الگوریتم اثبات تاریخی یک حقیقت مکتوم!
دستیابی به حقیقت از آرزوهای دیرین بشر است که در مسیر جستجوی آن، روشهای گوناگونی را کشف کرده و به کار بسته است. به هر میزان که بر اهمیت آن حقیقت افزوده شود، شیرینی آگاهی از آن زیاده می گردد و هرچه دادههای پیرامون آن نایاب باشد، دسترسی به آن حقیقت دشوارتر است.
تاریخ به مثابه علمی که گذشته بشر را بازگو میکند، روشهای متعددی برای بازیابی حقایقِ ناپیدا پیش روی حقیقتجویان قرار داده است.
استفاده از فَکتها، تحلیل دادهها و کنار هم قرار دادن شواهد و قرائن، شیوه مرسومی است که تلألؤ نور حقیقت را از زیر صفحات کتمان و تحریف نمایان می سازد.
اگرچه امروزه ابعاد سترگی از تاریخ پر فروغ اسلام بر اندیشه محققان سایه افکنده است، اما همچنان زوایای پنهانی وجود دارد که جز از مسیر کاوشهای تاریخی، راهی برای درک حقایق آن بُرهه فراهم نیست.
بازیابی حقیقت از طریق کاوش تاریخ
منابع تاریخی، بهترین گنجینه ای است که ارتباط انسان با گذشته را برقرار ساخته است؛ اما منابع متقدم تاریخ اسلام مانند تواریخ سایر ملل که اغراض و انگیزههای مَسندنشینان در نحوه نگارش آن تأثیرگذار بوده، دستخوش ناملایمات شده و نارسا در انعکاس همه حقایق، با کتمان و حذف و تحریف رویدادها دستوپنجه نرم کرده است.
اینکه «تاریخ را همواره قوم پیروز نوشته است»، واقعیت دردناکی است که نه به نحو عام استغراقی اما در موارد زیادی قابل ادراک است.
پژوهشگران، سنگینیِ وظیفة بازیابی حقیقت در موضوعات مکتوم تاریخی را بر دوش خود احساس میکنند؛ وظیفهای که جز از راه کاوش تاریخی، تدارک دیده نمیشود.
یکی از مهمترین موضوعات چالش برانگیز در طول تاریخ، رهگیری جرم و جنایاتی است که به صورت غیر رسمی و مخفیانه انجام شده است.
دشواری آگاهی از حقیقتِ امر در این موضوعات، آنجا مضاعف میشود که این جنایات، به دستورِ حاکمان یا نزدیکانِ دربار و یا به دست اعضای تأثیرگذار یک حکومت و قدرتِ بَرمَسند انجام شده باشد؛ زیرا قلمبهدستان فراوان با مهارتِ خاصی که در واژگونی حقایق کسب کردهاند، تاریخ را آنگونه که «باید» نوشتهاند نه آنگونه که «هست».
شهادت حضرت فاطمه (س)؛ حقیقت مکتوم
ماجرای شهادت حضرت فاطمه (س) نیز از رویدادهایی است که در طول تاریخ تلاشهای زیادی برای مخفی نگاه داشتن آن وجود داشته است؛ زیرا این جنایت به دستور خلیفه وقت و توسط عاملان حکومت، علیه تنها یادگار مهمترین شخصیت حکومتی انجام گرفته است که حاکمان بعدی خود را جانشین او می دانستند.
با آشکار شدن حقیقت، پایه های مشروعیت جانشینان با چالش های جدی مواجه میشده است؛ بنابراین، انگیزههای زیادی برای کتمان و انکار این جنایت وجود داشته است.
سازوکار اثبات شهادت حضرت فاطمه (س)
برای اثبات شهادت حضرت زهرا (س) ضروری است که نکاتی را محفوظ داشت:
اول: شهادت حضرت زهرا (س) در معرکه نبرد واقع نشده است بلکه بر اثر صدماتی بوده که در ماجرای هجوم به درِ خانه ایشان برای اخذ بیعت از امیرالمؤمنین (ع) و سایر ساکنان خانه وارد شده است. بنابراین، شهادت ایشان با شهادت حمزه سید الشهداء، عمار یاسر و دیگران که نحوه قتل آشکار است، تفاوت دارد.
در نتیجه، نباید توقع داشت که صراحت موجود در گزارش قتلهای شهدا برای شهادت حضرت زهرا (س) وجود داشته باشد.
دوم: اثبات شهادت حضرت زهرا (س)، از مسیر اثبات ارتباط میان جنایتهای هنگام هجوم با وفات حضرت زهرا (س) فراهم میشود. بدیهی است تلاشهای عالمان برای اثبات این ارتباط، به جهت فقدان دانش کافی و تجهیزات مورد نیاز در زمان وقوع شهادت است.
اگر این اتفاق در دهههای اخیر واقع میشد، به لطف تکنولوژی و آزمایشهای موجود، انکار این جنایت غیرممکن میبود.
سوم: به میزان فاصله ای که از وقوع جنایت تا وفات، بازه زمانی ایجاد شود، اثبات ارتباط میان این دو دشوارتر می شود؛ زیرا این فاصله زمانی، زمینه برای انکار ارتباط میان جنایت با وفات را برای دستاندرکاران آن فراهم میسازد.
چهارم: بروز فاصله زمانی، تأثیری در حکم قتل ندارد. علمای اهل سنت و شیعه تصریح کرده اند که اگر کسی بر اثر صدماتی که در معرکه می بیند، بعدها از دنیا برود (ارتثاث)، بر او عنوان شهید اطلاق می شود و اگر خارج از معرکه این اتفاق افتد، حکم قصاص از قاتل او ساقط نمی شود (الجزیری، الفقه على المذاهب الأربعة ومذهب أهل البیت، ج ٥ ص ٤١٦).
پنجم: راه اثبات قتل در فقه اسلامی بر چهار شیوه است: ۱- اعتراف قاتل؛ ۲- شهادت شاهدان؛ ۳- قسم خوردن تعداد معین؛ ۴- علم قاضی. بنابراین، حتی اگر سه راه نخست برای اثبات شهادت مهیا نشود، علم کسی که آگاه به قواعد شرعی است نیز برای اثبات شهادت کفایت می کند. این علم با استناد به قرائن و شواهدی پیرامون آن واقعه به دست می آید.
بازخوانی ماجرای هجوم
با نظرداشت موارد پیشگفته میتوان اینگونه استنباط کرد:
همه تاریخ نگاران اجماع دارند که حضرت فاطمه (س) در سال یازدهم هجری دنیا را ترک کردند. شیعیان آن را حدود سه ماه (۷۵ تا ۹۵ روز) و اهل سنت شش ماه پس از وفات رسول الله (ص) میدانند. درباره سن حضرت هنگام وفات نیز اختلاف وجود دارد که این اختلاف به جهت اختلاف در تاریخ ولادت ایشان است.
اهل سنت ولادت حضرت را پنج سال قبل از بعثت، و شیعه پنج سال پس از بعثت می دانند. در هر صورت، ایشان هنگام وفات بین ۱۸ تا ۲۸ سال داشته اند؛ یعنی کمتر از سی سال و در سنین جوانی به سر می بردند.
عالمان اهل سنت در موضوع وفات حضرت فاطمه (س)، از رویدادهای زمان حیات پیامبر (ص) تا نحوه تشییع و دفن ایشان سخن گفته اند، اما درباره علت وفات حضرت، حرفی به میان نمی آورند.
آنان گفته اند که پیامبر (ص)، حضرت فاطمه (س) را خواندند و با هم صحبت خصوصی کردند، حضرت کمی گریان و سپس خندان شدند، وقتی از ایشان علت آن پرسیده شد، فرمودند: پیامبر (ص) خبر داد که به زودی از دنیا وفات میکند و من اولین کسی از خاندان پیامبر (ص) هستم که به ایشان ملحق میشود.» (مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، بیروت، دار إحیاء التراث العربى، ج ۴ ص ۱۹۰۴).
وقایع روز وفات حضرت فاطمه (س) را نیز بازگو کردهاند که حضرت از ام سلمه خواستند که برای انجام غسل به ایشان کمک کند و سپس لباس پاکیزهای پوشیدند و گفتند که امروز از دنیا میروند و این اتفاق افتاد. (احمد بن حنبل شیبانی، مسند احمد، بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۴۲۱ هـ.، ج ۴۵ ص ۵۸۷).
حتی ماجرای دفن شبانه (بخارى، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، دار طوق النجاة، ۱۴۲۲ هـ.، ج ۵ ص ۱۳۹) و استفاده از تابوت برای تشییع جنازه (ذهبی، محمد بن احمد، سیر أعلام النبلاء، بیروت، مؤسسة الرسالة، سوم، ۱۴۰۵ هـ.، ج ۱ ص ۵۴) نیز نقل شده است.
اما هرگاه از آنان درباره علت وفات حضرت فاطمه (س) پرسیده میشود، نهایت حرفی که زده میشود اینکه میگویند به جهت حزن و اندوه شدید به جهت فراق پیامبر خدا (ص) از دنیا رفتند (https://www.islamweb.net/ar/fatwa/35852/).
با توجه به اینکه حضرت فاطمه (س) هنگام شهادت در سنین جوانی به سر میبردند و منابع حدیثی و تاریخی هیچ بیماری یا اتفاق دیگری که منجر به وفات حضرت باشد را نقل نکردهاند، بنابراین، باید با واکاوی رویدادهای زندگی حضرت، همه احتمالات را مورد نظر قرار داد.
بر اساس آنچه که در منابع اهل سنت منعکس شده است، گروهی که عمر بن خطاب سردسته آنان بود، برای بیعت گیری از امیرالمؤمنین (ع) و افرادی که در خانه ایشان مستقر بودند، به آن خانه هجون بردند.
از گفتگوی میان عمر بن خطاب با حضرت فاطمه (س) فهمیده میشود که ایشان در مواجهه با دسته عمر بن خطاب، به مقابل در آمدند. ابن ابی شیبه (م ۲۳۵ق) می گوید: «هنگامى که مردم با ابوبکر بیعت کردند، علی و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره پرداخته بودند، این خبر به عمر بن خطاب رسید.
او به خانه فاطمه آمد، و گفت: اى دختر رسول خدا! محبوبترین فرد نزد ما پدر تو است و پس از او خودت!!! ولى سوگند به خدا این محبت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند.» (ابن أبی شیبه، عبدالله، المصنّف فی الأحادیث والآثار، ریاض، مکتبة الرشد، ۱۴۰۹ هـ.، ج ۷ ص ۴۳۲).
آنها با خود فتیله آتش نیز همراه آورده بودند (بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ هـ، ج ۱ ص ۵۸۶).
منابع زیادی این هجوم و تهدید به آتش زدن خانه حضرت زهرا (س) اشاره کردهاند؛ ولی درباره اینکه پس از آن چه اتفاقی افتاد، منابع تاریخی بخلورزی کردهاند.
شاهکلید دستیابی به علت شهادت حضرت فاطمه (س) در رویدادهای این لحظه است. طبری (م ۳۱۰ق) بدون ذکر جزئیات، گلاویز شدن عمر بن خطاب با زبیر بن عوام را منعکس کرده (طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷ هـ.، ج ۳ ص ۲۰۲) و مقاتل بن عطیه (م ۵۰۵ق) آتش زدن در خانه را گزارش کرده است (مقاتل بن عطیه، الامامة و الخلافة، بیروت،موسسة البلاغ، ص۱۶۰ و ۱۶۱).
در نهایت عمر بن خطاب توانست آنان را برای بیعت کردن نزد ابوبکر ببرد (ابن عبد ربه، العقد الفرید، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۰۴ هـ، ج ۵ ص ۱۳).
بنابراین، آنچه مسلم است اینکه عمر بن خطاب پس از تهدید، به وسیله مشعلی که در دست داشت، درِ خانه حضرت زهرا (س) را آتش زده است و این باعث شده که اهالی خانه به مقابل خانه آیند و با عمر بن خطاب درگیر شوند.
در نهایت عمر بن خطاب اعضای خانه را برای بیعت کردن نزد ابوبکر برد. هیچ گزارشی از مقابله نظامی امیرالمؤمنین (ع) با عمر بن خطاب وجود ندارد.
همچنین هیچ سندی موجود نیست که عمر بن خطاب، کفاره قسم خود مبنی بر آتش زدن خانه را پرداخته باشد؛ در نتیجه، آتش زدن خانه محقق شده است.
قرائن و شواهد برون متنی
اما در این میان، منابع اهل سنت نسبت به واکنش حضرت زهرا (س) و اقدامات ایشان در برابر هجوم عمر بن خطاب چندان آشکار سخن نگفتهاند. به همین دلیل باید به سراغ قرائن و شواهد دیگر رفت. یکی از ابهامات اصلی وقتی به وجود میآید که متوجه میشویم ابوبکر، هنگام مرگ از عملی پرده برداشته که چندان در منابع اهل سنت منعکس نشده است.
او میگوید: «من به چیزی تأسف نمیخورم، مگر بر سه چیز که انجام دادم و سه چیزی که انجام ندادم و سه چیزی که کاش از رسول خدا (ص) میپرسیدم: دوست داشتم خانۀ فاطمه را هتک حرمت نمیکردم هر چند برای جنگ بسته شده شود…» (طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، بیروت، دار التراث، دوم، ۱۳۸۷ هـ.، ج ۳ ص ۴۳۰).
مراد او از هتک حرمت خانه فاطمه (س) چیست؟ اگر رویداد هجوم به خانه حضرت زهرا (س)، به بیعت گیری از اعضای خانه ختم شده باشد، این چندان موضوع مهمی نیست که ابوبکر در لحظات آخر عمر، از انجام آن پشیمان شده باشد. حتماً اتفاق مهمتری افتاده است که اینگونه خلیفه را به تأسف واداشته است.
قرینه دیگر، قهر حضرت فاطمه (س) با ابوبکر تا پایان عمر است. بخاری (م ۲۵۶ق) می گوید حضرت فاطمه (س) تا زمانی که زنده بودند، با ابوبکر سخن نگفتند و وصیت کرد پس از مرگ، او را شبانه دفن کنند و ابوبکر را از این ماجرا باخبر نسازند (بخارى، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، دار طوق النجاة، ۱۴۲۲ هـ.، ج ۵ ص ۱۳۹).
همچنین ابن قتیبه دینوری (م ۲۷۶ق) نقل کرده که حضرت فاطمه (س) به ابوبکر گفته است که در هر نماز او را نفرین می کند. (ابن قتیبه دینوری، الامامة والسیاسة، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۸هـ، ج ۱ ص ۱۷).
این گزارشات نیز بیانگر رویداد مهمی است که در ماجرای بیعت گیری اتفاق افتاده است؛ اما منابع اهل سنت، نسبت به آن سکوت کردهاند. در اینجا باید به سراغ منابع دیگر رفت تا به حقیقت ماجرا پی برد.
محسن بن علی (ع)؛ سند مظلومیت
مسعودی (م ۳۴۵ق) تاریخنگار برجسته نقل کرده که «به فاطمه هجوم آورده و درب خانه او را آتش زدند و او را به زور از آن بیرون آوردند و سرور زنان را با در چنان فشار دادند که سبب سقط محسن گردید.» (علی بن الحسین مسعودی، اثبات الوصیة، قم، انصاریان، ۱۳۸۴ش، ص۱۴۶).
ابن ابی دارم (م ۳۵۲ق) نیز بر این باور بود که «عمر به فاطمه لگد زد که سبب سقط محسن گردید.» (ذهبی، محمد بن احمد، سیر أعلام النبلاء، بیروت، مؤسسة الرسالة، سوم، ۱۴۰۵ هـ.، ج ۱۵ ص ۵۷۸).
منابع شیعه نیز همداستان با یکدیگر، به ماجرای سقط محسن فرزند حضرت فاطمه (س) اشاره کردهاند؛ برای نمونه شیخ طوسی (م ۴۶۰ق) میگوید: « اختلافی بین شیعیان نیست که عمر بن الخطاب بر شکم فاطمه (س) ضربت وارد آورد تا آنکه فرزندش را سقط کرد و آن فرزند محسن نامیده شد.
روایت در این باره نزد شیعیان مشهور است.» (طوسی، محمد بن حسن، تلخیص الشافی، قم، انتشارات المحبین، ۱۳۸۲ ش، ج ۳ ص ۱۵۶).
با توجه به اینکه انگیزه های فراوانی در عدم نقل این ماجرا در منابع برای اهل سنت وجود دارد، ذکر نشدن آن نمیتواند دلیل واقع نشدن آن باشد؛ زیرا افزون بر اینکه پذیرش این ماجرا، درهم شکننده مبانی فکری خلافت خلفا است، قرائن و شواهد متقنی وجود دارد که نمیتوان به آنها بی توجه بود.
بنابراین، حضرت فاطمه (س) هنگام هجوم عمر بن خطاب، مورد صدمات شدیدی قرار گرفتند به نحوی که فرزند ایشان سقط شد. حتی اگر هیچ صدمه ای نیز وارد نشده بود، همین سقط جنین به تنهایی بر وقوع جنایت دلالت دارد.
برای نمونه وقتی عمر بن خطاب، زن بارداری را برای محاکمه نزد خود خواند، آن زن از ترس مواجهه با عمر بن خطاب، بچه خود را سقط کرد. امیرالمؤمنین (ع) نیز عمر بن خطاب را به پرداخت دیه آن جنین محکوم کرد (عبدالرزاق صنعانی، المصنف، بیروت، المکتب الإسلامی، دوم، ۱۴۰۳هـ، ج ۹ ص ۴۵۸).
بیتردید سقط شدن فرزند، دارای تبعات جسمی خطرناکی است که میتواند یک بانو را از پای درآورد به همین دلیل بود که زینب دختر هاله بنت خویلد، ۶ سال پس از سقط جنین بر اثر ترس، شهید نامیده شد (ابن کثیر دمشقی، إسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ هـ.، ج ۵ ص ۳۲۹).
نتیجه برداشت های فوق اینکه حضرت فاطمه (س) هنگام هجوم عمر بن خطاب به درِ خانه ایشان، مورد صدمات شدیدی واقع شدند به نحوی که فرزند ایشان سقط شد و بر اثر این صدمات، حضرت حدود ۳ یا ۶ ماه بعد از دنیا رفتند. فاصله زمانی میان وقوع صدمه با زمان وفات هیچ تأثیری در حکم قتل ایشان ندارد و شهیده بودن حضرت فاطمه (س) انکار ناشدنی است.