وبلاگ شخصی رسول چگینی

جستارهایی در تاریخ اسلام | امامت اهل بیت علیهم السلام | نقد وهابیت |

وبلاگ شخصی رسول چگینی

جستارهایی در تاریخ اسلام | امامت اهل بیت علیهم السلام | نقد وهابیت |

پیوندها

برنامه سوره مورخه چهارشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۱ که با عنوان «مسلم بن عقیل در کوفه؛ مأموریت و دستاورد» به روی آنتن رفت، میزبان جناب آقای دکتر محمد حسین رجبی دوانی بود. ایشان در بخشی از این برنامه به واکاوی یک رفتار مسلم بن عقیل پرداخت که سؤالات زیادی را به وجود می آورد.

موضوع مورد بحث، ماجرای حضور مسلم بن عقیل در خانه هانی بن عروه بود که وقتی مسلم و هانی و شریک بن حارث همدانی با خبر شدند که عبیدالله بن زیاد قصد عیادت شریک را دارد، تصمیم گرفتند در یک فرصت مناسب، او را به قتل برسانند. اما وقتی عبیدالله به منزل هانی آمد و مشغول گفتگو با شریک شد، مسلم بن عقیل که در گوشه ای مخفی شده بود، هیچ اقدامی برای قتل عبیدالله انجام نداد و او به سلامت از منزل هانی خارج شد. وقتی شریک از مسلم علت این تعلل را پرسید، مسلم گفت: به دو دلیل اقدام به قتل غافلگیرانه عبیدالله نکردم: اول: هانی از اینکه این قتل در خانه او اتفاق افتد، راضی نبود؛ دوم: پیامبر اکرم(ص) از قتل غافلگیرانه نهی کرده است.

دکتر رجبی دوانی با اشاره به اینکه قدیمی‌ترین نقل این حدیث مربوط به همین ماجرا است، با استناد به سیره رسول خدا(ص)، تناقض سیره پیامبر(ص) با این حدیث را نمایان می سازد و می گوید:

«ما در سیره خود پیامبر(ص) می بینیم که اینگونه نیست. پیامبر اکرم(ص) چندین بار برای از بین بردن دشمنان عنودی که در پی ضربه زدن به اسلام بودن، افرادی را فرستادند و غافلگیرانه کشتند.»

ایشان سپس با ذکر مواردی از دستور به قتل غافلگیرانه توسط پیامبر(ص)، افزون بر بی اعتبار دانستن حدیث رسول خدا(ص) مبنی بر حرمت قتل غافلگیرانه، این اقدام مسلم بن عقیل را زیر سؤال برده و می گوید:

«آن شاعر مهمتر بود که پیامبر(ص) فرمود او را باید کشت یا ابن زیاد که دارد مسیر آینده اسلام را تغییر می دهد؟! آنجا اگر می زدنش کار تمام بود.»

در مجموع از بیانات دکتر رجبی دوانی این نکته برداشت می شود که مسلم بن عقیل، در این مقطع تاریخی، تصمیم نادرستی گرفت و اگر همانجا، عبیدالله بن زیاد را به قتل می رساند، شاید دیگر شاهد وقوع جنایات کربلا نبودیم.

این سخن ابهامات زیادی را به وجود می آورد از جمله اینکه مسلم بن عقیل را در این ماجرای تاریخی، خطاکار بدانیم و اگر بپذیریم مسلم بن عقیل در آن مقطع، تصمیم نادرستی گرفت، این عدم فعل او، در سرنوشت اسلام تأثیرگذار بوده است؛ در نتیجه نمی توان او را به کلی تبرئه کرد! دست‌کم باید نسبت به این اقدام اشتباه خود پاسخگو باشد چونکه عملی را انجام نداد که می بایست انجام دهد و نتیجه آن، به شهادت رسیدن امام معصوم بوده است! طبق برداشت دکتر رجبی دوانی، اگر مسلم تصمیم درستی گرفته بود، جنایات کربلا واقع نمی شود و حتی اگر هم قیام امام حسین(ع) به نتیجه نمی رسید، اما حداقل این اتفاقات به تأخیر افتاده و ممکن بود واقع نشود. هر انسان عاقلی با شنیدن این عبارت نتیجه می گیرد که مسلم بن عقیل در این ماجرا دخیل و شریک بوده است و لو به این مقدار که شهادت امام حسین(ع) را به تأخیر نینداخت! با نگاهی به نظرات بینندگان در صفحه فضای مجازی این برنامه که این بخش از سخنرانی دکتر دوانی را منتشر ساخته، فراگیری این برداشت بر همگان ثابت می شود.

 

به منظور پاسخ به این سخن دکتر رجبی دوانی، بیان مقدماتی ضروری است:

۱. اعتبار حدیث: محتوای حدیث «الایمان قید الفتک» در دو کتاب از کتب اربعه شیعه نقل شده است. مرحوم کلینی و شیخ طوسی با سند مرسل آن را به نقل از امام صادق(ع) از رسول خدا(ص) اینگونه نقل کرده اند:

«قد نهی رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله عن الفتک.» (کلینی، الکافی، ج ۷ ص ۳۷۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج ۱۰ ص ۲۱۴)

این حدیث در منابع اهل سنت با عبارت «الایمان قید الفتک» از طرق متعددی از رسول خدا(ص)نقل شده است از قبیل: امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع)، ابوهریره، زبیر بن عوام، عمرو بن حَمِق، معاویه بن ابی سفیان، عثمان بن عفان، انس بن مالک. با توجه به شواهد این حدیث در منابع اهل سنت، نمی توان اصل این حدیث را غیر معتبر دانست.

 

۲. دلالت حدیث: عنصر اصلی در این حدیث واژه «فتک» است. مرحوم مجلسی در بحارالانوار به نقل از جوهری، فتک را چنین تعریف می کند:

«و قال الفتک: أن یأتی الرجل صاحبه و هو غارّ غافل حتی یشدّ علیه فیقتله و فی الحدیث قیّد الایمان الفتک, لایفتک مؤمن»

فتک آن است که شخصی کسی را که نزد اوست و غافل است (از نیت آن شخص) مورد حمله قرار دهد و به قتل رساند و در حدیث آمده است که ایمان, فتک را قید و بند زده است (اجازه انجام فتک را نمی دهد) و مؤمن اقدام به فتک نمی کند. (مجلسی، بحار الانوار، ج ۲۸ ص ۲۵۹).

طریحی نیز در مجمع البحرین به نقل از قاموس, معنایی نزدیک به معنای جوهری را ارائه می کند، البته با عدم حصر معنای فتک در قتل و تعمیم صدق فتک بر مجروح ساختن دیگری. طریحی می گوید:

(… انتهز منه فرصه فقتله او جرحه مجاهره او اعم) (طریحی، مجمع البحرین، ج ۳ ص ۳۵۷).

 

در این بیان دو ویژگی برای فتک ذکر شده است:

نخست اعم بودن آن از قتل و صدق بر جرح علاوه بر قتل؛ و دیگری در چگونگی اقدام به فتک است که می تواند در خفا صورت گیرد یا آشکارا.

این عمل (اقدام به فتک) در عرب جاهلی رواج داشت، اما پیامبر اکرم(ص) آن را ممنوع کرد. علامه مجلسی در بحارالانوار موارد متعددی از ممنوع ساختن فتک از جانب پیامبر(ص) نقل کرده است که نفس اقدام ناگهانی و ناجوانمردانه برای قتل، مذموم و ممنوع است و علت ممنوعیت، ایمان دانسته شده است؛ یعنی انسان مؤمن باتوجه به سجایای اخلاقی و تعالیم اسلامی، به عملی این چنین ناجوانمردانه اقدام نمی کند. (مجلسی، بحار الانوار، ج ۲۸ ص ۲۲۸ ـ ۲۵۹؛ ج ۴۴ ص ۲۴۴؛ ج ۴۷ ص ۱۲۷)

۳. اقدامات مشابه در سیره پیامبر(ص): دکتر دوانی برای اثبات نادرستی حدیث مزبور، به سیره رسول الله(ص) اشاره می کند که ایشان دستور به قتل غافلگیرانه چند تن از سران کفار و مشرکین داده اند. این استناد ایشان برای بی اعتبار نشان دادن حدیث «الایمان قید الفتک» است. با توجه به اینکه در سطور بالا، اعتبار این حدیث را از منابع شیعه و سنی نشان دادیم، لازم است چرایی این دستورات پیامبر(ص) را مورد بررسی قرار دهیم. قبل از آن لازم است دو شاهد تاریخی را در نظر داشته باشیم:

اول) دستور پیامبر(ص) پس از هجرت بوده است: تمام مواردی که در تاریخ دستور قتل غافلگیرانه پیامبر(ص) نقل شده، مربوط به زمانی است که حضرت در مدینه به سر می بردند. یعنی هیچ یک از این دستورات در زمان حضور پیامبر(ص) در مکه نبوده است. تفاوت اصلی این دو زمان، آشکار شدن دشمنی و عداوت است که در ادامه توضیح بیشتری خواهیم داد.

دوم) موارد یاد شده، از سران مشرک یا یهود بوده اند: تمام افرادی که دکتر رجبی دوانی نام برده اند مربوط به یهودیان عهدشکنی است که دشمنی خود را علنی کرده اند از قبیل: ابوعکف، عصماء بنت مروان، کعب بن اشرف و ابن سنینه. البته افراد دیگری نیز در این میان وجود دارند که آنان نیز به عنوان بزرگان مشرک شناخته می شوند مانند عقبة بن ابی معیط که برخی قتل او را غافلگیرانه دانسته اند.

 

با در نظر گرفتن این دو شاهد تاریخی، به سراغ تحلیل چرایی دستور رسول الله(ص) می رویم:

الف) این دستورات در فضای جنگ بوده است: دستوارت پیامبر(ص)، در فضای جنگ و دشمنی علنی انجام شده است. هیچیک از این اقدامات در زمان حضور پیامبر(ص) در مکه که هنوز جنگ علنی آغاز نشده، روی نداده است. به همین دلیل، سیره نویسان این اقدامات را به عنوان «سریه» ثبت کرده اند، این بدین معناست که تلقی تمام سیره نویسان از این اقدامات، اقداماتی جنگی و داخل در قواعد جنگ و فنون نبرد است، نه ترور و اقدام علیه اشخاص و اموال به صورت غافلگیرانه. آن چه از پیامبر(ص) در تمام این غزوات و سرایا نقل شده است، حاکی از الزام فرماندهان و مجاهدان مسلمان به رفتار انسانی و عدم تعرض به دو طائفه است: یکی غیرنظامیان اعم از زن و مرد و پیر و جوان؛ و دیگری نظامیان دشمن که اظهار اسلام کنند. به همین دلیل نقل شده وقتی عمیر بن عدی مأمور قتل عصماء بنت مروان شد، او شبانه به خانه عصماء رفت. عصماء خوابیده بود و فرزندش را در آغوش گرفته بود. عمیر فرزند را از سینه عصماء دور کرد و عصماء را کشت.

ب) غافلگیری به معنای بی خبری مطلق است: همانگونه که بیان کردیم قتل غافلگیرانه به معنای این است که شخصی را بدون آگاهی و اطلاع مورد حمله قرار دهد و به قتل برساند. آگاهی و اطلاع مورد نظر در این حدیث این است که از قبل هیچ اطلاعی به شخص مقتول داده نشود و او کاملاً بی خبر باشد؛ اما در مواردی که از پیامبر(ص) نقل شده، افراد مورد نظر در فضای جنگ علنی بوده و یا نقض عهد کرده اند.

بی تردید اظهار دشمنی مشرکان و پیمان شکنی یهودیان به معنای اعلام جنگ علنی است و با بروز این نقض عهد، نمی توان دیگر این قتلها را غافلگیرانه نامید.

بدیهی است کسی که عهد و پیمان خود را می شکند، از عواقب این کار خود آگاه است و احتمال هرگونه خطری را به جان خریده است. در نتیجه دستور رسول الله(ص) نسبت به افراد یاد شده، با اطلاع و آگاهی کلی بوده با بی خبری مطلق همراه نبوده است.

ج) دستور پیامبر(ص) نسبت به غیر مسلمانان بوده است: افرادی که به دستور پیامبر(ص) به قتل رسیدند، نه تنها مسلمان نبودند، بلکه حتی به عنوان سران نفاق نیز شناخته نمی شدند. یعنی حتی مسلمانان ظاهری که با کفار قریش و یهود مدینه همکاری می کردند و در ضدیت با اسلام بودند نیز مورد هدف قرار نگرفتند؛ به رغم اینکه جرمشان ظاهراً از کفار و یهود سنگین تر بود؛ زیرا از درون جامعه اسلامی و از پشت خنجر می زدند. اما هیچگاه پیامبر(ص) دستور به قتل غافلگیرانه آنان ندادند. در حالی که ایشان با علم غیبی که داشتند، از باطن این افراد و توطئه هایی که در نظر داشتند، آگاه بودند و در سالهای آخر حیات، قدرت کافی برای از بین بردن این افراد به صورت مخفیانه داشتند، به گونه ای که کسی از قتل آنان آگاه نشود؛ اما هرگز اقدام به این عمل نکردند؛ زیرا این اقدام را با روح ایمان سازگار نمی دانستند و از آن منع کردند.

 

۴. چرایی اقدام مسلم بن عقیل: با توجه به نکات یاد شده، می توان به خوبی علت اقدام مسلم بن عقیل را درک کرد. با وجود اختلاف در سن مسلم هنگام شهادت، اما قطعی است که او دوران پیامبر(ص) را درک نکرده است و از همه رویدادهای زمان شکل‌گیری حکومت پیامبر(ص) خبر نداشته است. اما این سخن پیامبر(ص) را شنیده بود که ایشان از قتل غافلگیرانه نهی کرده اند. ممکن است او روایات زیادی را شنیده بود که پیامبر(ص) لشکریان اسلام را به رعایت حدود اسلام در جنگ سفارش کرده بود از جمله فرموده بودند:

«کسی را به غل و زنجیر نکشید، مُثله نکنید، درنبرد مکر و فریب به کار نبندید، پیران فرتوت و کودکان و زنان را نکُشید، و درختان را قطع نکنید مگر که ناچار شوید.» (بحار الانوار، ج ۱۹ ص ۱۷۷)

همچنین به فرض حضور او در جنگ صفین، مسلم شاهد رعایت اخلاق و جوانمردی از سوی امیرالمؤمنین علی(ع) بوده است که پس از اینکه لشکر معاویه، آب را بر سپاهیان کوفه بستند، وقتی یاران حضرت علی(ع) توانستند بر شریعه فرات مسلط شوند، هرگز اقدام متقابل انجام ندادند و اجازه دسترسی به آب را به لشکریان شام دادند. همچنین او شاهد جوانمردی امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در رعایت مفاد صلح‌ با معاویه بود در حالی که معاویه، نسبت به این صلح‌نامه بی‌توجه بود. همه این موارد، از او جنگاوری دین‌دار ساخته بود که می دانست اسلام، دین اخلاق و عقلانیت است و حتی اگر عناد دشمنان موجب برانگیخته شدن آتش جنگ شود، اما نباید حدود لحظه ای از شرعی تجاوز کرد و همواره باید اخلاق را سرلوحه اعمال قرار داد.

 

نتیجه:

بر این اساس باید میان اقدام مسلم بن عقیل با دستورات پیامبر اکرم(ص) تفاوت قائل بود. اگرچه ممکن است عبیدالله به جهت جنایاتی که تا آن زمان مرتکب شده بود و نیاتی که برای آینده داشت از یهودیان پیمان‌شکن به مراتب پلیدتر باشد، اما او در ظاهر مسلمان بود و شهادتین را بر زبان جاری ساخته بود. اسلام همواره بر مراعات ظاهر حال تأکید کرده و از هرگونه قتل و تجاوزی علیه مسلمانان ظاهری بر حذر داشته است. البته با نگاهی به سخن مسلم بن عقیل فهمیده می شود او به دلیل مراعات این اسلام ظاهری، از قتل عبیدالله منصرف شد؛ زیرا استناد او به روایت پیامبر(ص)، با قید «ایمان» است و مراد از ایمان در این روایت، اسلام است. در نقل طبری اینچنین آمده است:

«فخرج مسلم، فَقَالَ لَهُ شریک: مَا منعک من قتله؟ فَقَالَ: خصلتان: أما إحداهما فکراهة هانئ أن یقتل فِی داره، [وأما الأخری فحدیث حدثه الناس عن النبی ص: أن الإیمان قید الفتک، وَلا یفتک مؤمن،] فَقَالَ هانئ: أما وَاللَّهِ لو قتلته لقتلت فاسقا فاجرا کافرا غادرا.»

مسلم از مخفیگاه بیرون آمد، شریک به او گفت: چرا او را نکشتی؟ مسلم گفت به دو دلیل: اول اینکه هانی از اینکه عبیدالله در خانه او کشته شود، کراهت داشت؛ دوم به دلیل حدیثی که مردم از پیامبر(ص) نقل می کنند که فرمودند: ایمان مانع از قتل غافلگیرانه می شود و مؤمن غافلگیرانه نمی کشد. هانی گفت: به خدا سوگند اگر او را می کشتی، یک انسان فاسق فاجر کافر غادر را کشته بودی. (تاریخ طبری، ج ۵ ص ۳۶۳)

این بدان معنا است که مسلم به جهت اینکه عبیدالله در ظاهر مسلمان بود، از قتل او به صورت غافلگیرانه اجتناب کرد به همین دلیل شریک به او گفت که اگرچه او در ظاهر مسلمان است اما در واقع او فاسق فاجر کافر غادر است.

افزون بر مطالب یاد شده در چرایی اقدام مسلم بن عقیل برای عدم قتل عبیدالله بن زیاد، ذکر این نکته نیز ضروری است که حتی اگر قتل عبیدالله به عنوان قصاص لازم می بود، این حکم باید از سوی حاکم شرع که امام معصوم است، صادر شود. دستوراتی که از اهل بیت(ع) برای قتل غافلگیرانه برخی از دشمنان ایشان نقل شده است، در این راستا تفسیر می شود؛ بدین معنا که ایشان خود حاکم شرع و آگاه به امور بودند و با فراهم شدن شروط ارتداد، حق صدور دستور قتل داشته اند.

در پایان از خداوند متعال خواستاریم شفاعت حضرت مسلم بن عقیل را نصیب همه دوستداران اهل بیت(ع) بگرداند. آمین.

رسول چگینی

۷ محرم الحرام مصادف با ۱۴مردادماه ۱۴۰۱/ قم مقدسه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۰۱ ، ۰۸:۳۲
رسول چگینی

جناب آقای ازغدی با استناد به روایتی از منابع اهل سنت بیان می کند:
اگر خلفای صدر اسلام بودند، در کربلا طرف یزید نبودند!

این ادعا به دلائلی قابل اثبات نیست:
۱. طبق مبنای مذاهب اربعه اهل سنت، خروج بر حاکم جایز نیست و حتی اگر حاکم جائر باشد، نباید علیه او اقدام کرد:
اکثر علماء نظرشان این است که صبر بر طاعت حاکم جائر بهتر است از خروج و شورش بر علیه او
الجامع لاحکام القرآن قرطبی، ج۲، ص۱۰۹.

بر این اساس قیام امام حسین(ع)، در دستگاه فکری اهل سنت خروج بر حاکم محسوب می شود:
ابن العربی تصریح کرده:
اگر کسی آمد در برابر امام حسین ایستاد و امام حسین را به قتل رساند، دلیلش روایتی بود که از جد امام حسین که مهیمن بر رسل است و رسالتش بر تمام انبیاء هیمنه دارد و مشرف است و خبر به فساد امت داده است و تحذیر کرده از این‌که مردم در فتنه‌ها داخل شوند، حدیث شنیده است.
ابن العربی، العواصم من القواصم، ص ۲۳۲٫

بنابراین اگر شیخین در زمان امام حسین(ع) بودند، در راستای مبنایی که ساخته بودند، باید در صف لشکریان یزید می بودند.
در بالاترین درجه حسن ظن باید گفت آنان جزء ساکتانی بودند که خود را از حضور در معرکه کربلا کنار کشیدند مانند عبدالله بن عمر، مروان بن حکم، عبدالله بن عباس.

۲. ممکن است این سخن جناب ازغدی، به جهت بعید دانستن انجام چنین جنایاتی از صحابه باشد. در پاسخ باید گفت اقدامات صحابه‌هایی هم‌تراز شیخین نیز در جنایاتی شبیه به ماجرای کربلا، ثبت شده است. بنابراین صحابه بودن مانع از انجام این جنایات نمی شده است. جنایاتی که یزید بن معاویه در واقعه حرّه انجام داد که لشکر او به فرماندهی مسلم بن عقبه بیش از ۴۰۰۰ نفر را در مدینه کشت و ۱۰۰۰ فرزند نامشروع به دنیا آمد، سفارشی بوده که پدرش معاویه به او کرده بود:
ابن حجر می گوید: ابن ابۍ خیثمه با سند صحیح تا جویریه بن اسماء روایت ڪرده که شیوخ اهل مدینه را شنیدم که می‌گفتند: «وقتۍ نزدیک مرگ معاویه شد، یزید را خواند و به او گفت، برای تو از اهل مدینه روزی است! [بر تو شورش خواهند ڪرد] پس اگر انجام دادند، مسلم بن عقبه را برای آنها بفرست».
فتح الباری ابن حجر ج ۱۳ ص ۷۰.

۳. در کنار همه این موارد، روایاتی که در منابع شیعه است، گویای شریک قتل بودن شیخین در ماجرای کربلا است. امام حسین(ع) داخل قتلگاه فرمودند:
فلما امتلأت لطخ بها رأسه ولحیته وقال هکذا أکون حتى ألقى جدی رسول الله وأنا مخضوب بدمی وأقول یا رسول الله قتلنی فلان وفلان.

 

 

تکمله

▪️ برخی نسبت به پاسخ ارائه شده، این اشکال را مطرح کرده اند که قاعده فقهی حرمت خروج بر خلیفه مسلمین، در قرن دوم و سوم هجری در مذاهب فقهی اهل سنت گسترش یافت، بنابراین نمی توان به این قاعده استناد کرد!
همچنین شیخین این تفاوت را با یزید دارند که آنها مراعات ظاهر می کردند و از ارتکاب جنایات پرهیز داشتند!

 در پاسخ باید گفت:
باورهای کلامی عامه در قرن سوم مدوّن شد، اما تدوین این باورها، برپایه روایاتی بوده که توسط صحابه نقل شده است. در حقیقت روایاتی که صحابه نقل کردند، زمینه شکل گیری مذاهب اهل سنت را فراهم کرد اما این به معنای آن نیست که سرچشمه چنین مبانی کلامی، در سده های پیش وجود نداشته است.

▫️بر پژوهشگران پوشیده نیست که روایات مربوط به حرمت خروج علیه حاکم ظالم و جائر، در زمان بنی امیه ترویج شد و در سده های بعد، به عنوان یک عقیده کلامی و فقهی در میان اهل سنت نهادینه شد. بنابراین چنین عقیده ای در سال ۶۱ هجری و زمان قیام امام حسین(ع) در میان خواص و حامیان حکومت وجود داشته است. به همین دلیل بود که عبدالله بن عمر، امام حسین(ع) را از این قیام برحذر داشته و توصیه به مماشات و همراهی با حکومت می کرد. ابوبکر ابن العربی (م ۵۴۳هـ) از علمای اهل سنت نیز همین برداشت را از قضیه داشته و بیان کرده علت به شهادت رساندن امام حسین(ع)، خروج ایشان علیه دستگاه حکومت بوده است.

▫️با توجه به اینکه فرض مطرح شده توسط آقای ازغدی این است که شیخین در زمان امام حسین(ع) یعنی سال ۶۱ حضور داشته باشند، طبیعی است که آنان نیز جزء خواص جامعه بوده اند و در راستای حمایت از دستگاه حاکم اقدام می کردند. اگر هم به کمک یزید نمی شتافتند، دست‌کم جزء ساکتان این اتفاق بوده اند. در متن پاسخ نیز اشاره شده که در خوشبینانه ترین حالت، باید آنان را جزء ساکتان واقعه کربلا دانست. این خود بر خلاف سخن آقای ازغدی است زیرا ایشان با استناد به روایتی از منابع اهل سنت، مدعی شده که شیخین در سپاه امام حسین(ع) حضور می یافتند.

▫️اما اینکه شیخین ملاحظه حفظ ظاهر می کردند، به نحو کلی صحیح نیست؛ زیرا آنان در ماجرای غصب خلافت و شهادت حضرت زهرا(س)، حفظ ظاهر نکرده و دختر رسول الله(ص) را مدتی پس از وفات پیامبر(ص) در مدینه و در مقابل دیدگان ده‌ها صحابه مورد جسارت و توهین قرار دادند! آیا شهادت امام حسین(ع) به عنوان اصلی ترین رقیب دستگاه خلافت در تصدی این منصب، در بیابانهای کربلا و به پشتوانه قاعده حرمت خروج علیه حاکم، برای آنان دشوار بوده است؟!

 

 

 

نقدی بر ردّیه پیرامون حضور شیخین در سپاه امام حسین(ع)

پس از انتشار پاسخ بنده به ادعای جناب آقای رحیم‌پور ازغدی درباره حضور شیخین در لشکر امام حسین(ع)  یکی از کانالهای تلگرام به آن واکنش نشان داده و ردّیه ای علیه آن منتشر کرده است.

به منظور استفاده بیشتر مخاطبان عزیز و دستیابی به دیدگاه صحیح در این مسأله، ردّیه مذکور آورده می شود و در ادامه به نقد و بررسی آن می پردازیم.

 

متن ردّیه منتشر شده

 چند نکته درباره این جوابیه عرض میکنم:

1- در ابتدا گفته است «طبق مبنای مذاهب اربعه اهل سنت، خروج بر حاکم جایز نیست» بعد به سخن قرطبی استناد کرده است در حالیکه در سخن قرطبی چیزی از «عدم جواز» مشاهده نمی شود و صرفا «اولویت»  صبر بر خروج است آنهم به جهت مفاسدی که برای خروج ذکر شده است و قرطبی به آنها تصریح کرده ولی نویسندگان این بیانیه آنرا ذکر نکردند تا مبادا ذهن خواننده درگیر دفاعیاتی شود که اهل سنت برای ترجیح عدم خروج گفته اند. درستی یا نادرستی دلایل مطرح شده برای اولویت صبر بر خروج، یک بحث است و تقطیع و گزینشی عمل کردن در نقل مدعای دیگران یک بحث دیگر. اکنون اشکال ما به بنیاد امامت، نقطه اول است نه دوم.

2-  نوشته است :«بر این اساس قیام امام حسین(ع)، در دستگاه فکری اهل سنت خروج بر حاکم محسوب می شود» این عبارت دقیق نیست چون قیام امام حسین و عصیان ایشان از بیعت با یزید امری بدیهی و آشکار است و مختص دستگاه فکری اهل  سنت نیست و همه مسلمین قبول دارند ایشان بر حاکم، خروج کرده است. بحث در جواز و صحت یا عدم جواز این خروج است.

3- نویسنده سپس سخنی از ابن العربی مالکی(م ۵۴۳ ق) نقل کرده که به تخطئه قیام امام پرداخته است. ما عرض میکنیم در هر مذهبی، اقوال و آراء و فتاوای شاذ وجود دارد و رای قاضی ابن العربی هم یکی از این شذوذات است. چرا بنیاد امامت و نویسندگاه این متن انگشت روی رای او گذاشته و آنرا به همه اهل سنت نسبت داده اند؟ محققان میدانند که این سخن ابن العربی با نقدهایی از سوی خود اهل سنت مواجه شده است از جمله نقد مناوی و ابن حجر هیتمی و سیوطی و آلوسی. نویسندگان بنیاد امامت چرا اسمی از منتقدان ابن العربی نمی آورند؟ تفتازانی در شرح العقائد النسفیة صریحاً یزید و اعوان و انصارش را لعن کرده است. احمد حنبل لعن یزید را به قرآن مستند کرده است(تفسیر روح المعانی آلوسی  ج ۲۶ ص ۷۲) سبط بن جوزی از ابن عقیل حنبلی نقل کرده که اشعار یزید دلالت بر کفر و زندفه او دارد( تذکره الخواص  ج ۲ ص ۲۷۸) کیاهراسی از علمای شافعی و ابوحنیفه و مالک هم لعن یزید را جایز میدانند( حیاة الحیوان الکبری  ج۲ ص ۳۰۶) ابن کمال تصریح کرده که لعن یزید جایز است و حافظ الدین کردی حنفی هم به جواز لعن یزید فتوا داده است ( فیض القدیر  ج ۱ ص ۲۰۴) ابوالفرج ابن جوزی حنبلی در کتاب «الرد علی المتعصب العنید» می گوید علمای با ورع، لعن یزید را جائز میدانند( ص ۱۳) محمود شکری آلوسی هم تصریح کرده اجلّه و بزرگان مذهب، بر جواز لعن یزید اتفاق نظر دارند(صب العذاب على من سب الأصحاب: ۴۵۳ ) بنیاد امامت چرا اسمی از این علمای اهل سنت نمی آورد؟ آیا ایشان از علمای سنی نیستند یا تعصبات مذهبی باعث شده است حقیقت را کتمان کنند و رای شاذ ابن العربی را به همه اهل تسنن نسبت بدهند؟

4- نوشته است:«بنابراین اگر شیخین در زمان امام حسین(ع) بودند، در راستای مبنایی که ساخته بودند، باید در صف لشکریان یزید  می بودند.» کدام مبنا؟! مگر روایات نهی از خروج بر حاکم نزد همه علمای اهل سنت صحیح است؟ یا مگر آنها را شیخین نقل کردند؟ اگر حرمت خروج بر حاکم، مبنای قطعی و اجماعی اهل سنت بود که دیگر معنا ندارد بزرگان این قوم، یزید را لعن کرده یا فتوا به جواز لعنش بدهند یا همچون ابوحنیفه در قیام علیه حکام جور، همکاری کنند.  

5- در پایان هم برای تکمیل این استدلالهای قوی! و استوار! به یک نقل بی منبعی بسنده کرده اند که در منابع شیعه! هست که سیدالشهداء در روز عاشورا فرمود فلانی و فلانی [ابوبکر و عمر] مرا کشتند! حسب جستجویی که داشتم این نقل را فقط در مناقب خوارزمی حنفی دیدم و در هیچ منبع شیعی چنین نقلی را نیافتم و شیخ صدوق این روایت را بدون اضافه بالا [قتلنی فلان و فلان] ذکر کرده است(امالی شیخ صدوق: ۱۶۳) آیا استناد به چنین روایتی از کتب اهل سنت برای مجاب کردن یک شیعه، منطقی است؟ 

6- مشکل اساسی که گریبانگیر برخی اهل علم شده است نگاه صفر و صدی و سیاه و سفید به همه هستی است. در دیدگاه اینان، گویا هر انسانی یا بد مطلق است یا خوب مطلق. یا نور محض است یا ظلمت صرف. نمیتوانند تصور کنند یک حاکم جبار ظالم فاسق هم ملکات اخلاقی نیکویی داشته باشد و یا یک حاکم عادل مومن هم واجد برخی رذائل اخلاقی باشد.

 

به زعم اینان چون خلفای اهل سنت، حق امام علی را غصب کردند دیگر مجازند هر فسق و فجوری را به آنها نسبت بدهند و همه رذائل اخلاقی را به گردن آن دو بیندازند و هر ظلم و جنایتی که تا قیامت رخ می دهد به حساب آنها فاکتور کنند. این نه با اصول قرآنی سازگار است و نه با عقل و نه با عدل الهی. مطلق گرایی آسیب جدی برای دینداران و معرفت دینی است و موجب ظهور فرقه های ضاله و خشونت بوده و خواهد بود.

 

 

پاسخ در ادامه ارائه می شود

 

 در این پست تلاش شده که نسبت به پاسخهای ارائه شده، ردّیه ای بنویسند، اما با نگاهی به مطالب بیان شده در این ردیه، می توان به عمق سواد و علم نویسنده این ردّیه پی برد!

 در پاسخ این ردّیه توجه به چند نکته لازم است (شماره گذاری مطالبی که در ادامه می آید، ناظر به شماره اشکالاتی است که در ردّیه آمده است):

▫️1. عدم جواز خروج بر حاکم ظالم یکی از مسائلی است که در مذاهب اربعه اهل سنت، مورد پذیرش قرار گرفته است. کسی که در اصل این مسأله، اشکال وارد می کند، از اولیات فقه اهل سنت اطلاعی ندارد! لالکائی (م 418هـ) که عقاید عقاید اهل سنت را نوشته اینگونه می گوید:
«ومن خرج على إمام المسلمین وقد کان الناس اجتمعوا علیه وأقروا له بالخلافة بأی وجه کان بالرضا أو بالغلبة فقد شق هذا الخارج عصا المسلمین , وخالف الآثار عن رسول الله صلى الله علیه [و آله] وسلم , فإن مات الخارج علیه مات میتة جاهلیة.»
(شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة، ج 1 ص 175)

▫️2. «خروج بر حاکم» فقط یک عبارت نیست که ادعا شود ما نیز این سخن را قبول داریم، بلکه این یک اصطلاح فقهی در مذاهب اهل سنت است و وقتی این اصطلاح به کار برده می شود، شنونده آگاه به فقه اهل سنت متوجه دلالت آن می شود.

▫️3. علمایی که در پاسخ ابوبکر ابن العربی نقدهایی وارد کرده اند، به جهت گستاخی های ابن العربی نسبت به امام حسین(ع) و ترضی او نسبت به یزید بوده است. ابن العربی مدعی شده که «امام حسین(ع) قتل بسیف جده» و به دفاع از اقدام یزید پرداخته است. علمای اهل سنت این روش او را نقد کرده اند و دفاع از یزید را برنتابیده اند. اما هرگز این مبنای فقهی را زیر سؤال نبرده اند. برای نمونه ابن حجر هیتمی در شرح المنهاج نووی، با وجود اینکه باغیان را خروج کنندگان بر امام می داند، اما حکم خروج بر حاکم را بالاجماع حرمت بیان کرده است. البته او برای اینکه ملتزم به حرمت عمل امام حسین(ع) و عبدالله بن زبیر نشود، قائل است این اجماع مربوط به پس از دوران انقضای زمان صحابه است! (تحفة المحتاج فی شرح المنهاج، ج 9 ص 66) 
بنابراین مخالفت علمای اهل سنت با ابن العربی، به جهت تطبیق این قاعده بر امام حسین(ع) است و نه انکار این قاعده! بدیهی است که یک پژوهشگر باید بتواند در این تناقضات، سخن صحیح از سخن توجیهی و غرض‌ورزانه و مصلحت‌سنجانه را تفکیک کند.

▫️4. سخن چهارم نیز بسیار ناپخته است؛ زیرا یزید در میان عموم اهل سنت شخصیت منفوری است و هرگونه دفاع از او، با پاسخ اهل سنت روبرو می شود. اما این به معنای قبول نداشتن قاعده خروج بر حاکم نیست. البته حقیقت این است که این تناقض در اندیشه اهل سنت وجود دارد که اگر خروج بر حاکم جایز نیست، چرا نباید اقدام امام حسین(ع) را تخطئه کنند؟!

▫️5. در پاسخ به جواب پنجم این نویسنده باید گفت:
اولا: این حدیث در مقتل خوارزمی نقل شده و نه مناقب خوارزمی! 
دوما: خوارزمی بسیاری از مطالب کتاب خود را از ابن اعثم کوفی شیعی گرفته است. 
سوما: واقعا عجیب است که نویسنده قائل است چون این مطلب در مقتل خوارزمی وجود دارد، اعتباری ندارد؟! کدام عالم شیعه این مبنا را پذیرفته که یک حدیث به صرف وجود در منابع اهل سنت، اعتبار ندارد؟! قابل توجه نویسنده اینکه تعامل علمای شیعه با منابع اهل سنت به گونه ای است که تا زمانی که محتوای این احادیث، بر خلاف عقاید و آموزه های شیعی نباشد، می توان به آن استناد کرد و حجت است. آیا این مبنای علمای شیعه عاقلانه‌تر است یا نگاه صفر و صدی و سیاه و سفید نویسنده که به صرف سنی بودن، قصد کنار زدن منابع را دارد؟!

▫️6. بیان حرفهای کلی هیچ دردی را دوا نمی کند. همانگونه که مطلق گرایی امری ناپسند است، عدم قاطعیت و تناقض گویی نیز ناپسند و مذموم است. اگر نویسنده قدری تعقل به خرج دهد، متوجه می شود که پذیرش حضور شیخین در لشکر امام حسین(ع) چه تالی فاسدهایی دارد و ادعای وجود رابطه حسنه میان خلفا با اهل بیت(ع) را تقویت می کند. بنابراین بحث بر سر وجود محسنات اخلاقی در کسی نیست بلکه یپشگیری از شبهات دامنه داری است که لازم است با آنها مقابله شود. به نظر می رسد کوته‌بینی و عدم جامعیت و اشراف علمی، باعث بروز چنین خطاهایی شده است.

 در پایان از خداوند منان خواستاریم بصیرت و تعقل صحیح در پذیرش دین را به همه ما عطا کند و اختلاف سلائق موجب بیان سخنان ناحق نشود. آمین

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۰۱ ، ۰۸:۳۷
رسول چگینی
سه شنبه, ۲۸ تیر ۱۴۰۱، ۰۸:۵۵ ق.ظ

امامزاده های جدید التأسیس!

یکی از سؤالاتی که پیرامون امامزاده‌ها و بقاع متبرکه پرسیده میشود این است که برخی از این اماکن جدیدالتأسیس هستند و افراد مدفون در آنجا، فاصله زیادی از جهت نسب با امام معصوم دارند و برخی از آنان حتی در دوره صفویه، قاجار و حتی جمهوری اسلامی بنا شده اند، بنابراین چه دلیلی بر لزوم تعظیم و بزرگداشت آنان وجود دارد؟

در پاسخ باید گفت تعظیم و احترام امام‌زادگان غیر از وجود شجره نامه، به دو دلیل صورت میپذیرد:
۱. شرافت نسب و انتساب به پیامبر اکرم(ص)
۲. وجاهت عندالله و دارا بودن ملکات نفسانی

در این میان آنچه اهمیت بیشتری دارد، دلیل دوم است. چونکه شرافت نسب به تنهایی بر لزوم تعظیم افراد دلالت ندارد؛ زیرا به تاریخ و تجربه ثابت شده که افرادی از ذریه پیامبر(ص)، از مسیر ایشان منحرف شده و حتی به مخالفت و دشمنی با اهل بیت(ع) پرداختند، ماجرای سادات بنی الحسن و افرادی چون جعفر کذاب گواه بر این ادعا است.
در روایت دیگری از امام صادق(ع) نقل شده:
نسبت ولایتى خود با على بن ابى طالب علیه السلام را از نسبت ولادتى خود با او، بیشتر دوست دارم ؛ چون ولایت او بر من فریضت است و ولادتم از او فَضیلت!
البته توجه به روایتی از رسول الله(ص) که بر احترام سادات ناخلف دلالت دارد، دور از نظر قرار نگیرد.

بنابراین مهمترین دلیل بر تعظیم امام‌زادگان، جایگاه معنوی و صلاحیت نفسانی بوده که آنان را به عنوان اولیاء الهی شناسانده است. در روایت مشهوری که به قرب نوافل شناخته میشود و شیعه و اهل سنت آن را نقل کرده، انسان در اثر مراعات تقوای الهی به درجه ای می رسد که حضور خداوند در همه اعمال و سکنات او هویدا می گردد و هیچ امری بر خلاف رضای معبود انجام نمی دهد. این افراد نشانه هایی از خداوند بر روی زمین هستند تا دلهای خفته را بیدار و قلبهای زنگارزده را جلا دهند. این اولیای الهی دارای مکانتی می گردند که خداوند دعای آنان را مستجاب و خواسته هایشان را برآورده می کند.
چنین افرادی پس از مرگ نیز مورد توجه مؤمنین قرار گرفته و قبر و مدفن آنان، به مکانهایی برای ارتباط بندگان با خداوند تبدیل می شود. این اماکن به عنوان امام‌زاده و بقعه متبرکه شناخته میشود.

نتیجه کلام اینکه اهمیت یک امام‌زاده، فقط به نزدیکی نسب او به امام معصوم نیست بلکه به جایگاه اخلاقی و صلاحیتهای نفسانی او است که بر این اساس، حتی اگر یک امام‌زاده، هزارسال با امام معصوم فاصله داشته باشد اما دارای درجات برجسته اخلاقی باشد، خللی به اعتبار و لزوم احترام او وارد نمی کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۰۱ ، ۰۸:۵۵
رسول چگینی

از شبهاتی که منکران غدیر مطرح میکنند، این است که با تبدیل تاریخ روز غدیر خم (۱۰ذی الحجه سال ۱۰هجری)، به دست می آید که این روز در آخرین روزهای ماه اسفند اتفاق افتاده و هوا داغ و سوزان نبوده، در نتیجه هر چه درباره آن گفته میشود دروغ است!

در پاسخ میگوییم:
اولا: دلالت معنای حدیث غدیر بر ولایت و سرپرستی امیرالمؤمنین علیه السلام، هیچ ارتباطی با گرما یا سرمای هوا ندارد. حتی اگر در این روز برف هم می بارید، بازهم مولی به معنای سرپرستی و اولویت است.

ثانیا: اقلیم جغرافیایی منطقه حجاز، گرم و خشک است و عموم ماه های سال، گرمای هوا در آنجا قابل مقایسه با دیگر مناطق نیست. با یک ارزیابی بیشینه دمای هوا در ۱۰ سال گذشته، به خوبی فهمیده میشود که در ماه مارس (حدودا برابر با ۱۰ اسفند تا ۱۲ فروردین) دمای هوا بین ۳۴ تا ۴۲ درجه در نوسان بوده است. (تصویر دوم)

ثالثا: منابع اهل سنت به گرمای طاقت فرسای روز غدیر خم اعتراف کرده اند. زید بن ارقم که از راویان ماجرای غدیر خم است، این روز را اینگونه توصیف کرده است:
خرجنا مع رسول الله(ص) حتی انتهینا الی غدیر خم فامر بروح فکسح فی یوم ما اتی علینا یوم کان اشد حرا منه...

با رسول خدا (ص) [از مکه] خارج شدیم، در روزی که تاکنون گرم‌تر از آنروز بر ما نگذشته بود، به غدیر خم رسیدیم طبق دستور آن حضرت خار و خاشاک آنجا را برداشتیم...

المستدرک علی الصحیحین حاکم نیشابوری، ج ۳ ص ۶۱۳.

این حدیث را حاکم نیشابوری نقل کرده و ذهبی آن را تصحیح کرده است. افراد دیگری مانند احمد بن حنبل، طبرانی، ابن مغازلی، خطیب بغدادی، تفتازانی و غیره نظیر این سخن را نقل کرده اند.

رابعا: در صحاح سته، گرمای هوا در فصول مشابه نقل شده است. برای نمونه ابی الدرداء در روایتی نقل کرده:

خرجنا مع رسول الله(ص) فی شهر رمضان فی حر شدید حتی ان کان احدنا لیضع یده علی رأسه من شدة الحرّ...

با رسول خدا(ص) خارج شدیم در ماه رمضان در گرمای شدیدی که هر یک از ما از شدت گرما دستش را روی سرش گذاشته بود...

صحیح مسلم، ج ۳ ص ۱۴۵؛ صحیح بخاری، ج ۲ ص ۲۳۸.

با توجه به اینکه ابی الدرداء در سال دوم ایمان آورده، با تبدیل تاریخ ماه رمضان سال دوم تا دهم، این ماه رمضان در حدود روزهای ۱۰ فروردین تا ۱۰ آذر واقع شده است که عموما در مناطق دیگر مانند ایران، هوا سرد و حتی بارانی یا برفی است. اما ابی الدرداء سخن از گرمای هوای شدید سخن به میان آورده است.

بنابراین گرمای هوای روز غدیر، هیچ استبعادی ندارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۰۱ ، ۰۸:۴۴
رسول چگینی

اخیرا جناب حجت الاسلام والمسلمین پناهیان زید عزه در جلسه ای بیان کرده اند: جوانان ما بیشتر خواستار توصیف حقایق دینی هستند نه اثبات حقانیت دین و رد شبهات.

بخش نخست این سخن، حرف پسندیده ای است و شواهدی بر آن می توان اقامه کرد.
اما ایجاد دوگانه اثبات و توصیف در امر تبلیغ و دعوت، محل مناقشه است.

در پاسخ این ادعا باید گفت توصیف هیچگاه در مقابل اثبات قرار نمیگیرد بلکه توصیف در مقابل تبیین قرار دارد و این دو، دو شیوه در پروسه اثبات یک مسئله هستند.
اما اینکه کدام شیوه بهتر است، باید گفت شکی نیست که تبیین بیش از توصیف بر عنصر تعقل و اندیشه‌ورزی تکیه دارد و در صورت موفقیت در امر اثبات، تخلف از آن دشوارتر است. اما توصیف، احساس را درگیر می کند و با بروز احساس قویتر، ممکن است به حاشیه رانده شود.

صدالبته جناب ایشان درست میفرمایند که کتب ما بیشتر در ساحت اثبات نگارش یافته اند و این جای تعجب دارد که مسئله ای که نقطه قوت کتب اسلامی است، به نقطه ضعف آنها تفسیر شود.
اتفاقا وارد شدن در حوزه توصیف و نادیده گرفتن تبیین، آفتهای بسیاری دارد که در گذر ایام، از عقلانیت و عمق آموزه های دینی می کاهد و انحراف و بدعتهای فراوانی به وجود می آورد. توصیف زمینه بروز تأویل و خوانشهای نادرست برای خوشایند مخاطب فراهم می کند؛ دقیقا مانند اتفاقی که برای مسیحیت افتاد و کشیشان بیش از آنکه به دنبال تبیین باشند، به توصیف تعالیم کتاب مقدس دامن زدند و سطح اندیشه مسیحیان را تنزل دادند.

نکته قابل توجه اینکه تبیین از اموری است که در سالهای اخیر توسط مقام معظم رهبری با عنوان جهاد تبیین بارها مورد تأکید قرار گرفته و جناب پناهیان نیز خود معترف به جایگاه تبیین هستند و در ماه های اخیر، سخنرانی های فراوانی در لزوم تبیین ارائه کرده اند و ترک کنندگان جهاد تبیین را جزء خاذلین می دانند و این خود تناقصی آشکار است.

ناگفته نماند این تنها نقد یک سخن است و هیچ قضاوتی نسبت به شخصیت گوینده ابراز نشده است.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۰۱ ، ۰۸:۵۲
رسول چگینی

یکی از دلائلی که باعث انکار شهادت حضرت زهرا(س) از سوی برخی عامه شده، وجود فاصله زمانی میان هجوم به خانه حضرت زهرا(س) و وفات صدیقه طاهره(س) است. در حقیقت آنان شهادت بر اثر هجوم را به دلیل فاصله بیش از 75 یا 90 روز، انکار می کنند.
در منابع شیعه به ارتباط میان هجوم و وفات حضرت زهرا(س) تصریح شده و علت شهادت را، ضرباتی می دانند که باعث سقط جنین و بیمار شدن حضرت زهرا(س) شده است.

در حقیقت تنها تفاوت منابع شیعه و اهل سنت در این است که در منابع شیعه، به تأثیر وقایع هجوم به بیت وحی در شهادت حضرت فاطمه(س) تصریح شده، اما در منابع اهل سنت، این حلقه وصلِ میان هجوم و وفات حضرت فاطمه(س) حذف شده است. اما سایر موارد از قبیل هجوم و تهدید به آتش زدن به خانه حضرت فاطمه(س)، قهر و غضب حضرت فاطمه(س) از شیخین، وفات حضرت زهرا(س) در اثر بیماری جسمی، دفن شبانه پیکر مطهر، پشیمانی خلیفه اول از کشف بیت فاطمه(س) و... تصریح شده است.
بنابراین برای اثبات شهادت حضرت فاطمه(س) تنها کافی است که انسان منصف و حقیقت‌جو، به ارتباط میان هجوم به خانه حضرت زهرا(س) و شهادت ایشان پی ببرد.

به منظور تسهیل پذیرش حق، به یک نمونه تاریخی اشاره می کنیم که شباهت زیادی به ماجرای حضرت زهرا(س) دارد. در این جریان خانمی بر اثر صدمات متحمل شده، جنین خود را سقط کرده و با گذشت 6 سال از این واقعه، اما چون وفات او بر اثر بیماری برخاسته از صدمات سقط جنین بوده، او را شهید دانسته اند.
ابن کثیر دمشقی درباره زینب ربیبه رسول خدا(ص) می نویسد:

وَذَکَرَ حَمَّادِ بْنِ سَلَمَةَ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ، عَنْ أَبِیهِ أَنَّهَا لَمَّا هَاجَرَتْ دَفَعَهَا رَجُلٌ فَوَقَعَتْ عَلَى صَخْرَةٍ فَأَسْقَطَتْ حَمْلَهَا، ثُمَّ لَمْ تَزَلْ وَجِعَةً حتَّى مَاتَتْ، فَکَانُوا یَرَوْنَهَا مَاتَتْ شَهِیدَةً.

عروه بن زبیر نقل می کند: وقتی که زینب دختر خدیجه(س) مهاجرت کرد، در میان راه مردی از کفار او را پرتاب کرد و بر روی صخره ای افتاد و فرزند او سقط شد، پس همواره او بیمار و دردمند بود تا زمانی که از دنیا رفت، پس مسلمانان می گفتند که او شهید شده است.

ابن کثیر دمشقی، إسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج 8 ص 242.

سوال این است که چرا وقتی زینب دختر خدیجه(س)، شش سال پس از ترسانده شدن و سقط کردن فرزند از دنیا می‌رود، لقب «شهیده» میگیرد؛ ولی با علم به ترسانده شدن و سقط جنین دختر خاتم الانبیا(ص) و وفات ایشان با فاصله کمی پس از این واقعه، نه تنها سکوت کرده بلکه سخن از مرگ طبیعی به میان می آورند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۰۱ ، ۰۸:۵۹
رسول چگینی
دوشنبه, ۲۰ دی ۱۴۰۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ

سفر با تلسکوپ جیمز وب

با ظهور فرضیه تکامل داروین در قرن نوزدهم میلادی، به دلیل ظاهرِ خدا انکاری این نظریه، واکنشهای متفاوتی در مواجهه با این فرضیه در میان اندیشمندان خداباور سر برآورد. در نگاه اول این فرضیه با متون مقدس در تعارض بود و به همین دلیل علما به نقد و ردّ این فرضیه پرداختند. در میان علمای اسلام نیز این مخالفتها وجود داشت. اما رفته رفته این مخالفتها جای خود را به پذیرش و تفسیر تکامل همسو با آیات قرآن پرداختند و به این نتیجه رسیدند که هیچ تعارضی میان این فرضیه با آیات و روایات وجود ندارد.

روز گذشته جیمز وب، بزرگ‌ترین و پیشرفته‌ترین تلسکوپ جهان به فضا پرتاب شد. قرار است این تلسکوپ غول‌پیکر که انقلابی در صنعت فضا محسوب می‌شود در فاصله‌ای بسیار دورتر از تلسکوپ هابل جهان پیرامون ما را رصد کند. تجهیزات «جیمز وب» ۱۰۰ برابر حساس‌تر از تجهیزات هابل هستند و به همین دلیل انتظار می‌رود با یافته‌های جدید آن، درک دانشمندان از جهان عمیقا دگرگون شود. کشف اگزوپلان‌ها یعنی سیارات خارج از منظومه شمسی و تحقیق درباره احتمال وجود حیات فرازمینی با مطالعه اتمسفر این سیارات. بر این اساس، «جیمز وب» در جستجوی امکان حیات در سیارات فراخورشیدی خواهد بود؛ سیاراتی که دانشمندان اطلاعات کمی درباره آنها دارند.

بی‌شک در آینده ای نه چندان دور، اخبار متفاوتی از جهان پیرامونی ما به گوش خواهد رسید که ممکن است در نگاه اول، با ادله فراوانی از آیات و روایات تعارض داشته باشد و حتی فرضیه بی‌خدایی را تقویت کند. یادآوری رویکرد علما با نظریه تکامل داروین، این درس را به ما می دهد که:

اولا: نباید عجولانه و بدون داشتن نگاه جامع، به ردّ نظریات آینده بپردازیم، چه‎اینکه این اصل در اسلام وجود دارد که هیچگاه میان عقل با نقل صریح، تعارض حقیقی شکل نمی گیرد و اگر نظریه علمی بر پایه استدلال عقلی استوار شد، امکان تعارض آن با نقل وجود ندارد و باید به دنبال تفسیر صحیح منقولات بود. حتی به نظر می رسد می توان از این یافته های علمی، در جهت ترویح عقیده خداباوری استفاده کرد و بسیاری از آتئیستها را به پذیرش وجود خالق ملزم کرد.

ثانیا: انگاره بی‌خدایی، سخن سستی است که حتی چارلز داروین نیز تصریح کرده: «من هیچگاه یک کافر مطلق بدین معنا که وجود خدا را رد کنم، نبوده ام.» بنابراین حتی اگر با یافته های علمی جدید بتوانند زمان و نحوه پیدایش مخلوقات را کشف کنند و یا وجود حیات در دیگر کهکشانها را به اثبات رسانند و به گمانه عدم وجود خالق دامن بزنند، نباید این فرضیه ها را در تعارض با خداباوری دانست؛ زیرا با تفسیر صحیح یافته های علمی و منقولات، می توان به وجه جمع میان این دو دسته از ادله پی برد. البته ذکر این نکته ضروری است که نمی توان به یافته های علمی به عنوان سند قطعی نگاه کرد؛ زیرا علم حالت ثابت ندارد و با پیشرفت زمان، گسترش و دگرگونی پیدا می کند. بنابراین همواره امکان باطل شدن یافته های علمی وجود دارد.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۰۰ ، ۰۹:۰۶
رسول چگینی
دوشنبه, ۲۲ آذر ۱۴۰۰، ۰۹:۰۲ ق.ظ

پاسخ به ادعای گرگیج درباره ازدواج شهربانو

مولوی گرگیج در جدیدترین اظهارات خود مدعی شده است که رابطه میان اهل بیت (ع) و خلفا رابطه ای حسنه بوده است. دلیل او برای این سخن، ماجرای ازدواج امام حسین علیه السلام با شهربانو است. گرگیج مدعی است که این ازدواج در زمان عمر بن خطاب و با پیشنهاد او بوده است و این بر وجود رابطه حسنه دلالت دارد.

 

در ادامه به این ادعا پاسخ می دهیم:

 

اصل ازدواج امام حسین(ع) با شهربانو تقریبا مورد اتفاق غالب تاریخ نگاران است اما درباره جزئیات این ازدواج، اختلاف نظرهای اساسی وجود دارد که با بازخوانی تاریخ، می توان موارد تناقض فراوانی در روایتهای مشهور آن دید.

روایتی که از سوی برخی ترویج می شود، بر این داده ها استوار است:
دختران یزدگرد سوم در جنگ قادسیه (سال 15 قمری) در زمان عمر بن خطاب به اسارت درآمد و وقتی عمر خواست آنها را به عنوان کنیز بفروشد، حضرت علی(ع) برای جلوگیری از این کار، قیمت آنها را به خلیفه داد و آنها را به ازدواج با امام حسین(ص) و عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر در آورد.
ربیع الأبرار زمخشری، ج 3 ص 350.

این داستان مورد پذیرش بسیاری قرار گرفته و در منابع دیگر نقل شده است. اما تناقضاتی که در این داستان وجود دارد.
تناقضات روایت مشهور:
با توجه به اینکه امام حسین(ع) در سال 4 یا 5 قمری به دنیا آمده اند، بنابر این روایت، امام حسین(ع) هنگام ورود اسرای قادسیه، تنها 10 سال داشته اند.
یزدگرد سوم در سال 11 قمری وقتی که حدود 9 سال داشته به پادشاهی رسیده است. او در زمان جنگ قادسیه نهایتا 13 سال داشته است. فرزند داشتن در چنین سنی منطقی و متداول نیست.
آیا تصور ازدواج برای امام حسین(ع) 10 ساله با دختری که اگر به دنیا آمده باشد، کمتر از 2 سال دارد، قابل پذیرش است؟!
امام سجاد(ع) در سال 38 قمری به دنیا آمده است. حتی اگر فرض چنین ازدواجی نیز محال نباشد، آیا طبیعی است که 23 سال پس از ازدواج، امام سجاد(ع) به دنیا آمده باشد؟!
تناقضات موجود در این قضیه، ما را متوجه تحریفهایی می کند که در این ماجرا رخ داده است. با بازخوانی مجدد تاریخ می توان حقیقت ماجرا را کشف کرد.

حقیقت ماجرا:
یزدگرد سوم در سال 632 میلادی (حدود سال 11 قمری) چون کسی از خاندان سلطنتی نمانده بود، او را برگزیده و بر تخت شاهی نشاندند. به قولی وی هنگام بر تخت نشستن 8 سال داشت و به مدت نوزده سال پادشاهی کرد. 
تورج دریایی، شاهنشاهی ساسانی، ص 55

بنابراین او در نبرد قادسیه حدود 13 سال داشته و فرزند داشتن برای او قابل تصور نیست. پس چگونه ادعا شده که دختر او اسیر شده است؟!
همچنین حمله اعراب به ایران تنها در یک سال نبوده بلکه بیش از 15 سال طول کشید تا اعراب بتوانند حکومت ساسانیان در نقاط مختلف ایران را از بین ببرند، بنابراین یزدگرد در جنگ قادسیه، مغلوب نشد.
بلاذری تاریخنگار معروف اهل سنت نقل می کند: پس از نبرد قادسیه، یزدگرد سوم 20 سال زنده بود. او پس از قادسیه به مدائن رفت و حدود 7 سال آنجا بود. با ورود اعراب، یزدگرد آنجا را ترک کرد و به سمت اطفهان و سپس اصطخر رفت و در نهایت در حوالی سال 30 قمری در خراسان کشته شد.
او وقتی از مدائن به دیگر شهرهای ایران رفت، در برخی شهرها مورد احترام قرار می گرفت و در آنجا برای او همسر برگزیدند و از آنان صاحب دختر شد. در نهایت در سال 651 میلادی در خراسان به قتل رسید.
این ماجرا آنجا کامل می شود که در کتاب الارشاد شیخ مفید نقل شده:
«امیرالمومنین علی(ع) حُریث بن جابر حنفی را به ولایت مشرق فرستاد و او دو دوختر یزدگرد بن شهریار بن کسری را به سوی حضرت علی(ع) ارسال کرد. پس یکی از آنان به نام شاه زنان (شهربانو) را به ازدواج فرزندش حسین(ع) در آورد که از او زین العابدین(ع) به دنیا آمد و دیگری را به ازدواج محمد بن ابوبکر درآورد و قاسم را به دنیا آورد پس این دو (امام سجاد(ع) و قاسم) پسرخاله بودند.»
الارشاد فی معرفه حجج الله على العباد شیخ مفید، جلد 2، باب 6 صفحه 139.

نتیجه اینکه ازدواج شهربانو با امام حسین(ع) در زمان حکومت امیرالمومنین(ع) (حدود سال 37 قمری) و به دستور ایشان واقع شده است و امام سجاد(ع) نیز سال 38 به دنیا آمده است.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۰۰ ، ۰۹:۰۲
رسول چگینی
دوشنبه, ۲۴ آبان ۱۴۰۰، ۱۰:۳۰ ق.ظ

آیا غیر از خداوند، موجود بی حد وجود دارد؟

قبلا توضیح دادیم که بزرگترین مشکل جریانات غالیانه که در مجالس اهل بیت(ع) دیده میشود، جهل و عدم علم و درک نادرست مفاهیم و مبانی دینی است.

برای نمونه میبینید که در کلیپ بالا، این شخص عباراتی بیان میکند که مشخص است هیچ اطلاعی نسبت به آن ندارد. او میگوید:
(هر جا علی حد داره، باید خدا هم حد داشته باشه)

برای اثبات باطل بودن این سخن کافی است که آن را واکاوی کنیم:
حد داشتن از مهمترین تفاوت های میان واجب الوجود و ممکن الوجود است. واجب الوجود هیچ حدی ندارد زیرا حد داشتن (محدود بودن)، نقص است و واجب هیچ نقصی ندارد. اگر کسی بگوید خداوند حد دارد، او در واقع خدا را نشناخته و سخن او مستلزم انکار خدا است.
اما ممکن الوجود حد دارد، چون اگر حد نداشته باشد، مستلزم این است که با واجب الوجود اشتراک در وجود داشته باشد و این یعنی حلول ممکن در واجب و یا دو تا بودن واجب؛ که هر دو باطل است زیرا حلول واجب در ممکن یا دو تا بودن واجب، شرک است.

به همین سادگی میتوان اثبات کرد که چرا یک سخن مستلزم شرک است و نباید آن را مطرح کرد.
قرآن مجید و اهل بیت(ع) به ما دستور داده اند در مسائلی که علم نداریم، سخن نگوییم؛ حداقل به این دستور دینی گوش فرا دهیم و موجب گمراهی دیگران نشویم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۰۰ ، ۱۰:۳۰
رسول چگینی
دوشنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۰، ۱۰:۳۲ ق.ظ

پیشتازان بر اهل بیت(ع)!

یکی از آسیبهای فرهنگی که در سالهای اخیر رواج یافته، بروز خوانشهای غیرهمسو با اندیشه شیعه است. این جریان که بیشتر در هیئات مذهبی نمود پیدا میکند، به دنبال بازشناساندن جایگاه اهل بیت(ع) به جامعه شیعی است، اما در این مسیر، نتوانسته اند مرز میانه را به درستی پیدا کنند و از سوی دیگرِ انحراف، منحرف شده اند.
آنان با کاربست واژگان غلوآمیز در وصف اهل بیت(ع)، دوگانگی معناداری در میان محبان اهل بیت(ع) به وجود می آورند که ثمره آن را میتوان در مُقصِّره نامیدن توده شیعیان دید.

درباره این جریان توجه به سه نکته ضروری است:
۱. قصد و غرض اصلی اغلب هواداران این جریان، جبران قصور و کاستی های معرفتی مردم نسبت به اهل بیت(ع) است.

۲. مهمترین عامل این کژ اندیشیها، جهل و اطلاع نادرست از مبانی عقیدتی است.

۳. مقابله تدافعی و ایجاد دوگانه شیعه_صوفی در برابر این افراد، نه تنها راه مناسبی برای رفع این مشکل نیست، بلکه باعث پافشاری و تعمق بیشتر این اندیشه ها نزد باورمندان به آنها و همداستان پنداری صوفیان با خودشان و پذیرش آنها میشود، به ویژه اینکه اگر حکومت نیز به این مسأله ورود کند که در آن صورت باید شاهد گسترش این اندیشه در میان هیئتهای زاویه‌دار با حکومت ایران بود. چه اینکه در آن صورت این مسأله برای برخی، از یک موضوع عقیدتی، به یک موضوع سیاسی تغییر موضع میدهد و به ابزاری برای اعلام مخالفت با حکومت تبدیل میشود.

بنابراین با تبیین عقیده صحیح از منظر اهل بیت(ع)، به جای دفع حداکثری، باید با جذب حداکثری این عزیزان را با معارف اهل بیت(ع) آشنا کرد.
بدیهی است مقابله عملی با تئوریسین ها و لیدرهای این جریان، نباید مورد غفلت قرار گیرد و نباید اجازه داد افراد مجهول الحالی هدایت فکری هیئات حسینی را در دست گیرند و از اخلاص و احساسات جوانان سوء استفاده کنند.
ان شاءالله در آینده به برخی از انحرافات فکری این جریان اشاره میکنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۰۰ ، ۱۰:۳۲
رسول چگینی