای دوستی و محبت با اهل‌بیت (ع) دارند و از طرف دیگر، در روزی که حسین (ع)دچار مصائب گردید، اعمالی از قبیل اعطای صدقه و انفاق و بخشش بر مستمندان و خریدن نمک یک سال به خاطر متبرک بودن این روز، پوشیدن لباس‌های رنگارنگ و فخر نمودن به یکدیگر، استفاده از بوهای خوش و در اجتماع به همدیگر دست می‌دهند و این روز را تبریک می‌گویند و در این روز به مهمانی رفته و ضیافت فراوانی برپا می‌کنند؛ و از اینکه توانستند به جشن در این روز بپردازند، خداوند را شکر می‌نمایند؛ و دلیلشان این است که این روز از قبیل سایر روزها نیست بلکه روزی مخصوص هست که مناقب زیادی در آن به وقوع پیوست و ادعا می‌کنند که در چنین روزی خداوند، توبه آدم را پذیرفت.

حال چطور هست که حق آدم در این روز باید ادا گردد و به جشن و شادی پرداخت ولی حق سید اولین و آخرین محمد خاتم (ص)که در مصیبت نوه و فرزند و ریحانه و نور چشمش و اهل‌بیتش که اسیر شده و مورد هتک حرمت قرار گرفتند، نباید ادا گردد؟؛ پس برخیز و در این روز با حزن و اندوه به سر ببر و اعمال آن را به نحو کامل انجام ده و کاش فرزندان، کینه‌های پدران خود را به ارث نمی‌بردند.

از موارد عجیب اینکه شنیدم در مغرب شهری به نام قرطبه وجود دارد که در شب عاشورا مردم سر گاو مرده ای را بر روی چوبی قرار می دهند و در کوچه و خیابان می گردانند و بچه ها در اطراف آن جمع می شوند و کف می زنند و بازی می کنند و در مقابل خانه ها می ایستند و از اهالی خانه طلب غذا و طعام می کنند!
و شیخی از اهل مغرب در قاهره برای من حدیث کرد که او خادم قاضی ابوسعید ابن العارفی بود و آن قاضی، در کودکی این سر گاو را در شب عاشورا می گرداند و این عمل را از فرط محبت به اهل بیت علیهم السلام و برتری آنها بر سایر مردمان می دانست.

برخی از آنها در سرزمین شام: بنو سراویل و بنو سرج و بنو سنان و بنو محلی و بنو طشتی و بنو قضیبی و بنو درجی هستند. 

 بنو سراویل: اولاد کسی بودند که لباس امام حسین علیه السلام را دزدید.
 بنو سرج: اولاد کسانی که اسبهای خود را بر روی پیکر امام حسین علیه السلام دَواندند. برخی از این اسبها را به مصر بردند و نعل اسبها را برای تبرک به در خانه آویزان کردند و این به سنتی برای آنان تبدیل شد و بیشتر درهای خانه ها نظیر این کار انجام دادند.
 بنو سنان: اولاد کسی که نیزه حامل رأس امام حسین علیه السلام را حمل کرد.
 بنو مکبّری: اولاد کسی که در پشت رأس امام حسین علیه السلام حرکت می کرد و تکبیر می گفت.
 بنو طشتی: اولاد کسی که طشت حاوی رأس امام حسین علیه السلام را حمل می کرد.
 بنو قضیب: اولاد کسی که قضیب را برای یزید لعنة الله آماده کرد تا با آن به دندانهای امام حسین علیه السلام بزند.
 بنو درجی: اولاد کسی که رأس امام حسین علیه السلام را در محله جیرون آویزان کرد.»

 ابوالفتح کراجکی، التعجب من أغلاط العامة فی مسألة الإمامة، ص 115.

 

بی‌شک باقی ماندن این مراسمات، بیش از هر چیزی وظیفه را بر دوش عالمان مسلمان سنگین می کند که با روشنگری و تبیین حقایق، آنان را نسبت به پیامدها و فلسفه پیدایش این مراسمات آگاه سازند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۰۲ ، ۰۹:۴۹
رسول چگینی
يكشنبه, ۲۲ مرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۵۳ ق.ظ

مسابقه خباثت در لشکر یزید!

 

یکی از ماجراهای دردناک در واقعه عاشورا، هجوم لشکریان عمر سعد عصر روز عاشورا و غارت خیمه های امام حسین علیه السلام است. در این میان، برخی گزارشات وجود دارد که یزیدیان با وجود اینکه در ظاهر از این عمل خود ناراحت بودند، اما برای عقب نماندن از دیگران در دستیابی به اموال و غنائم، با یکدیگر برای مسابقه خباثت گذاشته و جنایات زیادی مرتکب شدند.

یکی از این وقایع درباره امام سجاد علیه السلام اتفاق افتاده است. ابن سعد بغدادی (م 230ق) این رویداد را اینگونه گزارش کرده است:

امام سجاد علیه السلام فرمود: 
(بعد از شهادت امام حسین علیه السلام) مردی من را پنهان کرد و مرا اکرام داشت و از من پرستاری کرد، و هر وقت می رفت و می آمد [مرا می دید] می گریست؛ تا جایی که با خود گفتم: اگر یک نفر از مردم اهل وفا باشد، او این شخص است.
تا اینکه منادی ابن زیاد ندا داد: «هر کس علی بن حسین را پیدا کرده بیاورد، که برای او سیصد درهم جایزه قرار دادیم».
پس به خدا قسم همان مرد در حالی که گریه می کرد بر من وارد شد و دستانم را به گردنم بست! و می گفت: «می ترسم»! و مرا دست بسته بیرون برد و تحویلشان داد و در حالی که نگاه می کردم سیصد درهم را گرفت!

ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 6 ص 444؛ القاهرة، مکتبة الخانجی،الأولى، 1421 هـ - 2001 م.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۰۲ ، ۰۹:۵۳
رسول چگینی

 درس گرفتن از قیام عاشورا یعنی گفتار و رفتار عاشورائیان را در زندگی فردی و اجتماعی، الگو و اسوه قرار دهیم. در نهضت عاشورا با قهرمانان و الگوهایی روبه رو هستیم که با گفتار و رفتار خود حادثه‏ای بس بزرگ آفریدند، حادثه‏ای که می‏توان برای شیعه و مسلمانان بلکه همه جهانیان الگوی مناسب و کارآمدی باشد.

البته این عبرت‌ها، مختص اردوگاه امام حسین (ع) نیست، بلکه با نگاهی به لشکر یزید، می‌توان از سرگذشت افراد زیادی پند گرفت و از پیمودن مسیر شقاوت دوری کرد.

یکی از عبرت‌هایی که در ماجرای کربلا وجود دارد، بازخوانی رفتار افرادی است که با موضع‌گیری‌های خود، نام خود را در بخشی از تاریخ کربلا ثبت کرده‌اند. در این بخش، به خاندانی به نام عبدالقیس اشاره می‌کنیم که یک خواهر و برادر، با انتخاب خود در دو سوی سعادت و شقاوت قرار گرفته‌اند.

قبیله عبدالقیس

عبدالقیس یکی از قبیله‌های بزرگ و ریشه‌دار عرب بود که تبار آن‌ها با هفت واسطه به عدنان یکی از دو شاخه اصلی عربی می‌رسید. این قبیله در بحرین و مناطق پیرامونی آن ساکن بودند. آنها بر دین مسیحیت با گرایش نِستوری بودند. اندکی قبل از سال پنجم هجری، گروهی از این قبیله با حضور در مدینه، اسلام را برگزیدند و منطقه آنان در بحرین، اولین منطقه ای بود که پس از مدینه، نماز جمعه در آنجا اقامه شد.[1] قبیله عبدالقیس عموماً شیعه بودند و افراد نادری در میان آنها، گرایش عثمانی داشتند.[2] امام حسین (ع) درباره آنان فرمود: «وعبد القیس خیر ربیعة»؛[3] امام صادق (ع) در زمان منصور عباسی، وقتی به کوفه آمدند در منطقه بنی عبدالقیس ساکن شدند.[4] احمد بن حنبل در فضیلت عبدالقیس این سخن را نقل کرده است: «إن خیر أهل المشرق عبد القیس.»[5]

این قبیله مورد اعتماد امیرالمومنین (ع) بود به گونه ای که در جنگ جمل، حضرت از آنان خواست که مرکب عایشه را به مدینه بازگردانند. افراد برجسته‌ای در این قبیله وجود داشتند که تا پای جان از اهل بیت (ع) دفاع کردند مانند صعصعة، زید و صیحه (سیحان) فرزندان صوحان العبدی که در جنگ جمل حضور داشتند و برخی به شهادت رسیدند.

در میان شهدای کربلا، نام شش تن از افراد این قبیله نیز دیده می‌شود: أدهم بن أمیة العبدی، سیف بن مالک، عامر بن مسلم، عبدالله بن یزید بن نُبیط، عبیدالله بن یزید بن نُبیط، یزید بن نُبیط العبدی.

در این میان، سرگذشت دو شخصیت دیگر از این قبیله قابل توجه است. اول ماریة بن مُنقذ العبدی و دوم مُرَّة بن مُنقِذ العبدی. برخی احتمال برادر و خواهر بودن این افراد را مطرح کرده‌اند که حتی اگر نتوان این ادعا را پذیرفت، اما آنچه که مسلم است، هر دو از یک قبیله بوده اند و نسبت خویشاوندی با هم داشته اند.

ماریه بن مُنقِذ؛ همگام با خدیجه کبری (س)

ماریة از شیعیان ثابت قدم بود که در همسر و فرزند او در جنگ جمل به شهادت رسیده بودند.[6] منزل او در بصره، به پایگاهی برای شیعیان تبدیل شده بود. طبری می گوید:

«اجتمع ناس من الشیعة بالبصرة فی منزل امرأة من عبد القیس یقال لها ماریة ابنة سعد- أو منقذ- أیاما، وکانت تشیع، وکان منزلها لهم مألفا یتحدثون فیه.»[7]

«شیعیان بصره در منزل زنی از قبیله عبدالقیس به نام ماریه دختر سعد (یا منقذ) جمع می‌شدند. او از شیعیان بود و منزلش محل تجمع و گفت وگوی شیعیان بود.»

در ماجرای قیام امام حسین (ع)، حضرت نامه ای به بزرگان بصره نوشت و آنها را به یاری و دفاع از حق دعوت کرد. وقتی ماریه از محتوای نامه با خبر شد، مردم را به خانه خود دعوت کرد و با گریه گفت: وای بر شما، من شنیدم که حسین فرزند دختر پیامبر (ص) از شما یاری طلبیده و شما او را یاری نکرده اید.

برخی این بهانه را آوردند که سلاح و مرکب ندارند، ماریه گفت: آیا مشکل شما این است؟ مردم گفتند بله؛ ماریه به کنیز خود گفت به درون حجره برو و فلان کیسه را برای من بیاور.

کنیز آن کیسه را آورد و ماریه از درون آن، دینار و درهم‌های فراوانی خارج کرد و به مردم داد و گفت: هر کسی هر مقداری که نیاز دارد، بردارد و به کمک مولای خود حسین بشتابد. از آن جمع، عده ای خود را به کربلا رساندند و توفیق شهادت در رکاب امام حسین (ع) را به دست آوردند.[8]

مُرَّة بن مُنقِذ؛ پرچمدار پدر، قاتل پسر!

مُرَّة بن مُنقِذ از یاران امام علی (ع) در جنگ جمل بود.[9] پدرش، منقذ بن نعمان، در جنگ جمل در سپاه امام علی(ع) پرچم‌دار قبیله عبدالقیس بود. وی هنگامی پرچم این قبیله را به دست گرفت که جمعی از پرچمداران قبیله مانند قاسم بن مسلم، زید بن صوحان، و صیحه بن صوحان به شهادت رسیدند. او پرچم را به دست فرزندش مُرّة بن منقذ داد و تا پایان جنگ، پرچم این گروه در دست مُرَّة بود.[10]

اما مُرَّة بر این حال خود باقی نماند. او در زمان امام حسین (ع) به لشکر عمر سعد پیوست و در جنایات کربلا، مشارکت کرد. وی در روز عاشورا نیزه‌ای بر حضرت علی اکبر (ع) زد و او از اسب به زمین افتاد.[11] در زیارت الشهداء مرة بن منقذ به عنوان قاتل علی اکبر(ع) لعن شده است.[12] هنگامی که مختار به جستجوی قاتلان امام حسین(ع) پرداخت، عبدالله بن کامل را با گروهی مأمور دستگیری مرة بن منقذ کرد. ابن کامل خانه مره را محاصره کرد.

مره سوار بر اسبش شد و به جنگ با افراد ابن کامل پرداخت. نیزه‌ای بر عبدالله شبامی، که از افراد ابن کامل بود زد و او را مجروح ساخت.[13] ابن کامل شمشیری بر دست راستش زد که آن را شکست اما قطع نشد. مره توانست از محاصره نجات پیدا کند. او به بصره رفت و به مصعب بن زبیر پیوست،[14] و تا آخر عمر دستش فلج بود.[15]

نکته قابل توجه اینکه منقذ دو برادر دیگر نیز داشت که در ماجرای کربلا حضور داشتند. رجاء بن مُنقِذ العبدی برادر دیگری بود که در سپاه عمر سعد حضور داشت. او جزء آن ده نفری بود که به طمع دریافت جایزه، اسب‌های خود را بر پیکر سید الشهدا (ع) دواندند.[16] وقتی مختار به آن‌ها دست یافت، دستور داد او را از دست و پا بر روی زمین میخکوب کنند و با اسب بر بدن او بتازند تا هلاک شود.[17]

رضی بن مُنقِذ العبدی نیز در کربلا با بُرَیر بن خُضَیر به پیکار برخاست. بُریر او را به زمین زد و بر روی سینه او نشست. اما او لشکریان عمر سعد را به کمک فراخواند و کعب بن جابر الأَزْدِی، بُریر را با نیزه ای به شهادت رساند و رضی را نجات داد.[18]

این یکی از عبرت‌های عاشورا است که بانویی با فداکاری و جانفشانی اینگونه نام خود را به عنوان یکی از یاوران امام حسین (ع) ثبت کرد و در طرف مقابل، افرادی که پیشینه خوبی در دفاع از حق داشتند، اما با پشت پا زدن بر گذشته، عذاب اخروی را برای خود خریدند و نام خود را جزء زیانکاران در ماجرای کربلا ثبت کردند.

 

 

 


[1] . ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، بیروت، دار المعرفة ،1379هـ، ج 8 ص 85.

[2] . ابن قتیبه دینوری، المعارف، القاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، الثانیة، 1992 م، ج 1 ص 339.

[3] . مجلسی، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403هـ، ج 65 ص 88.

[4] . شهید ثانی، الروضة البهیه، الأولی، ١٣٨٦هـ، ج 1 ص 33.

[5] . احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، بیروت، مؤسسة الرسالة، الأولی، 1403هـ، ج 2 ص 829.

[6] . الهاشمی الخطیب، ثمرات الأعواد، مکتبة الحیدریّة، ج 1 ص 169.

[7] . طبری، تاریخ طبری، بیروت، دار التراث، الثانیة، 1387 هـ، ج 5 ص 353.

[8] . الهاشمی الخطیب، ثمرات الأعواد، ج 1 ص 169.

[9] . طبری، تاریخ طبری، ج 5 ص 189.

[10] . مقریزی، امتاع الاسماع، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1420 هـ، ج 13 ص 247.

[11] . دینوری، اخبار الطوال، قاهره، دار إحیاء الکتب العربی، 1960م، ص 256.

[12] . ابن طاوس، اقبال‌الاعمال، ۱۴۱۶ق، ج۳، ص۷۴.

[13] . طبری، تاریخ الطبری، ج۶، ص۶۴.

[14] . بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۶، ص۴۰۹.

[15] . ابن اثیر، الکامل، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۲۴۳.

[16] . ابن شهر آشوب، المناقب، قم، انتشارات العلامة، 1379 هـ، ج 4، ص 111.

[17] . ابن طاووس، اللهوف، تهران، جهان، 1348 ش، ص 136.

[18] . طبری، تاریخ الطبری، ج 5 ص 432.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۰۲ ، ۱۰:۰۰
رسول چگینی

هشام بن محمد کلبی (از تاریخ نگاران و نسب شناسان بزرگ عرب م ۲۰۴ق) می گوید: ابوالهذیل (مردی از قبیله سکون) مرا از هانی بن ثبیت حضرمی حدیث کرد که او را در زمان خالد بن عبدالله قسری (از والیان کوفه، بین سال های ۱۰۵ تا ۱۲۰ ق) در مجلسی از حضرمیان، نشسته دیده است حالی که پیری سالخورده بود و از او می شنیده که می گفته است:

 من از جمله کسانی بودم که قتل حسین(ع) را شاهد بوده است، به خدا سوگند که من در میان گروهی ده نفره که همگی سوار بر اسب بودیم قرار داشتم و اسبها پرسه میزدند و من ایستاده بودم و در همین حال کودکی از خاندان حسین(ع) در حالی که عمودی از چوبهای خیمه ها را در دست داشت و شلوار و پیراهنی بر تنش بود و سخت هراسناک بود، بیرون آمد.
آن کودک به راست و چپ می نگریست و گویا من اکنون می نگرم به دو اشرفی که به دو گوشش آویزان بود و هر طرف که می نگریست آن گوشواره ها تکان می خورد.
در همین حال مردی با اسب بر او تاخت و چون به او نزدیک شد از روی اسب خود را کج کرد و قصد آن کودک را کرده، خود را به او رساند و با شمشیر او را دو نیم کرد!

هشام بن محمد کلبی گوید: آن مرد سکونی گفت: هانی بن ثبیت خودش قاتل آن کودک بوده است ولی چون او را مورد عتاب و نکوهش قرار دادند، این مساله را با کنایه (و بدون نسبت دادن به خودش) بیان کرد.

تاریخ طبری، ج 5 ص 449.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۰۲ ، ۱۰:۰۵
رسول چگینی

حجت‌الاسلام والمسلمین رسول چگینی در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری حوزه، ضمن تسلیت ایام شهادت سید و سالارشهیدان، اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران با وفای ایشان به شبهاتی پیرامون واقعه عاشورا پاسخ داد.

 

چگونه امام حسین (ع) آب برای غسل شهادت داشتند اما برای رفع عطش، نه؟

تقریبا تمامی منابع متفق هستند که سه روز قبل از عاشورا لشکر عمرسعد دسترسی سپاه امام به آب را قطع کرد؛ یعنی افرادی را آنجا گماردند تا مانع دسترسی لشکر امام حسین (ع) به آب شوند به طور قطعی لشکر امام حسین (ع) به طور طبیعی نمی توانستند به آب دسترسی داشته باشند.

این هم قطعی است که در روز عاشورا امام حسین علیه السلام و لشکریان ایشان با زبان تشنه به شهادت رسیدند و در روز عاشورا آب قحط بوده است هر چقدر زمان می‌گذشت افراد تشنه تر می‌شدند.

در کنار این‌ها گزارش‌های متعددی هم داریم که لشکر امام حسین (ع) با درایت سیدالشهدا اقدام به تهیه آب می‌کردند و اگر چه لشکر عمر سعد مانع می‌شد ولی امام حسین (ع) با کاری که حضرت ابوالفضل عباس (ع) انجام می‌داد به شریعه‌ فرات حمله می‌کردند و مشک‌هایشان را پر آب می‌کردند و چند مرتبه این اقدام اتفاق افتاد و در آخرین مرتبه حضرت عباس (ع) شهید شدند و نتوانستند آب را به سلامت به خیمه‌ها بیاورند.

 

چرا امام حسین (ع) چاهی حفر نکردند تا به آب دسترسی پیدا کنند؟

روایات و گزارش‌هایی داریم که سیدالشهدا و لشکرشان اقدام به حفر چاه کردند و از آن‌ها آب استخراج کردند اما لشکر عمرسعد چاه ها را مسدود می‌کردند.

در نتیجه از سه روز قبل از عاشورا، دسترسی سپاه امام حسین علیه السلام به آب محدود شد ولی لشکریان امام حسین (ع) بارها توانستند آب تهیه کنند؛ اما به طور طبیعی در روز عاشورا این فرصت اصلا فراهم نشد که بتوانند چاه حفر کنند. البته برخی نقل‌ها وجود دارد که در روز عاشورا هم امام حسین علیه السلام دستور به حفر چاه دادند و در برخی مناطق چاه حفر کردند ولی به آب نرسیدند که این امر می‌تواند به این جهت بوده که تا روز قبل از عاشورا دایره‌ و وسعت مانور لشکر امام حسین (ع) خیلی بیشتر بوده است و توانستند در مناطق خیلی جلوتر چاه حفر کنند اما در روز عاشورا این دایره خیلی تنگ شد و فقط خیمه‌ها و یک مقدار اطرافش بوده است.

در نتیجه این که کسی بخواهد با طرح این شبهات این مسئله را زیر سوال ببرد که مثلا امام حسین (ع) تشنه نبودند و از بار مظلومیت شهادت امام حسین (ع) بکاهد به نظر می‌رسد راه درستی نیست چون که اسناد متقن و معتبری وجود داره که لشکر یزید از این که امام حسین (ع) و سپاهیانش به آب دسترسی داشته باشند ممانعت کردند و حضرت و اصحاب‌شان در روز عاشورا در سختی و تشنگی فراوان بودند.

 

آیه به خاطر نزدیکی کربلا به رود فرات، منطقه‌ای حاصل خیز و سرسبز بوده است؟

درست است که کربلا در فاصله‌ کمی از فرات قرار دارد و نزدیک آب بوده است اما اگر این منطقه‌ را از جهت جغرافیایی بررسی کنیم متوجه می‌شویم با توجه به گرمای هوایی که وجود داشته و با توجه به اینکه گفته می‌شود در پاییز نیز بوده است، آن منطقه دیگر حاصل خیز نبوده است.

اگر امروز هم این مناطق را بررسی کنیم می‌بینیم که در فاصله کمی از رود سرسبز هستند  و اطراف آن‌ها، همچنان بیابان شکل هستند.

 

چرا همسر حضرت زینب کبری سلام الله علیها، همراه امام حسین علیه السلام در ماجرای کربلا نبودند؟

برای پاسخ به این سوال بخشی از زندگی ایشان را بررسی می‌کنیم: گفته شده است که عبدالله بن‌جعفر اولین مولود مسلمانان در حبشه بوده یعنی سال پنجم بعثت به دنیا آمده است و سال هفتم هجرت به همراه پدر و مادرش به مدینه می‌رود. در واقع عبدالله حدود سه سال محضر پیامبر خدا را درک کرده است.

سال هشتم یعنی یک سال بعد از آن سالی که وارد مدینه شد، پدرش در جنگ موته به شهادت رسید و پیامبر خدا جعفر را بسیار گرامی داشتند و فرمودند که من می‌بینم که جعفر در بهشت با ملائک پرواز می‌کند.

به همین خاطر ایشان با عنوان جعفرطیار و جعفر ذوالجناحین شناخته شدند و به همین جهت به عبدالله نیز، ابن ذالجناحین یعنی فرزند کسی که بال دارد و پرواز می‌کند، می‌گفتند.

جعفر شخصیتی بسیار گرانقدر و ارزشمندی در نظر مسلمان‌ها داشت و به طبع، عبدالله فرزندش هم شخصیت مقبولی پیدا کرد. عبدالله پس از شهادت پدر در کنف حمایت عبدالله بن عباس بود یعنی با عبدالله بن عباس بیشترین مراوده و نشست و برخاست را داشت.

بعد از وفات پیامبر خدا (ص)، عبدالله را جز کسانی که در دایره‌ اولیه‌ یاران امیرالمومنین (ع) باشند، نمی‌بینیم، یعنی جزو نزدیکان امیرالمومنین که از همان ابتدا با حضرت علی (ع) بودند و با خلفا بیعت نکردند نمی‌بینیم ولی بعد از آن کاملا پای کار بودند.

اگرچه می‌بینیم عبدالله بن جعفر در زمان عمر بن خطاب در فتوحات مشارکت دارد و همکاری می‌کند ولی وقتی امیرالمومنین علیه السلام به خلافت رسیدند، کاملا در کنار امیرالمومنین (ع) بودند و در جنگ جمل و صفین هم حضور داشتند؛ بنابراین در زمان امیرالمومنین (ع) ایشان کاملا بودند و پس از امیرالمومنین (ع) نیز در کنار امام حسن (ع) بودند و در صلح امام حسن (ع) با معاویه می‌بینیم که عبدالله هم موافق حضرت است و جزو کسانی که امام حسن (ع) خطاب‌های هایی به آن‌ها داشتند، نبود.

در مجموع عبدالله شخصیتی کاملا اهل مدارا و سازش بود، یعنی تلاش می‌کرد تا می‌تواند از جنگ، نزاع و خونریزی بکاهد به این اقدام خیلی اهتمام داشت.

و در اولین گزارش تاریخی که این اقدام را می‌بینیم در ماجرای دفن امام حسن علیه السلام بود، وقتی می‌خواستند امام حسن (ع) را در کنار مرقد پیامبر (ص) دفن کنند مروان بن حکم ممانعت کرد و اینجا عبدالله بن جعفر خدمت امام حسین علیه السلام آمدند و ایشان را سوگند دادند که مشاجره و اصرار نکنند.

بعد از اینکه معاویه به خلافت می‌رسد می‌بینیم پای عبدالله به درباره معاویه هم باز می‌شود و معاویه هم عبدالله را خیلی گرامی می‌دارد به نحوی که مقرری سال یک میلیون درهم برایش تعیین کرد و بعد از معاویه نیز این روش ادامه داشت و در زمان یزید، این مقدار را به دو میلیون درهم در سال تبدیل شد.

معاویه بسیار تلاش کرد که عبدالله را به عنوان سید و بزرگ بنی هاشم معرفی کند و رقیبی برای امام حسن و امام حسین علیه السلام درست کند اما عبدالله بن جعفر هرگز زیر بار این نرفت و همواره فریاد می‌زد که امام حسن (ع) و امام حسین (ع) خودشان و پدر و مادرشان از من و پدر و مادر من برتر هستند.

عبدالله بن جعفر رابطه‌ خوبی با دربار معاویه و یزید داشته است و حتی گفته شده عبدالله بن جعفر به خواهش معاویه نام یکی از فرزندان خودش از همسری غیر از حضرت زینب کبری سلام‌الله‌علیها را معاویه گذاشته است.

بعد از ماجرای کربلا عبدالله بن جعفر با عبدالله بن زبیر بیعت کرد و در واقعه حره سال شصت و سه‌ قمری، وقتی لشکر یزدی خواست به مدینه حمله کند عبدالله با یزیدی‌ها به گفت‌وگو پرداخت و خواست که یزیدی‌ها به مردم مدینه رحم کنند و کشتار کمتری داشته باشند و آن‌ها هم شروطی گذاشتند و عبدالله بن جعفر نیز با سران قبایل نامه‌نگاری کرد ولی در نهایت به نحوی شد که دو تا از فرزندان عبدالله توسط لشکر یزید کشته شدند؛ یعنی چندان طرف یزیدی روی حرف خودش پایبند نشد.

عبدالله بن جعفر بعد از عبدالله بن زبیر با دربار عبدالملک مروان هم رفت‌ و آمد داشت؛ یعنی یک شخصیتی می‌بینیم که هم با این طرف و هم با اهل بیت (ع) بوده است.

در ماجرای کربلا وقتی که خبردار شد که امام حسین علیه السلام قصد حرکت به سمت کوفه دارند همانند افرادی همچون عبدالله بن عمر و عبدالله بن عباس ایشان را منع کردند و اصرار داشتند که حضرت خروج نکنند و به سمت کوفه نروند.

عبدالله به حضرت نامه‌هایی نوشت و وقتی حضرت روی حرف خودشان پافشار هستند به والی مکه، عمر بن سعید، نامه نوشت و از او خواست که به امام حسین امان‌نامه بدهد و والی مکه هم امان نامه داد ولی سیدالشهدا علیه السلام این را نپذیرفت و گفت من وظیفه‌ی دیگری دارم و باید حتما انجام بدهم.

اگرچه عبدالله بن جعفر در کربلا حضور نداشت، اما تلاش فراوان کرد که امام حسین (ع) را منصرف کند و این امر که می‌تواند نشأت گرفته از سابقه ذهنی عبدالله بن جعفر باشد شاهد رخدادهای صفین بوده که منجر به حکمیت شده بود و در زمان امام حسن مجتبی علیه السلام نیز دوباره این اتفاق افتاد و معاویه صلح‌نامه را از بین برد و دوباره سر جای خودش نشست.

البته در کنار این دلایل، برخی از منابع ذکر کردند که عبدالله بن جعفر در اواخر عمرش نابینا بود که سندی برای آن ذکر نشده است.

بیشترین دلیلی که می‌تواند به آن استناد کرد ناتوانی جسمی و کهولت سن عبدالله بن جعفر بوده که در آن زمان ۷۰ سال داشته است. اگرچه کسانی هم با این سن در رکاب سیدالشهدا حضور داشتند اما افراد در یک سن مشخص شرایط بدنی متفاوتی دارند همچنین هیچ سندی نداریم که امام حسین علیه السلام مستقیما عبدالله بن جعفر را برای حضور فرا خوانده باشند؛ یعنی ظرفیت و توانایی جنگاوری داشته باشند و امام ایشان را دعوت کرده باشد.

وقتی واقعه‌ کربلا رخ داد عبدالله بن جعفر بسیار ناراحت شد و حسرت خورد که در رکاب سیدالشهدا علیه السلام نبوده و نتوانسته جان خودش را فدا کند؛ ولی اجازه داد که همسرش حضرت زینب کبری سلام علیها و دو تا از فرزندانش در رکاب امام حسین (ع) باشند.

وقتی قافله اسرا برگشتند هم هیچ مدرکی نداریم که اسرا یا بنی هاشم، عبدالله بن جعفر را شماتت کرده باشند که چرا حضور پیدا نکرده است.

در نتیجه مهمترین دلیل عدم حضور عبدالله بن جعفر مشکلات و ناتوانی‌های جسمانی ناشی از سن بالای او بوده است که انتظار و توقعی از جانب کسی وجود نداشته است؛ اگرچه خود عبدالله هم شاید با این اقدام چندان موافق نبوده است.

 

بعد از شهادت امام حسین (ع)، قیام‌های زیادی شکل گرفت، چرا این افراد در کربلا به یاری امام نیامدند؟

بعد از ماجرای کربلا قیام‌های خیلی زیادی شکل گرفت؛ یعنی در طول تاریخ، قیام‌ها متعددی به خون‌خواهی امام حسین علیه السلام انجام گرفت. اما قیام‌هایی که نزدیک به قیام کربلا بودند و سران قیام‌هایی که امکان حضور در قیام کربلا را داشتند و حاضر نبودند محدود هستند که از جمله آن‌ها قیام مختار و قیام سلیمان ‌بن صرد خزاعی است.

عدم حضور این افراد در کربلا را باید از عدم همراهی این افراد با حضور مسلم بن عقیل در کوفه پیگیری کنیم که آیا این‌ها در کنار مسلم بودند یا خیر؟

وقتی مسلم بن عقیل به عنوان نماینده امام حسین (ع) به کوفه آمد به منزل مختار بن ابی‌عبید ثقفی وارد شد یعنی مختار شخصیت کاملا مقبولی بوده و جزو اولین کسانی بود که با مسلم بیعت کرد؛ یعنی مختار خودش را کاملا در کنار مسلم سرباز مسلم می‌دانسته است و تحت بیعت مسلم در آمد.

در مدتی که مسلم در کوفه حضور داشت قبایل متعددی برای بیعت آمدند و به هر کدام پرچم‌های قرمزی داده می‌شد که بروند و قبیله خود را برای بیعت بیاورند؛ اما در نهایت وقتی مسلم قصر دارالاماره را محاصره کرده بود بعد از چند روز تنها شد.

قیام مختار

در گزارش‌های تاریخی دلایل متعددی برای عدم حضور مختار در کنار مسلم بن عقیل ذکر شده است از جمله اینکه برخی گفته‌اند که مختار توسط عبیدالله بن زیاد گرفتار شده و در زندان به سر می‌برد یعنی زمانی که مسلم قیام کرد مختار در زندان بوده و نتوانسته خودش را به قیام مسلم برساند.

در برخی نقل‌ها هم گفته شده که مختار در خارج کوفه قرار داشت و در حال تهیه و تدارک لشکری برای مسلم بوده است که خبر شهادت مسلم به مختار می‌رسد.

به هر حال در هر صورت زمان قیام امام حسین علیه السلام، مختار در زندان بوده و امکان فرار و خلاصی از زندان برای مختار فراهم نبود به همین جهت نتوانست در کنار امام حسین علیه السلام شرکت کند.

 

قیام سلیمان بن صرد خزاعی

سلیمان در زمان حضرت علی (ع)

سلیمان از بزرگان کوفه به شمار می‌آمد و گفته شده از اولین مسلمانانی بود که در کوفه ساکن شد و وقتی محضر پیامبر خدا آمد مسلمان شد و در تمام جنگ‌ها در کنار امیرالمومنین (ع) حضور داشته است.

البته درباره‌ شخصیت سلیمان برخی اخباری نقل شده که نشان می‌دهد شخصیت محتاطی داشته است، مثلا گفته شده که در جنگ جمل حضور پیدا نکرد چون کمی احتیاط کرد و گفت چگونه به جنگ همسر رسول خدا برویم و در این جنگ مورد سرزنش امیرالمومنین (ع) قرار گرفت.

 

سلیمان در زمان امام حسن (ع)

در صلح امام حسن مجتبی علیه السلام نیز سلیمان از کسانی بود که امام حسن (ع) را با مذل المومنین خطاب‌ کرد یعنی اظهار کرد که این بیعت و صلح باعث ذلت مومنین شده است که این امر نشان می‌دهد که پیروی و اطاعت محض سلیمان درجات بالایی نداشته است.

 

سلیمان در زمان امام حسین (ع)

در زمان امام حسین علیه السلام، سلیمان از کسانی است که مردم کوفه را برای دعوت با امام حسین (ع) فرا می‌خواند و در آن دوازده هزار نامه به امام حسین (ع)، نامه سلیمان در زمره نامه یکی از بزرگان کوفه مطرح می‌شد.

وقتی مسلم به کوفه آمد ابتدا سلیمان بیعت کرد اما در ادامه رابطه مسلم و سلیمان قطع شد و مدارک تاریخی نداریم که سلیمان در زندان باشد. سلیمان قیامش را به توابین یعنی توبه کنندگان نام گذاری کرد؛ پس می‌توانست کنار امام حسین (ع) بجنگند و چون این کار را نکرد، توبه کرد.

برخی منابع نقل کردند که سلیمان شخصیت شکاک و شخصیت محتاطی بوده است و همین باعث شد که نتواند درست تصمیم بگیرد و مختار نیز سلیمان را به عنوان کسی که فاقد دانش نظامی و فهم سیاسی هست خطاب کرده است.

در نتیجه برخی نقل کردند که عدم یاری امام حسین (ع) به خاطر عدم فهم درست سیاسی و محتاط بودن و برخی نیز گفته‌اند که به خاطر جان دوستی بوده است.

روحیه ترس باعث می‌شود که انسان اقدام به هرکاری نکند و همین باعث شد که ابتدا وارد قیام مسلم بن عقیل نشود و در ادامه هم از ترس گرفتاری که عبیدالله زیاد ایجاد کرده بود اقدام نکرد و سکوت کرد. برخلاف کسانی که مثل حبیب بن مظاهر که از حفاظ امنیتی فرار کردند و خودشان را به لشکر امام حسین (ع) رساندند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۰۲ ، ۱۰:۰۸
رسول چگینی
جمعه, ۹ تیر ۱۴۰۲، ۰۹:۰۳ ب.ظ

مهندسی فرهنگ در قیام امام حسین(ع)

از مهم‌ترین عوامل مانایی جریان عاشورا، درهم‌تنیده شدن این واقعه با فرهنگ و اندیشه مسلمانان است. مؤلفه‌های حیاتبخش این رویداد، از بلندای تاریخ بر منظومه فکری اسلام حکم رانده و دل هر آزادمردی را شیفته خود گردانیده است.

این جوشش سعادت‌طلبی جز از مسیر خروش رهبر این نهضت سرچشمه نگرفته است. امام حسین(ع) با پشت‌پا زدن بر هنجارها و ناهنجارهای موجود در عصر اموی، علم رادمردی را برافراشتند و الگوی جاودانی برای همه آزادگان جهان شدند.

اما این فرهنگ همانند گفته امام خمینی(ع) باید زنده نگه داشته شود و نیازمند توجه و زنده نگهداشتن است؛ چرا که بی توجهی به این فرهنگ، زمینه تحریف و انحراف در این فرهنگ اصیل اسلامی را به وجود می آورد. به همین منظور لازم است به مهمترین مؤلفه های فرهنگی موجود در نهضت امام حسین(ع) اشاره شود.
معنا شناسی فرهنگ

فرهنگ یک مفهوم گسترده‌ شامل باورها، ارزش‌ها، رفتارها است که مطابق ارزش‌های اجتماعی و هنجار‌های موجود در جوامع بشری مطرح شده است. فرهنگ، سرمایه معنوی یک جامعه است و همه آثار ادبی، هنری و فکری را در بر می‌گیرد.

مهندسی فرهنگ کوششی سنجیده برای جلوگیری از مشکلات فرهنگی آینده یا بهبود جامعه فردا با طرح و اجرای نقشه‌های دقیق و محدود است. اصلاح مؤلفه‌ها و اجزای فرهنگ به معنای تجدید کارکرد بایسته آنها در نظام فرهنگی جامعه، یکی از محورهای مهم مهندسی به شمار می آید.

اصلاح فرهنگ اگر چه می‌تواند با تلاش فکری و توشة عقلی انسان ها صورت گیرد؛ اما بدون استمداد از منبع الهی و فرا انسانی، که فارغ از محدودیت‌های ذهنی و احساسی به کلیت زندگی وگسترة تجلیات فکری و روانی انسان‌ها بنگرد و به کژی‌ها و کاستی‌های آن آگاهی داشته باشد، کاری ناقص و نافرجام می نماید؛ زیرا فرهنگ محصول انسان است وکژی ها وکاستی هایش نیز معلول وی خواهد بود و عاملی که سبب نقصان است، نمی تواند به طور کامل و جامع سبب کمال باشد، اگر چه به صورت جزئی و موردی این توانایی را داشته باشد.

از این رو قرآن کریم، فرستادن پیامبران را برای بشریت به عنوان «اتمام حجت» یاد می‌کند؛ «رُسُلا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ لِئَلا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَکَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا»(نساء/۱۶۵) (پیامبرانى که بشارتگر و هشدار دهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن‏] پیامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حکیم است.)‏

بنابراین، اگر دین الهی را عامل اصلی و اصیل اصلاح فرهنگ بشر بدانیم، دور از واقع سخن نگفته‌ایم. بر این اساس نهضت امام حسین (ع) که به درستی ترجمان دین الهی است، یکی از برهه‌های اصلاح فرهنگ در تاریخ اسلام است.

به منظور آشنایی با شیوه مهندسی فرهنگ در قیام سید الشهداء(ع)، مهم‌ترین مؤلفه‌های فرهنگ‌ساز را مورد بررسی قرار می‌دهیم و با استناد به برخی سخنان و رویدادهای مشهور مربوط به واقعه کربلا، جایگاه فرهنگ در نهضت امام حسین‌(ع) را تبیین می‌کنیم.

 

جلوه‌های مهندسی فرهنگ در نهضت عاشورا
با نگاهی به نهضت عاشورا، شاهد جلوه‌های ماندگاری از اصلاح فرهنگی هستیم که آثار آن در اصلاح راهبرد حرکت جهانی اسلام قابل پیگیری است. در این نهضت، امام حسین (ع) اصول بنیادین اسلام در عرصه فرهنگ را بازسازی کرده و خاک از چهره غبارآلود اسلام آن دوره، زدودند. برای دستیابی به این موارد، به مهمترین اصول فرهنگ اسلامی اشاره می کنیم:

 

۱) ربوبیت آفریدگار یکتا
دین اسلام، دین تسلیم در مقابله الله می‌باشد. الله آن واقعیت متعالی است که همه مراتب دیگر واقعیت از او نشات می‌گیرد و همه چیز به او باز می‌گردد؛ زیرا الله مبدا، خالق، حاکم، حافظ و غایت هستی است. اسلام به فضل همین تسلیم به صلح و سلام نیز دست می‌یابد. اسلام چیزی نیست جز زندگی کردن مطابق خواست و مشیت الله برای حصول به صلح و سلام در دنیا و سعادت و فلاح در آخرت.

آثار این اصل در لحظه لحظه نهضت امام حسین(ع) متبلور است. چه آن زمانی که در دعای عرفه به نجوای عاشقانه با معبود خویش مشغول بود و فرمود: «اِلهى اَغْنِنى بِتَدْبیرِکَ لى عَنْ تَدْبیرى، وَبِاخْتِیارِکَ عَنِ اخْتِیارى»؛  (خدایا! مرا با تکیه بر تدبیرت از تدبیر خودم بی نیاز گردان و به اختیارت از اختیارم غنی کن.)

و چه در آخرین لحظات زندگی و زمانی که سر مبارک امام حسین(ع) از تن جدا می‌شد، ایشان ذکر و نام خداوند را به زبان داشتند و در آخرین دعاى خود ‌فرمودند: «إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ»؛ (خداوندا راضیم به رضای تو، تسلیم امر تو هستم، هیچ معبودى جز تو نیست، ای فریاد رس فریادخواهان.)

بنابراین، قیام امام حسین(ع) اصل نیازمندی بنده به خداوند که زمام امورش را در کنف ربوبیت خداوند قلمداد کند، را برای مسلمانان معنا کرده است و هرگونه خضوع و کرنش در برابر هر موجودی غیر خدا را نفی می کند.

 

۲) جهان‌بینی توحیدی
براساس خداشناسی اسلامی، جهان مخلوق واحد و مستقلی است که سرشار از زندگی و زیبایی است و با توجه به کمالات خداوند، نظم و هماهنگی بر همه جای آن حکومت می‌کند و سیر تکاملی دارد و براساس حق و عدالت استوار شده است. در این جهان‌بینی، آغاز و انجامی برای حیات انسان وجود دارد و آدمی در برزخی میان ازل و ابد واقع شده است که این زندگی موقت، با زایشی آغاز و با قطع نفس، به اتمام می رسد. مرگ، نیستی و عدم نیست و بلکه آغاز مسیری است که غایة القصوی آن آمیخته با رضوان الهی است. در این دستگاه فکری، زندگی با هر هدفی، هدف آفرینش نیست بلکه رنگ خدایی بخشیدن به آنات و سکنات، مورد نظر است.

سیدالشهداء(ع) نیز زندگی و مرگ را در این قاموس تفسیر کرده اند. ایشان زندگی در ذلت را، از خود دور دانسته اند «هیهات منی الذلة»، که شهادت با آرمانهای توحیدی را، چیزی جز سعادت و نیک‌روزی ندانسته اند «إنّی لَا أرَی المَوتَ إلاّ سَعادَةً وَ لَا الحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ إلا بَرَماً»؛ (به راستی که من مرگ را جز سعادت نمی دانم، و زندگی با ستمکاران را جز ملال.)

کسی که باور خدامحوری را جایگزین انسان‌محوری کرده، سختی‌های این راه را به جان خریده و برای نیل به اهداف والا، بر تمایلات نفسانی چشم می‌پوشاند. امام حسین(ع) با علم به پایان کار خویش که شهادت و اسارت خانواده را به همراه داشته، اما در مسیر بندگی گام نهاد و فرهنگ خدامحوری را به همگان آموخت؛ حضرت فرمودند: پیامبر خدا(ص) به من فرمود: (اى حسین! خارج شو، همانا خداوند خواسته است تو را کشته ببیند.) «فان الله قد شاء أن یراک قتیلا.»

این باور در میان اصحاب امام حسین(ع) نیز وجود داشته است؛ وقتی که در شب عاشورا سید الشهداء(ع) از قاسم بن الحسن، درباره جایگاه شهادت از او پرسید و قاسم پاسخ داد: «احلی من العسل». همچنین سخن یکی از اصحاب حضرت که گفت: «به خدا اگر بدانم کشته می شوم سپس دوباره زنده شده و می سوزم و خاکسترم به باد می رود و هفتاد بار با من چنین کنند از تو جدا نشوم تا در راه تو جان دهم.» یکی دیگر از جلوه های خداباوری در فرهنگ عاشورا است.

 

۳) انسان
در نگرش اسلامی، انسان کارگزار یا «خلیفه» خداوند بر روی زمین و عبد اوست. این دو وجه با هم، فطرت یا طبیعت بنیادی انسان را می‌سازد. انسان در مقام «عبد» خداوند باید مطیع خداوند و مشیت او باشد و برای زندگی خویش و نحوه تحقق بخشیدن به خواست خداوند از او هدایت و دستور بگیرد. اما در مقام کارگزاری یا خلافت خداوند بر روی زمین باید فعال باشد؛ زیرا که کلیه اسرار آفرینش به دست او سپرده شده و راه کشف حقایق و وسیله دستیابی به همه چیز به او تعلیم داده شده است. در ادبیات اسلام، انسان با وجود اینکه بدون اذن الهی توان انجام هیچ کاری را ندارد، اما دارای حق انتخاب آزادانه است و سرنوشت خویش را رقم می زند.

امام حسین(ع) این آموزه را در سیره خویش به کار بستند و برای پیروی از دین خداوند، قیام کردند و در عین حال که قدمی از فرامین اسلام فراتر نگذاشتند، اما به عنوان یک کنشگر فعال، نقش خود را برای بیدار ساختن انسان ها ایفا نمودند. حضرت در نامه‌ای به جمعی از بزرگان بصره، هدف از قیام بر ضد حکومت یزید را احیای سنت پیامبر(ص) می داند و  می‌فرماید: «و أنا اَدْعُوکُمْ إلی کتابِ اللهِ و سُنَّةِ نَبِیِّهِ(ص) فَإنَّ السُّنَّةَ قَدْ أمِیتَتْ»؛ (من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش فرا می‌خوانم؛ چرا که (این گروه) سنت پیامبر(ص) را از بین برده‌اند.)

به رسمیت شناختن آزادی انسان و انتخاب آگاهانه، در شب عاشورا نمایان شد؛ آن زمانی که سید الشهداء(ع) بیعت خویش را از اصحاب برداشته و اعلام کردند هر کسی بخواهد، می‌تواند اردوگاه عاشوراییان را ترک کند. اما اصحاب حضرت که از سرچشمه معرفت ولایی نوشیده بودند، با آگاهی کامل، شهادت در رکاب حضرت را انتخاب کردند.

 

۴) جامعه
جامعه نیز در اسلام مفهوم معینی دارد. در این تفسیر، جامعه از وجود انسان سرچشمه گرفته و برای رفاه و سعادت انسان‌ها به‌وجود آمده است و به همین دلیل، جامعه اسلامی نه رنگ فردی دارد(اصالت فرد) و نه رنگ اجتماعی(اصالت جامعه). در این میان، اصلاح جامعه از مهمترین اقداماتی است که مهندسی فرهنگی را در مسیر صحیح قرار می دهد.

با نگاهی به نهضت امام حسین(ع)، شاهد هستیم که اصلاح جامعه سهم زیادی از فلسفه قیام را به خود اختصاص داده است. حضرت در نامه ای که به محمد بن حنفیه ارسال کردند، هدف از قیام را اصلاح امت اسلامی معرفی کرده اند:

«و إنّی لَم أخرُجْ أَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفسِداً و لا ظالِماً و إنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإصلاحِ فی اُمَّةِ جَدّی اُرِیدُ أن آمُرَ بِالْمَعرُوفِ و أنهی عَنِ الْمُنکَرِ و أسِیرُ بِسیرَةِ جَدّی وَ أبی عَلیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السّلام»؛ (من برای رسیدن به مقام و مال دنیا فساد و ستم در جامعه اسلامی قیام نکرده ام من فقط برای اینکه جامعه اسلامی را اصلاح کنم قیام کرده ام. اراده دارم تا امر به معروف و نهی از منکر کنم و به روش جدّم و پدرم علی ابن ابی طالب علیه السّلام رفتار نمایم.)

 

۵) خانواده
اسلام بیش از هر چیز بر حفظ بنیان این قطب واقعیت اجتماعی، یعنی خانواده، تاکید کرده است. منظور خانواده در اسلام، همان خانوادۀ کوچک (هسته‌ای) در غرب نیست، بلکه دودمان وسیع‌تری را دربرمی‌گیرد که شامل پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها و حتی عمه، خاله، عمو، دایی و اولاد آنان نیز می‌شود. بر حفظ روابط در درون خانواده و اصطلاحاً «صله ارحام»، یعنی حفظ روابط میان همه کسانی که زاده یک رحم یا دارای پیوندهای خونی و نسبی‌اند، به‌اندازه‌ای تاکید شده است که دیدار با خویشاوندان و نزدیک بودن به ایشان و حفظ روابط و پیوندهای خانوادگی، یکی از تکالیف دینی هر زن و مرد مسلمان تلقی شده است.

سیدالشهدا(ع) در آغاز نهضت، با نامه‌نگاری به نزدیکان و ارحام خویش، تلاش داشتند ایشان را نیز در این قیام، شریک گردانند اما با استنکاف برخی از بستگان، حضرت خانواده خویش را با خود همراه ساختند و سایر اصحاب نیز به حضرت تأسی کردند؛ زیرا این بیم وجود داشت که یزیدیان، رفتار نامناسبی با خانواده ایشان داشته باشند و یا با گِرو کشی، آزادی عمل را از آنان سلب کنند.

البته وجود پیوند خانوادگی، نباید هیچگاه مانع از بروز دیگر عناصر اخلاقی شود و مقوله ای مانند ایثار، نباید تحت تأثیر علقه نسبی قرار گیرد. به همین دلیل، امام حسین(ع) در روز عاشورا، پس از شهادت اصحاب، اولین شخصی که بدون درنگ به میدان فرستادند، علی اکبر بود.

بر این اساس، می توان نهضت امام حسین(ع) را در واقع یک مهندسی فرهنگی دانست که با هدف اصلاح باورها و بیداری قلب‌های خفته و زدودن زنگار انحراف و بدعت از آخرین دین آسمانیِ جهان شمول انجام گرفته است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۰۲ ، ۲۱:۰۳
رسول چگینی