وبلاگ شخصی رسول چگینی

جستارهایی در تاریخ اسلام | امامت اهل بیت علیهم السلام | نقد وهابیت |

وبلاگ شخصی رسول چگینی

جستارهایی در تاریخ اسلام | امامت اهل بیت علیهم السلام | نقد وهابیت |

پیوندها

۵ مطلب در مرداد ۱۴۰۲ ثبت شده است

یکی از فقراتی که در زیارت عاشورا تأکید زیادی بر آن شده است، نفرین کردن بنی امیه است (اللهم العن بنی امیة). اگرچه نقش یزید بن معاویه در شهادت امام حسین علیه السلام و اسارت خاندان ایشان، برای صدور این لعن کفایت می کند، اما نمی توان همه جنایات بنی امیه را در ماجرای شهادت امام حسین علیه السلام در کربلا دانست. بلکه پیش از آن، اقدامات معاویه و پس از یزید، اقدامات فرهنگی که بنی امیه پایه‌ریزی کردند، آنها را مستحق لعن و نفرین کرده است.

 اگرچه در طول تاریخ، ریشه کن شدن بنی امیه و آشنایی مسلمانان با اسلام، موجب از بین رفتن بسیاری از بدعتهای بنی امیه شده، اما همچنان شاهد بروز برخی رفتارها هستیم که از دوران شوم بنی امیه به یادگار مانده است. برای نمونه می توان از مراسمی به نام «لعشور» در مراکش نام برد که در آن تجار بزرگ منطقه هدایایی که اغلب نقدی است، بین کودکان و مردان و زنان جوان توزیع می‌کنند که بر شادی این روز می‌افزاید.

 

با نگاهی به تاریخ، می توان به پیشینه این مراسم پی برد. ابوالفتح محمد بن علی بن عثمان کَراجُکی (م 449ق) از شاگردان شیخ مفید و شیخ طوسی، که به سرزمین‌های گوناگونی از جمله: مصر، مکه، صور، طرابلس و صیدا (از شهرهای شام) سفر داشته است، گزارشی از رسم ناپسند مردم مغرب به مناسبت روز عاشورا ارائه می دهد که به نظر می رسد تا به امروز نیز ادامه دارد:

«کار مردم شگفت‌انگیز است، ازیک‌طرف ادعای دوستی و محبت با اهل‌بیت (ع) دارند و از طرف دیگر، در روزی که حسین (ع)دچار مصائب گردید، اعمالی از قبیل اعطای صدقه و انفاق و بخشش بر مستمندان و خریدن نمک یک سال به خاطر متبرک بودن این روز، پوشیدن لباس‌های رنگارنگ و فخر نمودن به یکدیگر، استفاده از بوهای خوش و در اجتماع به همدیگر دست می‌دهند و این روز را تبریک می‌گویند و در این روز به مهمانی رفته و ضیافت فراوانی برپا می‌کنند؛ و از اینکه توانستند به جشن در این روز بپردازند، خداوند را شکر می‌نمایند؛ و دلیلشان این است که این روز از قبیل سایر روزها نیست بلکه روزی مخصوص هست که مناقب زیادی در آن به وقوع پیوست و ادعا می‌کنند که در چنین روزی خداوند، توبه آدم را پذیرفت.

حال چطور هست که حق آدم در این روز باید ادا گردد و به جشن و شادی پرداخت ولی حق سید اولین و آخرین محمد خاتم (ص)که در مصیبت نوه و فرزند و ریحانه و نور چشمش و اهل‌بیتش که اسیر شده و مورد هتک حرمت قرار گرفتند، نباید ادا گردد؟؛ پس برخیز و در این روز با حزن و اندوه به سر ببر و اعمال آن را به نحو کامل انجام ده و کاش فرزندان، کینه‌های پدران خود را به ارث نمی‌بردند.

از موارد عجیب اینکه شنیدم در مغرب شهری به نام قرطبه وجود دارد که در شب عاشورا مردم سر گاو مرده ای را بر روی چوبی قرار می دهند و در کوچه و خیابان می گردانند و بچه ها در اطراف آن جمع می شوند و کف می زنند و بازی می کنند و در مقابل خانه ها می ایستند و از اهالی خانه طلب غذا و طعام می کنند!
و شیخی از اهل مغرب در قاهره برای من حدیث کرد که او خادم قاضی ابوسعید ابن العارفی بود و آن قاضی، در کودکی این سر گاو را در شب عاشورا می گرداند و این عمل را از فرط محبت به اهل بیت علیهم السلام و برتری آنها بر سایر مردمان می دانست.

برخی از آنها در سرزمین شام: بنو سراویل و بنو سرج و بنو سنان و بنو محلی و بنو طشتی و بنو قضیبی و بنو درجی هستند. 

 بنو سراویل: اولاد کسی بودند که لباس امام حسین علیه السلام را دزدید.
 بنو سرج: اولاد کسانی که اسبهای خود را بر روی پیکر امام حسین علیه السلام دَواندند. برخی از این اسبها را به مصر بردند و نعل اسبها را برای تبرک به در خانه آویزان کردند و این به سنتی برای آنان تبدیل شد و بیشتر درهای خانه ها نظیر این کار انجام دادند.
 بنو سنان: اولاد کسی که نیزه حامل رأس امام حسین علیه السلام را حمل کرد.
 بنو مکبّری: اولاد کسی که در پشت رأس امام حسین علیه السلام حرکت می کرد و تکبیر می گفت.
 بنو طشتی: اولاد کسی که طشت حاوی رأس امام حسین علیه السلام را حمل می کرد.
 بنو قضیب: اولاد کسی که قضیب را برای یزید لعنة الله آماده کرد تا با آن به دندانهای امام حسین علیه السلام بزند.
 بنو درجی: اولاد کسی که رأس امام حسین علیه السلام را در محله جیرون آویزان کرد.»

 ابوالفتح کراجکی، التعجب من أغلاط العامة فی مسألة الإمامة، ص 115.

 

بی‌شک باقی ماندن این مراسمات، بیش از هر چیزی وظیفه را بر دوش عالمان مسلمان سنگین می کند که با روشنگری و تبیین حقایق، آنان را نسبت به پیامدها و فلسفه پیدایش این مراسمات آگاه سازند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۰۲ ، ۰۹:۴۹
رسول چگینی
يكشنبه, ۲۲ مرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۵۳ ق.ظ

مسابقه خباثت در لشکر یزید!

 

یکی از ماجراهای دردناک در واقعه عاشورا، هجوم لشکریان عمر سعد عصر روز عاشورا و غارت خیمه های امام حسین علیه السلام است. در این میان، برخی گزارشات وجود دارد که یزیدیان با وجود اینکه در ظاهر از این عمل خود ناراحت بودند، اما برای عقب نماندن از دیگران در دستیابی به اموال و غنائم، با یکدیگر برای مسابقه خباثت گذاشته و جنایات زیادی مرتکب شدند.

یکی از این وقایع درباره امام سجاد علیه السلام اتفاق افتاده است. ابن سعد بغدادی (م 230ق) این رویداد را اینگونه گزارش کرده است:

امام سجاد علیه السلام فرمود: 
(بعد از شهادت امام حسین علیه السلام) مردی من را پنهان کرد و مرا اکرام داشت و از من پرستاری کرد، و هر وقت می رفت و می آمد [مرا می دید] می گریست؛ تا جایی که با خود گفتم: اگر یک نفر از مردم اهل وفا باشد، او این شخص است.
تا اینکه منادی ابن زیاد ندا داد: «هر کس علی بن حسین را پیدا کرده بیاورد، که برای او سیصد درهم جایزه قرار دادیم».
پس به خدا قسم همان مرد در حالی که گریه می کرد بر من وارد شد و دستانم را به گردنم بست! و می گفت: «می ترسم»! و مرا دست بسته بیرون برد و تحویلشان داد و در حالی که نگاه می کردم سیصد درهم را گرفت!

ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 6 ص 444؛ القاهرة، مکتبة الخانجی،الأولى، 1421 هـ - 2001 م.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۰۲ ، ۰۹:۵۳
رسول چگینی

 

«حکومت عدل علوی» در ضمیر هر شیعه ای، به کلیدواژه ای ماورائی تبدیل شده است که تصویر آرامش‌بخشی از دوران حکومت ائمه (ع) تداعی می کند و انتظار ظهور امام زمان (ع) را شیرین می سازد. از زمان تشکیل اولین دولت های شیعی تا به امروز، همه دولت ها با الگو قرار دادن سیره امیرالمؤمنین (ع)، تشکیل حکومتی مانند حکومت امام علی (ع) را مطمح نظر خود قرار داده اند.  

در این میان، مخالفان شیعه به منظور زیر سؤال بردن برخی شرائط امامت مانند عصمت و علم و برای ناکارآمد نشان دادن اقدامات امام علی (ع)، تلاش کرده اند دوران کوتاه حکومت حضرت را، دورانی پر از اختلاف و درگیری و فساد حاکمیتی معرفی کنند و بر عدم موفقیت حضرت در این حکومت تأکید کنند. ابن حزم اندلسی (م 456ق) در کتاب «المحلی» از اولین کسانی است که به مقایسه حکومت امام علی (ع) با خلفای پیشین پرداخته و مدیریت و سیاست آن دوران را توأم با سوء مدیریت دانسته است. ابن تیمیه حرانی (م 728ق) نیز در «منهاج السنة» همین شیوه را در پیش گرفته است. با گسترش اندیشه های وهابیت، این سخن به یکی از ابزارهای اظهار دشمنی با شیعیان تبدیل شده است و رسانه های متعددی به پمپاژ این سخن دست یازیده اند.
 
علمای شیعه اما همواره با استناد به گزاره های تاریخی، این نگاه منفی نسبت به حکومت امام علی (ع) را نادرست دانسته و با ارزیابی شرائط حاکم بر آن دوران و فشارهای متعددی که از سوی ناکثین و مارقین و قاسطین وارد می آمده، مدیریت آن حکومت را بی‌نظیر توصیف کرده اند.
 
در سالهای اخیر، «حکومت عدل علوی» با تحریفاتی مواجه گشته است؛ اما این‌بار نه از سوی دشمنان شیعه، بلکه از سوی برخی شیعیان. آنان به منظور رهایی از پرسشهایی که فسادها و ناکامی‌های برخی دولت ها را زیر ذره بین قرار داده است، پای حکومت امیرالمؤمنین (ع) را وسط کشیده و بر وجود چنین فسادهایی در آن دوران تأکید می کنند. این مقایسه، به نحوی خنثی کننده اشکالاتی است که به ناکامی دولت های کنونی می شود و آنها را طبیعی جلوه می دهد؛ زیرا اگر طبیعی نبود، در دوران حکومت امام علی (ع) نیز اتفاق نمی افتاد!
 
به موازات این تحریفات، دسته ای دیگر از شیعیان به دنبال اصلاح برداشت فوق برآمده و هرگونه مقایسه دولت های کنونی با دولت امیرالمؤمنین (ع) را آب در هاون کوبیدن می دانند. از منظر آنان، همانگونه که هیچ کسی قابل قیاس با اهل بیت (ع) نیست و حکومت امام علی (ع) نیز قابل قیاس با هیچ حکومتی نیست و اشکالات موجود، از بین برنده مشروعیت نظام اسلامی است!
 
در تحلیل این دو برداشت توجه به سه نکته ضروری است:
 
اول) حکومت علوی؛ بعثت عدالت
حکومت امام علی (ع) یکی از حکومت های موفق و بی‌نظیر در طول تاریخ است که اجرای عدالت، یکی از انگیزه های قبول این حکومت از سوی امام علی (ع) بوده است: «اگر این حضور عمومی نبود و یاران، حجت را بر من تمام نمی کردند و خدا از علما تعهد نگرفته بود که ستمکار شکمباره را برنتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده برخیزند، رشته این کار وا می نهادم و پایان آن را چون آغازش می انگاشتم و می دیدید که دنیای شما حکومت و مقام در نزد من ناچیزتر از آب بینی بزی است.»  حضرت می دانستند که تنها راه اصلاح مردم، اجرای عدالت است  و برای تحقق عدالت، مجموعه دستورات و بیاناتی اظهار کرده اند که می توان آنها را در سه جمله خلاصه نمود: «اسْتَعِنْ عَلَى الْعَدْلِ بِحُسْنِ النِّیَّةِ فِی الرَّعِیَّةِ وَ قِلَّةِ الطَّمَعِ وَ کَثْرَةِ الْوَرَعِ.»  نیت خیر داشتن و خوش بینی نسبت به مردم تا حد زیادی مانع از حیف و میل حقوق آنان شده و اگر خود نیز چشم طمع برهم نهد آنگاه با چشم تقوا پیشه خود از هر گونه افراط و تفریطی پرهیز می کند و بر صراط عدل راه می یابد.  
توجه به بینوایان و فراموش شدگان جامعه، تنها گوشه ای از عدالت علوی است که در همه دوران زبانزد بوده است. امام علی (ع) در فرازی از عهدنامه سفارش می کنند «به کارهای آن دسته از ایشان (محرومان و مستضعفان) که به تو دسترسی ندارند و (معمولا) از نظر مردمان دور می مانند و تحقیر می شوند، خوب رسیدگی کن و کسانی مطمئن را برای سامان دادن امور ایشان برگزین که از خدا بترسند و فروتن باشند، آنان را مامور کن تا تو را از احوال ایشان آگاه سازند. چنان با ایشان رفتار کن، که عذری برای روبه رو شدن با خدا در فردای قیامت داشته باشی! و بدان که اینان میان افراد جامعه از همه بیشتر نیازمند انصافند و با همه چنان کن که پرداختن حقشان در پیشگاه خدا عذرخواه تو باشد.»  چنین عدالتی باعث شد که جورج جورداق نویسنده مسیحی کتابی با عنوان «الامام علی صوت العدالة الانسانیة» به رشته تحریر در آورد و در آن به ستایش عدالت امام علی (ع) بپردازد.

 

ب) عدالت دستگاه؛ فساد افراد
عدالت به معنای قرار دادن هر چیزی در جای خود است.  اگرچه اهتمام حاکم جامعه در اجرای عدالت، با متناسب سازی میان ارکان جامعه و عزل و نصب های منطقی و تصویب قوانین و اسناد بالادستی عادلانه شناخته می شود، اما همه عدالت، با انجام این امور فراهم نمی گردد؛ بلکه اقدامات کارگزاران و مسئولان رده میانی و همراهی خواص و ذی‌نفوذان جامعه در تحقق عدالت سهم بسزایی دارد. به همین جهت امیرالمؤمنین (ع) که تجسم عدالت در ظاهر انسانی بودند، در تقابل با برخی مسئولان خاطی و گماشته‌های ظالم قرار گرفتند که اجرای عدالت در سرزمین های اسلامی را با تأخیر مواجه می ساخت. این موارد غیر از سنگ‌اندازی و بهانه‌تراشی برخی خواص مانند طلحه و زبیر بود که جامعه اسلامی را با چالش های دردناکی مواجه ساخت. بنابراین، راهبرد کلان یک جامعه که از سوی حاکم تعیین می شود، بیانگر سیاست آن حکومت است و نمی توان دخل و تصرف دشمنان و ناکارآمدی کارگزاران را در شمار اهداف حکومت قلمداد کرد. اگرچه نحوه برخورد و مقابله با جریانات فسادزا در حکومت، خود نشان‌دهنده اهتمام آن حکومت به اجرای عدالت است که حکومت امام علی (ع) بدون هیچ مماشات و سازشکاری، با برخورد قاطع و سریع از گسترش فساد در لایه های زیرین جامعه جلوگیری کردند. امیرالمؤمنین (ع) در دومین روز خلافت خویش، خطبه‌ای بلیغ خواندند و در ضمن آن، سیاست‌های کلی حکومت خود را تبیین فرمود. آن حضرت فرمود: «مواضع من همچون دوران پیغمبر (ص) محکم، قاطع و سازش‌ناپذیر است؛ یعنی اگر سیاستی را در پیش گرفتم، انعطاف در آن راهی ندارد و قاطعانه عمل خواهم کرد.» و نیز بیان فرمود که من می‌خواهم شما را به ارزش‌های دوران رسالت پیغمبر (ص) برگردانم که در این بیست و پنج سال مردم بسیار از آن فاصله گرفته بودند. بنابراین، عدالت‌محور بودن یک حکومت، از بین برنده فسادهای افراد نیست؛ اگرچه فراهم نکردن زمینه فساد نیز جزء عدالت حکومت محسوب می شود.
 
ج) اهداف کاربست مقایسه
نکته مهمی که در مقایسه دولت های کنونی با حکومت امام علی (ع) شایان ذکر است، اینکه با چه اهدافی به این مقایسه پرداخته شده است. برخی به دنبال اثبات عدم مشروعیت تشکیل حکومت اسلامی در دوران غیبت هستند و یکی از مؤیدات خود را، فساد و ناکارآمدی دولت بیان می کنند. در پاسخ به این دسته، می توان به مقایسه نظام اسلامی با حکومت امام علی (ع) پرداخت. در این برداشت، وجود برخی نواقص و اشکالات دلیلی بر عدم مشروعیت تشکیل حکومت نخواهد بود؛ زیرا در مقیاس کوچکتر، این اشکالات در میان کارگزاران حکومت امام علی (ع) نیز وجود داشته است. بعید به نظر می رسد که علما و فرهیختگان چنین مقایسه ای را نادرست بدانند و علیه آن موضعگیری کنند. آنچه از سخنان مقام معظم رهبری (زید عزه) فهمیده می شود، ایشان نیز آگاه از این سوء استفاده بوده اند و مقایسه نظام اسلامی با حکومت امام علی (ع) را در این حوزه به کار برده اند. معظم‌له پس از ذکر شواهدی از فساد کارگزاران دوران امام علی (ع) و امام حسن (ع) می فرماید: «این چه توقّع بی‌جایی است که اگر یک ... مسؤول بخش خاصی از کشور، از تشکیلات حکومت اسلامی، پایش را کج بگذارد، آن آقایی که با او مواجه می‌شود، فوراً شروع می‌کند به اصل نظام اسلامی، اصل جمهوری اسلامی، اصل حکومت اسلامی اهانت کردن!» (۵مرداد۱۳۷۲).

اما گاهی این مقایسه از سوی برخی مسئولان میانی نظام صورت می گیرد تا اشتباهات و نواقص مجموعه زیردست خود را توجیه کنند. اگرچه در این مرحله نیز می توان به شواهدی از حکومت امام علی (ع) برای وجود اشکالات اشاره کرد، اما به نظر می رسد دست یازیدن به این مقایسه، چیزی جز فرار از بازخواست و پاسخگویی نیست. در واقع آنان اشکالات و تقصیرهای مدیریتی خود را در دالان تاریخ ریخته و با مقایسه مدیریت خود با حکومت امام علی (ع)، حاضر به فروکاستن از عدالت امام علی (ع) هستند تا خود را هم‌تراز ایشان نشان دهند. این مقایسه، بدترین شکل مقایسه میان نظام اسلامی با حکومت امام علی (ع) است که با نادیده گرفتن جهات مثبت حکومت عدل علوی، تنها به برخی نقاط ضعف اشاره می کند تا پوششی برای نواقص و اشتباهات خود باشد. به نظر می رسد سخنان کسانی که از این مقایسه به تنگ آمده اند، ناظر به این بخش است.
 
آنچه در این میان در خور نگرش است اینکه وجود فساد در برخی ارکان نظام اسلامی، به معنای ناکارآمدی نظام نیست؛ بلکه فساد همواره و در هر حکومتی وجود داشته است و جز حکومت امام زمان (ع)، نمی توان توقع گسترش عدالت محض را در عالم داشت. اما این به معنای توجیه اشتباهات و کم‌کاری مسئولان نخواهد بود و آنها نمی توانند برخی اشکالات کارگزاران حکومت امام علی (ع) را مستمسک خود قرار داده و بر ناکارآمدی خود چشم بپوشند؛ زیرا در همین نظام اسلامی، مسئولان لایق و وظیفه‌شناسی وجود دارند که دل در گروِ خد‌مت صادقانه گذاشته و به بهترین نحو، وظائف خود را انجام می دهند و از هیچ تلاشی برای پیشبرد اهداف نظام اسلامی و تشکیل تمدن نوین اسلامی دریغ نمی کنند. 
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۰۲ ، ۰۹:۵۸
رسول چگینی

 درس گرفتن از قیام عاشورا یعنی گفتار و رفتار عاشورائیان را در زندگی فردی و اجتماعی، الگو و اسوه قرار دهیم. در نهضت عاشورا با قهرمانان و الگوهایی روبه رو هستیم که با گفتار و رفتار خود حادثه‏ای بس بزرگ آفریدند، حادثه‏ای که می‏توان برای شیعه و مسلمانان بلکه همه جهانیان الگوی مناسب و کارآمدی باشد.

البته این عبرت‌ها، مختص اردوگاه امام حسین (ع) نیست، بلکه با نگاهی به لشکر یزید، می‌توان از سرگذشت افراد زیادی پند گرفت و از پیمودن مسیر شقاوت دوری کرد.

یکی از عبرت‌هایی که در ماجرای کربلا وجود دارد، بازخوانی رفتار افرادی است که با موضع‌گیری‌های خود، نام خود را در بخشی از تاریخ کربلا ثبت کرده‌اند. در این بخش، به خاندانی به نام عبدالقیس اشاره می‌کنیم که یک خواهر و برادر، با انتخاب خود در دو سوی سعادت و شقاوت قرار گرفته‌اند.

قبیله عبدالقیس

عبدالقیس یکی از قبیله‌های بزرگ و ریشه‌دار عرب بود که تبار آن‌ها با هفت واسطه به عدنان یکی از دو شاخه اصلی عربی می‌رسید. این قبیله در بحرین و مناطق پیرامونی آن ساکن بودند. آنها بر دین مسیحیت با گرایش نِستوری بودند. اندکی قبل از سال پنجم هجری، گروهی از این قبیله با حضور در مدینه، اسلام را برگزیدند و منطقه آنان در بحرین، اولین منطقه ای بود که پس از مدینه، نماز جمعه در آنجا اقامه شد.[1] قبیله عبدالقیس عموماً شیعه بودند و افراد نادری در میان آنها، گرایش عثمانی داشتند.[2] امام حسین (ع) درباره آنان فرمود: «وعبد القیس خیر ربیعة»؛[3] امام صادق (ع) در زمان منصور عباسی، وقتی به کوفه آمدند در منطقه بنی عبدالقیس ساکن شدند.[4] احمد بن حنبل در فضیلت عبدالقیس این سخن را نقل کرده است: «إن خیر أهل المشرق عبد القیس.»[5]

این قبیله مورد اعتماد امیرالمومنین (ع) بود به گونه ای که در جنگ جمل، حضرت از آنان خواست که مرکب عایشه را به مدینه بازگردانند. افراد برجسته‌ای در این قبیله وجود داشتند که تا پای جان از اهل بیت (ع) دفاع کردند مانند صعصعة، زید و صیحه (سیحان) فرزندان صوحان العبدی که در جنگ جمل حضور داشتند و برخی به شهادت رسیدند.

در میان شهدای کربلا، نام شش تن از افراد این قبیله نیز دیده می‌شود: أدهم بن أمیة العبدی، سیف بن مالک، عامر بن مسلم، عبدالله بن یزید بن نُبیط، عبیدالله بن یزید بن نُبیط، یزید بن نُبیط العبدی.

در این میان، سرگذشت دو شخصیت دیگر از این قبیله قابل توجه است. اول ماریة بن مُنقذ العبدی و دوم مُرَّة بن مُنقِذ العبدی. برخی احتمال برادر و خواهر بودن این افراد را مطرح کرده‌اند که حتی اگر نتوان این ادعا را پذیرفت، اما آنچه که مسلم است، هر دو از یک قبیله بوده اند و نسبت خویشاوندی با هم داشته اند.

ماریه بن مُنقِذ؛ همگام با خدیجه کبری (س)

ماریة از شیعیان ثابت قدم بود که در همسر و فرزند او در جنگ جمل به شهادت رسیده بودند.[6] منزل او در بصره، به پایگاهی برای شیعیان تبدیل شده بود. طبری می گوید:

«اجتمع ناس من الشیعة بالبصرة فی منزل امرأة من عبد القیس یقال لها ماریة ابنة سعد- أو منقذ- أیاما، وکانت تشیع، وکان منزلها لهم مألفا یتحدثون فیه.»[7]

«شیعیان بصره در منزل زنی از قبیله عبدالقیس به نام ماریه دختر سعد (یا منقذ) جمع می‌شدند. او از شیعیان بود و منزلش محل تجمع و گفت وگوی شیعیان بود.»

در ماجرای قیام امام حسین (ع)، حضرت نامه ای به بزرگان بصره نوشت و آنها را به یاری و دفاع از حق دعوت کرد. وقتی ماریه از محتوای نامه با خبر شد، مردم را به خانه خود دعوت کرد و با گریه گفت: وای بر شما، من شنیدم که حسین فرزند دختر پیامبر (ص) از شما یاری طلبیده و شما او را یاری نکرده اید.

برخی این بهانه را آوردند که سلاح و مرکب ندارند، ماریه گفت: آیا مشکل شما این است؟ مردم گفتند بله؛ ماریه به کنیز خود گفت به درون حجره برو و فلان کیسه را برای من بیاور.

کنیز آن کیسه را آورد و ماریه از درون آن، دینار و درهم‌های فراوانی خارج کرد و به مردم داد و گفت: هر کسی هر مقداری که نیاز دارد، بردارد و به کمک مولای خود حسین بشتابد. از آن جمع، عده ای خود را به کربلا رساندند و توفیق شهادت در رکاب امام حسین (ع) را به دست آوردند.[8]

مُرَّة بن مُنقِذ؛ پرچمدار پدر، قاتل پسر!

مُرَّة بن مُنقِذ از یاران امام علی (ع) در جنگ جمل بود.[9] پدرش، منقذ بن نعمان، در جنگ جمل در سپاه امام علی(ع) پرچم‌دار قبیله عبدالقیس بود. وی هنگامی پرچم این قبیله را به دست گرفت که جمعی از پرچمداران قبیله مانند قاسم بن مسلم، زید بن صوحان، و صیحه بن صوحان به شهادت رسیدند. او پرچم را به دست فرزندش مُرّة بن منقذ داد و تا پایان جنگ، پرچم این گروه در دست مُرَّة بود.[10]

اما مُرَّة بر این حال خود باقی نماند. او در زمان امام حسین (ع) به لشکر عمر سعد پیوست و در جنایات کربلا، مشارکت کرد. وی در روز عاشورا نیزه‌ای بر حضرت علی اکبر (ع) زد و او از اسب به زمین افتاد.[11] در زیارت الشهداء مرة بن منقذ به عنوان قاتل علی اکبر(ع) لعن شده است.[12] هنگامی که مختار به جستجوی قاتلان امام حسین(ع) پرداخت، عبدالله بن کامل را با گروهی مأمور دستگیری مرة بن منقذ کرد. ابن کامل خانه مره را محاصره کرد.

مره سوار بر اسبش شد و به جنگ با افراد ابن کامل پرداخت. نیزه‌ای بر عبدالله شبامی، که از افراد ابن کامل بود زد و او را مجروح ساخت.[13] ابن کامل شمشیری بر دست راستش زد که آن را شکست اما قطع نشد. مره توانست از محاصره نجات پیدا کند. او به بصره رفت و به مصعب بن زبیر پیوست،[14] و تا آخر عمر دستش فلج بود.[15]

نکته قابل توجه اینکه منقذ دو برادر دیگر نیز داشت که در ماجرای کربلا حضور داشتند. رجاء بن مُنقِذ العبدی برادر دیگری بود که در سپاه عمر سعد حضور داشت. او جزء آن ده نفری بود که به طمع دریافت جایزه، اسب‌های خود را بر پیکر سید الشهدا (ع) دواندند.[16] وقتی مختار به آن‌ها دست یافت، دستور داد او را از دست و پا بر روی زمین میخکوب کنند و با اسب بر بدن او بتازند تا هلاک شود.[17]

رضی بن مُنقِذ العبدی نیز در کربلا با بُرَیر بن خُضَیر به پیکار برخاست. بُریر او را به زمین زد و بر روی سینه او نشست. اما او لشکریان عمر سعد را به کمک فراخواند و کعب بن جابر الأَزْدِی، بُریر را با نیزه ای به شهادت رساند و رضی را نجات داد.[18]

این یکی از عبرت‌های عاشورا است که بانویی با فداکاری و جانفشانی اینگونه نام خود را به عنوان یکی از یاوران امام حسین (ع) ثبت کرد و در طرف مقابل، افرادی که پیشینه خوبی در دفاع از حق داشتند، اما با پشت پا زدن بر گذشته، عذاب اخروی را برای خود خریدند و نام خود را جزء زیانکاران در ماجرای کربلا ثبت کردند.

 

 

 


[1] . ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، بیروت، دار المعرفة ،1379هـ، ج 8 ص 85.

[2] . ابن قتیبه دینوری، المعارف، القاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، الثانیة، 1992 م، ج 1 ص 339.

[3] . مجلسی، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403هـ، ج 65 ص 88.

[4] . شهید ثانی، الروضة البهیه، الأولی، ١٣٨٦هـ، ج 1 ص 33.

[5] . احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، بیروت، مؤسسة الرسالة، الأولی، 1403هـ، ج 2 ص 829.

[6] . الهاشمی الخطیب، ثمرات الأعواد، مکتبة الحیدریّة، ج 1 ص 169.

[7] . طبری، تاریخ طبری، بیروت، دار التراث، الثانیة، 1387 هـ، ج 5 ص 353.

[8] . الهاشمی الخطیب، ثمرات الأعواد، ج 1 ص 169.

[9] . طبری، تاریخ طبری، ج 5 ص 189.

[10] . مقریزی، امتاع الاسماع، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1420 هـ، ج 13 ص 247.

[11] . دینوری، اخبار الطوال، قاهره، دار إحیاء الکتب العربی، 1960م، ص 256.

[12] . ابن طاوس، اقبال‌الاعمال، ۱۴۱۶ق، ج۳، ص۷۴.

[13] . طبری، تاریخ الطبری، ج۶، ص۶۴.

[14] . بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۶، ص۴۰۹.

[15] . ابن اثیر، الکامل، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۲۴۳.

[16] . ابن شهر آشوب، المناقب، قم، انتشارات العلامة، 1379 هـ، ج 4، ص 111.

[17] . ابن طاووس، اللهوف، تهران، جهان، 1348 ش، ص 136.

[18] . طبری، تاریخ الطبری، ج 5 ص 432.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۰۲ ، ۱۰:۰۰
رسول چگینی

هشام بن محمد کلبی (از تاریخ نگاران و نسب شناسان بزرگ عرب م ۲۰۴ق) می گوید: ابوالهذیل (مردی از قبیله سکون) مرا از هانی بن ثبیت حضرمی حدیث کرد که او را در زمان خالد بن عبدالله قسری (از والیان کوفه، بین سال های ۱۰۵ تا ۱۲۰ ق) در مجلسی از حضرمیان، نشسته دیده است حالی که پیری سالخورده بود و از او می شنیده که می گفته است:

 من از جمله کسانی بودم که قتل حسین(ع) را شاهد بوده است، به خدا سوگند که من در میان گروهی ده نفره که همگی سوار بر اسب بودیم قرار داشتم و اسبها پرسه میزدند و من ایستاده بودم و در همین حال کودکی از خاندان حسین(ع) در حالی که عمودی از چوبهای خیمه ها را در دست داشت و شلوار و پیراهنی بر تنش بود و سخت هراسناک بود، بیرون آمد.
آن کودک به راست و چپ می نگریست و گویا من اکنون می نگرم به دو اشرفی که به دو گوشش آویزان بود و هر طرف که می نگریست آن گوشواره ها تکان می خورد.
در همین حال مردی با اسب بر او تاخت و چون به او نزدیک شد از روی اسب خود را کج کرد و قصد آن کودک را کرده، خود را به او رساند و با شمشیر او را دو نیم کرد!

هشام بن محمد کلبی گوید: آن مرد سکونی گفت: هانی بن ثبیت خودش قاتل آن کودک بوده است ولی چون او را مورد عتاب و نکوهش قرار دادند، این مساله را با کنایه (و بدون نسبت دادن به خودش) بیان کرد.

تاریخ طبری، ج 5 ص 449.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۰۲ ، ۱۰:۰۵
رسول چگینی