وبلاگ شخصی رسول چگینی

جستارهایی در تاریخ اسلام | امامت اهل بیت علیهم السلام | نقد وهابیت |

وبلاگ شخصی رسول چگینی

جستارهایی در تاریخ اسلام | امامت اهل بیت علیهم السلام | نقد وهابیت |

پیوندها

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معاویه» ثبت شده است

ابوالفرج اصفهانی در کتاب مقاتل الطالبیین، به ماجرای گفتگوی امام حسن و امام حسین علیهما السلام با معاویه در مسجد کوفه اشاره کرده است که منجر به ملاعنه میان آنها شد. در این ماجرا بیان شده است:

▫️معاویه وقتی به کوفه آمد، در حالیکه حسن و حسین پای منبر نشسته بودند، در مورد علی سخن گفته و به او دشنام داد؛ سپس به حسن دشنام داد؛ پس حسین ایستاد تا به وی جواب گوید؛ اما حسن دست وی را گرفته و او را نشانید؛ پس ایستاده و گفت:
ای کسی که در مورد علی سخن گفتی! من حسن هستم و پدرم علی است و تو معاویه هستی و پدرت صخر؛ مادر من فاطمه است و مادر تو هند؛ جدّ من رسول خدا است و جدّ تو ربیعه است؛ مادر بزرگ من خدیجه است و مادر بزرگ تو قتیلة؛ پس خداوند هر کدام از ما دو را که نسب پست تری دارد و آنکه بدی وی از قدیم تا حال باقی است و آنکه پیش گام در کفر و نفاق بوده است را لعنت کند.
پس همه مردم مسجد گفتند: آمین.

مقاتل الطالبیین ج 1 ص 19.
جمهرة خطب العرب ج 2 ص 14.

 

در متن روایت بود که بعد از این نفرین حضرت، همه مردم آمین گفتند. 

1⃣ابوالفرج اصفهانی، بعد از نقل این روایت در کتاب خویش می‌نویسد:

فضل بن حسن بصری گفت: یحیی بن معین گفته است: ما نیز می‌گوییم آمین.
ابوعبید هم گفته است: ما نیز می‌گوییم آمین .
ابوالفرج (صاحب کتاب) نیز می‌گوید: من هم آمین می‌گویم!

مقاتل الطالبیین ج 1 ص 19.

 

2⃣ ابن ابی‌الحدید نیز بعد از نقل آمین علما می‌نویسد:

من عبدالحمید بن ابی‌الحدید، نویسنده این کتاب نیز می‌گویم: آمین!

شرح نهج البلاغة ج 16ص 28.

 

3⃣ مرحوم علامه مرعشی در شرح احقاق الحق در ذیل این روایت سخن راویان روایت را نقل می کند:

ابن عبد الصمد (از روات روایت) به ما گفت: من نیز می‌گویم آمین!؛ قاضی (احمد بن کامل از راویان روایت) نیز گفت: من هم می‌گویم آمین! شما نیز آمین بگویید!

محمد بن عبد الحافظ نیز گفته است: من هم می‌گویم آمین!

سید و حیری (از راویان روایت) نیز گفته‌اند: ما نیز می‌گوییم «آمین، آمین‌، آمین»!

شیخ مفید عبدالرحمن (از روایان حدیث) نیز می‌گوید: من نیز می‌گویم «آمین آمین» زیرا ملائکه می‌گویند «آمین»!

سید صفی (از راویان این روایت) می‌گوید: من نیز می‌گویم آمین !

ابن بابویه نیز گفته است: من نیز می‌گویم «آمین، آمین، آمین، آمین»!

شرح إحقاق الحق، ج 26 ص 534.

 

4⃣سید محسن امین نیز بعد از نقل کلام ابوالفرج اصفهانی می‌نویسد:

من نیز می‌گویم آمین!

أعیان الشیعة ج 1 ص 570.

 

5⃣مرحوم شرف الدین نیز بعد از نقل کلام ابن ابی الحدید می نویسد:

ما نیز به نوبه خودمان می‌گوییم: آمین!

صلح الحسن (ع) ص 289.

 

6⃣شیخ علی نجل محمد آل سیف الخطی نیز بعد از نقل کلام ابن أبی الحدید می‌گوید:

مولف این کتاب می‌گوید: آمین؛ و خدا رحمت کند بنده‌ای را که بگوید آمین!

وفیات الأئمة - من علماء البحرین والقطیف - ص 108.

 

7⃣ سعید أیوب، از کسانی است که به مذهب تشیع گرویده است او نیز می‌نویسد:

سعید ایوب نویسنده این کتاب نیز می‌گوید: آمین!

معالم الفتن ج 2 ص 178.

 

8⃣ نویسنده این متن (رسول چگینی) نیز میگوید:

اللهم آمین، آمین، آمین.

شما نیز آمین‌گوی دعای امام حسن مجتبی علیه السلام باشید 
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۰۳ ، ۰۹:۴۸
رسول چگینی
يكشنبه, ۱۱ دی ۱۴۰۱، ۰۹:۱۱ ق.ظ

«عمرو عاص» در ترازوی نقد

با توجه به اظهاراتی که برخی سلبریتی ها درباره شخصیت «عمرو عاص» بیان کرده اند، لازم است به مهمترین اقدامات این شخصیت در طول تاریخ زندگی او اشاره کنیم تا با نگاهی جامع و کامل، بتوان آنها را ارزیابی کرد.
شایان ذکر است که یکی از بهترین راه های قضاوت تاریخی، شیوه پدیدارشناختی است. بدین معنا که با مطالعه اقدامات مثبت و منفی انجام گرفته توسط شخصیت مورد نظر، می توان شخصیت او را مورد ارزیابی قرار داد. از این مسیر می توان آگاهی هایی پیرامون روان‌شناختی نیز به دست آورد.
به منظور شناخت شخصیت عمرو عاص و دوری از قضاوت غیر منصفانه، نخست به فضائلی که اهل سنت برای عمرو عاص برشمرده اند، اشاره می کنیم و در ادامه، به برشهایی تاریخی از زندگی عمرو عاص می پردازیم که اثرات جبران‌ناپذیری بر جامعه اسلامی و مسلمانان گذاشته است.

 

معرفی عمرو عاص:
عمرو بن عاص بن وائل سهمی(م 43ق)، یکی از افراد فرصت‌طلب و حیله‌گر، از زنی به نام "نابغه" متولد شد. "عاص بن وائل سهمی" همان عنصر مشرکی است که بعد از فوت حضرت قاسم پسر پیامبر(ص) به آن‌حضرت طعنه‌ بسیار زشت ابتر بودن را زد که به دنبال آن آیه‌ی "ان شانئک هو الابتر" درباره‌ی او نازل شد.
عمرو بن عاص در زمان پیامبر(ص) دارای چهره‌ای بسیار منفور و شخصیت پلیدی بود؛ چرا که او همان کسی است که هفتاد بیت شعر سروده بود و کودکان مکه هنگامی که رسول خدا(ص) را می‌دیدند آن شعرها را با صدای بلند می‌خواندند و موجب ناراحتی و آزار پیامبر(ص) می‌شدند؛ از این‌رو رسول خدا(ص) دعا کرد: «خداوندا عمرو مرا هجو کرده ولی من شاعر نیستم و شاعری زیبنده‌ی من نیست تا پاسخ سخنش را به شعر گویم، پس او را در برابر هر یک از حروف شعرش هزار بار لعن کن». (طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، ج 1 ص 276.)

 

فضائل ادعایی:
عالمان اهل سنت در مقام بیان شخصیت عمرو عاص، به این ویژگی های او به عنوان فضائل اشاره می کنند:

1. اسلام آوردن در سال فتح مکه: هنگامی که آوازه اسلام در مناطق مختلف شبه جزیره طنین انداز شد، در سال هشتم هجری، وی به همراه چند تن از مردان قریش به نزد نجاشی رفت تا در پناه او در حبشه زندگی کند و ولایت اسلام را نپذیرد، ولی نجاشی درباره پیامبر(ص) گفت او بر حق است و به زودی بر مخالفینش پیروز می‌شود. سخن او را بپذیر. عمرو عاص سپس راهی مدینه نزد پیامبر(ص) شد. (ابن هشام، عبدالملک، سیرة النبویة، ج۲، ص۲۷۸.)

2. فرماندهی جنگ ذات السلاسل: پیامبر(ص) در سال هشتم هجری قمری عمرو بن عاص را به سوی اراضی بنی عذره فرستاد تا مردم آن سامان را برای جنگ با شامیان آماده کند و سبب انتخاب عمرو بن عاص به این دلیل بود که مادر بزرگ وی که زنی از قبیله بلی بود نسبشان با بنی عذره هر دو به قضاعه می‌رسید. پیامبر(ص) به این وسیله خواست توجه مردم آن اراضی را که با عمرو خویشاوند بودند، جلب کرده باشد. (ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۳۱.)

3. عامل زکات در عمان: پیامبر(ص) در ذی القعده سال هشتم هجری، عمرو بن عاص را همراه نامه‌ای سر به مهر پیش جیفر و عبد پسران جلندی فرستاد و آنها را به اسلام دعوت کرد و در سال نهم هجری، وی را عامل زکات بر بنی فزاره قرار داد. (ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ص۱۶۰.)

4. فتح فلسطین: شهرت عمرو بیشتر به خاطر فتح فلسطین و مصر است. او در سال 20 هجری در زمان خلیفه دوم، توانست مصر و برخی شهرهای پیرامون آن چون زویله و اسکندریه را فتح کند. (طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۱۰۹.)

5. ناظر شورای شش نفره: عمرو عاص و مغیره در شورایی که عمر برای تعیین خلیفه ترتیب داد به عنوان ناظر حضور داشتند. همچنین در هنگام دفن عمر هم حضور داشتند. (دینوری، احمد بن داود، الاخبارالطوال، ص۱۳۹.)

موارد یاد شده، مهمترین و بزرگترین فضائلی است که اهل سنت برای عمرو عاص ذکر کرده اند. فارغ از اینکه فضیلت‌بودگی بسیاری از موارد یاد شده محل مناقشه است و نمی توان صرف اسلام آوردن، یا ناظر شورای شش نفره در زمان عمر بن خطاب بودن را فضیلت به شمار آورد، اما تنها جهت استقصاء همه موارد، آنها را ذکر کردیم. افزون بر اینکه برخی موارد یاد شده، نه تنها هیچ فضیلتی نیست بلکه به نوعی رذیلت به شمار می رود مانند فرماندهی جنگ ذات السلاسل که به شکست عمرو عاص انجامید و پیامبر خدا(ص)، حضرت علی(ع) را به عنوان فرمانده لشکر تعیین کرد و امیرالمؤمنین در این جنگ پیروز شد (شیخ مفید، الارشاد، ج 1 ص 84-86.)

 

آن روی چهره عمرو عاص:
در این بخش، مهمترین اقدامات نادرست و منفی عمرو عاص که نقاط سیاهی در تاریخ زندگی او ثبت کرده، اشاره می کنیم:

1. تلاش برای بازگرداندن مسلمانان از حبشه: وی در توطئه‌ای که قریش علیه مسلمانان در سال پنجم هجری ترتیب دادند و قصد برگرداندن مسلمانان از حبشه را داشتند، بسیار برای بازگرداندن مهاجران تلاش کرد. او به حبشه سفر کرد و نزد نجاشی سعایت مهاجران را نمود. البته با تدبیر پادشاه حبشه، تلاشهای او ثمری نداشت. او همان شخصیتی بود که نزد نجاشی بیان کرد که مسلمانان معتقدند که عیسی بنده خداست و چیزهای عجیبی درباره عیسی می‌گویند. اگر در صدق و کذب سخنان من شک دارید فرستاده خود را به نزد آنها بفرستید. نجاشی آنها را احضار کرد و آنها در جواب شاه پاسخ قرآن را یادآورد شدند. جعفر بن ابیطالب در این باره گفت: ما معتقدیم که حضرت عیسی بنده و پیامبر و روح خدا و کلمه الهی است که به مریم بتول فرستاده است. نجاشی از این سخن بسیار خشنود شد و هدایا را به عمرو بن عاص برگرداند و مهاجرین را در کشورش به خوبی پناه داد. (یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۰؛ ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، اسدالغابه، ج۳، ص۷۴۱.)

2. تحریک مردم بر علیه عثمان: در روزگار عثمان، اسکندریه، با وجود صلحی که با مسلمانان برقرار کرده بود، از اطاعت سر باز زد و صلح را شکست. عمرو بن عاص، در پی این نافرمانی، به آنجا لشکرکشی و آنجا را فتح کرد و اسیران آنجا را به مدینه فرستاد و عثمان، آنها را به ذمه خودشان بازگردانید، چرا که صلح کرده بودند، عمرو از این کار خلیفه ناراضی شد و از اینجا بدی میان عمرو و عثمان آشکار شد و عثمان او را از مصر برداشت و به عبدالله بن سعد بن ابی سرح که برادر مادریش بود، امارت آنجا را داد. (طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۵۰؛ ابن عبدالبر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب ج۳، ص۹۱۹.) وی پس از عزل از حکومت مصر به فلسطین رفت و در آنجا مقیم شد. در حوادث زمان عثمان که منجر به کشته شدن او شد دخالتی نکرد، ولی مردم را علیه عثمان در نهان تحریک می‌کرد (ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۶۴.) وی در محافل و مجالس از عثمان بدگویی می‌کرد و معایب او را اظهار می‌داشت. او خود می‌گفت: به خدا چوپانی را می‌دیدم و او را بر ضد عثمان تحریک می‌کردم (طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۶۰.)

3. تحریک معاویه برای طغیان و سرکشی: پس از کشته شدن عثمان، عمرو عاص پیش معاویه رفت و همراه او به خونخواهی عثمان پرداخت و همراه او در جنگ صفین شرکت کرد. وقتی امام علی(ع)، معاویه را به پذیرش بیعت دعوت کرد، معاویه در پی اعلام خلافت خود بود و بدین رو پاسخی نداد و با عمرو عاص مشورت کرد. عمرو بدو گفت که تو نه سابقه علی در اسلام و نه توانایی رقابت با او را داری. بدین رو ابتدا باید علی را در میان شامیان به‌عنوان قاتل عثمان معرفی کنی و به خونخواهی عثمان برخیزی و بدین طریق راه را برای ادعای خلافت برای خود باز کنی. معاویه پذیرفت و با نقشه‌ای که با عمرو عاص کشید، در شام تبلیغ کرد که علی(ع) قاتل عثمان است و با بهانه کردن خون عثمان زمینه را برای جنگ با علی(ع) و اعلام ادعای خلافت خود باز کرد. عمرو در مقابل همکاری با معاویه از او قول گرفته بود که والی مصر شود (دینوری، الاخبار الطوال، ص 222.) 

4. قرآن به نیزه کردن در جنگ صفین: در گیرودار جنگ صفین، زمانی که معاویه مالک اشتر را دید که در ده ضربه ای او بود با عمروعاص مشورت کرد. عمرو بن عاص گفت: قرآن ها را بر سر نیزه ها مى افرازیم ومى گوییم: هر چه در این قرآنها است میان ما و شما داورى کند. معاویه به سپاه خود دستور داد قرآن بر سر نیزه کنند. سپاهیان معاویه قرآن به سرنیزه‌ها آویختند و درخواست کردند تا جنگ ادامه پیدا نکند و در مقابل کار به داوری بر اساس قرآن گذاشته شود. این کار سپاه علی را دچار سردرگمی و تردید کرد. در حالی که علی بر ادامه جنگ اصرار داشت و به آن‌ها هشدار می‌داد که معاویه مرد دین نیست و این فریب و نیرنگ است، قاریان نمی‌توانستند به دعوت به قرآن را اجابت نکنند و حتی برخی از آن‌ها وی را تهدید کردند که اگر به جنگ ادامه دهد وی تحویل سپاه دشمن دهند یا با وی همچون عثمان عمل کنند. علی در مواجهه با تهدید، سپاهیانش متارکه جنگی را پذیرفت و به علت اصرار سربازانش، به ناچار به حکمیت قرآن تن داد (نصر بن مزاحم، وقعة الصفین، ص 219.)

5. خیانت در ماجرای حَکَمیت: حکمیت واقعه‌ای تاریخی مربوط به جنگ صفین است. در این واقعه، ابوموسی اشعری نماینده و حَکَم سپاه کوفه (سپاه امام علی(ع)) و عمرو عاص حَکَم سپاه شام (سپاه معاویه)، برای حل اختلاف میان مسلمانان با یکدیگر گفتگو کردند و قرار شد رأی آنان طبق قرآن باشد. درخواست حکمیت با حیله عمرو عاص و معاویه و در پی از هم گسیختن سپاهشان در برابر سپاه امیرالمؤمنین مطرح شد و امام علی(ع) از آغاز با آن مخالف بود. ابوموسی اشعری نتیجه حکمیت را به اینجا رسانید که هر دو فرمانروا یعنی معاویه و علی(ع) از خلافت برکنار شوند و هیچ‌کدام فرمانروا نباشد. عمرو عاص نیز ـ به ظاهر ـ این امر را پذیرفت اما برای اجرایی‌کردن نقشه‌ای که در سر داشت، ابوموسی را فریفت و او را برای اعلام نتیجه بر خودش مقدم کرد. ابوموسی نخست به منبر رفت و گفت من، علی و معاویه را از خلافت خلع کردم، شما به کار خود روی آورید و هر که را دوست دارید، بر خود خلیفه کنید. ابوموسی از منبر پایین آمد، آن‌گاه عمرو عاص به منبر رفت و خداوند را ستایش کرده و گفت: آن‌چه این شخص گفت را شنیدید. او سالار خود را از خلافت خلع کرد؛ همانا من هم سالار او را همان‌گونه که او خلع کرد، خلع می‌کنم و سالار خودم معاویه را بر خلافت مستقر و پایدار می‌دارم که او صاحب خون عثمان و خون‌خواه اوست و سزاوارترین فرد به مقام اوست. ابوموسی به عمرو گفت: تو را چه شده است؛ خدایت موفق ندارد که مکر کردی؛ مَثَل تو، مثل سگ است که اگر بر او حمله کنی، زبانش را بیرون می‌آورد و اگر او را به حال خود بگذاری، باز هم زبانش را بیرون می‌آورد!! عمرو نیز به ابوموسی گفت: مَثَل تو نیز، چون خری است که کتابی چند بر پشت خود حمل کند!». (دینوری احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۲۰۰ ۲۰۱)

6. تحذیر و لعن و نفرین عمرو عاص توسط پیامبر(ص)، امام علی(ع) و عایشه: قابل توجه اینکه پیامبر(ص) درباره همکاری معاویه با عمروعاص پیش‌بینی کرده و از آن برحذر داشته بودند. رسول خدا(ص) فرمود: «هر گاه معاویه و عمرو بن عاص را در کنار هم دیدید، بینشان جدایى افکنید زیرا این دو براى کار خیرى با هم یک جا جمع نمى شوند.» (نصر بن مزاحم، وقعة الصفین، ص 219.) همچنین اقدامات او در زمان امیرالمؤمنین(ع) به گونه ای بود که امام على(ع) در قنوت نماز صبح عده اى از جملع عمرو عاص را لعن مى نمود؛ (على، در قنوت نماز صبح مى گفت: خداوندا! معاویه و عمرو[عاص] و أبو الأعور سلَمى و حبیب[ابن مسلمة] و عبدالرحمن بن خالد و ضحّاک بن قیس و ولید را لعنت کن). (طبری، تاریخ طبری، ج 5 ص 71) همچنین در روایت دیگری نقل شده که عایشه، عمرو عاص را لعنت کرد (حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۴  ص۱۴.)

7. پشیمانی عمرو عاص از کردار گذشته: به گفته «یعقوبى» مورّخ معروف، هنگامى که مرگ او فرا رسید، به فرزندش گفت: اى کاش پدرت در غزوه «ذات السلاسل» مرده بود! من کارهایى انجام دادم که نمى دانم در نزد خداوند چه پاسخى براى آنها دارم. آن گاه نگاهى به اموال بى شمار خود کرد و گفت: اى کاش به جاى اینها، مدفوع شترى بود، اى کاش سى سال قبل مرده بودم! دنیاى معاویه را اصلاح کردم و دین خودم را بر باد دادم! دنیا را مقدّم داشتم و آخرت را رها نمودم، از دیدن راه راست و سعادت نابینا شدم، تا مرگم فرا رسید. گویا مى بینم که معاویه اموال مرا مى برد و با شما بدرفتارى خواهد کرد. یعقوبى مى افزاید: هنگامى که «عمروعاص» مرد، معاویه اموالش را مصادره کرد، و این اوّلین مصادره اموالى بود که توسّط معاویه نسبت به اطرافیانش انجام پذیرفت (یعقوبی، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 222.)

با مقایسه اقداماتی مثبت و منفی عمرو عاص در طول تاریخ با نگاهی پدیدارشناختانه، به خوبی می توان درباره این شخصیت و تأثیر او در حرکت تاریخ، اظهار نظر کرد. بدون تردید، خیانتهای عمرو عاص در تحریک مسلمانان برای خلیفه‌کُشی، تشجیع معاویه برای سرکشی، تصمیم مسلمانان برای حکمیت و در نهایت به خلافت نشاندن معاویه، نقاط سیاهی در زندگی عمرو عاص است که به راحتی قابل توجیه نیست. این موارد غیر از عدم طهارت مولد او و کشف عورت او برای فرار از نبرد است.
اکنون باید وجدانهای بیدار به قضاوت درباره این شخصیت بپردازند و به این ارزیابی برسند که هر یک از اقدامات مثبت و منفی او، چه تأثیری در شکل گیری جریان ها و رویدادهای تاریخ اسلام داشته است؟ آیا می توان سنگینی اشتباهات و خطاهای عمرو عاص را به صرف اینکه صحابه پیامبر خدا(ص) بوده و در زمان حیات حضرت، اقدامات پسندیده ای انجام داده، نادیده گرفت؟ تنها کافی است به این نمونه اشاره شود که جنگ صفین که با مشورت عمرو عاص شکل گرفت، حدود 70 هزار مسلمان از دو طرف کشته شد! این غیر از زمینه سازی عمرو عاص برای خلافت رسیدن معاویه است که باعث شکل گیری حکومت بنی امیه و خلافت قریب به 90 ساله امویان و مروانیان بر سرزمین های اسلامی شد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۰۱ ، ۰۹:۱۱
رسول چگینی
دوشنبه, ۷ شهریور ۱۴۰۱، ۰۹:۲۶ ق.ظ

پنج خطای نابخشودنی معاویه!

در روزهای اخیر، بیانیه ها و ردّیه های زیادی در دفاع یا نقد عملکرد معاویة بن ابوسفیان به رشته تحریر در آمد. در این میان چیزی که بیش از همه مایه تأسف است، مقدس‌انگاری معاویه از سوی برخی عالم‌نماهای اهل سنت است، در حالی که بسیاری از علمای اهل سنت از حمایت از او شانه خالی کرده اند.

به منظور آگاه سازی مسلمانان از اقدامات معاویه، به پنج خطای نابخشودنی که به صورت سازماندهی شده و برنامه‌ریزی شده انجام گرفته اند، اشاره می کنیم. بدیهی است ذکر این پنج خطا، به معنای انحصار اشتباهات و لغزشهای معاویه در این موارد نیست، اما این پنج خطا، به جهت تاثیراتی که در جامعه اسلامی بر جای گذاشته، غیر قابل توجیه است:

 

  1. خروج علیه خلیفه مشروع: اولین خطای آشکار معاویه، شورش او علیه امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در سال ۳۷ هجری بود. هنگامی که امام علی(علیه السلام) به خلافت رسید، معاویه حاکم شام بود. سال‌ها پیش از آن (در سال ۱۸ هجری)، خلیفه دوم او را امیر دمشق کرده بود و در زمان خلیفه سوم، معاویه حاکم منطقه شام شده بود. امیرالمؤمنین تصمیم گرفت عبدالله بن عباس را حاکم ‏شام کند؛ پس نامه‏‌ای به معاویه نوشت و در آن نامه، از او خواست تا همراه اَشراف شام به مدینه بیاید و با حضرت بیعت کند؛ اما معاویه نه تنها از بیعت سر باز زد، بلکه خون‌خواهی از عثمان را پیش کشید.[۱] این استنکاف از پذیرش بیعت خلیفه مشروع مسلمین، باعث شکل گیری جنگ صفین شد که نتیجه آن، کشته شدن حدود ۷۰ هزار نفر از مسلمانان بود که تعدادی از صحابه از جمله ۲۵ نفر از بدریون، از لشکر امام علی(علیه السلام) به شهادت رسیدند.[۲] البته شورش معاویه منحصر در جنگ صفین نبود، بلکه او پس از این جنگ، لشکر شام را روانه مصر، بصره، عراق و حجاز کرد و علیه کارگزاران حکومت اسلامی، معرکه نبرد برپا کرد و مسلمانان زیادی نیز در این جنگها جان خود را از دست دادند.[۳] این اقدامات معاویه، اولین شورش سازماندهی شده علیه خلیفه اسلامی است که در اسلام روی داد.
  2. نقض صلح‌نامه با امام حسن(علیه السلام): صلح امام حسن(علیه السلام)، قرارداد صلحی میان امام حسن(علیه السلام) و معاویه بود که در سال ۴۱ هجری بسته شد. این توافقنامه بعد از جنگی صورت گرفت که بر اثر زیاده‌خواهی معاویه و خودداری او از بیعت با امام حسن(علیه السلام) به عنوان خلیفه مسلمانان روی داد. گفته‌اند که خیانت برخی سرداران سپاه امام حسن(علیه السلام)، حفظ مصلحت مسلمانان، حفظ جان شیعیان و خطر خوارج از دلایل تن دادن امام حسن(علیه السلام) به این صلح بوده است. بنابر این صلح‌نامه‌، حکومت از امام حسن(علیه السلام) به معاویه واگذار می‌گشت. صلح چند شرط داشت که از مهم‌ترین آنها منع معاویه از تعیین جانشین پس از خود، خودداری از توطئه علیه امام حسن(علیه السلام) و حفظ جان مسلمانان بود.[۴] اما با این حال، معاویه به هیچ‌یک از شرط‌ها عمل نکرد.[۵] او بسیاری از شیعیان امام علی(علیه السلام) از جمله حجر بن عدی را به قتل رساند[۶] و پسرش یزید را به ولایتعهدی خود گماشت.[۷] نقل شده است معاویه پس از صلح وارد کوفه شد و برای مردم خطبه خواند و گفت: هر شرطی که کردم، پس می‌گیرم و هر وعده‌ای که دادم زیر پا می‌گذارم.[۸] همچنین گفت: من با شما نجنگیدم تا نماز و روزه و حج انجام دهید، بلکه جنگیدم تا بر شما حکمرانی کنم.[۹] در زمانه ای که حتی اعراب جاهلی تا پای جان به قراردادهای صلح میان خود پایبند بودند، معاویه اولین حاکمی در اسلام بود که قرارداد صلح را زیر پا گذاشت.
  3. بنیان‌گذاری ناسزاگویی سازماندهی شده به صحابه: از دیگر اقدامات معاویه راه اندازی راهبرد سب و ناسزا گویی علیه امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) است. سَبّ و لعن امام علی(علیه السلام)، توسط معاویة بن ابی‌سفیان بنا نهاده شد. حکمرانان و پیروان بنی‌امیه در منابر رسمی حکومتی به لعن و ناسزا گفتن به امام علی(علیه السلام) می‌پرداختند. به گفته زمخشری در زمان بنی امیه بر روی ۷۰ هزار منبر به پیروی از سنتی که معاویه بنا نهاده بود امام علی(علیه السلام) لعن می‌شد.[۱۰] این عمل حدود شصت سال رواج داشت و در نهایت توسط عمر بن عبدالعزیز ممنوع شد.[۱۱] در نقطه مقابل اما امام علی(علیه السلام)، یاران خود را از ناسزاگفتن به معاویه باز می‌داشت. این در حالی است که در روایات متعددی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) نقل شده است که دوستی و دشمنی با امام علی(علیه السلام)، معیار ایمان و نفاق معرفی شده است،[۱۲] و پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) دشمنی خود را با دشمنان اهل بیت(علیه السلام) آشکار کرده اند،[۱۳] و سب علی(علیه السلام) را سب به خودشان دانسته اند.[۱۴] این اقدام معاویه، اولین سیستم ترور شخصیتی است که در اسلام واقع شده است.
  4. جعل احادیث: معاویه برای تثبیت خلافت خود، نیاز به تأییداتی از دین داشت. به همین جهت به جعل حدیث روی آورد و احادیث را به عنوان ابزاری برای اثبات مشروعیت خود به کار گرفت. معاویه در جعل حدیث دو روش را پیش گرفت. روش اول جعل احادیثی در مدح خود و دیگر رقبای اهل بیت(علیهم السلام)[۱۵] و دوم جعل حدیث در ذم اهل بیت(علیهم السلام).[۱۶] جعل حدیث در مدح معاویه آنقدر زیاد است که اسحاق بن راهویه(م ۲۳۸هـ) که استاد بخاری، مسلم نیشابوری، نسائی و احمد بن حنبل بود، می گوید: هیچ روایت صحیحی از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در فضیلت معاویه وارد نشده است.[۱۷] ابن تیمیه نیز به این احادیث جعلی اقرار دارد. وی در رد حدیث طیر مشوی می‌گوید: در باره فضائل معاویه احادیث زیادی نقل کرده‌اند و کتاب‌های مستقلی نیز نوشته‌اند، اهل دانش حدیث، نه آن را صحیح می‌دانند و نه این را.[۱۸] برخی دیگر از علمای اهل سنت نیز تصریح کرده اند که هیچ حدیث صحیحی در فضیلت معاویه وجود ندارد.[۱۹] این در حالی است که روایات متعددی از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در مذمت معاویه وارد شده است مانند (لا اشبع الله بطنه؛ خداوند شکمش را سیر نکند).[۲۰] این اقدام معاویه ضربات سهمگینی بر اعتبار منابع معرفتی اسلام وارد ساخته است و امروزه نیز همچنان از سوی مستشرقان و اسلام ستیزان، به عنوان یکی از بهانه های مبارزه با اسلام به کار گرفته می شود. این اولین برنامه جعل حدیث سازماندهی شده ای بوده که پس از اسلام بنا نهاده شد.
  5. تبدیل خلافت به سلطنت: از دیگر خیانتهای معاویه، تغییر خلافت به سلطنت بوده است. سازوکار معاویه برای تبدیل خلافت به سلطنت، تعیین ولی‌عهد و اخذ بیعت برای پسرش یزید بود. معاویه در سال ۵۶ بیعت با یزید را رسماً ‌اعلان کرد و در دمشق جشن انتخاب برگزار شد.[۲۱] بیعت گرفتن برای خلافت یزید، بیش از هر مسأله دیگری باعث شد بسیاری در مقابل او بایستند و از او انتقاد کنند. وی حتی از شیوه خلفای پیشین برای تعیین خلیفه بیرون رفته بود. او برای بقای نظامی که بنا کرده بود، باید حکومت موروثی پدید می‌آورد. عملی کردن چنین تصمیمی کار آسانی نبود؛ زیرا عرب‌ها از قبل، با حکومت موروثی آشنا نبودند و آشکار است که معاویه از این که ثمره تلاش‌هایی سی ساله‌اش در تأسیس حکومت اموی از بین برود، می‌ترسید. معاویه بر این باور بود که گزینش خلیفه باید در میان بنی‌امیه باقی بماند و بدین منظور یزید را به ولایت‌عهدی برگزید. از دیگر سو او عقیده داشت که مرکز خلافت باید در سرزمین شام باشد؛ زیرا گرایش سیاسی آنان به سوی بنی‌امیه بود. این اقدام او دست به دست هم داد تا سیستم خلافت به سلطنت تغییر ماهیت دهد و پس از او نیز از سوی دیگر حکام اموی و عباسی از این شیوه تبعیت شد. ابوالاعلی مودودی(م ۱۳۹۹هـ) از مصلحان و متفکران دینی برجسته شبه قاره هند، اگرچه لعن و طعن معاویه را جایز نمی‌داند، اما تبدیل خلافت به سلطنت را از مهمترین خطاهای سیاسی معاویه توصیف کرده است.[۲۲] رشید رضا(م ۱۳۵۴هـ) از اندیشمندان تندرو اهل سنت می‌گوید: «یکی از دانشمندان بزرگ آلمان به عده‌ای از مسلمانان گفت: «بر ما مردم آلمان لازم است که مجسمه ای از طلا برای معاویة بن ابی سفیان درست کنیم و در بزرگترین میدان های برلین نصب کنیم». به او گفته شد: چرا؟ گفت: «زیرا معاویه بود که نظام اسلامی را از اساسِ مردمسالاری به حکومتِ استبداد، سلطه و زور تبدیل کرد و اگر معاویه نبود، اسلام همۀ جهان را فرا میگرفت و اکنون ما آلمانیها و سایر کشورهای اروپایی، عرب و مسلمان بودیم».[۲۳] بنابراین معاویه اولین کسی است که خلافت را به سلطنت تبدیل کرد و پایه‌گذار سنت های ناپسندی شد که در طول صدها سال به عنوان سنت اسلامی شناخته می شد.

موارد یاد شده تنها پنج مورد از اقدامات سازماندهی شده ای بود که برای اولین بار توسط معاویه صورت پذیرفته است. هر یک از این خطاها، منشأ شکل گیری جریانات و اتفاقات دیگری است که امت اسلامی را از مسیر دستیابی به آرمانهای اسلام و قرآن بازداشته است.

شگفتی این است که هر دین و مذهب و عقیده و گروهی تلاش می کند به منظور رفع هرگونه اتهام، انتساب شخصیتی اینچنینی به خود را نفی کنند و با نگارش کتابها و مقالات متعددی و صرف هزینه‌های بسیاری، نقش‌آفرینی او در شکل‌گیری مذهبشان را انکار کنند، اما برخی از اهل سنت افزون بر قرار دادن معاویه در سلسله شخصیتهای اثرگذار در مذهب خود، تقدس‌بخشی ویژه ای نسبت به او اعمال می‌کنند و هیچگونه نقد و اعتراضی علیه او را بر نمی‌تابند!

اکنون از عالمان و محققان اهل سنت این سؤال را می پرسیم که آیا این شخصیت با چنین کارنامه سیاهی، به عنوان یکی از مقدسات شما برشمرده می شود؟ آیا مقدس‌انگاری معاویه به پیشینه و حیثیت شما لطمه وارد نمی سازد؟ کسی که نه از سابقون بود، نه از مهاجران و نه از انصار، و نه شما دین خود را از او گرفته اید و نه هیچیک از آموزه های مذهبی شما، متوقف بر پذیرش او است، آیا وجود این شخصیت در دایره مقدسات شما، به نفع شما است یا به ضرر شما؟ آیا غیر از چند کشورگشایی آنهم به صورت محدود و جزئی، معاویه هیچ خدمت دیگری به گسترش اسلام و قرآن و مذهب کرده است که اینچنین برای دفاع از او، رگ غیرت دینیتان برآمده می شود؟ بر فرض وجود خدمات دینی معاویه، آیا این خدمات در مقایسه به خطاهای آشکار معاویه، جایی برای دفاع باقی می گذارد؟!

 

إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ (هود: ۸۸)

رسول چگینی

قم المقدسه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۰۱ ، ۰۹:۲۶
رسول چگینی

بسم الله الرحمن الرحیم
«وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (توبه: 100)»

با سلام و احترام خدمت علما و اساتید دارالعلوم زاهدان

اخیرا بیانیه ای از سوی این مرکز علمی منتشر شده که اعتراض خود را نسبت به توهین به جایگاه معاویة بن ابی سفیان ابراز داشته اید. 

نیک می دانید که در طول تاریخ، سخن درباره معاویه همواره با چالشهایی همراه بوده است؛ زیرا برخی با نادیده گرفتن اقدامات پر فراز و نشیب معاویه در طول 78 سال زندگی، تنها به وقایع مربوط به 2 سال و اندی توفیق هم صحبتی او با پیامبر(ص) بسنده کرده و صِرف صحابه بودن او را، دلیلی برای توجیه اشتباهات معاویه می دانند؛ اشتباهاتی که موجب کشته شدن بیش از ۷۰ هزار نفر از مسلمانان در جنگ صفین شد، استنکاف به خلافت خلیفه مشروع نهادینه شد، صلح نامه لازم الاجراء با امام حسن(ع) خلیفه مشروع زیر پا نهاده شد، خلافت اسلامی به سلطنت تبدیل شد و بدعتهای ناپسندی مانند موروثی شدن سلطنت رسم شد، داماد و پسر عموی پیامبر(ص) که دوستی او نشان ایمان و دشمنیش نشان نفاق بود، به صورت علنی در منابر شام دشنام داده می‌شد، عایشه همسر پیامبر خدا(ص) با توطئه او سر به نیست شد، روایات جعلی و دروغین، آمیخته با آموزه های اسلام شد و سنت رسول خدا(ص) به تاراج رفت، و در یک جمله قرائت جدیدی از اسلام نمایان شد که به تقابل با منهج اسلام اصیل پرداخت؛ منهج جدیدی که حتی بنی عباس که جنایتهای زیادی علیه شیعیان مرتکب شدند، قبر معاویه و فرزندش یزید را تخریب کرده و استخوانهای آنها را آتش زدند!

 اکنون از فراز 1400 سال فاصله زمانی، شما به عنوان عالمان دین که وظیفه بیان حقایق و ترسیم راه هدایت و رستگاری را به عهده دارید، خواهان چشم پوشی بر این جنایات هستید و راه دستیابی مسلمانان به حقیقت دین و اسلام را منحرف می سازید. چگونه است کسی که از دیدگاه شما نه اهل بیعت رضوان است، نه در زمره عشره مبشره، بلکه فرمانده فئه باغیه ای بود که رسول الله(ص) از سرکشی آنان خبر داده بود، امروز زمزمه تقدس و شرافت او را سر میدهید؟! چگونه است که رفتارهای غیرقابل توجیه او، حتی صدای اعتراض برخی هم‌کیشان شما را درآورده، اما شما امروز او را خط قرمز خود می دانید؟! 

آری ما نیز یقین داریم که سبقت گیرندگان و مهاجران نخستین و پیروان راستین ایشان در بهشت جاودان سکنی می گزینند اما تردیدی نداریم همان خدایی که رضوان خود را برای ایمان آورندگان به پیامبر خاتم(ص) آراسته است، هیچ تفاوتی میان بندگان خود نمی گذارد و ثواب و عقاب را بر اساس کردار انسانها لحاظ می کند. او مقام عصمت را به برگزیدگانش عطا کرده و هیچ تضمینی به بهشتی شدن بنده ای نداده است؛ چه اینکه این تضمین برای غیر معصومان، مفسده انگیز است و طبیعت جایز الخطا بودن انسان را تحت شعاع قرار می دهد.

آیه ای که مطلع این نامه متبرک به آن شده و شما نیز بدان استناد کرده اید، از این حقیقت پرده بر می دارد. آنجا که خداوند متعال پیروی از سابقون و مهاجرون را مشروط به پیروی نیکو و پسندیده کرده است! اکنون از شما می پرسیم که آیا می توان چشم بر همه رویدادهای زندگی معاویه بست و به صرف دو سال مصاحبت او با پیامبر(ص)، وی را معصوم از خطا دانست و اشتباهات او را نادیده گرفت؟ آیا خداوند متعال از شما پیمان نگرفته که حقایق را بدون تعصب و جانبداری، به دوستداران قرآن و اسلام بیاموزید تا لذت ایمان حقیقی را بچشند؟ آیا شما که لباس دین بر تن کرده اید، می توانید نسبت به این کتمان حقایق، پاسخگو باشید؟!

امروز ما از عمق جان به ضرورت وحدت میان جامعه اسلامی باور داریم اما همچنین می دانیم که سنت خداوند بر این تعلق گرفته که حق همواره پیروز گردد و حقیقت پشت ابرهای تعصب و لجاجت مخفی نماند. پس لازم می دانیم بدون بیان توهین و ناسزا، حقیقت را بر قلبهای تشنه مردمان آزرده از زرق و برق دنیای مادی، سرازیر کنیم و اعتلای پرچم توحید در سراسر عالم را نظاره‌گر باشیم.

والسلام علی من اتبع الهدی

رسول چگینی
۲۸ مرداد ۱۴۰۱
قم المقدسه

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۰۱ ، ۰۹:۲۹
رسول چگینی
سه شنبه, ۲۰ مهر ۱۴۰۰، ۱۰:۳۳ ق.ظ

امیرالمومنین(ع)، کشته تعصب!

یکی از فضائل بی همتای امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام، درود ملائکه بر ایشان است؛ ابن عباس از رسول خدا(ص) نقل می کند:
عن ابن عباس قال قال رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) «صَلَّتِ الْمَلائِکَةُ عَلَیَّ وَعَلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ سَبْعَ سِنِینَ»  قَالُوا: وَلِمَ ذَلِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «لَمْ یَکُنْ مَعِی مِنَ الرِّجَالِ غَیْرُهُ»
ترجمه: رسول خدا(ص) فرمود: هفت سال ملائکه بر من و علی بن ابی طالب درود می فرستادند. صحابه پرسیدند: ای رسول الله آن چگونه بود؟ حضرت فرمود: زیرا هیچ کسی از مردان غیر از علی همراه من نبود.
تاریخ دمشق ابن عساکر(م 571)، ج 42 ص 36.

اما متاسفانه این حدیث مانند بسیاری دیگر از احادیث فضائل اهل بیت(ع)، مورد بی مهری شدید علمای اهل سنت قرار گرفته و آن را ضعیف ارزیابی کرده اند.
سوزناکترین سخنی که درباره این حدیث گفته شده از زبان شمس الدین ذهبی(م 748ق) از استوانه های علمی اهل سنت است. او درباره این حدیث می گوید:
«وهذا إفک بین.»
و این دروغی آشکار است.
ذهبى، محمّد، میزان الاعتدال فى نقد الرجال، ج 2 ص 369.

از نحوه سخن گفتن ذهبی فهمیده می شود، استبعاد محتوای این حدیث، او را بر دروغ بودن آن به قطع رسانده است. یعنی درود فرستادن ملائک بر حضرت علی(ع) از دیدگاه ذهبی غیر قابل قبول است! این در حالی است که ذهبی شبیه به این فضیلت را برای یکی از صحابه بدون هیچ شک و تردیدی اثبات کرده است. او از عمران بن حصین نقل کرده که ملائکه بر او سلام می فرستادند!
وَإِنَّهُ کَانَ یُسَلَّمُ عَلَیَّ، یَعْنِی الْمَلَائِکَةَ، فَلَمَّا اکْتَوَیْتُ، أَمْسَکَ، فَلَمَّا تَرَکْتُهُ عَادَ إِلَیَّ.
و این حدیث را متفق علیه ارزیابی کرده است.
مُتَّفقٌ عَلَیْهِ. 
ذهبى، محمد بن احمد، تاریخ الإسلام، ج 2 ص 524.

در صدد نفی یا اثبات این فضیلت برای عمران بن حصین نیستیم با وجود اینکه او در سال 7 هجری مسلمان شد و تنها سه سال توفیق مصاحبت با رسول الله(ص) را داشت و با وجود اینکه رسول خدا(ص) از داغ گذاشتن نهی کرده بودند، اما عمران بن حصین این نهی را نادیده گرفته و برای درمان بواسیر خود، بر خود داغ گذاشته بود، مهمتر از همه اینکه این فضیلت را خود عمران بن حصین در حق خودش نقل کرده است! اما ذهبی به راحتی آن را پذیرفته ولی فضیلت امیرالمومنین را دروغ آشکار می داند!!

حال چگونه است که افرادی مانند شمس الدین ذهبی، این فضیلت عمران بن حصین را بدون احتمال دروغ می پذیرد، اما این فضیلت امیرالمومنین(ع) که حداقل دو تن از صحابه از رسول الله(ص) نقل کرده اند را دروغ آشکار می داند؟!!

و باید تأسف خورد به حال اهل سنتی که به دلیل تعصب و کتمان حقائق توسط علمایشان، از درک حقائق اسلام بی نصیب مانده اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۰۰ ، ۱۰:۳۳
رسول چگینی