وبلاگ شخصی رسول چگینی

جستارهایی در تاریخ اسلام | امامت اهل بیت علیهم السلام | نقد وهابیت |

وبلاگ شخصی رسول چگینی

جستارهایی در تاریخ اسلام | امامت اهل بیت علیهم السلام | نقد وهابیت |

پیوندها

۱۰ مطلب با موضوع «هزار و یک نکته» ثبت شده است

میرزا ابوطالب اصفهانی (۱۲۲۱ - ۱۱۶۶ق) جهانگرد ایرانی‌تباری است که در لکهنو متولد شد و در همانجا پرورش یافت و با پیشنهاد یکی از دوستان انگلیسی خود، از کلکته با کشتى رهسپار لندن شد. پس از پشت سر نهادن 350 روز، به لندن رسید. دو سال و پنج ماه و پانزده روز در لندن به سیر در آفاق و انفس پرداخت، و چهارده ماه ساکن محله خراباتیان لندن شد. روز هفتم صفر 1217 هجرى از لندن خارج مى شود و پس از یک سال و دو ماه و هشت روز راه پیمایى، روز پانزدهم ربیع الثانى 1218 به کلکته رسید و سرگرم تدوین سفرنامه خود شد.

🖌توصیف شهر لندن از زبان یک انسان شرقی که فاصله زیادی با فرهنگ آنان داشته، اطلاعات تاریخی و یافته های جذابی در اختیار خوانندگان قرار می دهد.
برای نمونه آتش‌نشانان را اینگونه توصیف کرده است:

 «ذکر قانون خاموش کردن آتش 
به جهت خاموش کردن آتش قاعده اى مقرر است که آنچه از دزد مانده به رمال باید داد. و آن اینکه متمولین هر «پرش»، یعنى قطعه اى از شهر مشتمل بر چند محله، آلتى، که آب به سبب آن پنجاه گز مرتفع مى توان رسانید و بر عراده اى منصوب است، ساخته، عمله معتبر، که در تشویش آتشزدگى خیانت نکنند، نوکر کرده مهیا دارند و گوش بر آواز مى باشند. به مجرد آتش گرفتن خانه آن عراده ها بر اسبها بسته از هر طرف مى دوند؛ و فى الفور شعبه نهرها که نشان محل آن [بر دیوار] هر کوچه نوشته [است] گشاده، از آن آلت آب بر آتش مى ریزند. گاهى آتش آن چنان [تیز] است که سه چهار روز خاموش- نمى شود. بعد اطفاى آتش، که خانه مرمت پذیر نیست و البته از سر نو باید ساخت و اسباب اکثر سوخته و بعضى شکسته و بعضى گم شده، به عمله آتش، فرقه اى که اول رسیده اند صد روپیه یومیه، و ثانى نصف، و ثالث و رابع و غیره ثلث آن باید داد. و خواه و ناخواه آن خسارت را بعد [خسارت] آتشزدگى قبول باید کرد. با آنکه کثرت این آتشزدگى به حدى است که گاهى سه چهار روز پى هم، آتش در یکى از محلات شهر مى گیرد، تدارک و سد باب این رخنه که با تبدیل اوضاع خانه سازى ممکن است نمى کنند.»

مسیر طالبی، ص 283.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۰۲ ، ۰۹:۴۱
رسول چگینی
چهارشنبه, ۳ خرداد ۱۴۰۲، ۱۲:۵۶ ب.ظ

محمد بن جریر طبری های تاریخ

تشابه اسمی یکی از معضلاتی است که مشکلاتی را در انتساب اقوال و تألیفات به اشخاص به وجود می آورد. بهترین راه برای رهایی از این دشواره، مراجعه به نام پدر یا کنیه و لقب شخص است. این شیوه در موارد زیادی، ابهامات را برطرف کرده است. اما در موارد کمی، تشابه اسمی به رتبه های دیگر نیز کشیده شده و نام و نام پدر و کنیه و لقب، مشتبه می گردد. در این هنگام، باید از قرائن دیگری برای تعیین افراد استفاده کرد.

برای نمونه «ابوالولید محمد بن احمد بن رشد قرطبی» بر 2 نفر اطلاق شده است که یکی جد و دیگری نوه است. به همین جهت به یکی ابن‌رشد الجد (م 520ق) صاحب کتاب «المقدمات» و به دیگری ابن‌رشد الحفید (م 595ق) صاحب کتاب «تهافت التهافت» می گویند. ابن‌رشد الجد در سال تولد ابن‌رشد الحفید از دنیا رفته است.

یکی دیگر از نام های مشتبه در طول تاریخ، «ابوجعفر محمد بن جریر طبری» است. این نام بر 3 نفر اطلاق شده است و برخی پژوهشگران بی توجه به این تشابه اسمی، گوینده و مؤلف کتاب را گُم می کنند. افرادی که به این نام شناخته شده اند، عبارتند از:
1- ابوجعفر محمد بن جریر بن یزید طبری (م 310ق): اهل سنت، صاحب کتاب «تاریخ طبری» و «تفسیر طبری».

2- ابوجعفر محمد بن جریر بن رستم طبری کبیر (قرن 3 و 4ق): شیعه، صاحب کتاب «المسترشد فی الامامه».

3- ابوجعفر محمد بن جریر بن رستم طبری صغیر (قرن 4 و 5ق): شیعه، صاحب کتاب «دلائل الامامة» و «نوادر المعجزات فی مناقب الائمة الهداة». البته در وجود خارجی این شخص، اشکالاتی بیان شده است.

غیر از این سه نفر، شخص دیگری با نام «محمد بن جریر» وجود دارد که در قرن دوم می زیسته از راویان حدیث بوده که محمد بن جریر بن رستم کبیر به سه واسطه از او روایت نقل کرده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۰۲ ، ۱۲:۵۶
رسول چگینی
جمعه, ۸ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۸:۲۳ ق.ظ

گزارش تاریخی از شفای زائر ائمه(ع) بقیع

 

یکی از توصیفات بقیع توسط فرهاد میرزا (1233-1305ق)، ملقب به معتمدالدوله، پسر پانزدهم عباس میرزاى نایب‌السلطنه، فرزند فتحعلیشاه قاجار، برادر محمدشاه قاجار و عموی ناصرالدین شاه، از مشاهیر رجال عهد ناصرالدین شاه ثبت شده است. او در سفرنامه خود که به نام «هدایه السبیل و کفایه الدلیل» است، رویدادهای مشاهده قبرستان بقیع در مدینه منوره را گزارش کرده است.

در بخشی از این گزارش، به شفا گرفتن پای خود با توسل به ائمه بقیع علیهم السلام اشاره کرده است:

«روز جمعه هیجدهم ذی القعده [1292ق]: بعد از طلوع آفتاب به روضه مبارکه مشرف شده از باب جبرئیل که به طرف بقیع است، داخل شدیم. اذن دخول و زیارت حضرت رسول و فاطمه بتول [را] به قاعده ای که در کتاب هدایة السالکین در اعمال بیت الله الحرام مسطور است، بجا آوردم. بعد از باب جبرئیل در آمده، به زیارت ائمه بقیع مشرف شدم. صندوق ائمه اربعه در میان صندوق بزرگ است که عباس عم رسول الله نیز در آن صندوق است. متولی آنجا، در صندوق را باز کرده به میان ضریح رفتم و دور ضریح طواف کردم. میان صندوق و ضریح، کمتر از نیم ذراغ است که به زحمت می توان حرکت کرد بلکه برای آدمهای قطور متعسر است.
در کنار مقبره امام حسن(ع) بی اختیار به حالت عجز پای خود را به صندوق دراز کرده، عرض کردم: «یابن رسول الله، یا معدن الجود و السخاء أُنشدک بحق أمک الطاهره الصدیقة، که من از تهران به قصد زیارت آستان جد بزرگوار تو و مادر صدیقه تو درآمدم، پای من به این حالت بُوَد. تو را به حق مادرت قسم می دهد اگر در اجل مهلتی است، پای مرا شفا بده که به وطن مألوف با این پای موف نروم.»
آن جمع بر دمع من حسرت می خورند بل بر اشک من رشک می برند و من ضریح را صریح در بغل داشته شفا می طلبیدم. الحمدلله که شفای عاجل عطا فرموده و در حق این ذلیل ترحم نموده، ألم و ورم تا در مدینه بودم تمام شد  حرکت بی ادبانه این بنده ذلیل در آن آستان همایون به مغفرت مقرون گردید.»

سفرنامه فرهاد میرزا (هدایه السبیل و کفایه الدلیل)، ص 140.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۸:۲۳
رسول چگینی

کتاب هایی که برای فراگیری علم نحو استفاده می شود، در مدارس علمی مناطق مختلف با هم تفاوت دارند. اما با نگاهی به این کتب، می توان به مهمترین کتاب هایی که در تعلیم علم نحو مورد استفاده مراکز علمی قرار می گیرند، دست یافت. 
در حوزه علمیه نجف اشرف این کتب را آموزش می دهند: 
1.  «قَطر الندى و بل الصدی» ابن هشام
2.  «ألفیّة» ابن مالک و برخی شروح آن مانند شرح ابن عقیل
3.  «مُغنی اللبیب» ابن هشام انصاری

در حوزه های علمیه ایران به ویژه قم می توان این کتاب ها را آموخت:
1.  «العوامل فی النحو»، «الهدایه فی النحو»، «البدایه فی النحو»
2.  «شرح صمدیه» شیخ بهائی
3.  «الفیه» ابن مالک با شرح سیوطی و ابن عقیل
4.  «مغنی اللبیب» ابن هشام و تلخیص هایی از آن

اما در حوزه های علمی کشورهای دیگر به ویژه مناطق اهل سنت این کتب را برای تعلیم علم نحو تجویز می کنند:
1.  «الآجرومیة» محمد بن محمد بن داود صنهاجی
2.  «مُلحة الإعراب» قاسم بن علی حریری
3.  «قطر الندى وبل الصدى» ابن هشام 
4.  «ألفیة ابن مالک» ابن مالک
5.  «الکافیة» ابن حاجب 
6.  «مغنی اللبیب» ابن هشام أنصاری 

عده ای دیگر با تفاوت کمی، نام کتاب های دیگری را به میان می آورند،  و پاره ای نیز این کتاب ها را در چند مرحله دسته بندی کرده اند:
مرحله مبتدئین:
1.  «الآجرومیه» و برخی شروح آن
2.  «مُلحة الإعراب» حریری

مرحله متوسطین:
1.  «قطر الندى» که به مثابه مقدمه ای برای الفیه ابن مالک است.
2.  «ألفیة ابن مالک» به همراه شرح ابن عقیل و دیگر شروح آن
3.  «أوضح المسالک إلى ألفیة ابن مالک» ابن هشام انصاری

مرحله متخصصین:
1.  «الکافیة» ابن حاجب
2.  «ألفیة» ابن معطی با شرح آن «الصفوة الصفیة»
3.  «مغنی اللبیب» ابن هشام انصاری
4.  «الکتاب» سیبویه
5.  «الأشباه والنظائر» سیوطی.

 

منبع: المدخل الی علم النحو، رسول چگینی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۰۱ ، ۰۸:۵۸
رسول چگینی
يكشنبه, ۲۵ دی ۱۴۰۱، ۰۸:۵۹ ق.ظ

جامعه‌شناسِ «جامعه» ندیده!

حدود دو سال پیش، جوابیه ای به سخنان دکتر حسن محدثی گیلوانی با عنوان «جامعه شناس جا مانده از جامعه» مرقوم داشتم که از آن زمان تا کنون، آقای محدثی در موسم‌های گوناگونی از این یادداشت یاد کرده و نگارنده را مورد نوازش علمی قرار داده است!
چون دأب نگارنده، پرهیز از مجادلات لفظی و منازعات شخصی است، از موضعگیری و پاسخ به جوابیه های ایشان صرف نظر می کردم. لیکن در جدیدترین اظهارات دکتر محدثی، شاهد تکرار برخی ادعاهای گذشته و پافشاری بر سخن قبلی خود است، لذا لازم دانستم سیاهه ای در نقد این تَفَوهات ارائه نمایم.

لنگرگاه اصلی سخن دکتر محدثی، تحولات اجتماعی است که از دیدگاه ایشان، نهاد دین دستخوش بیشترین تحول بوده است. ایشان تصریح می کند:
«نهاد دین و سازمان روحانیت برای نخستین بار در طول تاریخ اقتدار خودش را از دست داده است.»
آنچه از صحبتهای دکتر محدثی دستگیر می‌شود، عدم موفقیت نهاد دین و روحانیت در ایرانِ پس از انقلاب ۵۷ است.

ارزیابی این گزاره به دو شکل ممکن است:
نخست: با نگاه پدیدارشناسانه و بدون توجه به پشت صحنه پدیده‌ها. 
دوم: نگاه جامع به قضیه و سنجیدگی میان آنچه می توانست بشود و آنچه اکنون شده است. 


بی‌تردید تصمیم‌گیری‌های کلان بدون نگاه جامع و همه‌جانبه، ناتمام خواهد بود. جامعه‌شناس نیز اگر با نگاه جزیره ای به سراغ شناخت پدیده های اجتماعی برود، نتیجه مطلوبی دشت نخواهد کرد. بر این اساس باید جامعیت در گردآوری داده های اجتماعی را ملحوظ داشت.
پیش از جاسازی گزاره مزبور در این دو شیوه ارزیابی، ذکر این نکته ضروری است که «اقتدار» (Authority)  طبق آنچه دهخدا و معین و عمید کاویده اند، به معنای «توانایی و قدرت یافتن» است. بنابراین ترجمان «نفی اقتدار نهاد دین» – آنگونه که مدعی اظهار داشته – به «ناتوانی و عدم قدرت نهاد دین» معنی می شود.

حال که به سراغ پدیده ها و جنبشهای فعال در ایران قرن 15 شمسی می رویم، نمی توان تضعیف نهاد دین و روحانیت را انکار نمود. در حقیقت بیان این سخن به عنوان یک قضیه موجبه جزئیه انکار ناشدنی است اما تعمیم آن به همه اقشار و لایه های جامعه سخن ناصوابی است.
دکتر محدثی با استناد به پدیده هایی از قبیل «عمامه پرانی» این نتیجه را استخراج نموده که نهاد دین جایگاه خود را از دست داده است، سؤال اصلی این است که چرا او سایر پدیده هایی که در سالهای اخیر رخ نموده را در نظر نگرفته است؟ آیا با نگاه یک‌جانبه‌نگرانه می توان تحلیل صحیحی از پدیده های اجتماعی ارائه کرد؟ چگونه باید بی توجهی به پدیده هایی که بر اقتدار نهاد دین گواهی می دهند، را توجیه نمود؟

برای نمونه چرا حضور میلیونی مردم ایران در پیاده روی اربعین حسینی را بر تقویت نهاد دین تفسیر نمی کند؟ چرا نسبت به حضور میلیونی اقشار متعدد در تشییع پیکر علما، شهدا و شخصیت های دینی بی تفاوت هست؟ آیا مشارکت چشمگیر مردم جامعه در مناسبت هایی از قبیل مراسمات مذهبی، و حتی راهپیمایی‌ها و انتخابات که تأیید کننده یک حکومت دینی است، نمی تواند از جایگاه والای دین در متن زندگی مردم حکایت کند؟
چرا تنها افراد معدودی که تحت تأثیر رسانه ها و جو حاکم، به هنجارشکنی و رفتارهای ناپسند اجتماعی اقدام کرده اند، در دایره مطالعاتی ایشان قرار دارد؟ آیا جمعیتی که طبق آمار در حدود 200 هزار نفر بوده اند، می تواند آیینه تمام نمای جامعه 80 میلیونی ایران اسلامی باشد؟ آیا ایشان نیز مانند برخی سلبریتی‌ها که فریب هشتگ‌ها و غوغاسالاری‌های فیک و مجازی را خورده اند، با استناد به این فضای غیرحقیقی، جامعه را ارزیابی می کنند؟ جامعه شناسی که در تحلیل رفتارهای اجتماع، تنها به یک قشر محدود نظر دوخته، می تواند تحلیل درستی از جامعه ارائه دهد؟
این در حالی است که جوانان این مرز و بوم تحت سخت‌ترین بمباران داده‌ها و شدیدترین هجمه فرهنگی قرار گرفته اند به گونه ای که می توان با قاطعیت گفت یورش همه‎جانبه دشمنان ایران در سالهای اخیر، در طول تاریخ پرشکوه ایران بی سابقه بوده است. کدام برهه از زمان را سراغ دارید که رهزنان دین، تا بُن دندان مسلح شده و با کاربست تاکتیکهای ناجوانمردانه ای چون دروغ، سیاه نمایی و ارائه حقائق مقلوبه، تلألو نور ایمان در ضمیر پاک جوانان را نشانه رفته باشند؟ این در کنار سهمگین‌ترین تخریب‌هایی است که علیه روحانیت و نهادهای دینی انجام می شود که حتی در دوره دیکتاتوری رضاشاه نیز شاهد این حجم از حملات نبوده ایم.
در این میان گلاویز شدن نهادهایی همچون سازمان روحانیت و سازمان صدا و سیما و دیگر نهادهای همسو با غول های رسانه ای و فرهنگی جهان که محصولاتی نقیض یکدیگر تولید می کنند، به رقابتی نفس‌گیر تبدیل شده که نه در عِده و عُده و نه در نفوذ و مقبولیت جهانی، یکسان نیستند!

آیا در دوره گسترش پیوندهای جمعی و فراهم شدن ابزارهای ارتباطی که ارتکاب هر ناهنجاری اخلاقی را سهل الوصول کرده، پشت کردن بسیاری از جوانان از گرفتاری در این منجلاب و روی آوردن به محفل‌هایی چون اعتکاف و هیئات دینی که با ناز و نیاز به درگاه محبوب آمیخته است، چیزی جز تقویت نهاد دین در نهان جوانان است؟
در زمانه ای که سکولاریسم و خانه‌نشین کردن دین، ادبیات سیاستمداران جهان شده؛ همجنس‌بازی به یکی از نیازهای اولیه انسان مدرن تبدیل شده؛ برهنگی و روابط خارج عرف و قانون، در سکانسهای سینمایی موج می زند، و در یک کلام، اومانیسم، نسخه غرب برای انسان کنشگر امروزی است، آیا مانایی گفتمان حاکمیت آفریدگار در کنشهای اجتماعی و پایبندی بر شریعت در تعاملات فردی و گروهی، از اقتدار جبهه دین‌مدار خبر نمی دهد؟
ناگفته نماند که این به معنای عدم وجود نقص و کاستی در سازمان های فرهنگی نیست، بلکه نگارنده دل پُری در این بخش دارد و معترف است که باید با برنامه ریز‌ی‌ دقیق و مطابق ناهنجاریهای روز، به دنبال رفع آلودگی های فرهنگی بود اما حتی ثابت ماندن و یا کاسته شدن ناچیز از پیروان جبهه دین‌مدار، موفقیتی شگفت برای نهاد دین است؛ زیرا حفاظت از نور ایمان در این گرگ‌و‌میش روزگار، به مراتب دشوارتر از هم‌نوا شدن با فرهنگی است که گریزی از همجواری با آن نیست!

جان کلام اینکه تعیین جبهه پیروز در معرکه فرهنگ و اجتماع، با مقایسه آمار و ارقام منسوخ شده گذشته صحیح نیست بلکه باید فرزند زمان خود بود و یک پدیده را با ملاحظه همه پدیده های رقیب مورد سنجش قرار داد. بدون شک موفقیت و کامیابی در این آوردگاه نامتوازن، از آنِ اردوگاه دین‌مداران است که همچنان چراغ مساجد و محافل دینی را روشن نگاه داشته و بی توجه به ملامت ملامت‌گران، خواسته پروردگار را در زندگی خود حاکم گردانیده اند و این چیزی جز اقتدار در عین مظلومیت نیست.
صدالبته ارزش علم به کارآیی آن در رفع نیازها و کشف حقایق است. جامعه شناسی نیز در صورتی که بتواند تصویر کاملی از جامعه ارائه دهد، بسان آزمایشگاهی است که امراض و مشکلات پیکره اجتماعی انسان را بازگو می کند. با توجه به حسن نیت و مغرض نبودن جامعه شناسان امروز همچون دکتر محدثی، از ایشان و همکارانشان تقاضامندیم با نگاهی کامل و جامع، به ارزیابی رفتارهای اجتماع بپردازند و نسخه صحیحی برای ارتقا و پیشرفت جامعه ارائه کنند. بدون شک ارتقا و تعالی جامعه ایرانی، آرزوی هر دلباخته این خاک زرخیر است و آینده ایران در گرو تصمیم‌های خردمنانه امروز ما است. گام نهادن در مسیر پیشرفت و احیای تمدن نوین اسلامی ایرانی جز با همکاری همه بخشهای جامعه میسر نخواهد شد.

در پایان یادآوری این نکته خالی از لطف نیست که دکتر محدثی در سال 1398 با بیان اینکه در کمال ناباوری 53 سال در ایران امروز عمر کرده، تلاش داشت که فضای دلسرد کننده ای از اوضاع ایران نمایش دهد. اکنون باید به او بگوییم که به برکت انقلاب اسلامی و در طلیعه سال 1402 شمسی، 57 سالگی خود را باید جشن بگیرد و شکرگزار موقعیت هایی باشد که در سایه این نظام اسلامی به دست آورده است.

(والسلام علی من اتبع الهدی)
رسول چگینی
25/10/1401

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۰۱ ، ۰۸:۵۹
رسول چگینی

 

اشارات بدن یا زبان بدن (به انگلیسی: Body language) به انواع شکل‌های ارتباط غیر کلامی یا رفتاری اشاره می‌کند که یک فرد از طریق رفتارهای بدنی خود، بدون آنکه صحبتی بکند با دیگران به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم ارتباط برقرار می‌کند. این رفتارها می‌تواند مربوط به وضعیت واحوال اجزا بدن (محل قرار گرفتن دستها، پاها، نحوه نشستن، ایستادن، راه رفتن، خوابیدن)، ژست‌ها (حالت‌ها، اطوارها، اداها)، حرکات و اشاره‌های بدنی، جلوه‌های هیجانی صورت و حرکات چشم‌ها باشد.

اگرچه آگاهی از این علم، از مسائلی است که در سده های اخیر شکل گرفته است، اما استفاده از آن عمری به درازای عمر بشر دارد؛ زیرا نیازهای متعدد بشر، او را به استفاده از ابزارهای متعدد برای بیان این نیازها واداشته است، و اعضاء و جوارح او، دست‌به‌نقدترین ابزاری است که می تواند با آن خواسته های خود را ابراز کند.
با توجه به اینکه ماهیت این مقوله، صامت و غیر نوشتاری است، معمولاً در آثار و منابع مکتوب، رد پایی از آنها دیده نمی شود و کاربرد محاوره ای آنها باعث شده که توجهی به ثبت آنها نشود.

در این میان ثبت شدن برخی اشارات بدن از معصومان، از ارزشمندترین گنج‌های به جای مانده از پیشینیان برای پژوهشگران علم زبان بدن است. یکی از احادیثی که در دربردارنده این گوهر گرانبها است، روایتی از پیامبر خدا(ص) است که حاوی اخبار غیبی ایشان است:

عن زینب بنت جحش، أنها قالت: استیقظ رسول الله صلى الله علیه [وآله] وسلم من نومه، وهو محمر وجهه، وهو یقول: «لا إله إلا الله، ویل للعرب من شر قد اقترب، فتح الیوم من ردم یأجوج، ومأجوج» وعقد بیدیه عشرة، قالت زینب: قلت: یا رسول الله أنهلک وفینا الصالحون؟ قال: «إذا کثر الخبث»
زینب بنت جحش گفت: رسول الله(ص) از خواب بیدار شد در حالی که صورتش سرخ بود و می فرمود: «لااله الاالله؛ وای بر عرب از بلایی که به آنها نزدیک شده است. امروز این اندازه از سد یأجوج و مأجوج باز شد» و دستانشان را به صورت عدد ده درآوردند. زینب گفت: یا رسول الله آیا در حالی که صالحان در میان ما هستند، هلاک می شویم؟ پیامبر(ص) فرمود: [آری] زمانی که فسق و فجور (گناهان و بدی ها) زیاد شود.
(صحیح بخاری، ج 9 ص 48؛ صحیح مسلم، ج 4 ص 2207؛ سنن ابن ماجه، ج 2 ص 1305)

این حدیث بیانگر دو نکته مهم است: 
اول: إخبار غیبی پیامبر(ص) از وجود خللی در سد یأجوج و مأجوج؛ 
دوم: استفاده از زبان بدن و نشان دادن عدد 10 با انگشتان.
بحث اول نیاز به پژوهش مستقلی دارد که در آینده به آن می پردازیم. 

اما بخش دوم و استفاده از انگشتان دست برای نشان دادن عدد 10، نکته حائز اهمیتی است. اهمیت این بخش از حدیث بدان جهت است که امروزه برای نشان دادن عدد 10، نشانه های دیگری استفاده می شود مانند در کنار هم قرار دادن انگشتان دو دست به صورت عمودی همراه با بازکردن هر ده انگشت. اما شیوه ای که در این روایت بیان شده به شکل دیگری است که چندان برای نشان دادن این عدد معهود نیست و آن هم نشان دادن سوراخ با کمک انگشت سبابه و شصت دست است که کسی از آن عدد 10 را متوجه نمی شود.

اگرچه این حدیث با الفاظ دیگری نیز نقل شده که گویای این است که راوی حدیث از این شیوه استفاده کرده است، اما حتی اگر این شیوه توسط راوی حدیث ارائه شده باشد، بیانگر استفاده از این شیوه در قرون اولیه اسلامی است.
با نگاهی به شروح حدیث فهمیده می شود این شیوه، یکی از راه های نشان داده اعداد به وسیله زبان بدن است که در سده های نخستین مورد استفاده قرار می گرفته است. 

اطلاعات چنانی از این شیوه و روشهای مختلف آن در دست نیست اما به نظر می رسد، این نمادها از مناطق غربی (امپراطوری روم) وارد جزیرة العرب شده باشد و ممکن است بتوان شواهدی از آن در آثار ایران باستان و هند و چین نیز به دست آورد.
در تصویر فوق می توان به شیوه های نشان دادن اعداد با انگشتان به روش گذشته پی برد.

این تصویر مربوط به نمادهای انگشت از کتابچه راهنمای منتشر شده در سال 1520میلادی است. اگر به عدد 10 در این تصویر نگاه کنید، خواهید دید که مطابق آن چیزی است که در حدیث بیان شده است. جالب اینکه در برخی نقلهای حدیث، عدد بیان شده 90 یا 100 است که در هر دو نقل، نشان داده شدن سوراخ توسط انگشتان محقق می شود.

اینکه این شیوه از چه زمانی و در کجا ابداع شده و تا چه سده ای رواج داشته، موضوع پژوهشی است که می تواند توجه پژوهشگران عرصه زبان شناسی، نشانه شناسی، تاریخ اجتماعی و حتی روان شناسی انسان را به خود معطوف کند؛ زیرا این سؤال که چرا شیوه های به ظاهر ساده‌تر برای نشان دادن اعداد استفاده نشده و از شیوه دشوار بهره برده اند، در حوزه اندیشه‌پژوهی انسان مورد توجه است.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۰۱ ، ۰۹:۰۳
رسول چگینی
سه شنبه, ۲۹ آذر ۱۴۰۱، ۰۹:۲۱ ق.ظ

سنت «من لا یحضره» نویسی

ظاهرا اولین کتابی که با ترکیب «من لا یحضره» نگاشته شده، متعلق به زکریای رازی (م 313ق) با عنوان «من لا یحضره الطبیب» است. پس از او شیخ صدوق (م 381ق) از این ترکیب برای کتاب «من لا یحضره الفقیه» استفاده کرده است. پس از ایشان، شیخ حر عاملی (م 1104ق) کتابی با عنوان «من لا یحضره الامام» نوشته است. در سالهای اخیر (1398ش) نیز کتابی با عنوان «من لا یحضره المدیر» به خامه سید علی اصغر علوی در سال 1398 ش منتشر شده است.
ممکن است نویسندگان دیگری نیز از این ترکیب برای عنوان خود استفاده کرده باشند که نگارنده این سطور به آنها دست نیافته است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۰۱ ، ۰۹:۲۱
رسول چگینی
جمعه, ۱۵ مهر ۱۴۰۱، ۰۹:۱۷ ق.ظ

خدمات اهل کاشان به گسترش تشیع

یکی از موضوعات تاریخی که نیازمند تحقیق و پژوهش روزآمد است، پیرامون نقش شهرها و مناطق گوناگون در تحولات جهان اسلام است. 
از جمله این مناطق می توان به شهر کاشان اشاره کرد. اگرچه امروزه از جایگاه مرجعیت فکری و دینی این شهر کاسته شده است، اما در گذشته مردم کاشان، نقش بسزایی در زمینه عالم پروری و پرداخت مخارج ترویج دین داشته اند.

شاید بتوان اوج خدمات مردم کاشان به تشیع را، نفوذ آنان در قلب تپنده جهان اسلام دانست. مدینه که از زمان تاسیس تا به امروز، همواره به عنوان یکی از شهرهای جریان‌ساز بوده است، در خلال قرنهای پنجم تا هفتم توسط اهالی کاشان تحت مدیریت شیعیان قرار گرفت.

ابن فرحون (م ۷۶۹هـ) فقیه مالکی در کتابی که در موضوع تاریخ مدینه نگاشته است، نقش اهالی کاشان در گسترش شیعه در مدینه را اینچنین توصیف می‌کند:

«حتى قیل: إنّ المدینة لم یکن بها من یعرف مذهب الإمامیة حتى جاءها القیشانیون من العراق، وذلک أنّهم کانوا أهل مال عظیم، فصاروا یؤلفون ضعفة الناس بالمال، ویعلّمونهم قواعد مذهبهم، ولم یزالوا على ذلک حتى ظهر مذهبهم وکثر المشتغلون به، وعضده الأشراف فی ذلک الزمان، ولم یکن لهم ضِدٌّ، ولا فی مصر ولا فی الشام من یلتفت إلیهم؛ لأنّ الملک العادل نور الدین الشهید کان حاکماً على البلدین، لکن همّه الجهاد».

گفته شده در مدینه کسی که به مذهب امامیه باشد، شناخته نمی شد، تا اینکه کاشانیون از عراق به مدینه آمدند، و آنان دارای اموال فراوانی بودند و توجه مردم ضعیف را با بخشش مال جلب کردند و به آنها قواعد مذهبشان را آموختند و همواره بر این شیوه بودند تا اینکه مذهب آنان آشکار شد [فراگیر شد] و پیروانش زیاد شد و سادات مدینه در آن زمان، آنان را یاری کردند در حالی که هیچ مخالفی نداشتند و در مصر و شام کسی متعرض حال آنان نشد زیرا حاکم عادل نورالدین شهید حاکم دو شهر مکه و مدینه بود و همه تلاش او برای جهاد بود.

ابن فرحون مالکی، نصیحة المشاور و تسلیة المجاور، ص 339-340.

البته به نظر می رسد، مراد ابن فرحون از کاشانیون از عراق، عراق عجم یعنی ایران باشد زیرا منظقه ای در عراق به نام قاشان وجود نداشته و گزارشات متعدد دیگری وجود دارد که این شهر را، مشخصات آن با کاشان ایران سازگار است.

این اقدامات مردم ولایتمدار کاشان، حتی صدای ابن تیمیه حرانی (م 728هـ) را نیز در آورده و باعث شده تا منشأ انحرافات مردم مدینه را ورود اهالی کاشان در این شهر بداند. او میگوید:

«فإن أهلها کانوا متمسکین بمذهبهم القدیم منتسبین إلى مذهب مالک إلى أوائل المائة السادسة أو قبل ذلک أو بعد ذلک فإنهم قدم إلیهم من رافضة المشرق من أهل قاشان وغیرهم من أفسد مذهب کثیر منهم لا سیما المنتسبون منهم إلى العترة النبویة وقدم علیهم بکتب أهل البدع المخالفة للکتاب والسنة وبذل لهم أموالا کثیرة فکثرت البدعة فیها من حینئذ.»

همانا اهل مدینه بر مذهب قدیم خودشان که به مذهب مالک منتسب بود، پایبند بودند تا اوایل قرن ششم یا قبل از آن یا بعد از آن، در آن زمان از شیعیان مشرق از اهل کاشان و غیر آنجا بسیاری از مردم آمدند به ویژه کسانی که به خاندان عترت منتسب بودند [از نسل سادات بودند] و کتابهای خود را به مدینه آوردند و اموال فراوانی را خرج کردند تا اینکه از آن زمان بدعت در مدینه زیاد شد!

مجموع الفتاوی ابن تیمیه، ج 20 ص 300.

نکته قابل توجهی که در این گزارشات تاریخی وجود دارد، اینکه همگان تصریح کرده اند که گسترش تشیع در مدینه، بدون هیچ‌گونه خشونت و استفاده از زور و شمشیر بوده است؛ بلکه دگرگونی مذهب مردمان مدینه با اجرای برنامه های فرهنگی و نشر و ترویج عقاید تشیع بوده است. بدیهی است این مسأله بدون صرف هزینه های فراوان محقق نخواهد بود و مردم کاشان برای تحقق این هدف، به خوبی توانستند با انجام اقدامات فرهنگی، قلب مردم مدینه را به پذیرش ولایت اهل بیت علیهم السلام متوجه بگردانند.

رحمت و رضوان الهی بر مردم ولایتمداری که از جان و مال خود گذشتند تا پرچم ولایت اهل بیت علیهم السلام در سراسر گیتی به اهتزار درآید.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۰۱ ، ۰۹:۱۷
رسول چگینی

همواره با حلول ماه ربیع الاول و فرارسیدن سالگرد شهادت امام حسن عسکری علیه السلام، یکی از موضوعات تاریخی که با ابهام همراه می شود، بقعه ای است در کاشان که منسوب به ابولؤلؤ پیروز نهاوندی قاتل عمر بن خطاب است.

درباره اینکه این مزار منسوب به چه کسی است و چگونه ابولؤلؤ به کاشان رسیده، اختلافات زیادی وجود دارد که در این فِرسته قصد پرداختن به این اختلافات را نداریم. 

غرض از این نوشتار بررسی یک ادعا درباره بقعه منسوب به ابولؤلؤ در کاشان است که گفته شده، این بقعه ابتدا برای یکی از قطبهای صوفیه بوده است و با گذشت ایام، تغییر هویت پیدا کرده و به نام ابولؤلؤ شناخته شده است.
علت طرح این ادعا، فقدان منابع دست اول درباره زمان و علت ساخت این بقعه در کاشان است و به جهت عدم دسترسی به منابع، این نظریه مطرح شده که این بقعه مربوط به یکی از اقطاب صوفیه بوده که اوایل حکومت صفویه، به عنوان قبر ابولؤلؤ معرفی شده است.

قدیمی‌ترین منبع تاریخی که خبر از وجود قبر ابولؤلؤ در کاشان داده، کتاب «حبیب السیر فی اخبار افراد البشر» تألیف غیاث‌الدین خواندمیر (۸۸۰–۹۴۱هـ) تاریخ نگار هراتی است، که غالب پژوهشگران با استناد به این منبع، پیشینه انتساب این قبر به ابولؤلؤ را قرن دهم می دانند. خواندمیر نوشته است:
«فیروز بروایت شیعه از مدینه گریخته بطرف عراق شتافت و در کاشان وفات یافت.» 
(حبیب السیر فی اخبار افراد البشر، ۱۳۳۰ش، ج۱، ص۴۸۹)

البته در این گزارش تاریخی، تنها ورود ابولؤلؤ به کاشان بیان شده و نسبت به بقعه ابولؤلؤ هیچ اشاره ای نشده است، اما احتمالاً اینگونه برداشت شده که پس از مرگ ابولؤلؤ در کاشان، برای او بقعه ای ساخته اند.

با توجه به اینکه کاوشهای تاریخی و بررسی سنگ قبر موجود در این مقبره، زمان ساخت آن را سال 777 هجری (قرن هشتم) معرفی می کند، و نظر به اینکه مؤلف حبیب السیر با زمان ساخت این بنا، دو قرن فاصله زمانی داشته، ممکن است ادعای تغییر ماهیت این مقبره از یک قطب صوفی به ابولؤلؤ قابل توجه قلمداد گردد؛ زیرا آنان برای ادعای خود به جمله حک شده بر روی سنگ قبری که در این مقبره وجود داشته استناد می کنند که بر آن نوشته شده است: «هذا قبر عبد من عبادالله الصالحین حشره الله مع من کان یتولاه بتاریخ ۷۷۷». از این عبارت نتیجه گرفته اند که عبارت «عبد من عباد الله الصالحین» درباره یکی از بزرگان صوفیه بوده است.

اما دستیابی به منبعی که پیشینه انتساب این مقبره به ابولؤلؤ را مقارن یا نزدیک با زمان ساخت آن نشان دهد، این ادعا را زیر سؤال می برد.
گزارش نویافته ای که برای اولین بار، نگارنده این فرسته از آن خبر می دهد، اشاره دقیق‌تری به مزار منسوب به ابولؤلؤ و برگزاری مراسم ویژه بر این مزار دارد، توسط احمد بن إسماعیل بن عثمان بن محمد کورانی شافعی حنفی (813-893هـ) ثبت شده است. او در کتاب «الکوثر الجاری إلى ریاض أحادیث البخاری» در مقام شرح حدیثی درباره نحوه قتل عمر بن خطاب می گوید:

«وأعجب من هذا ما أذکره، وهو أن فی بلاد العجم بلد یسمى کاشان، فیه غلاة الروافض، لهم مزار عظیم معظم، یقولون: إنه قبر أبی لؤلؤة قاتِلُ عمر، ولما تواتر أن الرجل قتل هناک -وضعوا شعرًا معناه مدح علی بن أبی طالب.»
و عجیب‌تر از این، چیزی است که ذکر می کنم و آن اینکه در بلاد عجم شهری است که کاشان نامیده می شود و در آن غالیان رافضی حضور دارند، برای آنان زیارتگاه بزرگی است که می گویند: آن قبر ابولؤلؤ قاتل عمر است و چونکه به متواتر رسیده که آن مرد در آنجا کشته شده است، اشعاری می سرایند که معنای آن مدح علی بن ابی طالب [علیه السلام] است. 
(کورانی، أحمد، الکوثر الجاری إلى ریاض أحادیث البخاری، ج 6 ص 460. تحقیق: الشیخ أحمد عزو عنایة، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، الاولی، 1429 هـ.)

نکته قابل توجه اینکه احمد بن اسماعیل کورانی، متولد شهرزور (از شهرهای کنونی کردستان عراق) است که سفرهایی به عراق، شام، و روم داشته است و در نهایت در قسطنطنیه (استانبول ترکیه) از دنیا رفته است. او هیچگاه به مناطق مرکزی ایران سفر نکرده است و اطلاعاتی که درباره مزار ابولؤلؤ در کاشان را نقل کرده، از اخباری است که از دیگران شنیده است. این بدان معنی است که این مزار پیش از قرن نهم، به این نام شناخته می شده که توجه مخالفان را به خود جلب کرده است.

با توجه به اینکه قدمت بنای مزار منسوب به ابولؤلؤ  قرن هشتم است، بنابراین این ادعا که مزار منسوب به ابولؤلؤ، ابتدا مربوط به یکی از شیوخ صوفیه بوده و با گذشت ایام، به قبر ابولؤلؤ تغییر هویت یافته، زیر سؤال می رود؛ زیرا کورانی حدود 40 سال پس از ساخت این مقبره به دنیا آمده است و آگاهی یافتن او از وجود قبر ابولؤلؤ در کاشان، بر اثر شنیده هایی بوده که به گوش او رسیده است. بدیهی است تغییر هویت یک بنای شناخته شده صوفی به یک شخصیت جنجال برانگیز شیعی و شهرت یافتن آن در این مدت کوتاه (حداکثر تا زمان نگارش کتاب، حدود صد سال)، هیچ مؤید و نظیر تاریخی ندارد. در نتیجه این مزار از ابتدا به نام ابولؤلؤ ساخته شده است. 

البته این پژوهش نسبت به اینکه انتساب این قبر به ابولؤلؤ صحیح است یا خیر؟ هیچ قضاوتی ارائه نکرده و تنها به این نکته پرداخته که این مقبره از ابتدا، برای ابولؤلؤ ساخته شده است. ممکن است این مزار ابتدا به عنوان یادبود ابولؤلؤ ساخته شده که بعدها به عنوان قبر ابولؤلؤ شناخته شده است؛ همان‌گونه که بنا و مزار یادبود امام على بن ابی‌طالب(ع) در هرات، طفلان مسلم در مزدوران سرخس و ایوان ابو مسلم در طوس ساخته شد و امروزه به عنوان مقبره این بزرگواران شناخته می شوند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۰۱ ، ۰۹:۱۹
رسول چگینی
دوشنبه, ۲۰ دی ۱۴۰۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ

سفر با تلسکوپ جیمز وب

با ظهور فرضیه تکامل داروین در قرن نوزدهم میلادی، به دلیل ظاهرِ خدا انکاری این نظریه، واکنشهای متفاوتی در مواجهه با این فرضیه در میان اندیشمندان خداباور سر برآورد. در نگاه اول این فرضیه با متون مقدس در تعارض بود و به همین دلیل علما به نقد و ردّ این فرضیه پرداختند. در میان علمای اسلام نیز این مخالفتها وجود داشت. اما رفته رفته این مخالفتها جای خود را به پذیرش و تفسیر تکامل همسو با آیات قرآن پرداختند و به این نتیجه رسیدند که هیچ تعارضی میان این فرضیه با آیات و روایات وجود ندارد.

روز گذشته جیمز وب، بزرگ‌ترین و پیشرفته‌ترین تلسکوپ جهان به فضا پرتاب شد. قرار است این تلسکوپ غول‌پیکر که انقلابی در صنعت فضا محسوب می‌شود در فاصله‌ای بسیار دورتر از تلسکوپ هابل جهان پیرامون ما را رصد کند. تجهیزات «جیمز وب» ۱۰۰ برابر حساس‌تر از تجهیزات هابل هستند و به همین دلیل انتظار می‌رود با یافته‌های جدید آن، درک دانشمندان از جهان عمیقا دگرگون شود. کشف اگزوپلان‌ها یعنی سیارات خارج از منظومه شمسی و تحقیق درباره احتمال وجود حیات فرازمینی با مطالعه اتمسفر این سیارات. بر این اساس، «جیمز وب» در جستجوی امکان حیات در سیارات فراخورشیدی خواهد بود؛ سیاراتی که دانشمندان اطلاعات کمی درباره آنها دارند.

بی‌شک در آینده ای نه چندان دور، اخبار متفاوتی از جهان پیرامونی ما به گوش خواهد رسید که ممکن است در نگاه اول، با ادله فراوانی از آیات و روایات تعارض داشته باشد و حتی فرضیه بی‌خدایی را تقویت کند. یادآوری رویکرد علما با نظریه تکامل داروین، این درس را به ما می دهد که:

اولا: نباید عجولانه و بدون داشتن نگاه جامع، به ردّ نظریات آینده بپردازیم، چه‎اینکه این اصل در اسلام وجود دارد که هیچگاه میان عقل با نقل صریح، تعارض حقیقی شکل نمی گیرد و اگر نظریه علمی بر پایه استدلال عقلی استوار شد، امکان تعارض آن با نقل وجود ندارد و باید به دنبال تفسیر صحیح منقولات بود. حتی به نظر می رسد می توان از این یافته های علمی، در جهت ترویح عقیده خداباوری استفاده کرد و بسیاری از آتئیستها را به پذیرش وجود خالق ملزم کرد.

ثانیا: انگاره بی‌خدایی، سخن سستی است که حتی چارلز داروین نیز تصریح کرده: «من هیچگاه یک کافر مطلق بدین معنا که وجود خدا را رد کنم، نبوده ام.» بنابراین حتی اگر با یافته های علمی جدید بتوانند زمان و نحوه پیدایش مخلوقات را کشف کنند و یا وجود حیات در دیگر کهکشانها را به اثبات رسانند و به گمانه عدم وجود خالق دامن بزنند، نباید این فرضیه ها را در تعارض با خداباوری دانست؛ زیرا با تفسیر صحیح یافته های علمی و منقولات، می توان به وجه جمع میان این دو دسته از ادله پی برد. البته ذکر این نکته ضروری است که نمی توان به یافته های علمی به عنوان سند قطعی نگاه کرد؛ زیرا علم حالت ثابت ندارد و با پیشرفت زمان، گسترش و دگرگونی پیدا می کند. بنابراین همواره امکان باطل شدن یافته های علمی وجود دارد.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۰۰ ، ۰۹:۰۶
رسول چگینی