تبرک به اولیای الهی و آثار منسوب به ایشان، یکی از اعمالی است که مسلمانان شیعه و سنی به امید کسب فزونی و افزایش خیرات مورد استفاده قرار می دهند. این سیره مسلمانان در روایات اهل بیت(علیهم السلام) نیز دارای مؤیدات فراوانی است. ائمه اطهار(علیهم السلام) افزون بر اینکه از تبرک جستن اقوام پیشین به آثار انبیا الهی خبر داده اند، خودشان نیز به آثار رسول الله (صلی الله علیه وآله) تبرک جسته اند. روایات متعددی نیز وجود دارد که ایشان به تبرک به تربت قبر امام حسین (علیه السلام) برای درمان بیماری و رفع گشایش دستور داده اند. این دستورات باعث شده بود که اصحاب ائمه(علیهم السلام) نیز به قصد طلب خیر و برکت، به آثار اهل بیت(علیهم السلام) تبرک بجویند.
مقدمه
واژه «تبرّک» از مادّه «برک» مصدر باب تفعل به معنای طلب برکت است، وتبرکِ به چیزی به معنای طلب برکت به واسطه اوست؛ لذا عبارت «تبرکت به» یعنی به واسطه آن مبارک شدم.[1] واژه برکت به معنای فزونی و زیاده در خیر آمده است.[2] لذا «لابارک الله فیه» یعنی خداوند در آن رشد و نمو ایجاد نکند.[3] این واژه از نظر لغوی به معنای ثبات، دوام، نیز آمده است.[4] لذا معنای «ابترکوا فی الحرب» به معنای ثبات قدم در جنگ است.[5] با حفظ معنای ثبات و دوام، هر آنچه پابرجا بوده و مقیم باشد دارای برکت است.[6]
با توجه به دیدگاه لغوییین در تبیین معنای لغوی تبرک، معنای اصطلاحی تبرک در دیدگاه اسلام، به این معناست که انسانِ موحّد و مسلمان از وجود پیامبران و انسانهای صالح و یا از آثار به جا مانده از آنان، خیر و فزونی طلب کند.[7]
آیت الله سبحانی در نتیجهگیری از تعریف اصطلاحی تبرک مینویسد:
تبرک این است که رحمت، خیر و افزایش نعمت یا دوری از نقمت را، از طریق اسباب غیرطبیعی که در قرآن و سنت معین شده است، طلب کند.[8]
تبرک از منظر اهل بیت (ع)
در روایات اهلبیت (ع)، تبرک یکی از آموزههای اسلامی است که خداوند به انبیاء و اولیاء و صالحان و برخی از بندگانش و حتی برخی از زمانها و مکانها، برکت عنایت کرده است که دیگران میتوانند با تبرک به آنان، خود را مبارک کنند و از شرّ و بدیها دور شوند و به منفعت و تقرب الهی نزدیک شوند.
با نگاهی به روایات اهل بیت (ع)، به شواهد متعددی دست می یابیم که مشروعیت تبرک به اولیای الهی را به اثبات می رساند. این روایات را در چهار دسته ارائه می کنیم.
-
گزارش تبرک به آثار اولیای الهی
ابوبصیر به نقل از امام باقر (ع)، به ماجرای تابوت بنی اسرائیل اشاره می کند که حضرت تبرک قوم بنی اسرائیل به تابوت را بیان کرده اند. در بخشی از این روایت آمده:
«همانا بنیاسرائیل پس از حضرت موسی گرفتار گناهانی شدند و دین خدای متعال را برگردادند و امر پروردگارشان را مخالفت کردند و دستورات پیامبرشان را اطاعت نکردند؛ خدای متعال جالوت قبطی را بر آنان مسلط کرد؛ بنیاسرائیل نزد پیامبرشان ارمیای نبی آمده و درخواست پادشاهی کردند که با جالوت بجنگد؛ پیامبرشان به آنان گفت خدای متعال طالوت را به عنوان پادشاه برای شما برانگیخته است؛ او قوی و مردی شجاع و فردی اعلم است؛ از نشانههای پادشاهی او این تابوتی است که در آن آرامش و باقی مانده آثار آل موسی و هارون است و فرشتگان آن را حمل میکنند را به همراه دارد. تابوت همان چیزی است که خداوند برای موسی نازل کرد پس مادرش موسی را به دنیا آورد و با گذاشتن موسی در درون تابوت آن را به دریا انداخت و این تابوت در بین بنیاسرائیل مسالهی بزرگی بود و بنیاسرائیل به آن تبرک میجستند...»[9]
-
تبرک در سیره اهل بیت (ع)
تبرک به عصای پیامبر خدا (ص) از مواردی است که در سیره اهل بیت (ع) وجود داشته است. در روایتی نقل شده است که ابوحنیفه زمانی خدمت امام صادق(ع)رسید که آن حضرت بر عصای تکیه داده بودند؛ ابوحنیفه گفت: این عصا چیست؟ هنوز شما به سنى نرسیدهاى که محتاج عصا باشى؟ امام صادق(ع) فرمود: صحیح است. اما این عصاى پیامبرخدا(ص) است. مىخواهم به آن تبرک بجویم. ابوحنیفه گفت اگر من مىدانستم عصاى پیامبرخدا(ص) است، از جاى برخواسته و آن را مىبوسیدم. حضرت صادق(ع) در حالى که آستین مبارکش را بالا مىزد، فرمود: سبحان الله یا نعمان و الله تو مىدانى این موى و از پوست پیامبرخدا(ص) است، آن را نمىبوسى. ابوحنیفه جلو آمد تا دست امام را ببوسد. آستینش را پائین زد و دست کشید و وارد منزل خود شد.[10]
-
دستور به تبرک
روایات متعددی از اهل بیت (ع) وجود دارد که در آنها به شفا بودن تربت امام حسین(ع) تصریح شده است.[11]همانگونه که مرحوم ابن قولویه و شیخ صدوق و شیخ مفید در روایتی از امام صادق(ع) نقل میکنند که فرمود: «همانا تربت قبر امام حسین(ع) شفای از هر مرض است!»[12]
در حدیث دیگری ابن قولویه به نقل از ابنابی یعفور روایت کرده است که گفت: به امام صادق (ع) عرض کردم آیا این طور است که شخص میتواند تربت و گِل قبر امام حسین (ع) را بردارد و از آن انتقاع ببرد اما نسبت به تربت قبر دیگری نمیتواند چنین کند؟ امام فرمودند: نه این طور نیست ، به خدائى که معبودى غیر از او وجود ندارد اخذ نمىکند احدى تربت قبر آن حضرت را در حالى که معتقد است خداوند با آن نفع به او مىرساند مگر آنکه حتما از آن منتفع مىشود.[13]
آنچه از این حدیث استفاده مىشود آن است که اثر تربت زمانى است که شخص معتقد به آن باشد و الاّ صرف اخذ تربت بدون اعتقاد اثرگذاری، تاثیری ندارد.
در روایت دیگری نیز بیان شده که امام باقر (ع)، شربتی را برای محمد بن مسلم فرستادند که با خوردن آن، بیماری او از بین رفت و شفا یافت. وقتی از حضرت درباره ماهیت آن شربت سؤال پرسید، امام باقر (ع) فرمودند:
«اى محمد، شربتى که نوشیدى در آن تربت قبر امام حسین(ع) بود و آن بهترین داروئى است که به منظور استشفاء مصرف مىکنند و با آن هیچ دوائى را برابر و مساوى ندان، ما به اطفال و زنان خود آن را مىخورانیم و در آن هر خیر و خوبى را دیدهایم. خدمتش عرضه داشتم: فدایت شوم از آن برداشته و استشفاء به آن بجوئیم؟ حضرت فرمودند: بسا شخصى آن را اخذ کرده و با خود از حائر بیرون مى برد و بر دیگران اظهار نموده و مخفى نمىکند پس مرور به جنّى مىکند که در او مرض و بیمارى بوده یا به حیوان و موجودى که داراى آفت است مى گذرد پس آن را مىبویند و برکتش زائل گشته و بدین ترتیب برکت آن براى غیر مصرف مىشود امّا تربتى را که ما با آن دردها را معالجه مى کنیم این طور نیست، و اگر دیگران نیز رعایت کنند و آنچه را که برایت گفتم منظور داشته و تربت مأخوذ را از مراى و منظر دیگران بر حذرداشته و در معرض قرار ندهند مسلما با هیچ شیئى تماس پیدا نکرده و هیچ کسى از آن تناول ننموده مگر در همان ساعت از مرض و بیمارى که دارد افاقه پیدا مى کند...».[14]
ابنقولویه در روایتی از ابیبکر حضرمی نقل میکند که امام صادق فرمودند: اگر مریضى از اهل ایمان که به حق حضرت ابى عبداللَّه الحسین(ع) آگاه و عارف است و به حرمت و ولایت آن جناب آشنا است از تربت قبرش به مقدار سر بند انگشت بردارد همان براى او دواء است.[15]
روایت دیگری که بر سفارش امام باقر (ع) برای تبرک جستن به تربت سید الشهدا (ع) دلالت دارد را شیخ کلینی نقل کرده است. او به نقل از برخی شیعیان می گوید: زنى کلاف و نخى را به من داد و گفت: این کلاف را بده تا با آن پرده کعبه دوخته شود. من دوست نداشتم که آن را به کلیدداران کعبه بدهم، چون آنها را مىشناختم که مخالف دین حقّ و خیانتکارند. وقتى به مدینه رسیدم خدمت امام باقر (ع) شرفیاب شدم و به آن حضرت عرض کردم: قربانت گردم! زنى کلاف و نخى به من داده و از من خواسته است آن را به مکّه ببرم تا با آن پرده کعبه دوخته شود و من دوست ندارم آن را به کلیدداران کعبه بدهم چه وظیفهاى دارم؟ امام فرمود: با بهاى آن عسل و زعفران بخر و مقدارى تربت قبر امام حسین علیه السّلام، تهیه کرده و با باران مخلوط و خمیر کن و در آن مقدارى از عسل و زعفران بریز و آن را در میان شیعیان تقسیم کن تا بیماران خود را با آن مداوا کنند.[16]
اگرچه روایات تبرک به تربت قبر سید الشهدا (ع)، به میزانی است که می توان تواتر اجمالی را از آن استخراج کرد؛ اما مسئله تبرک، اختصاص به تربت قبر امام حسین (ع) ندارد و حتی امور دیگری از قبیل نیمخورده شخص مؤمن نیز، قابلیت تبرک جویی دارد. شیخ صدوق در روایتی از محمد بن اسماعیل نقل میکند که او گفت امام معصوم فرمود: کسی که از جامانده برادر مومنش از باب تبرک آبی بیاشامد، خدای متعال از او دو فرشته میآفریند که تا روز قیامت برای او استغفار میکند.[17]شیخ مفید نیز از امام صادق نقل کرده است: جامانده شرب مومن شفای از بیماری است.[18]
- تبرک در سیره اصحاب ائمه (ع)
بخشی از روایات باب تبرک، مربوط به تبرک اصحاب ائمه (ع) به اهل بیت (ع) و آثار ایشان است. برای نمونه ابوهاشم جعفرى گوید: روزى خدمت حضرت ابومحمد (ع) رسیدم و در نظر داشتم که قدرى نقره از آن حضرت بگیرم تا با تبرک به آن انگشترى بسازم، خدمت امام نشستم، ولى فراموش کردم که براى چه آمده بودم، چون خداحافظى کردم و برخاستم، امام(ع) انگشترش را سوى من انداخت و فرمود: تو نقره میخواستى و ما انگشتر بتو دادیم، نگین و مزدش را هم سود بردى، گوارایت باد، اى ابا هاشم! عرض کردم: آقاى من! گواهى دهم که تو ولى خدا و امام من هستى که با اطاعت از شما دیندارى خدا میکنم. آن حضرت فرمود: خدا ترا بیامرزد، اى ابا هاشم![19]
همچنین مرحوم کلینی و شیخ صدوق در روایتی نقل میکنند که حسن بن فضل بن یزید یمانى گوید: در توقیعی امام عصر (عج) برای من نوشت: ما گاهى با دوستان خود چنین کارى می کنیم (هدیهای اندک براى آنها مىفرستیم) و گاهى خود آنها ب عنوان تبرک چیزى از ما تقاضا می کنند.[20]این نشان دهنده سیره اصحاب ائمه (ع) در تبرک جستن به آثار اهل بیت (ع) است.
[1] . جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح تاج اللغة وصحاح العربیة، ج4، ص1575؛ ابنمنظور، محمّد بن مکرم، لسان العرب، ج10، ص396.
[2] . ابنمنظور، محمّد بن مکرم، لسان العرب، ج10، ص395.
[3] . ابن درید ازدی، محمد بن الحسن جمهرة اللغة، ج1، ص325.
[4] . ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، ج1، ص227؛ ابن اثیر، مبارک بن محمّد، النهایة فی غریب الحدیث والأثر، ج1، ص120؛ راغب اصفهانى، حسین، المفردات فی غریب القرآن، ص119.
[5] . راغب اصفهانى، حسین، المفردات فی غریب القرآن، ص119؛ ابن فارس، احمد، معجم معجم مقاییس اللغة لابن فارس، ج1، ص229.
[6] . جوهری، اسماعیل بن حماد الصحاح تاج اللغة وصحاح العربیة، ج4، ص1574.
[7] . ر.ک: سبحانی، جعفر، وهابیت مبانی فکری و کارنامه عملی، ص331.
[8] . سبحانی، جعفر، درسنامه نقد وهابیت، ص143.
[9] . قمى، على بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج1، ص81 و82.
[10] . ابنحیون، نعمان بن محمد مغربى، دعائم الإسلام، ج1، ص95.
[11] . ابنقولویه، کامل الزیارات، ص275.
[12] . ابنقولویه، کامل الزیارات، ص275.
[13] . ابنقولویه، کامل الزیارات، الباب الحادی و التسعون ما یستحب من طین قبر الحسینع و أنه شفاء، ص274، ح1.
[14] . ابنقولویه، کامل الزیارات، ص 275 تا 277.
[15] . ابنقولویه، کامل الزیارات، ص 277 و 278.
[16] . کلینی، الکافی، ج 4، ص 243.
[17] . صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ؛ النص، ص151.
[18] . مفید، محمد بن محمد، الإختصاص، ص19.
[19] . کلینی، الکافی، ج1 ، ص512.
[20] . کلینی، الکافی، ج1، ص: 521، ح13؛ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة ؛ ج2 ص490.