وبلاگ شخصی رسول چگینی

جستارهایی در تاریخ اسلام | امامت اهل بیت علیهم السلام | نقد وهابیت |

وبلاگ شخصی رسول چگینی

جستارهایی در تاریخ اسلام | امامت اهل بیت علیهم السلام | نقد وهابیت |

پیوندها

۴ مطلب در مرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم
«وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (توبه: 100)»

با سلام و احترام خدمت علما و اساتید دارالعلوم زاهدان

اخیرا بیانیه ای از سوی این مرکز علمی منتشر شده که اعتراض خود را نسبت به توهین به جایگاه معاویة بن ابی سفیان ابراز داشته اید. 

نیک می دانید که در طول تاریخ، سخن درباره معاویه همواره با چالشهایی همراه بوده است؛ زیرا برخی با نادیده گرفتن اقدامات پر فراز و نشیب معاویه در طول 78 سال زندگی، تنها به وقایع مربوط به 2 سال و اندی توفیق هم صحبتی او با پیامبر(ص) بسنده کرده و صِرف صحابه بودن او را، دلیلی برای توجیه اشتباهات معاویه می دانند؛ اشتباهاتی که موجب کشته شدن بیش از ۷۰ هزار نفر از مسلمانان در جنگ صفین شد، استنکاف به خلافت خلیفه مشروع نهادینه شد، صلح نامه لازم الاجراء با امام حسن(ع) خلیفه مشروع زیر پا نهاده شد، خلافت اسلامی به سلطنت تبدیل شد و بدعتهای ناپسندی مانند موروثی شدن سلطنت رسم شد، داماد و پسر عموی پیامبر(ص) که دوستی او نشان ایمان و دشمنیش نشان نفاق بود، به صورت علنی در منابر شام دشنام داده می‌شد، عایشه همسر پیامبر خدا(ص) با توطئه او سر به نیست شد، روایات جعلی و دروغین، آمیخته با آموزه های اسلام شد و سنت رسول خدا(ص) به تاراج رفت، و در یک جمله قرائت جدیدی از اسلام نمایان شد که به تقابل با منهج اسلام اصیل پرداخت؛ منهج جدیدی که حتی بنی عباس که جنایتهای زیادی علیه شیعیان مرتکب شدند، قبر معاویه و فرزندش یزید را تخریب کرده و استخوانهای آنها را آتش زدند!

 اکنون از فراز 1400 سال فاصله زمانی، شما به عنوان عالمان دین که وظیفه بیان حقایق و ترسیم راه هدایت و رستگاری را به عهده دارید، خواهان چشم پوشی بر این جنایات هستید و راه دستیابی مسلمانان به حقیقت دین و اسلام را منحرف می سازید. چگونه است کسی که از دیدگاه شما نه اهل بیعت رضوان است، نه در زمره عشره مبشره، بلکه فرمانده فئه باغیه ای بود که رسول الله(ص) از سرکشی آنان خبر داده بود، امروز زمزمه تقدس و شرافت او را سر میدهید؟! چگونه است که رفتارهای غیرقابل توجیه او، حتی صدای اعتراض برخی هم‌کیشان شما را درآورده، اما شما امروز او را خط قرمز خود می دانید؟! 

آری ما نیز یقین داریم که سبقت گیرندگان و مهاجران نخستین و پیروان راستین ایشان در بهشت جاودان سکنی می گزینند اما تردیدی نداریم همان خدایی که رضوان خود را برای ایمان آورندگان به پیامبر خاتم(ص) آراسته است، هیچ تفاوتی میان بندگان خود نمی گذارد و ثواب و عقاب را بر اساس کردار انسانها لحاظ می کند. او مقام عصمت را به برگزیدگانش عطا کرده و هیچ تضمینی به بهشتی شدن بنده ای نداده است؛ چه اینکه این تضمین برای غیر معصومان، مفسده انگیز است و طبیعت جایز الخطا بودن انسان را تحت شعاع قرار می دهد.

آیه ای که مطلع این نامه متبرک به آن شده و شما نیز بدان استناد کرده اید، از این حقیقت پرده بر می دارد. آنجا که خداوند متعال پیروی از سابقون و مهاجرون را مشروط به پیروی نیکو و پسندیده کرده است! اکنون از شما می پرسیم که آیا می توان چشم بر همه رویدادهای زندگی معاویه بست و به صرف دو سال مصاحبت او با پیامبر(ص)، وی را معصوم از خطا دانست و اشتباهات او را نادیده گرفت؟ آیا خداوند متعال از شما پیمان نگرفته که حقایق را بدون تعصب و جانبداری، به دوستداران قرآن و اسلام بیاموزید تا لذت ایمان حقیقی را بچشند؟ آیا شما که لباس دین بر تن کرده اید، می توانید نسبت به این کتمان حقایق، پاسخگو باشید؟!

امروز ما از عمق جان به ضرورت وحدت میان جامعه اسلامی باور داریم اما همچنین می دانیم که سنت خداوند بر این تعلق گرفته که حق همواره پیروز گردد و حقیقت پشت ابرهای تعصب و لجاجت مخفی نماند. پس لازم می دانیم بدون بیان توهین و ناسزا، حقیقت را بر قلبهای تشنه مردمان آزرده از زرق و برق دنیای مادی، سرازیر کنیم و اعتلای پرچم توحید در سراسر عالم را نظاره‌گر باشیم.

والسلام علی من اتبع الهدی

رسول چگینی
۲۸ مرداد ۱۴۰۱
قم المقدسه

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۰۱ ، ۰۹:۲۹
رسول چگینی

متأسفانه برداشتهای نادرست از آموزه های دین، از آفتهایی است که امروزه از سوی عمامه به‌سرهای زیادی مشاهده میشود. آگاهی ناقص، اطلاعات نادرست و پیروی از تمایلات نفسانی دست به دست هم داده تا حرفهایی از سوی این دسته شنیده شود که هر انسان آگاهی را به تعجب وا می دارد.

برای نمونه مشاهده می کنید که در کانال یکی از این افراد (مهدی مسائلی)، برای ابراز مخالفت با مجالس عزاداری، حتی اولیات فهم متن را کنار گذاشته و با تفسیری نادرست، در صدد انکار مجالس عزاداری اهل بیت(ع) غیر از سید الشهدا(ع) است.

وی در این مطلب اذعان می کند در حدیث معروفی که امام باقر(ع) وصیت کردند که پس از شهادتشان، تا ده سال مجلس عزاداری در منا برگزار شود، مراد حضرت عزاداری نبوده بلکه ذکر فضائل بوده است!

مهمترین دلیل بروز این برداشت اشتباه، فهم نادرست از معنای عزاداری است. عزاداری مانند واژه‌های صلات، حج و زکات اصطلاحی شرعی نیست که شناخت آن نیاز به تعریف شارع داشته باشد بلکه واژه‌ای است آیینی که نشان‌دهنده رفتار و مراسم خاصی است که در مواقع خاص توسط اقوام و ملل گوناگون انجام می‌شود. مهمترین شاخصه عزاداری، وجود عنصر گریه در آن است. بنابراین هرگاه پس از وفات کسی، شخصی یا گروهی گرد هم جمع شوند و با نام و یاد متوفی، بگریند، این عمل آنان عزاداری به شمار می آید.

بر این اساس هر واژه ای که بر گریه در فراق متوفی دلالت دارد، نوعی عزاداری محسوب می شود. بکاء، ندبه، نیاحه، جزع از الفاظی هستند که بر گریه دلالت دارد. در نتیجه هرگاه این الفاظ استعمال شود، معنای عزاداری از آن فهمیده می شود. البته در این میان برخی از موارد مورد نکوهش قرار گرفته است مانند نیاحه و جزع نامشروعی که بوی شکوه و گلایه از قضا و قدر الهی دارد.

نکته قابل توجه اینکه لغت شناسان برای تعریف ندبه و نیاحه، از یک قید استفاده کرده اند که باعث شده نویسنده آن مطلب، دچار این اشتباه شود و آن اینکه گفته اند ندبه و نیاحه به ذکر فضائل و نیکیهای متوفی همراه است. نویسنده گمان کرده چون در اینجا ذکر فضائل است، پس دیگر عزاداری نیست، در حالی که این قید برای خارج کردن سنت ناپسند جاهلی بوده که به ذکر مثالب و بدی‌های متوفی می پرداختند. در حقیقت ندبه و نیاحه، یعنی گریه ای که همراه با ذکر فضائل است و این همان عزاداری مرسومی است که امروزه از سوی شیعیان انجام می شود.

در نتیجه این حدیث دلالت بر این دارد که سه روز برای امام باقر(ع) در منا مجلس عزاداری برگزار کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۰۱ ، ۰۸:۴۸
رسول چگینی

برنامه سوره مورخه چهارشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۱ که با عنوان «مسلم بن عقیل در کوفه؛ مأموریت و دستاورد» به روی آنتن رفت، میزبان جناب آقای دکتر محمد حسین رجبی دوانی بود. ایشان در بخشی از این برنامه به واکاوی یک رفتار مسلم بن عقیل پرداخت که سؤالات زیادی را به وجود می آورد.

موضوع مورد بحث، ماجرای حضور مسلم بن عقیل در خانه هانی بن عروه بود که وقتی مسلم و هانی و شریک بن حارث همدانی با خبر شدند که عبیدالله بن زیاد قصد عیادت شریک را دارد، تصمیم گرفتند در یک فرصت مناسب، او را به قتل برسانند. اما وقتی عبیدالله به منزل هانی آمد و مشغول گفتگو با شریک شد، مسلم بن عقیل که در گوشه ای مخفی شده بود، هیچ اقدامی برای قتل عبیدالله انجام نداد و او به سلامت از منزل هانی خارج شد. وقتی شریک از مسلم علت این تعلل را پرسید، مسلم گفت: به دو دلیل اقدام به قتل غافلگیرانه عبیدالله نکردم: اول: هانی از اینکه این قتل در خانه او اتفاق افتد، راضی نبود؛ دوم: پیامبر اکرم(ص) از قتل غافلگیرانه نهی کرده است.

دکتر رجبی دوانی با اشاره به اینکه قدیمی‌ترین نقل این حدیث مربوط به همین ماجرا است، با استناد به سیره رسول خدا(ص)، تناقض سیره پیامبر(ص) با این حدیث را نمایان می سازد و می گوید:

«ما در سیره خود پیامبر(ص) می بینیم که اینگونه نیست. پیامبر اکرم(ص) چندین بار برای از بین بردن دشمنان عنودی که در پی ضربه زدن به اسلام بودن، افرادی را فرستادند و غافلگیرانه کشتند.»

ایشان سپس با ذکر مواردی از دستور به قتل غافلگیرانه توسط پیامبر(ص)، افزون بر بی اعتبار دانستن حدیث رسول خدا(ص) مبنی بر حرمت قتل غافلگیرانه، این اقدام مسلم بن عقیل را زیر سؤال برده و می گوید:

«آن شاعر مهمتر بود که پیامبر(ص) فرمود او را باید کشت یا ابن زیاد که دارد مسیر آینده اسلام را تغییر می دهد؟! آنجا اگر می زدنش کار تمام بود.»

در مجموع از بیانات دکتر رجبی دوانی این نکته برداشت می شود که مسلم بن عقیل، در این مقطع تاریخی، تصمیم نادرستی گرفت و اگر همانجا، عبیدالله بن زیاد را به قتل می رساند، شاید دیگر شاهد وقوع جنایات کربلا نبودیم.

این سخن ابهامات زیادی را به وجود می آورد از جمله اینکه مسلم بن عقیل را در این ماجرای تاریخی، خطاکار بدانیم و اگر بپذیریم مسلم بن عقیل در آن مقطع، تصمیم نادرستی گرفت، این عدم فعل او، در سرنوشت اسلام تأثیرگذار بوده است؛ در نتیجه نمی توان او را به کلی تبرئه کرد! دست‌کم باید نسبت به این اقدام اشتباه خود پاسخگو باشد چونکه عملی را انجام نداد که می بایست انجام دهد و نتیجه آن، به شهادت رسیدن امام معصوم بوده است! طبق برداشت دکتر رجبی دوانی، اگر مسلم تصمیم درستی گرفته بود، جنایات کربلا واقع نمی شود و حتی اگر هم قیام امام حسین(ع) به نتیجه نمی رسید، اما حداقل این اتفاقات به تأخیر افتاده و ممکن بود واقع نشود. هر انسان عاقلی با شنیدن این عبارت نتیجه می گیرد که مسلم بن عقیل در این ماجرا دخیل و شریک بوده است و لو به این مقدار که شهادت امام حسین(ع) را به تأخیر نینداخت! با نگاهی به نظرات بینندگان در صفحه فضای مجازی این برنامه که این بخش از سخنرانی دکتر دوانی را منتشر ساخته، فراگیری این برداشت بر همگان ثابت می شود.

 

به منظور پاسخ به این سخن دکتر رجبی دوانی، بیان مقدماتی ضروری است:

۱. اعتبار حدیث: محتوای حدیث «الایمان قید الفتک» در دو کتاب از کتب اربعه شیعه نقل شده است. مرحوم کلینی و شیخ طوسی با سند مرسل آن را به نقل از امام صادق(ع) از رسول خدا(ص) اینگونه نقل کرده اند:

«قد نهی رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله عن الفتک.» (کلینی، الکافی، ج ۷ ص ۳۷۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج ۱۰ ص ۲۱۴)

این حدیث در منابع اهل سنت با عبارت «الایمان قید الفتک» از طرق متعددی از رسول خدا(ص)نقل شده است از قبیل: امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع)، ابوهریره، زبیر بن عوام، عمرو بن حَمِق، معاویه بن ابی سفیان، عثمان بن عفان، انس بن مالک. با توجه به شواهد این حدیث در منابع اهل سنت، نمی توان اصل این حدیث را غیر معتبر دانست.

 

۲. دلالت حدیث: عنصر اصلی در این حدیث واژه «فتک» است. مرحوم مجلسی در بحارالانوار به نقل از جوهری، فتک را چنین تعریف می کند:

«و قال الفتک: أن یأتی الرجل صاحبه و هو غارّ غافل حتی یشدّ علیه فیقتله و فی الحدیث قیّد الایمان الفتک, لایفتک مؤمن»

فتک آن است که شخصی کسی را که نزد اوست و غافل است (از نیت آن شخص) مورد حمله قرار دهد و به قتل رساند و در حدیث آمده است که ایمان, فتک را قید و بند زده است (اجازه انجام فتک را نمی دهد) و مؤمن اقدام به فتک نمی کند. (مجلسی، بحار الانوار، ج ۲۸ ص ۲۵۹).

طریحی نیز در مجمع البحرین به نقل از قاموس, معنایی نزدیک به معنای جوهری را ارائه می کند، البته با عدم حصر معنای فتک در قتل و تعمیم صدق فتک بر مجروح ساختن دیگری. طریحی می گوید:

(… انتهز منه فرصه فقتله او جرحه مجاهره او اعم) (طریحی، مجمع البحرین، ج ۳ ص ۳۵۷).

 

در این بیان دو ویژگی برای فتک ذکر شده است:

نخست اعم بودن آن از قتل و صدق بر جرح علاوه بر قتل؛ و دیگری در چگونگی اقدام به فتک است که می تواند در خفا صورت گیرد یا آشکارا.

این عمل (اقدام به فتک) در عرب جاهلی رواج داشت، اما پیامبر اکرم(ص) آن را ممنوع کرد. علامه مجلسی در بحارالانوار موارد متعددی از ممنوع ساختن فتک از جانب پیامبر(ص) نقل کرده است که نفس اقدام ناگهانی و ناجوانمردانه برای قتل، مذموم و ممنوع است و علت ممنوعیت، ایمان دانسته شده است؛ یعنی انسان مؤمن باتوجه به سجایای اخلاقی و تعالیم اسلامی، به عملی این چنین ناجوانمردانه اقدام نمی کند. (مجلسی، بحار الانوار، ج ۲۸ ص ۲۲۸ ـ ۲۵۹؛ ج ۴۴ ص ۲۴۴؛ ج ۴۷ ص ۱۲۷)

۳. اقدامات مشابه در سیره پیامبر(ص): دکتر دوانی برای اثبات نادرستی حدیث مزبور، به سیره رسول الله(ص) اشاره می کند که ایشان دستور به قتل غافلگیرانه چند تن از سران کفار و مشرکین داده اند. این استناد ایشان برای بی اعتبار نشان دادن حدیث «الایمان قید الفتک» است. با توجه به اینکه در سطور بالا، اعتبار این حدیث را از منابع شیعه و سنی نشان دادیم، لازم است چرایی این دستورات پیامبر(ص) را مورد بررسی قرار دهیم. قبل از آن لازم است دو شاهد تاریخی را در نظر داشته باشیم:

اول) دستور پیامبر(ص) پس از هجرت بوده است: تمام مواردی که در تاریخ دستور قتل غافلگیرانه پیامبر(ص) نقل شده، مربوط به زمانی است که حضرت در مدینه به سر می بردند. یعنی هیچ یک از این دستورات در زمان حضور پیامبر(ص) در مکه نبوده است. تفاوت اصلی این دو زمان، آشکار شدن دشمنی و عداوت است که در ادامه توضیح بیشتری خواهیم داد.

دوم) موارد یاد شده، از سران مشرک یا یهود بوده اند: تمام افرادی که دکتر رجبی دوانی نام برده اند مربوط به یهودیان عهدشکنی است که دشمنی خود را علنی کرده اند از قبیل: ابوعکف، عصماء بنت مروان، کعب بن اشرف و ابن سنینه. البته افراد دیگری نیز در این میان وجود دارند که آنان نیز به عنوان بزرگان مشرک شناخته می شوند مانند عقبة بن ابی معیط که برخی قتل او را غافلگیرانه دانسته اند.

 

با در نظر گرفتن این دو شاهد تاریخی، به سراغ تحلیل چرایی دستور رسول الله(ص) می رویم:

الف) این دستورات در فضای جنگ بوده است: دستوارت پیامبر(ص)، در فضای جنگ و دشمنی علنی انجام شده است. هیچیک از این اقدامات در زمان حضور پیامبر(ص) در مکه که هنوز جنگ علنی آغاز نشده، روی نداده است. به همین دلیل، سیره نویسان این اقدامات را به عنوان «سریه» ثبت کرده اند، این بدین معناست که تلقی تمام سیره نویسان از این اقدامات، اقداماتی جنگی و داخل در قواعد جنگ و فنون نبرد است، نه ترور و اقدام علیه اشخاص و اموال به صورت غافلگیرانه. آن چه از پیامبر(ص) در تمام این غزوات و سرایا نقل شده است، حاکی از الزام فرماندهان و مجاهدان مسلمان به رفتار انسانی و عدم تعرض به دو طائفه است: یکی غیرنظامیان اعم از زن و مرد و پیر و جوان؛ و دیگری نظامیان دشمن که اظهار اسلام کنند. به همین دلیل نقل شده وقتی عمیر بن عدی مأمور قتل عصماء بنت مروان شد، او شبانه به خانه عصماء رفت. عصماء خوابیده بود و فرزندش را در آغوش گرفته بود. عمیر فرزند را از سینه عصماء دور کرد و عصماء را کشت.

ب) غافلگیری به معنای بی خبری مطلق است: همانگونه که بیان کردیم قتل غافلگیرانه به معنای این است که شخصی را بدون آگاهی و اطلاع مورد حمله قرار دهد و به قتل برساند. آگاهی و اطلاع مورد نظر در این حدیث این است که از قبل هیچ اطلاعی به شخص مقتول داده نشود و او کاملاً بی خبر باشد؛ اما در مواردی که از پیامبر(ص) نقل شده، افراد مورد نظر در فضای جنگ علنی بوده و یا نقض عهد کرده اند.

بی تردید اظهار دشمنی مشرکان و پیمان شکنی یهودیان به معنای اعلام جنگ علنی است و با بروز این نقض عهد، نمی توان دیگر این قتلها را غافلگیرانه نامید.

بدیهی است کسی که عهد و پیمان خود را می شکند، از عواقب این کار خود آگاه است و احتمال هرگونه خطری را به جان خریده است. در نتیجه دستور رسول الله(ص) نسبت به افراد یاد شده، با اطلاع و آگاهی کلی بوده با بی خبری مطلق همراه نبوده است.

ج) دستور پیامبر(ص) نسبت به غیر مسلمانان بوده است: افرادی که به دستور پیامبر(ص) به قتل رسیدند، نه تنها مسلمان نبودند، بلکه حتی به عنوان سران نفاق نیز شناخته نمی شدند. یعنی حتی مسلمانان ظاهری که با کفار قریش و یهود مدینه همکاری می کردند و در ضدیت با اسلام بودند نیز مورد هدف قرار نگرفتند؛ به رغم اینکه جرمشان ظاهراً از کفار و یهود سنگین تر بود؛ زیرا از درون جامعه اسلامی و از پشت خنجر می زدند. اما هیچگاه پیامبر(ص) دستور به قتل غافلگیرانه آنان ندادند. در حالی که ایشان با علم غیبی که داشتند، از باطن این افراد و توطئه هایی که در نظر داشتند، آگاه بودند و در سالهای آخر حیات، قدرت کافی برای از بین بردن این افراد به صورت مخفیانه داشتند، به گونه ای که کسی از قتل آنان آگاه نشود؛ اما هرگز اقدام به این عمل نکردند؛ زیرا این اقدام را با روح ایمان سازگار نمی دانستند و از آن منع کردند.

 

۴. چرایی اقدام مسلم بن عقیل: با توجه به نکات یاد شده، می توان به خوبی علت اقدام مسلم بن عقیل را درک کرد. با وجود اختلاف در سن مسلم هنگام شهادت، اما قطعی است که او دوران پیامبر(ص) را درک نکرده است و از همه رویدادهای زمان شکل‌گیری حکومت پیامبر(ص) خبر نداشته است. اما این سخن پیامبر(ص) را شنیده بود که ایشان از قتل غافلگیرانه نهی کرده اند. ممکن است او روایات زیادی را شنیده بود که پیامبر(ص) لشکریان اسلام را به رعایت حدود اسلام در جنگ سفارش کرده بود از جمله فرموده بودند:

«کسی را به غل و زنجیر نکشید، مُثله نکنید، درنبرد مکر و فریب به کار نبندید، پیران فرتوت و کودکان و زنان را نکُشید، و درختان را قطع نکنید مگر که ناچار شوید.» (بحار الانوار، ج ۱۹ ص ۱۷۷)

همچنین به فرض حضور او در جنگ صفین، مسلم شاهد رعایت اخلاق و جوانمردی از سوی امیرالمؤمنین علی(ع) بوده است که پس از اینکه لشکر معاویه، آب را بر سپاهیان کوفه بستند، وقتی یاران حضرت علی(ع) توانستند بر شریعه فرات مسلط شوند، هرگز اقدام متقابل انجام ندادند و اجازه دسترسی به آب را به لشکریان شام دادند. همچنین او شاهد جوانمردی امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در رعایت مفاد صلح‌ با معاویه بود در حالی که معاویه، نسبت به این صلح‌نامه بی‌توجه بود. همه این موارد، از او جنگاوری دین‌دار ساخته بود که می دانست اسلام، دین اخلاق و عقلانیت است و حتی اگر عناد دشمنان موجب برانگیخته شدن آتش جنگ شود، اما نباید حدود لحظه ای از شرعی تجاوز کرد و همواره باید اخلاق را سرلوحه اعمال قرار داد.

 

نتیجه:

بر این اساس باید میان اقدام مسلم بن عقیل با دستورات پیامبر اکرم(ص) تفاوت قائل بود. اگرچه ممکن است عبیدالله به جهت جنایاتی که تا آن زمان مرتکب شده بود و نیاتی که برای آینده داشت از یهودیان پیمان‌شکن به مراتب پلیدتر باشد، اما او در ظاهر مسلمان بود و شهادتین را بر زبان جاری ساخته بود. اسلام همواره بر مراعات ظاهر حال تأکید کرده و از هرگونه قتل و تجاوزی علیه مسلمانان ظاهری بر حذر داشته است. البته با نگاهی به سخن مسلم بن عقیل فهمیده می شود او به دلیل مراعات این اسلام ظاهری، از قتل عبیدالله منصرف شد؛ زیرا استناد او به روایت پیامبر(ص)، با قید «ایمان» است و مراد از ایمان در این روایت، اسلام است. در نقل طبری اینچنین آمده است:

«فخرج مسلم، فَقَالَ لَهُ شریک: مَا منعک من قتله؟ فَقَالَ: خصلتان: أما إحداهما فکراهة هانئ أن یقتل فِی داره، [وأما الأخری فحدیث حدثه الناس عن النبی ص: أن الإیمان قید الفتک، وَلا یفتک مؤمن،] فَقَالَ هانئ: أما وَاللَّهِ لو قتلته لقتلت فاسقا فاجرا کافرا غادرا.»

مسلم از مخفیگاه بیرون آمد، شریک به او گفت: چرا او را نکشتی؟ مسلم گفت به دو دلیل: اول اینکه هانی از اینکه عبیدالله در خانه او کشته شود، کراهت داشت؛ دوم به دلیل حدیثی که مردم از پیامبر(ص) نقل می کنند که فرمودند: ایمان مانع از قتل غافلگیرانه می شود و مؤمن غافلگیرانه نمی کشد. هانی گفت: به خدا سوگند اگر او را می کشتی، یک انسان فاسق فاجر کافر غادر را کشته بودی. (تاریخ طبری، ج ۵ ص ۳۶۳)

این بدان معنا است که مسلم به جهت اینکه عبیدالله در ظاهر مسلمان بود، از قتل او به صورت غافلگیرانه اجتناب کرد به همین دلیل شریک به او گفت که اگرچه او در ظاهر مسلمان است اما در واقع او فاسق فاجر کافر غادر است.

افزون بر مطالب یاد شده در چرایی اقدام مسلم بن عقیل برای عدم قتل عبیدالله بن زیاد، ذکر این نکته نیز ضروری است که حتی اگر قتل عبیدالله به عنوان قصاص لازم می بود، این حکم باید از سوی حاکم شرع که امام معصوم است، صادر شود. دستوراتی که از اهل بیت(ع) برای قتل غافلگیرانه برخی از دشمنان ایشان نقل شده است، در این راستا تفسیر می شود؛ بدین معنا که ایشان خود حاکم شرع و آگاه به امور بودند و با فراهم شدن شروط ارتداد، حق صدور دستور قتل داشته اند.

در پایان از خداوند متعال خواستاریم شفاعت حضرت مسلم بن عقیل را نصیب همه دوستداران اهل بیت(ع) بگرداند. آمین.

رسول چگینی

۷ محرم الحرام مصادف با ۱۴مردادماه ۱۴۰۱/ قم مقدسه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۰۱ ، ۰۸:۳۲
رسول چگینی

جناب آقای ازغدی با استناد به روایتی از منابع اهل سنت بیان می کند:
اگر خلفای صدر اسلام بودند، در کربلا طرف یزید نبودند!

این ادعا به دلائلی قابل اثبات نیست:
۱. طبق مبنای مذاهب اربعه اهل سنت، خروج بر حاکم جایز نیست و حتی اگر حاکم جائر باشد، نباید علیه او اقدام کرد:
اکثر علماء نظرشان این است که صبر بر طاعت حاکم جائر بهتر است از خروج و شورش بر علیه او
الجامع لاحکام القرآن قرطبی، ج۲، ص۱۰۹.

بر این اساس قیام امام حسین(ع)، در دستگاه فکری اهل سنت خروج بر حاکم محسوب می شود:
ابن العربی تصریح کرده:
اگر کسی آمد در برابر امام حسین ایستاد و امام حسین را به قتل رساند، دلیلش روایتی بود که از جد امام حسین که مهیمن بر رسل است و رسالتش بر تمام انبیاء هیمنه دارد و مشرف است و خبر به فساد امت داده است و تحذیر کرده از این‌که مردم در فتنه‌ها داخل شوند، حدیث شنیده است.
ابن العربی، العواصم من القواصم، ص ۲۳۲٫

بنابراین اگر شیخین در زمان امام حسین(ع) بودند، در راستای مبنایی که ساخته بودند، باید در صف لشکریان یزید می بودند.
در بالاترین درجه حسن ظن باید گفت آنان جزء ساکتانی بودند که خود را از حضور در معرکه کربلا کنار کشیدند مانند عبدالله بن عمر، مروان بن حکم، عبدالله بن عباس.

۲. ممکن است این سخن جناب ازغدی، به جهت بعید دانستن انجام چنین جنایاتی از صحابه باشد. در پاسخ باید گفت اقدامات صحابه‌هایی هم‌تراز شیخین نیز در جنایاتی شبیه به ماجرای کربلا، ثبت شده است. بنابراین صحابه بودن مانع از انجام این جنایات نمی شده است. جنایاتی که یزید بن معاویه در واقعه حرّه انجام داد که لشکر او به فرماندهی مسلم بن عقبه بیش از ۴۰۰۰ نفر را در مدینه کشت و ۱۰۰۰ فرزند نامشروع به دنیا آمد، سفارشی بوده که پدرش معاویه به او کرده بود:
ابن حجر می گوید: ابن ابۍ خیثمه با سند صحیح تا جویریه بن اسماء روایت ڪرده که شیوخ اهل مدینه را شنیدم که می‌گفتند: «وقتۍ نزدیک مرگ معاویه شد، یزید را خواند و به او گفت، برای تو از اهل مدینه روزی است! [بر تو شورش خواهند ڪرد] پس اگر انجام دادند، مسلم بن عقبه را برای آنها بفرست».
فتح الباری ابن حجر ج ۱۳ ص ۷۰.

۳. در کنار همه این موارد، روایاتی که در منابع شیعه است، گویای شریک قتل بودن شیخین در ماجرای کربلا است. امام حسین(ع) داخل قتلگاه فرمودند:
فلما امتلأت لطخ بها رأسه ولحیته وقال هکذا أکون حتى ألقى جدی رسول الله وأنا مخضوب بدمی وأقول یا رسول الله قتلنی فلان وفلان.

 

 

تکمله

▪️ برخی نسبت به پاسخ ارائه شده، این اشکال را مطرح کرده اند که قاعده فقهی حرمت خروج بر خلیفه مسلمین، در قرن دوم و سوم هجری در مذاهب فقهی اهل سنت گسترش یافت، بنابراین نمی توان به این قاعده استناد کرد!
همچنین شیخین این تفاوت را با یزید دارند که آنها مراعات ظاهر می کردند و از ارتکاب جنایات پرهیز داشتند!

 در پاسخ باید گفت:
باورهای کلامی عامه در قرن سوم مدوّن شد، اما تدوین این باورها، برپایه روایاتی بوده که توسط صحابه نقل شده است. در حقیقت روایاتی که صحابه نقل کردند، زمینه شکل گیری مذاهب اهل سنت را فراهم کرد اما این به معنای آن نیست که سرچشمه چنین مبانی کلامی، در سده های پیش وجود نداشته است.

▫️بر پژوهشگران پوشیده نیست که روایات مربوط به حرمت خروج علیه حاکم ظالم و جائر، در زمان بنی امیه ترویج شد و در سده های بعد، به عنوان یک عقیده کلامی و فقهی در میان اهل سنت نهادینه شد. بنابراین چنین عقیده ای در سال ۶۱ هجری و زمان قیام امام حسین(ع) در میان خواص و حامیان حکومت وجود داشته است. به همین دلیل بود که عبدالله بن عمر، امام حسین(ع) را از این قیام برحذر داشته و توصیه به مماشات و همراهی با حکومت می کرد. ابوبکر ابن العربی (م ۵۴۳هـ) از علمای اهل سنت نیز همین برداشت را از قضیه داشته و بیان کرده علت به شهادت رساندن امام حسین(ع)، خروج ایشان علیه دستگاه حکومت بوده است.

▫️با توجه به اینکه فرض مطرح شده توسط آقای ازغدی این است که شیخین در زمان امام حسین(ع) یعنی سال ۶۱ حضور داشته باشند، طبیعی است که آنان نیز جزء خواص جامعه بوده اند و در راستای حمایت از دستگاه حاکم اقدام می کردند. اگر هم به کمک یزید نمی شتافتند، دست‌کم جزء ساکتان این اتفاق بوده اند. در متن پاسخ نیز اشاره شده که در خوشبینانه ترین حالت، باید آنان را جزء ساکتان واقعه کربلا دانست. این خود بر خلاف سخن آقای ازغدی است زیرا ایشان با استناد به روایتی از منابع اهل سنت، مدعی شده که شیخین در سپاه امام حسین(ع) حضور می یافتند.

▫️اما اینکه شیخین ملاحظه حفظ ظاهر می کردند، به نحو کلی صحیح نیست؛ زیرا آنان در ماجرای غصب خلافت و شهادت حضرت زهرا(س)، حفظ ظاهر نکرده و دختر رسول الله(ص) را مدتی پس از وفات پیامبر(ص) در مدینه و در مقابل دیدگان ده‌ها صحابه مورد جسارت و توهین قرار دادند! آیا شهادت امام حسین(ع) به عنوان اصلی ترین رقیب دستگاه خلافت در تصدی این منصب، در بیابانهای کربلا و به پشتوانه قاعده حرمت خروج علیه حاکم، برای آنان دشوار بوده است؟!

 

 

 

نقدی بر ردّیه پیرامون حضور شیخین در سپاه امام حسین(ع)

پس از انتشار پاسخ بنده به ادعای جناب آقای رحیم‌پور ازغدی درباره حضور شیخین در لشکر امام حسین(ع)  یکی از کانالهای تلگرام به آن واکنش نشان داده و ردّیه ای علیه آن منتشر کرده است.

به منظور استفاده بیشتر مخاطبان عزیز و دستیابی به دیدگاه صحیح در این مسأله، ردّیه مذکور آورده می شود و در ادامه به نقد و بررسی آن می پردازیم.

 

متن ردّیه منتشر شده

 چند نکته درباره این جوابیه عرض میکنم:

1- در ابتدا گفته است «طبق مبنای مذاهب اربعه اهل سنت، خروج بر حاکم جایز نیست» بعد به سخن قرطبی استناد کرده است در حالیکه در سخن قرطبی چیزی از «عدم جواز» مشاهده نمی شود و صرفا «اولویت»  صبر بر خروج است آنهم به جهت مفاسدی که برای خروج ذکر شده است و قرطبی به آنها تصریح کرده ولی نویسندگان این بیانیه آنرا ذکر نکردند تا مبادا ذهن خواننده درگیر دفاعیاتی شود که اهل سنت برای ترجیح عدم خروج گفته اند. درستی یا نادرستی دلایل مطرح شده برای اولویت صبر بر خروج، یک بحث است و تقطیع و گزینشی عمل کردن در نقل مدعای دیگران یک بحث دیگر. اکنون اشکال ما به بنیاد امامت، نقطه اول است نه دوم.

2-  نوشته است :«بر این اساس قیام امام حسین(ع)، در دستگاه فکری اهل سنت خروج بر حاکم محسوب می شود» این عبارت دقیق نیست چون قیام امام حسین و عصیان ایشان از بیعت با یزید امری بدیهی و آشکار است و مختص دستگاه فکری اهل  سنت نیست و همه مسلمین قبول دارند ایشان بر حاکم، خروج کرده است. بحث در جواز و صحت یا عدم جواز این خروج است.

3- نویسنده سپس سخنی از ابن العربی مالکی(م ۵۴۳ ق) نقل کرده که به تخطئه قیام امام پرداخته است. ما عرض میکنیم در هر مذهبی، اقوال و آراء و فتاوای شاذ وجود دارد و رای قاضی ابن العربی هم یکی از این شذوذات است. چرا بنیاد امامت و نویسندگاه این متن انگشت روی رای او گذاشته و آنرا به همه اهل سنت نسبت داده اند؟ محققان میدانند که این سخن ابن العربی با نقدهایی از سوی خود اهل سنت مواجه شده است از جمله نقد مناوی و ابن حجر هیتمی و سیوطی و آلوسی. نویسندگان بنیاد امامت چرا اسمی از منتقدان ابن العربی نمی آورند؟ تفتازانی در شرح العقائد النسفیة صریحاً یزید و اعوان و انصارش را لعن کرده است. احمد حنبل لعن یزید را به قرآن مستند کرده است(تفسیر روح المعانی آلوسی  ج ۲۶ ص ۷۲) سبط بن جوزی از ابن عقیل حنبلی نقل کرده که اشعار یزید دلالت بر کفر و زندفه او دارد( تذکره الخواص  ج ۲ ص ۲۷۸) کیاهراسی از علمای شافعی و ابوحنیفه و مالک هم لعن یزید را جایز میدانند( حیاة الحیوان الکبری  ج۲ ص ۳۰۶) ابن کمال تصریح کرده که لعن یزید جایز است و حافظ الدین کردی حنفی هم به جواز لعن یزید فتوا داده است ( فیض القدیر  ج ۱ ص ۲۰۴) ابوالفرج ابن جوزی حنبلی در کتاب «الرد علی المتعصب العنید» می گوید علمای با ورع، لعن یزید را جائز میدانند( ص ۱۳) محمود شکری آلوسی هم تصریح کرده اجلّه و بزرگان مذهب، بر جواز لعن یزید اتفاق نظر دارند(صب العذاب على من سب الأصحاب: ۴۵۳ ) بنیاد امامت چرا اسمی از این علمای اهل سنت نمی آورد؟ آیا ایشان از علمای سنی نیستند یا تعصبات مذهبی باعث شده است حقیقت را کتمان کنند و رای شاذ ابن العربی را به همه اهل تسنن نسبت بدهند؟

4- نوشته است:«بنابراین اگر شیخین در زمان امام حسین(ع) بودند، در راستای مبنایی که ساخته بودند، باید در صف لشکریان یزید  می بودند.» کدام مبنا؟! مگر روایات نهی از خروج بر حاکم نزد همه علمای اهل سنت صحیح است؟ یا مگر آنها را شیخین نقل کردند؟ اگر حرمت خروج بر حاکم، مبنای قطعی و اجماعی اهل سنت بود که دیگر معنا ندارد بزرگان این قوم، یزید را لعن کرده یا فتوا به جواز لعنش بدهند یا همچون ابوحنیفه در قیام علیه حکام جور، همکاری کنند.  

5- در پایان هم برای تکمیل این استدلالهای قوی! و استوار! به یک نقل بی منبعی بسنده کرده اند که در منابع شیعه! هست که سیدالشهداء در روز عاشورا فرمود فلانی و فلانی [ابوبکر و عمر] مرا کشتند! حسب جستجویی که داشتم این نقل را فقط در مناقب خوارزمی حنفی دیدم و در هیچ منبع شیعی چنین نقلی را نیافتم و شیخ صدوق این روایت را بدون اضافه بالا [قتلنی فلان و فلان] ذکر کرده است(امالی شیخ صدوق: ۱۶۳) آیا استناد به چنین روایتی از کتب اهل سنت برای مجاب کردن یک شیعه، منطقی است؟ 

6- مشکل اساسی که گریبانگیر برخی اهل علم شده است نگاه صفر و صدی و سیاه و سفید به همه هستی است. در دیدگاه اینان، گویا هر انسانی یا بد مطلق است یا خوب مطلق. یا نور محض است یا ظلمت صرف. نمیتوانند تصور کنند یک حاکم جبار ظالم فاسق هم ملکات اخلاقی نیکویی داشته باشد و یا یک حاکم عادل مومن هم واجد برخی رذائل اخلاقی باشد.

 

به زعم اینان چون خلفای اهل سنت، حق امام علی را غصب کردند دیگر مجازند هر فسق و فجوری را به آنها نسبت بدهند و همه رذائل اخلاقی را به گردن آن دو بیندازند و هر ظلم و جنایتی که تا قیامت رخ می دهد به حساب آنها فاکتور کنند. این نه با اصول قرآنی سازگار است و نه با عقل و نه با عدل الهی. مطلق گرایی آسیب جدی برای دینداران و معرفت دینی است و موجب ظهور فرقه های ضاله و خشونت بوده و خواهد بود.

 

 

پاسخ در ادامه ارائه می شود

 

 در این پست تلاش شده که نسبت به پاسخهای ارائه شده، ردّیه ای بنویسند، اما با نگاهی به مطالب بیان شده در این ردیه، می توان به عمق سواد و علم نویسنده این ردّیه پی برد!

 در پاسخ این ردّیه توجه به چند نکته لازم است (شماره گذاری مطالبی که در ادامه می آید، ناظر به شماره اشکالاتی است که در ردّیه آمده است):

▫️1. عدم جواز خروج بر حاکم ظالم یکی از مسائلی است که در مذاهب اربعه اهل سنت، مورد پذیرش قرار گرفته است. کسی که در اصل این مسأله، اشکال وارد می کند، از اولیات فقه اهل سنت اطلاعی ندارد! لالکائی (م 418هـ) که عقاید عقاید اهل سنت را نوشته اینگونه می گوید:
«ومن خرج على إمام المسلمین وقد کان الناس اجتمعوا علیه وأقروا له بالخلافة بأی وجه کان بالرضا أو بالغلبة فقد شق هذا الخارج عصا المسلمین , وخالف الآثار عن رسول الله صلى الله علیه [و آله] وسلم , فإن مات الخارج علیه مات میتة جاهلیة.»
(شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة، ج 1 ص 175)

▫️2. «خروج بر حاکم» فقط یک عبارت نیست که ادعا شود ما نیز این سخن را قبول داریم، بلکه این یک اصطلاح فقهی در مذاهب اهل سنت است و وقتی این اصطلاح به کار برده می شود، شنونده آگاه به فقه اهل سنت متوجه دلالت آن می شود.

▫️3. علمایی که در پاسخ ابوبکر ابن العربی نقدهایی وارد کرده اند، به جهت گستاخی های ابن العربی نسبت به امام حسین(ع) و ترضی او نسبت به یزید بوده است. ابن العربی مدعی شده که «امام حسین(ع) قتل بسیف جده» و به دفاع از اقدام یزید پرداخته است. علمای اهل سنت این روش او را نقد کرده اند و دفاع از یزید را برنتابیده اند. اما هرگز این مبنای فقهی را زیر سؤال نبرده اند. برای نمونه ابن حجر هیتمی در شرح المنهاج نووی، با وجود اینکه باغیان را خروج کنندگان بر امام می داند، اما حکم خروج بر حاکم را بالاجماع حرمت بیان کرده است. البته او برای اینکه ملتزم به حرمت عمل امام حسین(ع) و عبدالله بن زبیر نشود، قائل است این اجماع مربوط به پس از دوران انقضای زمان صحابه است! (تحفة المحتاج فی شرح المنهاج، ج 9 ص 66) 
بنابراین مخالفت علمای اهل سنت با ابن العربی، به جهت تطبیق این قاعده بر امام حسین(ع) است و نه انکار این قاعده! بدیهی است که یک پژوهشگر باید بتواند در این تناقضات، سخن صحیح از سخن توجیهی و غرض‌ورزانه و مصلحت‌سنجانه را تفکیک کند.

▫️4. سخن چهارم نیز بسیار ناپخته است؛ زیرا یزید در میان عموم اهل سنت شخصیت منفوری است و هرگونه دفاع از او، با پاسخ اهل سنت روبرو می شود. اما این به معنای قبول نداشتن قاعده خروج بر حاکم نیست. البته حقیقت این است که این تناقض در اندیشه اهل سنت وجود دارد که اگر خروج بر حاکم جایز نیست، چرا نباید اقدام امام حسین(ع) را تخطئه کنند؟!

▫️5. در پاسخ به جواب پنجم این نویسنده باید گفت:
اولا: این حدیث در مقتل خوارزمی نقل شده و نه مناقب خوارزمی! 
دوما: خوارزمی بسیاری از مطالب کتاب خود را از ابن اعثم کوفی شیعی گرفته است. 
سوما: واقعا عجیب است که نویسنده قائل است چون این مطلب در مقتل خوارزمی وجود دارد، اعتباری ندارد؟! کدام عالم شیعه این مبنا را پذیرفته که یک حدیث به صرف وجود در منابع اهل سنت، اعتبار ندارد؟! قابل توجه نویسنده اینکه تعامل علمای شیعه با منابع اهل سنت به گونه ای است که تا زمانی که محتوای این احادیث، بر خلاف عقاید و آموزه های شیعی نباشد، می توان به آن استناد کرد و حجت است. آیا این مبنای علمای شیعه عاقلانه‌تر است یا نگاه صفر و صدی و سیاه و سفید نویسنده که به صرف سنی بودن، قصد کنار زدن منابع را دارد؟!

▫️6. بیان حرفهای کلی هیچ دردی را دوا نمی کند. همانگونه که مطلق گرایی امری ناپسند است، عدم قاطعیت و تناقض گویی نیز ناپسند و مذموم است. اگر نویسنده قدری تعقل به خرج دهد، متوجه می شود که پذیرش حضور شیخین در لشکر امام حسین(ع) چه تالی فاسدهایی دارد و ادعای وجود رابطه حسنه میان خلفا با اهل بیت(ع) را تقویت می کند. بنابراین بحث بر سر وجود محسنات اخلاقی در کسی نیست بلکه یپشگیری از شبهات دامنه داری است که لازم است با آنها مقابله شود. به نظر می رسد کوته‌بینی و عدم جامعیت و اشراف علمی، باعث بروز چنین خطاهایی شده است.

 در پایان از خداوند منان خواستاریم بصیرت و تعقل صحیح در پذیرش دین را به همه ما عطا کند و اختلاف سلائق موجب بیان سخنان ناحق نشود. آمین

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۰۱ ، ۰۸:۳۷
رسول چگینی