وبلاگ شخصی رسول چگینی

جستارهایی در تاریخ اسلام | امامت اهل بیت علیهم السلام | نقد وهابیت |

وبلاگ شخصی رسول چگینی

جستارهایی در تاریخ اسلام | امامت اهل بیت علیهم السلام | نقد وهابیت |

پیوندها

۴ مطلب در آذر ۱۴۰۲ ثبت شده است

يكشنبه, ۲۶ آذر ۱۴۰۲، ۰۹:۱۴ ق.ظ

الگوریتم اثبات تاریخی یک حقیقت مکتوم!

 

دستیابی به حقیقت از آرزوهای دیرین بشر است که در مسیر جستجوی آن، روشهای گوناگونی را کشف کرده و به کار بسته است. به هر میزان که بر اهمیت آن حقیقت افزوده شود، شیرینی آگاهی از آن زیاده می گردد و هرچه داده‌های پیرامون آن نایاب باشد، دسترسی به آن حقیقت دشوارتر است.

تاریخ به‌ مثابه علمی که گذشته بشر را بازگو می‌کند، روشهای متعددی برای بازیابی حقایقِ ناپیدا پیش روی حقیقت‌جویان قرار داده است.

استفاده از فَکت‌ها، تحلیل داده‌ها و کنار هم قرار دادن شواهد و قرائن، شیوه مرسومی است که تلألؤ نور حقیقت را از زیر صفحات کتمان و تحریف نمایان می سازد.

اگرچه امروزه ابعاد سترگی از تاریخ پر فروغ اسلام بر اندیشه محققان سایه افکنده است، اما همچنان زوایای پنهانی وجود دارد که جز از مسیر کاوش‌های تاریخی، راهی برای درک حقایق آن بُرهه فراهم نیست.

بازیابی حقیقت از طریق کاوش تاریخ

منابع تاریخی، بهترین گنجینه ای است که ارتباط انسان با گذشته را برقرار ساخته است؛ اما منابع متقدم تاریخ اسلام مانند تواریخ سایر ملل که اغراض و انگیزه‌های مَسندنشینان در نحوه نگارش آن تأثیرگذار بوده، دستخوش ناملایمات شده و نارسا در انعکاس همه حقایق، با کتمان و حذف و تحریف رویدادها دست‌وپنجه نرم کرده است.

اینکه «تاریخ را همواره قوم پیروز نوشته است»، واقعیت دردناکی است که نه به نحو عام استغراقی اما در موارد زیادی قابل ادراک است.

پژوهشگران، سنگینیِ وظیفة بازیابی حقیقت در موضوعات مکتوم تاریخی را بر دوش خود احساس می‌کنند؛ وظیفه‌ای که جز از راه کاوش تاریخی، تدارک دیده نمی‌شود.

یکی از مهمترین موضوعات چالش برانگیز در طول تاریخ، ره‌گیری جرم و جنایاتی است که به صورت غیر رسمی و مخفیانه انجام شده است.

دشواری آگاهی از حقیقتِ امر در این موضوعات، آنجا مضاعف می‌شود که این جنایات، به دستورِ حاکمان یا نزدیکانِ دربار و یا به دست اعضای تأثیرگذار یک حکومت و قدرتِ بَرمَسند انجام شده باشد؛ زیرا  قلم‌به‌دستان فراوان با مهارتِ خاصی که در واژگونی حقایق کسب کرده‌اند، تاریخ را آنگونه که «باید» نوشته‌اند نه آنگونه که «هست».

شهادت حضرت فاطمه (س)؛ حقیقت مکتوم

ماجرای شهادت حضرت فاطمه (س) نیز از رویدادهایی است که در طول تاریخ تلاشهای زیادی برای مخفی نگاه داشتن آن وجود داشته است؛ زیرا این جنایت به دستور خلیفه وقت و توسط عاملان حکومت، علیه تنها یادگار مهمترین شخصیت حکومتی انجام گرفته است که حاکمان بعدی خود را جانشین او می دانستند.

با آشکار شدن حقیقت، پایه های مشروعیت جانشینان با چالش های جدی مواجه می‌شده است؛ بنابراین، انگیزه‌های زیادی برای کتمان و انکار این جنایت وجود داشته است.

سازوکار اثبات شهادت حضرت فاطمه (س)

برای اثبات شهادت حضرت زهرا (س) ضروری است که نکاتی را محفوظ داشت:

اول: شهادت حضرت زهرا (س) در معرکه نبرد واقع نشده است بلکه بر اثر صدماتی بوده که در ماجرای هجوم به درِ خانه ایشان برای اخذ بیعت از امیرالمؤمنین (ع) و سایر ساکنان خانه وارد شده است. بنابراین، شهادت ایشان با شهادت حمزه سید الشهداء، عمار یاسر و دیگران که نحوه قتل آشکار است، تفاوت دارد.

در نتیجه، نباید توقع داشت که صراحت موجود در گزارش قتلهای شهدا برای شهادت حضرت زهرا (س) وجود داشته باشد.

دوم: اثبات شهادت حضرت زهرا (س)، از مسیر اثبات ارتباط میان جنایت‌های هنگام هجوم با وفات حضرت زهرا (س) فراهم می‌شود. بدیهی است تلاشهای عالمان برای اثبات این ارتباط، به جهت فقدان دانش کافی و تجهیزات مورد نیاز در زمان وقوع شهادت است.

اگر این اتفاق در دهه‌های اخیر واقع می‌شد، به لطف تکنولوژی و آزمایشهای موجود، انکار این جنایت غیرممکن می‌بود.

سوم: به میزان فاصله ای که از وقوع جنایت تا وفات، بازه زمانی ایجاد شود، اثبات ارتباط میان این دو دشوارتر می شود؛ زیرا این فاصله زمانی، زمینه برای انکار ارتباط میان جنایت با وفات را برای دست‌اندرکاران آن فراهم می‌سازد.

چهارم: بروز فاصله زمانی، تأثیری در حکم قتل ندارد. علمای اهل سنت و شیعه تصریح کرده اند که اگر کسی بر اثر صدماتی که در معرکه می بیند، بعدها از دنیا برود (ارتثاث)، بر او عنوان شهید اطلاق می شود و اگر خارج از معرکه این اتفاق افتد، حکم قصاص از قاتل او ساقط نمی شود (الجزیری، الفقه على المذاهب الأربعة ومذهب أهل البیت، ج ٥ ص ٤١٦).

پنجم: راه اثبات قتل در فقه اسلامی بر چهار شیوه است: ۱- اعتراف قاتل؛ ۲- شهادت شاهدان؛ ۳- قسم خوردن تعداد معین؛ ۴- علم قاضی. بنابراین، حتی اگر سه راه نخست برای اثبات شهادت مهیا نشود، علم کسی که آگاه به قواعد شرعی است نیز برای اثبات شهادت کفایت می کند. این علم با استناد به قرائن و شواهدی پیرامون آن واقعه به دست می آید.

بازخوانی ماجرای هجوم

با نظرداشت موارد پیش‌گفته می‌توان اینگونه استنباط کرد:

همه تاریخ نگاران اجماع دارند که حضرت فاطمه (س) در سال یازدهم هجری دنیا را ترک کردند. شیعیان آن را حدود سه ماه (۷۵ تا ۹۵ روز) و اهل سنت شش ماه پس از وفات رسول الله (ص) می‌دانند. درباره سن حضرت هنگام وفات نیز اختلاف وجود دارد که این اختلاف به جهت اختلاف در تاریخ ولادت ایشان است.

اهل سنت ولادت حضرت را پنج سال قبل از بعثت، و شیعه پنج سال پس از بعثت می دانند. در هر صورت، ایشان هنگام وفات بین ۱۸ تا ۲۸ سال داشته اند؛ یعنی کمتر از سی سال و در سنین جوانی به سر می بردند.

عالمان اهل سنت در موضوع وفات حضرت فاطمه (س)، از رویدادهای زمان حیات پیامبر (ص) تا نحوه تشییع و دفن ایشان سخن گفته اند، اما درباره علت وفات حضرت، حرفی به میان نمی آورند.

آنان گفته اند که پیامبر (ص)، حضرت فاطمه (س) را خواندند و با هم صحبت خصوصی کردند، حضرت کمی گریان و سپس خندان شدند، وقتی از ایشان علت آن پرسیده شد، فرمودند: پیامبر (ص) خبر داد که به زودی از دنیا وفات می‌کند و من اولین کسی از خاندان پیامبر (ص) هستم که به ایشان ملحق می‌شود.» (مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، بیروت، دار إحیاء التراث العربى، ج ۴ ص ۱۹۰۴).

وقایع روز وفات حضرت فاطمه (س) را نیز بازگو کرده‌اند که حضرت از ام سلمه خواستند که برای انجام غسل به ایشان کمک کند و سپس لباس پاکیزه‌ای پوشیدند و گفتند که امروز از دنیا می‌روند و این اتفاق افتاد. (احمد بن حنبل شیبانی، مسند احمد، بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۴۲۱ هـ.، ج ۴۵ ص ۵۸۷).

حتی ماجرای دفن شبانه (بخارى، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، دار طوق النجاة، ۱۴۲۲ هـ.، ج ۵ ص ۱۳۹) و استفاده از تابوت برای تشییع جنازه (ذهبی، محمد بن احمد، سیر أعلام النبلاء، بیروت، مؤسسة الرسالة، سوم، ۱۴۰۵ هـ.، ج ۱ ص ۵۴) نیز نقل شده است.

اما هرگاه از آنان درباره علت وفات حضرت فاطمه (س) پرسیده می‌شود، نهایت حرفی که زده می‌شود اینکه می‌گویند به جهت حزن و اندوه شدید به جهت فراق پیامبر خدا (ص) از دنیا رفتند (https://www.islamweb.net/ar/fatwa/35852/).

با توجه به اینکه حضرت فاطمه (س) هنگام شهادت در سنین جوانی به سر می‌بردند و منابع حدیثی و تاریخی هیچ بیماری یا اتفاق دیگری که منجر به وفات حضرت باشد را نقل نکرده‌اند، بنابراین، باید با واکاوی رویدادهای زندگی حضرت، همه احتمالات را مورد نظر قرار داد.

بر اساس آنچه که در منابع اهل سنت منعکس شده است، گروهی که عمر بن خطاب سردسته آنان بود، برای بیعت گیری از امیرالمؤمنین (ع) و افرادی که در خانه ایشان مستقر بودند، به آن خانه هجون بردند.

از گفتگوی میان عمر بن خطاب با حضرت فاطمه (س) فهمیده می‌شود که ایشان در مواجهه با دسته عمر بن خطاب، به مقابل در آمدند. ابن ابی شیبه (م ۲۳۵ق) می گوید: «هنگامى که مردم با ابوبکر بیعت کردند، علی و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره پرداخته بودند، این خبر به عمر بن خطاب رسید.

او به خانه فاطمه آمد، و گفت: اى دختر رسول خدا! محبوب‌ترین فرد نزد ما پدر تو است و پس از او خودت!!! ولى سوگند به خدا این محبت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آن‌ها بسوزانند.» (ابن أبی شیبه، عبدالله، المصنّف فی الأحادیث والآثار، ریاض، مکتبة الرشد، ۱۴۰۹ هـ.، ج ۷ ص ۴۳۲).

آنها با خود فتیله آتش نیز همراه آورده بودند (بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ هـ، ج ۱ ص ۵۸۶).

منابع زیادی این هجوم و تهدید به آتش زدن خانه حضرت زهرا (س) اشاره کرده‌اند؛ ولی درباره اینکه پس از آن چه اتفاقی افتاد، منابع تاریخی بخل‌ورزی کرده‌اند.

شاه‌کلید دستیابی به علت شهادت حضرت فاطمه (س) در رویدادهای این لحظه است. طبری (م ۳۱۰ق) بدون ذکر جزئیات، گلاویز شدن عمر بن خطاب با زبیر بن عوام را منعکس کرده (طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷ هـ.، ج ۳ ص ۲۰۲) و مقاتل بن عطیه (م ۵۰۵ق) آتش زدن در خانه را گزارش کرده است (مقاتل بن عطیه، الامامة و الخلافة، بیروت،موسسة البلاغ، ص۱۶۰ و ۱۶۱).

در نهایت عمر بن خطاب توانست آنان را برای بیعت کردن نزد ابوبکر ببرد (ابن عبد ربه، العقد الفرید، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۰۴ هـ، ج ۵ ص ۱۳).

بنابراین، آنچه مسلم است اینکه عمر بن خطاب پس از تهدید، به وسیله مشعلی که در دست داشت، درِ خانه حضرت زهرا (س) را آتش زده است و این باعث شده که اهالی خانه به مقابل خانه آیند و با عمر بن خطاب درگیر شوند.

در نهایت عمر بن خطاب اعضای خانه را برای بیعت کردن نزد ابوبکر برد. هیچ گزارشی از مقابله نظامی امیرالمؤمنین (ع) با عمر بن خطاب وجود ندارد.

همچنین هیچ سندی موجود نیست که عمر بن خطاب، کفاره قسم خود مبنی بر آتش زدن خانه را پرداخته باشد؛ در نتیجه، آتش زدن خانه محقق شده است.

قرائن و شواهد برون متنی

اما در این میان، منابع اهل سنت نسبت به واکنش حضرت زهرا (س) و اقدامات ایشان در برابر هجوم عمر بن خطاب چندان آشکار سخن نگفته‌اند. به همین دلیل باید به سراغ قرائن و شواهد دیگر رفت. یکی از ابهامات اصلی وقتی به وجود می‌آید که متوجه می‌شویم ابوبکر، هنگام مرگ از عملی پرده برداشته که چندان در منابع اهل سنت منعکس نشده است.

او می‌گوید: «من به چیزی تأسف نمی‌خورم، مگر بر سه چیز که انجام دادم و سه چیزی که انجام ندادم و سه چیزی که کاش از رسول خدا (ص) می‌پرسیدم: دوست داشتم خانۀ فاطمه را هتک حرمت نمی‌کردم هر چند برای جنگ بسته شده شود…» (طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، بیروت، دار التراث، دوم، ۱۳۸۷ هـ.، ج ۳ ص ۴۳۰).

مراد او از هتک حرمت خانه فاطمه (س) چیست؟ اگر رویداد هجوم به خانه حضرت زهرا (س)، به بیعت گیری از اعضای خانه ختم شده باشد، این چندان موضوع مهمی نیست که ابوبکر در لحظات آخر عمر، از انجام آن پشیمان شده باشد. حتماً اتفاق مهمتری افتاده است که اینگونه خلیفه را به تأسف واداشته است.

قرینه دیگر، قهر حضرت فاطمه (س) با ابوبکر تا پایان عمر است. بخاری (م ۲۵۶ق) می گوید حضرت فاطمه (س) تا زمانی که زنده بودند، با ابوبکر سخن نگفتند و وصیت کرد پس از مرگ، او را شبانه دفن کنند و ابوبکر را از این ماجرا باخبر نسازند (بخارى، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، دار طوق النجاة، ۱۴۲۲ هـ.، ج ۵ ص ۱۳۹).

همچنین ابن قتیبه دینوری (م ۲۷۶ق) نقل کرده که حضرت فاطمه (س) به ابوبکر گفته است که در هر نماز او را نفرین می کند. (ابن قتیبه دینوری، الامامة والسیاسة، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۸هـ، ج ۱ ص ۱۷).

این گزارشات نیز بیانگر رویداد مهمی است که در ماجرای بیعت گیری اتفاق افتاده است؛ اما منابع اهل سنت، نسبت به آن سکوت کرده‌اند. در اینجا باید به سراغ منابع دیگر رفت تا به حقیقت ماجرا پی برد.

محسن بن علی (ع)؛ سند مظلومیت

مسعودی (م ۳۴۵ق) تاریخ‌نگار برجسته نقل کرده که «به فاطمه هجوم آورده و درب خانه او را آتش زدند و او را به زور از آن بیرون آوردند و سرور زنان را با در چنان فشار دادند که سبب سقط محسن گردید.» (علی بن الحسین مسعودی، اثبات الوصیة،  قم، انصاریان، ۱۳۸۴ش، ص۱۴۶).

ابن ابی دارم (م ۳۵۲ق) نیز بر این باور بود که «عمر به فاطمه لگد زد که سبب سقط محسن گردید.» (ذهبی، محمد بن احمد، سیر أعلام النبلاء، بیروت، مؤسسة الرسالة، سوم، ۱۴۰۵ هـ.، ج ۱۵ ص ۵۷۸).

منابع شیعه نیز هم‌داستان با یکدیگر، به ماجرای سقط محسن فرزند حضرت فاطمه (س) اشاره کرده‌اند؛ برای نمونه شیخ طوسی (م ۴۶۰ق) می‌گوید: « اختلافی بین شیعیان نیست که عمر بن الخطاب بر شکم فاطمه (س) ضربت وارد آورد تا آنکه فرزندش را سقط کرد و آن فرزند محسن نامیده شد.

روایت در این باره نزد شیعیان مشهور است.» (طوسی، محمد بن حسن، تلخیص الشافی، قم، انتشارات المحبین، ۱۳۸۲ ش، ج ۳ ص ۱۵۶).

با توجه به اینکه انگیزه های فراوانی در عدم نقل این ماجرا در منابع برای اهل سنت وجود دارد، ذکر نشدن آن نمی‌تواند دلیل واقع نشدن آن باشد؛ زیرا افزون بر اینکه پذیرش این ماجرا، درهم شکننده مبانی فکری خلافت خلفا است، قرائن و شواهد متقنی وجود دارد که نمی‌توان به آنها بی توجه بود.

بنابراین، حضرت فاطمه (س) هنگام هجوم عمر بن خطاب، مورد صدمات شدیدی قرار گرفتند به نحوی که فرزند ایشان سقط شد. حتی اگر هیچ صدمه ای نیز وارد نشده بود، همین سقط جنین به تنهایی بر وقوع جنایت دلالت دارد.

برای نمونه وقتی عمر بن خطاب، زن بارداری را برای محاکمه نزد خود خواند، آن زن از ترس مواجهه با عمر بن خطاب، بچه خود را سقط کرد. امیرالمؤمنین (ع) نیز عمر بن خطاب را به پرداخت دیه آن جنین محکوم کرد (عبدالرزاق صنعانی، المصنف، بیروت، المکتب الإسلامی، دوم، ۱۴۰۳هـ، ج ۹ ص ۴۵۸).

بی‌تردید سقط شدن فرزند، دارای تبعات جسمی خطرناکی است که می‌تواند یک بانو را از پای درآورد به همین دلیل بود که زینب دختر هاله بنت خویلد، ۶ سال پس از سقط جنین بر اثر ترس، شهید نامیده شد (ابن کثیر دمشقی، إسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ هـ.، ج ۵ ص ۳۲۹).

نتیجه برداشت های فوق اینکه حضرت فاطمه (س) هنگام هجوم عمر بن خطاب به درِ خانه ایشان، مورد صدمات شدیدی واقع شدند به نحوی که فرزند ایشان سقط شد و بر اثر این صدمات، حضرت حدود ۳ یا ۶ ماه بعد از دنیا رفتند. فاصله زمانی میان وقوع صدمه با زمان وفات هیچ تأثیری در حکم قتل ایشان ندارد و شهیده بودن حضرت فاطمه (س) انکار ناشدنی است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۰۲ ، ۰۹:۱۴
رسول چگینی
دوشنبه, ۲۰ آذر ۱۴۰۲، ۰۹:۱۷ ق.ظ

«سقیفه نگاری» در طول تاریخ

 

اصطلاح «سقیفه» در علم کلام به ماجرای غصب خلافت امیرالمؤمنین (ع) پس از وفات پیامبر خدا (ص) اشاره دارد. در این رویداد، هنگامی که امیرالمؤمنین (ع) و برخی دیگر از صحابه مشغول تدارک مراسم تدفین رسول الله (ص)  بودند، عده‌ای از انصار به رهبری سعد بن عباده بزرگ قبیله خزرج، در سقیفه بنی‌ساعده جمع شدند تا برای انتخاب جانشین پیامبر(ص) تصمیم بگیرند. به نظر برخی تاریخ‌نگاران، این اجتماع انصار، فقط برای تعیین حاکمی برای شهر مدینه بوده است؛ اما با ورود برخی از مهاجران به جلسه، مجادلات به سمت تعیین جانشین پیامبر (ص) برای رهبری تمام مسلمانان تغییرمسیر داد و در نهایت، با ابوبکر به عنوان خلیفه مسلمانان بیعت شد. بنابر نقل منابع تاریخی، به جز ابوبکر که از طرف مهاجران سخن می‌گفت، عمر بن خطاب و اَبوعُبَیده جَرّاح نیز در سقیفه حاضر بوده‌اند.

این در حالی است که به نوشته تاریخ‌نگاران، انتخاب ابوبکر مورد پذیرش عمومی نبوده است. پس از این واقعه افرادی مانند امام علی (ع)، حضرت فاطمه زهرا (س)، فضل و عبدالله پسران عباس عموی پیامبر (ص) و نیز برخی اصحاب معروف پیامبر (ص) مانند سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن عمرو، زبیر بن عوام و حذیفة بن یمان به برگزاری شورای سقیفه و نتیجه آن اعتراض کردند. 

از دیدگاه شیعه، واقعه سقیفه و نتایج آن را بر خلاف سخنان پیامبر (ص) مبنی بر جانشینی امام علی (ع) به‌ویژه در غدیر خم است به همین جهت همواره از این رویداد به عنوان منشأ شکل گیری تفرقه در امت اسلامی یاد می کنند.

در منابع تاریخی واقعه سقیفه گزارش شده است. همچنین آثاری نیز برای بررسی و تحلیل آن نوشته شده است و نیز مستشرقانی مانند هنری لامنس، کایتانی و ویلفرد مادلونگ در تألیفاتی به نقل و بررسی واقعه سقیفه پرداخته‌اند. کتاب The succession to Muhammad (جانشینی محمد) اثر مادلونگ و نظریه مثلث قدرت از هنری لامنس از معروف‌ترین آن‌ها هستند.

عالمان فراوانی در طول تاریخ برای مخفی نماندن حقیقت، نسبت به رویدادهای سقیفه به روشنگری علمی پرداخته اند و تا کنون کتابهای زیادی در این موضوع نوشته شده است. اهمیت این موضوع تا بدانجا است که می توان آثار زیادی را مشاهده کرد که از واژه «سقیفه» در نام آن کتاب استفاده شده است. در ادامه به مهمترین کتابهایی که با موضوع و عنوان «سقیفه» به رشته تحریر درآمده اند، اشاره می شود:

1- کتاب السقیفه: سلیم بن قیس کوفی (م 76ق).
2- کتاب السقیفه: ابو مخنف ازدی (م 157ق).
3- کتاب السقیفه وبیعه أبی بکر: محمد بن عمر واقدی (م 207ق).
4- کتاب السقیفه: أبو عیسی الوراق محمد بن هارون (م 247ق).
5- السقیفه: عمر بن شَبَّة بن عبیده بن ریطه النمیری البصری (م 262ق).
6- کتاب السقیفه: إبراهیم بن محمد بن سعید الثقفی (م 283ق).
7- السقیفه: أبوصالح السلیلی بن أحمد بن عیسی بن شیخ الحسالی أو السائی، مؤلف ناشناخته (قرن سوم).
8- کتاب السقیفه وفدک: أبو بکر أحمد بن عبد العزیز الجوهری (م 323ق).
9- رساله السقیفه وشأن الخلافه: أبو حامد أحمد بن بشر بن عامر المروزی (م 362ق).
10- حدیث السقیفه: أبو حیان علی بن محمد التوحیدی (م 380ق).
11- لوامع السقیفه والدار والجمل والصفین والنهروان: عبیدالله بن عبدالله السعدآبادی (م قرن پنجم).
12- لوامع السقیفه والدار والجمل وصفین: أبو عبدالله الحسین ابن محمد الحلوانی (قرن پنجم).
13- کامل البهائی که به نام «کامل السقیفه» نیز شناخته می شود: عماد الدین الحسن بن علی بن محمد بن علی الطبری (م قرن هفتم).
14- سقیفهء بنی ساعده: «فارسی» بدون ذکر نام مؤلف.
15- الرد علی رد السقیفه: سید أمیر محمد ابن سید مهدی موسوی الکاظمی القزوینی.
16- سقیفه بنی ساعده: «فارسی» فهیم السلطان قدس شریفی.
17- سقیفه سخیفه، یا بطلان إجماع وشوری: «فارسی» عباس راسخی نجفی.
18- السقیفه: محمد رضا مظفر (م 1383ق).
19- سقیفه واختلاف در تعیین خلیفه: «فارسی» سحاب بن محمد زمان التفرشی.
20- علی هامش السقیفه: محمد جواد الغبان.
21- السقیفه أم الفتن: دکتر جواد جعفر الخلیلی (م 1419ق)
22- مؤتمر السقیفه: دکتر محمد التیجانی.

خداوند همه عالمان دین که در راستای روشنگری حقایق تلاش کرده اند را در دنیا و آخرت سعادتمند بگرداند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۰۲ ، ۰۹:۱۷
رسول چگینی
سه شنبه, ۱۴ آذر ۱۴۰۲، ۰۹:۲۱ ق.ظ

نفرین حضرت زینب (ص) علیه مردم فلسطین!

 

 

در هفته های اخیر همزمان با هجوم رژیم صهیونیستی به باریکه غزه، شاهد انتشار عباراتی در فضای مجازی هستیم که گزارشات نادرستی را منعکس می کنید. از جمله این موارد می توان به متنی اشاره کرد که در سطح گسترده ای منتشر شده و به نفرین حضرت زینب (س) علیه مردم فلسطین اشاره دارد. در این متن ادعا شده:

«وقتی کاروان اسرا را به شام می بردند، به فلسطین که رسیدند، مردم فلسطین با سنگ به استقبال اسرا آمدند و به سوی مخدّرات سنگ پرتاپ می کردند. حضرت زینب آنان را نفرین کرد و فرمود: ای قوم شوم! نفرینتان می کنم که تا روز قیامت، سنگ از دستتان نیفتد. (اسرار شیعه، ص 69)».

در پاسخ به این ادعا ذکر چند نکته ضروری است:

1- مستند نبودن گزارش: این مطلب در هیچ کتاب معتبر و شناخته شده ای نقل نشده است. 

2- مجهول بودن منبع: منبعی که به عنوان «اسرار شیعه» نام برده شده است، کاملاً مجهول است و نویسنده و سال و محل انتشار آن معلوم نیست؛ از این رو، مراجعه به این کتاب با هدف بررسی سند این مطلب، ناممکن است. البته احتمال دارد این نام، تصحیف نام کتابهای دیگری باشد از قبیل: 1) اسرار آل محمد؛ 2) اسرار الشهادة. اما در این دو کتاب نیز هیچ اشاره ای به این مطلب نشده است.

3- وابستگی دعا و نفرین به کردار انسان ها، نه جغرافیای زندگی: بر فرض وجود چنین مطلبی، هرگز نمی توان همه ساکنان آن سرزمین تا روز قیامت مستحق آن نفرین دانست؛ زیرا این با عدالت خداوند ناسازگار است که افرادی را به جهت گناهان اجدادشان، مورد قهر و غضب قرار دهد: «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى» (انعام: 164).
 

دعا یا نفرین هایی که به منطقه یا شهری نسبت داده شده است، ذاتی آن منطقه نیست بلکه به جهت کردار مردمان آن دوره بوده است. در حقیقت آن نفرین یا دعا نتیجه اعمالی بوده که آن مردمان انجام داده اند؛ بنابراین، حتی اگر کسی قائل به سرایت دعا و نفرین به دوره های بعد باشد، تنها در صورتی است که مردمان دوره های بعد نیز عمل صالح یا کردار ناشایست دوره های قبل را تکرار کنند، سزاوار تکرار آن دعا یا نفرین خواهند بود. 

برای نمونه منابعی که به عبور کاروان اسرای کربلا از فلسطین اشاره کرده اند، به این دعای جناب ام کلثوم برای مردم سیبور اشاره کردند:
«اعذب الله تعالی شرابهم و ارخص اسعارهم، و رفع ایدی الظلمة عنهم.» (محمد باقر بهبهانی، الدمعة الساکبة، ج 5 ص 68)
بی‌شک این دعا برای زمانی بوده که آنان نسبت به اهل بیت (ع) مودت و محبت لازم را اعمال کرده اند و تا زمانی که بر این ویژگی پایبند باشند، می توان امید سرایت این دعا را در حق آنان داشت.

 

در نقطه مقابل، جناب ام کلثوم برای مردم بعلبک اینچنین نفرین کردند:
«أباد الله خضراتهم و لا أعذب الله شرابهم، و لا رفع أیدی الظلمة عنهم.» (محمد باقر بهبهانی، الدمعة الساکبة، ج 5 ص 68)
این نفرین به جهت کردار ناشایست مردم آن دوره بوده است؛ اما اگر این شیوه آنان تغییر یابد، بدون تردید خداوند این نفرین را از مردم آنجا مرتفع می سازد.

4- ارادت مردم عسقلان به اهل بیت (ع): با توجه به اینکه روایات مربوط به عبور کاروان اسرا از فلسطین، مربوط به عبور از شهر عسقلان است، با مراجعه به منابع تاریخی شاهد هستیم که مردم عسقلان به اهل بیت (ع) ارادت داشته اند و یکی از زیارت‌گاه های شهر عسقلان، مقام رأس الحسین (ع) بوده است. بر اساس نقل های تاریخی حاکم عسقلان شخصی با ایمان و خدا ترس بود و دستور داد سر مطهر امام حسین (ع) را در این شهر دفن کنند، که البته در ادامه همین نقل آمده که بعدها سر مطهر را از آن شهر به مصر منتقل کردند (لبیب بیضون، موسوعه کربلا، ج2، ص539.) 

بر اساس این گزارشها، در عصر خلافت المستنصر بالله فاطمی (م 487ق) یکی از خلفای فاطمی و وزارت بدرالجمالی، شخصی در خواب دید که سر امام (ع) در عسقلان دفن است و در خواب، محل آن برایش مشخص شد و آنجا را نبش کردند و بدرالجمالی بر آن بارگاهی ساخت (گروهی از تاریخ‌پژوهان، تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهدا، ج ۲ ص ۵۸۴.) 

مقریزی (م 845ق) به نقل از ابن میسر، از مورخان سدۀ هفتم هجری، چنین گزارش می‌کند: «در سال ۴۹۱ هجری افضل بن امیرالجیوش با لشکری که برای نبرد با صلیبی‌ها به بیت‌المقدس رفته بود. بعد به عسقلان بازگشت و محلی را که رأس‌الحسین(ع) در آن بود ویرانه دید. پس سر را بیرون آورد، معطر کرد و به جایی دیگر منتقل نمود. آنگاه آن بارگاه را تعمیر کرد و سر مقدس را با احترام به جایگاه اول برگرداند.» (مقریزی، احمد بن علی، المواعظ والاعتبار بذکر الخطط والآثار، ج 2 ص 322.)

قزوینی (م 682ق) گزارش کرده است که مزار رأس الحسین (ع) در عسقلان، ساختمانی بزرگ با سنگ‌های مرمر بوده و مردم به آن تبرک می‌جسته‌اند و از همه جا برای زیارت آن می‌آمده‌اند و نذورات فروانی برای آن انجام می‌شده است (قزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ص۲۲۲.)

البته منابع تاریخی تصریح دارند که این مقام در دوران جنگهای صلیبی از عسقلان به مصر منتقل شد. سبط ابن الجوزی (م 654ق) می گوید: «خلفای مصر آن را از عسقلان به قاهره منتقل کردند و این مکان در قاهره مشهد بزرگی است که مورد زیارت قرار می گیرد.» (سبط ابن الجوزی، تذکرة الخواص، ص 546). این مسجد، اکنون نیز در قاهره وجود دارد، محل تجمع و مرکز محافل دینى و قرآنى، به ویژه در شبهاى ‌ماه رمضان است.

البته در این که آن سر، سر امام حسین‌ علیه السلام بوده، تردید وجود دارد و علمای شیعه این دیدگاه را نمی پذیرند. (اعیان الشیعه، ج 1، ص 627.) 

 

نتیجه سخن اینکه ادعای نفرین حضرت زینب (س) علیه مردم فلسطین، هیچ مستند تاریخی و روایی ندارد و هیچ منبعی به آن اشاره نکرده است. بر فرض اثبات این ادعا، نمی توان آن نفرین را ذاتی آن منطقه دانست؛ بلکه نفرین نتیجه کردار مردمان آن زمان بوده است. در طول تاریخ، عسقلان به عنوان یکی از مکانهایی که مقام رأس الحسین (ع) را در خود جای داده بوده، به مکانی برای عرض ارادت به محضر اهل بیت (ع) تبدیل شده است. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۰۲ ، ۰۹:۲۱
رسول چگینی

 

همزمان با آغاز دهه فاطمیه و برگزاری مراسم عزاداری شهادت حضرت زهرا علیها السلام، برخی به دنبال شبهه پراکنی پیرامون این موضوع هستند که عزاداری برای حضرت زهرا علیها السلام تاریخی طولانی ندارد، و بعد از انقلاب اسلامی توسط حکومت ترویج شده است. از این‌رو لازم است درباره قدمت برگزاری این مراسم با استناد به منابع تاریخی مدارکی ارائه شود.

باورهای تاریخی شیعیان

پیش از پرداختن به اسناد تاریخی، ذکر این نکته ضروری است که اعتقاد به شهادت حضرت زهرا علیها السلام، جزء باورهای تاریخی شیعیان بوده و غیر از روایاتی شیعی که بر چگونگی شهادت حضرت زهرا علیها السلام تأکید دارند (طوسی، محمد بن حسن، تلخیص الشافی، ج ۳ ص ۱۵۶)، گزارشات تاریخی نیز وجود این عقیده را در میان شیعیان به اثبات می رساند. یکی از قدیمی ترین اسناد غیر شیعی که بر عقیده شیعیان نسبت به شهادت حضرت زهرا علیها السلام دلالت دارد، کتاب «التحریش» نوشته ضرار بن عمرو الضبی الغَطفانی متوفای حدود ۲۰۰ هجری است.

ضرار بن عمرو، یکی از مهمترین متکلمان عصر آغازین علم کلام اسلامی است و او را به عنوان یکی از رئوس معتزله معرفی کرده اند و حتی فرقه ای با عنوان «ضراریه» را به او منتسب کرده اند (ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج ۱۰ ص ۵۴۴).

ضرار بن عمرو در کتاب «التحریش» درباره عقاید شیعیان می نویسد:

«وأن أبا بکر وعمر ظلما وضربا فاطمة بنت رسول الله حتى ألقت جنینا.»

ترجمه: ابوبکر و عمر به فاطمه ظلم کردند و او را زدند تا اینکه جنینی را سقط کرد.

(الغطفانی، ضرار بن عمرو، التحریش، بیروت، دار ابن حزم، ۱۴۳۵ق. ص۵۲٫)

اگرچه ضرار این دیدگاه را نمی‌پذیرد اما هم‌عصری او با چند تن از ائمه اهل بیت علیهم السلام، ارزش گزارش او درباره عقاید شیعیان را درخور توجه و به عنوان یک گزارش تاریخی قرار می دهد. بدون شک وجود این عقیده، برخاسته از یک واقعیت تاریخی است که تلاش زیادی برای مخفی ماندن آن انجام گرفته است.

کتاب «تثبیت دلائل النبوه»،سند تاریخی عزاداری برای شهادت حضرت فاطمه علیها السلام

با لحاظ مقدمه پیشین، به سراغ سندی تاریخی می رویم که اثبات می کند شیعیان از نیمه اول قرن پنجم هجری، مراسم عزاداری برای شهادت حضرت فاطمه علیها السلام برگزار می کردند. این سند توسط قاضی عبدالجبار معتزلی (م ۴۱۵ق) (از بزرگ‌ترین متکلمان اهل سنت) در کتاب «تثبیت دلائل النبوه» بازگو شده است. او دراین‌باره می‌نویسد:

«وفی هذا الزمان منهم مثل أبی جبله إبراهیم بن غسان، ومثل جابر المتوفی، وأبی الفوارس الحسن بن محمد المیمدیّ وأبی الحسین أحمد بن محمد بن الکمیت، وأبی محمد الطبری، وأبی الحسن الحلبی وأبی یتیم الرلباى، وأبی القاسم النجاری، وأبی الوفا الدیلمی، وابن أبی الدیس، وخزیمه، وأبی خزیمه، وأبی عبد الله محمد بن النعمان، فهؤلاء بمصر وبالرمله وبصور، وبعکا وبعسقلان وبدمشق وببغداد وبجبل البسماق. وکل هؤلاء بهذه النواحی یدّعون التشیع ومحبه رسول الله صلّى الله علیه وسلم وأهل بیته، فیبکون على فاطمه وعلى ابنها المحسن الذی زعموا أن عمر قتله… ویقیمون المنشدین والمناحات فی ذلک.»

(قاضی عبد الجبار بن احمد معتزلی، تثبیت دلائل النبوة، دار المصطفی، القاهرة، بی تا. ج ۲ ص ۵۹۴-۵۹۵٫)

ترجمه: در زمان ما افرادی مانند ابو جبله ابراهیم بن غسان و جابر المتوفی و ابو فوارس حسن بن محمد میمدی و ابو حسین احمد بن محمد بن کمیت و ابو محمد طبری و ابو الحسن حلبی و ابو یتیم رلبای و ابو قاسم نجاری و ابو وفا دیلمی و ابن ابی الدیس و خزیمه و ابو خزیمه و ابوعبدالله محمد بن نعمان و آن شیعیانی که در مصر و رمله و صور و عکاء و عسقلان و دمشق و بغداد و جبل بسماق هستند و ادعای محبت پیامبر را دارند، برای حضرت فاطمه و فرزندش محسن که فکر می‌کنند عمر آن‌ها را کشته است، گریه می‌کنند… و برای آنها مراسم شعرخوانی و عزاداری برگزار می کنند.

نکته قابل توجه در این سند تاریخی، ذکر نام افراد و مکانهایی است که این مراسم را برگزار می کردند. از جمله ابوعبدالله محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید (م ۴۱۳ق) که بیانگر اهتمام ایشان به برگزاری این مراسم است. گستره برگزاری این مراسم در شهرهایی از این قبیل بوده است: مصر: کشوری در افریقا؛ رمله: شهری در فلسطین امروزی؛ عکاء: شهری در فلسطین امروزی؛ عسقلان: شهری در فلسطین امروزی؛ دمشق: پایتخت کشور سوریه؛ بغداد: پایتخت کشور عراق؛ جبل البسماق: کردستان سوریه امروزی. این سخن بدان معنا است که مراسم عزاداری شهادت حضرت فاطمه علیها السلام در آن زمان توسط شیعیان مصر و فلسطین و سوریه و عراق برگزار می‌شده است.

عزاداری توسط عالمی به نام ابو الحیاة واعظ بلخی

برگزاری چنین مراسماتی تا سالها بعد نیز ادامه داشته است. برای نمونه ابن حجر عسقلانی به یکی از مراسمات اشاره می کند که توسط عالمی به نام ابو الحیاة واعظ بلخی (م ۵۹۶ق) – از عالمان مدرسه نظامیه بغداد که در آنجا از دنیا رفت-، برگزار می شده است. او می گوید:

«أخبرنی علی بن محمود قال کان البلخی الواعظ کثیرا ما یدمن فی مجالسه سب الصحابه فحضرت مره مجلسه فقال: بکت فاطمه یوما من الأیام فقال لها: علی یا فاطمه لم تبکین علی أأخذت منک فیئک اغصبتک حقک افعلت افعلت وعد أشیاء مما یزعم الروافض أن الشیخین فعلاها فی حق فاطمه قال فضج المجلس بالبکاء من الرافضه الحاضرین.» (ابن حجر، لسان المیزان، تحقیق: دائرة المعرف النظامیة للهند، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، الثانیة، ۱۳۹۰ هـ. ج ۵ ص ۲۱۸).

ترجمه: علی بن محمود به من خبر داد که بلخی واعظ، اکثر آنچه در مجالسش می‌گفت سب صحابه بود. یک‌بار در مجلسش حاضر شدم. او گفت روزی از روزها حضرت فاطمه گریه کرد. پس حضرت علی به او گفت برای چه چیزی گریه می‌کنی؟ برای آنکه فیء تو را (منظورش فدک است) را از تو گرفتند و یا حقت را غضب کردند و یا فلان و فلان و چیزهایی را که رافضی‌ها (شیعیان) فکر می‌کنند ابوبکر و عمر با حضرت فاطمه انجام دادند را نام برد. پس صدای ضجه و گریه رافضی‌ها (شیعیان) در مجلس آن‌قدر بالا رفت که انگار خود مجلس هم ضجه می‌زد.

بنابراین، فهمیده می شود برگزاری مراسم عزاداری شهادت حضرت فاطمه علیها السلام دست‌کم از نیمه اول قرن پنجم هجری در شهرهای مختلفی که شیعیان دارای آزادی اقامه شعائر بوده اند، انجام می گرفته است. در نتیجه، این شبهه که عزاداری شهادت حضرت فاطمه علیها السلام در سالهای اخیر رواج یافته است، سخن بی اساسی است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۰۲ ، ۰۹:۳۰
رسول چگینی