وبلاگ شخصی رسول چگینی

جستارهایی در تاریخ اسلام | امامت اهل بیت علیهم السلام | نقد وهابیت |

وبلاگ شخصی رسول چگینی

جستارهایی در تاریخ اسلام | امامت اهل بیت علیهم السلام | نقد وهابیت |

پیوندها

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نهضت عاشورا» ثبت شده است

 درس گرفتن از قیام عاشورا یعنی گفتار و رفتار عاشورائیان را در زندگی فردی و اجتماعی، الگو و اسوه قرار دهیم. در نهضت عاشورا با قهرمانان و الگوهایی روبه رو هستیم که با گفتار و رفتار خود حادثه‏ای بس بزرگ آفریدند، حادثه‏ای که می‏توان برای شیعه و مسلمانان بلکه همه جهانیان الگوی مناسب و کارآمدی باشد.

البته این عبرت‌ها، مختص اردوگاه امام حسین (ع) نیست، بلکه با نگاهی به لشکر یزید، می‌توان از سرگذشت افراد زیادی پند گرفت و از پیمودن مسیر شقاوت دوری کرد.

یکی از عبرت‌هایی که در ماجرای کربلا وجود دارد، بازخوانی رفتار افرادی است که با موضع‌گیری‌های خود، نام خود را در بخشی از تاریخ کربلا ثبت کرده‌اند. در این بخش، به خاندانی به نام عبدالقیس اشاره می‌کنیم که یک خواهر و برادر، با انتخاب خود در دو سوی سعادت و شقاوت قرار گرفته‌اند.

قبیله عبدالقیس

عبدالقیس یکی از قبیله‌های بزرگ و ریشه‌دار عرب بود که تبار آن‌ها با هفت واسطه به عدنان یکی از دو شاخه اصلی عربی می‌رسید. این قبیله در بحرین و مناطق پیرامونی آن ساکن بودند. آنها بر دین مسیحیت با گرایش نِستوری بودند. اندکی قبل از سال پنجم هجری، گروهی از این قبیله با حضور در مدینه، اسلام را برگزیدند و منطقه آنان در بحرین، اولین منطقه ای بود که پس از مدینه، نماز جمعه در آنجا اقامه شد.[1] قبیله عبدالقیس عموماً شیعه بودند و افراد نادری در میان آنها، گرایش عثمانی داشتند.[2] امام حسین (ع) درباره آنان فرمود: «وعبد القیس خیر ربیعة»؛[3] امام صادق (ع) در زمان منصور عباسی، وقتی به کوفه آمدند در منطقه بنی عبدالقیس ساکن شدند.[4] احمد بن حنبل در فضیلت عبدالقیس این سخن را نقل کرده است: «إن خیر أهل المشرق عبد القیس.»[5]

این قبیله مورد اعتماد امیرالمومنین (ع) بود به گونه ای که در جنگ جمل، حضرت از آنان خواست که مرکب عایشه را به مدینه بازگردانند. افراد برجسته‌ای در این قبیله وجود داشتند که تا پای جان از اهل بیت (ع) دفاع کردند مانند صعصعة، زید و صیحه (سیحان) فرزندان صوحان العبدی که در جنگ جمل حضور داشتند و برخی به شهادت رسیدند.

در میان شهدای کربلا، نام شش تن از افراد این قبیله نیز دیده می‌شود: أدهم بن أمیة العبدی، سیف بن مالک، عامر بن مسلم، عبدالله بن یزید بن نُبیط، عبیدالله بن یزید بن نُبیط، یزید بن نُبیط العبدی.

در این میان، سرگذشت دو شخصیت دیگر از این قبیله قابل توجه است. اول ماریة بن مُنقذ العبدی و دوم مُرَّة بن مُنقِذ العبدی. برخی احتمال برادر و خواهر بودن این افراد را مطرح کرده‌اند که حتی اگر نتوان این ادعا را پذیرفت، اما آنچه که مسلم است، هر دو از یک قبیله بوده اند و نسبت خویشاوندی با هم داشته اند.

ماریه بن مُنقِذ؛ همگام با خدیجه کبری (س)

ماریة از شیعیان ثابت قدم بود که در همسر و فرزند او در جنگ جمل به شهادت رسیده بودند.[6] منزل او در بصره، به پایگاهی برای شیعیان تبدیل شده بود. طبری می گوید:

«اجتمع ناس من الشیعة بالبصرة فی منزل امرأة من عبد القیس یقال لها ماریة ابنة سعد- أو منقذ- أیاما، وکانت تشیع، وکان منزلها لهم مألفا یتحدثون فیه.»[7]

«شیعیان بصره در منزل زنی از قبیله عبدالقیس به نام ماریه دختر سعد (یا منقذ) جمع می‌شدند. او از شیعیان بود و منزلش محل تجمع و گفت وگوی شیعیان بود.»

در ماجرای قیام امام حسین (ع)، حضرت نامه ای به بزرگان بصره نوشت و آنها را به یاری و دفاع از حق دعوت کرد. وقتی ماریه از محتوای نامه با خبر شد، مردم را به خانه خود دعوت کرد و با گریه گفت: وای بر شما، من شنیدم که حسین فرزند دختر پیامبر (ص) از شما یاری طلبیده و شما او را یاری نکرده اید.

برخی این بهانه را آوردند که سلاح و مرکب ندارند، ماریه گفت: آیا مشکل شما این است؟ مردم گفتند بله؛ ماریه به کنیز خود گفت به درون حجره برو و فلان کیسه را برای من بیاور.

کنیز آن کیسه را آورد و ماریه از درون آن، دینار و درهم‌های فراوانی خارج کرد و به مردم داد و گفت: هر کسی هر مقداری که نیاز دارد، بردارد و به کمک مولای خود حسین بشتابد. از آن جمع، عده ای خود را به کربلا رساندند و توفیق شهادت در رکاب امام حسین (ع) را به دست آوردند.[8]

مُرَّة بن مُنقِذ؛ پرچمدار پدر، قاتل پسر!

مُرَّة بن مُنقِذ از یاران امام علی (ع) در جنگ جمل بود.[9] پدرش، منقذ بن نعمان، در جنگ جمل در سپاه امام علی(ع) پرچم‌دار قبیله عبدالقیس بود. وی هنگامی پرچم این قبیله را به دست گرفت که جمعی از پرچمداران قبیله مانند قاسم بن مسلم، زید بن صوحان، و صیحه بن صوحان به شهادت رسیدند. او پرچم را به دست فرزندش مُرّة بن منقذ داد و تا پایان جنگ، پرچم این گروه در دست مُرَّة بود.[10]

اما مُرَّة بر این حال خود باقی نماند. او در زمان امام حسین (ع) به لشکر عمر سعد پیوست و در جنایات کربلا، مشارکت کرد. وی در روز عاشورا نیزه‌ای بر حضرت علی اکبر (ع) زد و او از اسب به زمین افتاد.[11] در زیارت الشهداء مرة بن منقذ به عنوان قاتل علی اکبر(ع) لعن شده است.[12] هنگامی که مختار به جستجوی قاتلان امام حسین(ع) پرداخت، عبدالله بن کامل را با گروهی مأمور دستگیری مرة بن منقذ کرد. ابن کامل خانه مره را محاصره کرد.

مره سوار بر اسبش شد و به جنگ با افراد ابن کامل پرداخت. نیزه‌ای بر عبدالله شبامی، که از افراد ابن کامل بود زد و او را مجروح ساخت.[13] ابن کامل شمشیری بر دست راستش زد که آن را شکست اما قطع نشد. مره توانست از محاصره نجات پیدا کند. او به بصره رفت و به مصعب بن زبیر پیوست،[14] و تا آخر عمر دستش فلج بود.[15]

نکته قابل توجه اینکه منقذ دو برادر دیگر نیز داشت که در ماجرای کربلا حضور داشتند. رجاء بن مُنقِذ العبدی برادر دیگری بود که در سپاه عمر سعد حضور داشت. او جزء آن ده نفری بود که به طمع دریافت جایزه، اسب‌های خود را بر پیکر سید الشهدا (ع) دواندند.[16] وقتی مختار به آن‌ها دست یافت، دستور داد او را از دست و پا بر روی زمین میخکوب کنند و با اسب بر بدن او بتازند تا هلاک شود.[17]

رضی بن مُنقِذ العبدی نیز در کربلا با بُرَیر بن خُضَیر به پیکار برخاست. بُریر او را به زمین زد و بر روی سینه او نشست. اما او لشکریان عمر سعد را به کمک فراخواند و کعب بن جابر الأَزْدِی، بُریر را با نیزه ای به شهادت رساند و رضی را نجات داد.[18]

این یکی از عبرت‌های عاشورا است که بانویی با فداکاری و جانفشانی اینگونه نام خود را به عنوان یکی از یاوران امام حسین (ع) ثبت کرد و در طرف مقابل، افرادی که پیشینه خوبی در دفاع از حق داشتند، اما با پشت پا زدن بر گذشته، عذاب اخروی را برای خود خریدند و نام خود را جزء زیانکاران در ماجرای کربلا ثبت کردند.

 

 

 


[1] . ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، بیروت، دار المعرفة ،1379هـ، ج 8 ص 85.

[2] . ابن قتیبه دینوری، المعارف، القاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، الثانیة، 1992 م، ج 1 ص 339.

[3] . مجلسی، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403هـ، ج 65 ص 88.

[4] . شهید ثانی، الروضة البهیه، الأولی، ١٣٨٦هـ، ج 1 ص 33.

[5] . احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، بیروت، مؤسسة الرسالة، الأولی، 1403هـ، ج 2 ص 829.

[6] . الهاشمی الخطیب، ثمرات الأعواد، مکتبة الحیدریّة، ج 1 ص 169.

[7] . طبری، تاریخ طبری، بیروت، دار التراث، الثانیة، 1387 هـ، ج 5 ص 353.

[8] . الهاشمی الخطیب، ثمرات الأعواد، ج 1 ص 169.

[9] . طبری، تاریخ طبری، ج 5 ص 189.

[10] . مقریزی، امتاع الاسماع، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1420 هـ، ج 13 ص 247.

[11] . دینوری، اخبار الطوال، قاهره، دار إحیاء الکتب العربی، 1960م، ص 256.

[12] . ابن طاوس، اقبال‌الاعمال، ۱۴۱۶ق، ج۳، ص۷۴.

[13] . طبری، تاریخ الطبری، ج۶، ص۶۴.

[14] . بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۶، ص۴۰۹.

[15] . ابن اثیر، الکامل، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۲۴۳.

[16] . ابن شهر آشوب، المناقب، قم، انتشارات العلامة، 1379 هـ، ج 4، ص 111.

[17] . ابن طاووس، اللهوف، تهران، جهان، 1348 ش، ص 136.

[18] . طبری، تاریخ الطبری، ج 5 ص 432.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۰۲ ، ۱۰:۰۰
رسول چگینی

حجت‌الاسلام والمسلمین رسول چگینی در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری حوزه، ضمن تسلیت ایام شهادت سید و سالارشهیدان، اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران با وفای ایشان به شبهاتی پیرامون واقعه عاشورا پاسخ داد.

 

چگونه امام حسین (ع) آب برای غسل شهادت داشتند اما برای رفع عطش، نه؟

تقریبا تمامی منابع متفق هستند که سه روز قبل از عاشورا لشکر عمرسعد دسترسی سپاه امام به آب را قطع کرد؛ یعنی افرادی را آنجا گماردند تا مانع دسترسی لشکر امام حسین (ع) به آب شوند به طور قطعی لشکر امام حسین (ع) به طور طبیعی نمی توانستند به آب دسترسی داشته باشند.

این هم قطعی است که در روز عاشورا امام حسین علیه السلام و لشکریان ایشان با زبان تشنه به شهادت رسیدند و در روز عاشورا آب قحط بوده است هر چقدر زمان می‌گذشت افراد تشنه تر می‌شدند.

در کنار این‌ها گزارش‌های متعددی هم داریم که لشکر امام حسین (ع) با درایت سیدالشهدا اقدام به تهیه آب می‌کردند و اگر چه لشکر عمر سعد مانع می‌شد ولی امام حسین (ع) با کاری که حضرت ابوالفضل عباس (ع) انجام می‌داد به شریعه‌ فرات حمله می‌کردند و مشک‌هایشان را پر آب می‌کردند و چند مرتبه این اقدام اتفاق افتاد و در آخرین مرتبه حضرت عباس (ع) شهید شدند و نتوانستند آب را به سلامت به خیمه‌ها بیاورند.

 

چرا امام حسین (ع) چاهی حفر نکردند تا به آب دسترسی پیدا کنند؟

روایات و گزارش‌هایی داریم که سیدالشهدا و لشکرشان اقدام به حفر چاه کردند و از آن‌ها آب استخراج کردند اما لشکر عمرسعد چاه ها را مسدود می‌کردند.

در نتیجه از سه روز قبل از عاشورا، دسترسی سپاه امام حسین علیه السلام به آب محدود شد ولی لشکریان امام حسین (ع) بارها توانستند آب تهیه کنند؛ اما به طور طبیعی در روز عاشورا این فرصت اصلا فراهم نشد که بتوانند چاه حفر کنند. البته برخی نقل‌ها وجود دارد که در روز عاشورا هم امام حسین علیه السلام دستور به حفر چاه دادند و در برخی مناطق چاه حفر کردند ولی به آب نرسیدند که این امر می‌تواند به این جهت بوده که تا روز قبل از عاشورا دایره‌ و وسعت مانور لشکر امام حسین (ع) خیلی بیشتر بوده است و توانستند در مناطق خیلی جلوتر چاه حفر کنند اما در روز عاشورا این دایره خیلی تنگ شد و فقط خیمه‌ها و یک مقدار اطرافش بوده است.

در نتیجه این که کسی بخواهد با طرح این شبهات این مسئله را زیر سوال ببرد که مثلا امام حسین (ع) تشنه نبودند و از بار مظلومیت شهادت امام حسین (ع) بکاهد به نظر می‌رسد راه درستی نیست چون که اسناد متقن و معتبری وجود داره که لشکر یزید از این که امام حسین (ع) و سپاهیانش به آب دسترسی داشته باشند ممانعت کردند و حضرت و اصحاب‌شان در روز عاشورا در سختی و تشنگی فراوان بودند.

 

آیه به خاطر نزدیکی کربلا به رود فرات، منطقه‌ای حاصل خیز و سرسبز بوده است؟

درست است که کربلا در فاصله‌ کمی از فرات قرار دارد و نزدیک آب بوده است اما اگر این منطقه‌ را از جهت جغرافیایی بررسی کنیم متوجه می‌شویم با توجه به گرمای هوایی که وجود داشته و با توجه به اینکه گفته می‌شود در پاییز نیز بوده است، آن منطقه دیگر حاصل خیز نبوده است.

اگر امروز هم این مناطق را بررسی کنیم می‌بینیم که در فاصله کمی از رود سرسبز هستند  و اطراف آن‌ها، همچنان بیابان شکل هستند.

 

چرا همسر حضرت زینب کبری سلام الله علیها، همراه امام حسین علیه السلام در ماجرای کربلا نبودند؟

برای پاسخ به این سوال بخشی از زندگی ایشان را بررسی می‌کنیم: گفته شده است که عبدالله بن‌جعفر اولین مولود مسلمانان در حبشه بوده یعنی سال پنجم بعثت به دنیا آمده است و سال هفتم هجرت به همراه پدر و مادرش به مدینه می‌رود. در واقع عبدالله حدود سه سال محضر پیامبر خدا را درک کرده است.

سال هشتم یعنی یک سال بعد از آن سالی که وارد مدینه شد، پدرش در جنگ موته به شهادت رسید و پیامبر خدا جعفر را بسیار گرامی داشتند و فرمودند که من می‌بینم که جعفر در بهشت با ملائک پرواز می‌کند.

به همین خاطر ایشان با عنوان جعفرطیار و جعفر ذوالجناحین شناخته شدند و به همین جهت به عبدالله نیز، ابن ذالجناحین یعنی فرزند کسی که بال دارد و پرواز می‌کند، می‌گفتند.

جعفر شخصیتی بسیار گرانقدر و ارزشمندی در نظر مسلمان‌ها داشت و به طبع، عبدالله فرزندش هم شخصیت مقبولی پیدا کرد. عبدالله پس از شهادت پدر در کنف حمایت عبدالله بن عباس بود یعنی با عبدالله بن عباس بیشترین مراوده و نشست و برخاست را داشت.

بعد از وفات پیامبر خدا (ص)، عبدالله را جز کسانی که در دایره‌ اولیه‌ یاران امیرالمومنین (ع) باشند، نمی‌بینیم، یعنی جزو نزدیکان امیرالمومنین که از همان ابتدا با حضرت علی (ع) بودند و با خلفا بیعت نکردند نمی‌بینیم ولی بعد از آن کاملا پای کار بودند.

اگرچه می‌بینیم عبدالله بن جعفر در زمان عمر بن خطاب در فتوحات مشارکت دارد و همکاری می‌کند ولی وقتی امیرالمومنین علیه السلام به خلافت رسیدند، کاملا در کنار امیرالمومنین (ع) بودند و در جنگ جمل و صفین هم حضور داشتند؛ بنابراین در زمان امیرالمومنین (ع) ایشان کاملا بودند و پس از امیرالمومنین (ع) نیز در کنار امام حسن (ع) بودند و در صلح امام حسن (ع) با معاویه می‌بینیم که عبدالله هم موافق حضرت است و جزو کسانی که امام حسن (ع) خطاب‌های هایی به آن‌ها داشتند، نبود.

در مجموع عبدالله شخصیتی کاملا اهل مدارا و سازش بود، یعنی تلاش می‌کرد تا می‌تواند از جنگ، نزاع و خونریزی بکاهد به این اقدام خیلی اهتمام داشت.

و در اولین گزارش تاریخی که این اقدام را می‌بینیم در ماجرای دفن امام حسن علیه السلام بود، وقتی می‌خواستند امام حسن (ع) را در کنار مرقد پیامبر (ص) دفن کنند مروان بن حکم ممانعت کرد و اینجا عبدالله بن جعفر خدمت امام حسین علیه السلام آمدند و ایشان را سوگند دادند که مشاجره و اصرار نکنند.

بعد از اینکه معاویه به خلافت می‌رسد می‌بینیم پای عبدالله به درباره معاویه هم باز می‌شود و معاویه هم عبدالله را خیلی گرامی می‌دارد به نحوی که مقرری سال یک میلیون درهم برایش تعیین کرد و بعد از معاویه نیز این روش ادامه داشت و در زمان یزید، این مقدار را به دو میلیون درهم در سال تبدیل شد.

معاویه بسیار تلاش کرد که عبدالله را به عنوان سید و بزرگ بنی هاشم معرفی کند و رقیبی برای امام حسن و امام حسین علیه السلام درست کند اما عبدالله بن جعفر هرگز زیر بار این نرفت و همواره فریاد می‌زد که امام حسن (ع) و امام حسین (ع) خودشان و پدر و مادرشان از من و پدر و مادر من برتر هستند.

عبدالله بن جعفر رابطه‌ خوبی با دربار معاویه و یزید داشته است و حتی گفته شده عبدالله بن جعفر به خواهش معاویه نام یکی از فرزندان خودش از همسری غیر از حضرت زینب کبری سلام‌الله‌علیها را معاویه گذاشته است.

بعد از ماجرای کربلا عبدالله بن جعفر با عبدالله بن زبیر بیعت کرد و در واقعه حره سال شصت و سه‌ قمری، وقتی لشکر یزدی خواست به مدینه حمله کند عبدالله با یزیدی‌ها به گفت‌وگو پرداخت و خواست که یزیدی‌ها به مردم مدینه رحم کنند و کشتار کمتری داشته باشند و آن‌ها هم شروطی گذاشتند و عبدالله بن جعفر نیز با سران قبایل نامه‌نگاری کرد ولی در نهایت به نحوی شد که دو تا از فرزندان عبدالله توسط لشکر یزید کشته شدند؛ یعنی چندان طرف یزیدی روی حرف خودش پایبند نشد.

عبدالله بن جعفر بعد از عبدالله بن زبیر با دربار عبدالملک مروان هم رفت‌ و آمد داشت؛ یعنی یک شخصیتی می‌بینیم که هم با این طرف و هم با اهل بیت (ع) بوده است.

در ماجرای کربلا وقتی که خبردار شد که امام حسین علیه السلام قصد حرکت به سمت کوفه دارند همانند افرادی همچون عبدالله بن عمر و عبدالله بن عباس ایشان را منع کردند و اصرار داشتند که حضرت خروج نکنند و به سمت کوفه نروند.

عبدالله به حضرت نامه‌هایی نوشت و وقتی حضرت روی حرف خودشان پافشار هستند به والی مکه، عمر بن سعید، نامه نوشت و از او خواست که به امام حسین امان‌نامه بدهد و والی مکه هم امان نامه داد ولی سیدالشهدا علیه السلام این را نپذیرفت و گفت من وظیفه‌ی دیگری دارم و باید حتما انجام بدهم.

اگرچه عبدالله بن جعفر در کربلا حضور نداشت، اما تلاش فراوان کرد که امام حسین (ع) را منصرف کند و این امر که می‌تواند نشأت گرفته از سابقه ذهنی عبدالله بن جعفر باشد شاهد رخدادهای صفین بوده که منجر به حکمیت شده بود و در زمان امام حسن مجتبی علیه السلام نیز دوباره این اتفاق افتاد و معاویه صلح‌نامه را از بین برد و دوباره سر جای خودش نشست.

البته در کنار این دلایل، برخی از منابع ذکر کردند که عبدالله بن جعفر در اواخر عمرش نابینا بود که سندی برای آن ذکر نشده است.

بیشترین دلیلی که می‌تواند به آن استناد کرد ناتوانی جسمی و کهولت سن عبدالله بن جعفر بوده که در آن زمان ۷۰ سال داشته است. اگرچه کسانی هم با این سن در رکاب سیدالشهدا حضور داشتند اما افراد در یک سن مشخص شرایط بدنی متفاوتی دارند همچنین هیچ سندی نداریم که امام حسین علیه السلام مستقیما عبدالله بن جعفر را برای حضور فرا خوانده باشند؛ یعنی ظرفیت و توانایی جنگاوری داشته باشند و امام ایشان را دعوت کرده باشد.

وقتی واقعه‌ کربلا رخ داد عبدالله بن جعفر بسیار ناراحت شد و حسرت خورد که در رکاب سیدالشهدا علیه السلام نبوده و نتوانسته جان خودش را فدا کند؛ ولی اجازه داد که همسرش حضرت زینب کبری سلام علیها و دو تا از فرزندانش در رکاب امام حسین (ع) باشند.

وقتی قافله اسرا برگشتند هم هیچ مدرکی نداریم که اسرا یا بنی هاشم، عبدالله بن جعفر را شماتت کرده باشند که چرا حضور پیدا نکرده است.

در نتیجه مهمترین دلیل عدم حضور عبدالله بن جعفر مشکلات و ناتوانی‌های جسمانی ناشی از سن بالای او بوده است که انتظار و توقعی از جانب کسی وجود نداشته است؛ اگرچه خود عبدالله هم شاید با این اقدام چندان موافق نبوده است.

 

بعد از شهادت امام حسین (ع)، قیام‌های زیادی شکل گرفت، چرا این افراد در کربلا به یاری امام نیامدند؟

بعد از ماجرای کربلا قیام‌های خیلی زیادی شکل گرفت؛ یعنی در طول تاریخ، قیام‌ها متعددی به خون‌خواهی امام حسین علیه السلام انجام گرفت. اما قیام‌هایی که نزدیک به قیام کربلا بودند و سران قیام‌هایی که امکان حضور در قیام کربلا را داشتند و حاضر نبودند محدود هستند که از جمله آن‌ها قیام مختار و قیام سلیمان ‌بن صرد خزاعی است.

عدم حضور این افراد در کربلا را باید از عدم همراهی این افراد با حضور مسلم بن عقیل در کوفه پیگیری کنیم که آیا این‌ها در کنار مسلم بودند یا خیر؟

وقتی مسلم بن عقیل به عنوان نماینده امام حسین (ع) به کوفه آمد به منزل مختار بن ابی‌عبید ثقفی وارد شد یعنی مختار شخصیت کاملا مقبولی بوده و جزو اولین کسانی بود که با مسلم بیعت کرد؛ یعنی مختار خودش را کاملا در کنار مسلم سرباز مسلم می‌دانسته است و تحت بیعت مسلم در آمد.

در مدتی که مسلم در کوفه حضور داشت قبایل متعددی برای بیعت آمدند و به هر کدام پرچم‌های قرمزی داده می‌شد که بروند و قبیله خود را برای بیعت بیاورند؛ اما در نهایت وقتی مسلم قصر دارالاماره را محاصره کرده بود بعد از چند روز تنها شد.

قیام مختار

در گزارش‌های تاریخی دلایل متعددی برای عدم حضور مختار در کنار مسلم بن عقیل ذکر شده است از جمله اینکه برخی گفته‌اند که مختار توسط عبیدالله بن زیاد گرفتار شده و در زندان به سر می‌برد یعنی زمانی که مسلم قیام کرد مختار در زندان بوده و نتوانسته خودش را به قیام مسلم برساند.

در برخی نقل‌ها هم گفته شده که مختار در خارج کوفه قرار داشت و در حال تهیه و تدارک لشکری برای مسلم بوده است که خبر شهادت مسلم به مختار می‌رسد.

به هر حال در هر صورت زمان قیام امام حسین علیه السلام، مختار در زندان بوده و امکان فرار و خلاصی از زندان برای مختار فراهم نبود به همین جهت نتوانست در کنار امام حسین علیه السلام شرکت کند.

 

قیام سلیمان بن صرد خزاعی

سلیمان در زمان حضرت علی (ع)

سلیمان از بزرگان کوفه به شمار می‌آمد و گفته شده از اولین مسلمانانی بود که در کوفه ساکن شد و وقتی محضر پیامبر خدا آمد مسلمان شد و در تمام جنگ‌ها در کنار امیرالمومنین (ع) حضور داشته است.

البته درباره‌ شخصیت سلیمان برخی اخباری نقل شده که نشان می‌دهد شخصیت محتاطی داشته است، مثلا گفته شده که در جنگ جمل حضور پیدا نکرد چون کمی احتیاط کرد و گفت چگونه به جنگ همسر رسول خدا برویم و در این جنگ مورد سرزنش امیرالمومنین (ع) قرار گرفت.

 

سلیمان در زمان امام حسن (ع)

در صلح امام حسن مجتبی علیه السلام نیز سلیمان از کسانی بود که امام حسن (ع) را با مذل المومنین خطاب‌ کرد یعنی اظهار کرد که این بیعت و صلح باعث ذلت مومنین شده است که این امر نشان می‌دهد که پیروی و اطاعت محض سلیمان درجات بالایی نداشته است.

 

سلیمان در زمان امام حسین (ع)

در زمان امام حسین علیه السلام، سلیمان از کسانی است که مردم کوفه را برای دعوت با امام حسین (ع) فرا می‌خواند و در آن دوازده هزار نامه به امام حسین (ع)، نامه سلیمان در زمره نامه یکی از بزرگان کوفه مطرح می‌شد.

وقتی مسلم به کوفه آمد ابتدا سلیمان بیعت کرد اما در ادامه رابطه مسلم و سلیمان قطع شد و مدارک تاریخی نداریم که سلیمان در زندان باشد. سلیمان قیامش را به توابین یعنی توبه کنندگان نام گذاری کرد؛ پس می‌توانست کنار امام حسین (ع) بجنگند و چون این کار را نکرد، توبه کرد.

برخی منابع نقل کردند که سلیمان شخصیت شکاک و شخصیت محتاطی بوده است و همین باعث شد که نتواند درست تصمیم بگیرد و مختار نیز سلیمان را به عنوان کسی که فاقد دانش نظامی و فهم سیاسی هست خطاب کرده است.

در نتیجه برخی نقل کردند که عدم یاری امام حسین (ع) به خاطر عدم فهم درست سیاسی و محتاط بودن و برخی نیز گفته‌اند که به خاطر جان دوستی بوده است.

روحیه ترس باعث می‌شود که انسان اقدام به هرکاری نکند و همین باعث شد که ابتدا وارد قیام مسلم بن عقیل نشود و در ادامه هم از ترس گرفتاری که عبیدالله زیاد ایجاد کرده بود اقدام نکرد و سکوت کرد. برخلاف کسانی که مثل حبیب بن مظاهر که از حفاظ امنیتی فرار کردند و خودشان را به لشکر امام حسین (ع) رساندند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۰۲ ، ۱۰:۰۸
رسول چگینی
جمعه, ۹ تیر ۱۴۰۲، ۰۹:۰۳ ب.ظ

مهندسی فرهنگ در قیام امام حسین(ع)

از مهم‌ترین عوامل مانایی جریان عاشورا، درهم‌تنیده شدن این واقعه با فرهنگ و اندیشه مسلمانان است. مؤلفه‌های حیاتبخش این رویداد، از بلندای تاریخ بر منظومه فکری اسلام حکم رانده و دل هر آزادمردی را شیفته خود گردانیده است.

این جوشش سعادت‌طلبی جز از مسیر خروش رهبر این نهضت سرچشمه نگرفته است. امام حسین(ع) با پشت‌پا زدن بر هنجارها و ناهنجارهای موجود در عصر اموی، علم رادمردی را برافراشتند و الگوی جاودانی برای همه آزادگان جهان شدند.

اما این فرهنگ همانند گفته امام خمینی(ع) باید زنده نگه داشته شود و نیازمند توجه و زنده نگهداشتن است؛ چرا که بی توجهی به این فرهنگ، زمینه تحریف و انحراف در این فرهنگ اصیل اسلامی را به وجود می آورد. به همین منظور لازم است به مهمترین مؤلفه های فرهنگی موجود در نهضت امام حسین(ع) اشاره شود.
معنا شناسی فرهنگ

فرهنگ یک مفهوم گسترده‌ شامل باورها، ارزش‌ها، رفتارها است که مطابق ارزش‌های اجتماعی و هنجار‌های موجود در جوامع بشری مطرح شده است. فرهنگ، سرمایه معنوی یک جامعه است و همه آثار ادبی، هنری و فکری را در بر می‌گیرد.

مهندسی فرهنگ کوششی سنجیده برای جلوگیری از مشکلات فرهنگی آینده یا بهبود جامعه فردا با طرح و اجرای نقشه‌های دقیق و محدود است. اصلاح مؤلفه‌ها و اجزای فرهنگ به معنای تجدید کارکرد بایسته آنها در نظام فرهنگی جامعه، یکی از محورهای مهم مهندسی به شمار می آید.

اصلاح فرهنگ اگر چه می‌تواند با تلاش فکری و توشة عقلی انسان ها صورت گیرد؛ اما بدون استمداد از منبع الهی و فرا انسانی، که فارغ از محدودیت‌های ذهنی و احساسی به کلیت زندگی وگسترة تجلیات فکری و روانی انسان‌ها بنگرد و به کژی‌ها و کاستی‌های آن آگاهی داشته باشد، کاری ناقص و نافرجام می نماید؛ زیرا فرهنگ محصول انسان است وکژی ها وکاستی هایش نیز معلول وی خواهد بود و عاملی که سبب نقصان است، نمی تواند به طور کامل و جامع سبب کمال باشد، اگر چه به صورت جزئی و موردی این توانایی را داشته باشد.

از این رو قرآن کریم، فرستادن پیامبران را برای بشریت به عنوان «اتمام حجت» یاد می‌کند؛ «رُسُلا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ لِئَلا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَکَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا»(نساء/۱۶۵) (پیامبرانى که بشارتگر و هشدار دهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن‏] پیامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حکیم است.)‏

بنابراین، اگر دین الهی را عامل اصلی و اصیل اصلاح فرهنگ بشر بدانیم، دور از واقع سخن نگفته‌ایم. بر این اساس نهضت امام حسین (ع) که به درستی ترجمان دین الهی است، یکی از برهه‌های اصلاح فرهنگ در تاریخ اسلام است.

به منظور آشنایی با شیوه مهندسی فرهنگ در قیام سید الشهداء(ع)، مهم‌ترین مؤلفه‌های فرهنگ‌ساز را مورد بررسی قرار می‌دهیم و با استناد به برخی سخنان و رویدادهای مشهور مربوط به واقعه کربلا، جایگاه فرهنگ در نهضت امام حسین‌(ع) را تبیین می‌کنیم.

 

جلوه‌های مهندسی فرهنگ در نهضت عاشورا
با نگاهی به نهضت عاشورا، شاهد جلوه‌های ماندگاری از اصلاح فرهنگی هستیم که آثار آن در اصلاح راهبرد حرکت جهانی اسلام قابل پیگیری است. در این نهضت، امام حسین (ع) اصول بنیادین اسلام در عرصه فرهنگ را بازسازی کرده و خاک از چهره غبارآلود اسلام آن دوره، زدودند. برای دستیابی به این موارد، به مهمترین اصول فرهنگ اسلامی اشاره می کنیم:

 

۱) ربوبیت آفریدگار یکتا
دین اسلام، دین تسلیم در مقابله الله می‌باشد. الله آن واقعیت متعالی است که همه مراتب دیگر واقعیت از او نشات می‌گیرد و همه چیز به او باز می‌گردد؛ زیرا الله مبدا، خالق، حاکم، حافظ و غایت هستی است. اسلام به فضل همین تسلیم به صلح و سلام نیز دست می‌یابد. اسلام چیزی نیست جز زندگی کردن مطابق خواست و مشیت الله برای حصول به صلح و سلام در دنیا و سعادت و فلاح در آخرت.

آثار این اصل در لحظه لحظه نهضت امام حسین(ع) متبلور است. چه آن زمانی که در دعای عرفه به نجوای عاشقانه با معبود خویش مشغول بود و فرمود: «اِلهى اَغْنِنى بِتَدْبیرِکَ لى عَنْ تَدْبیرى، وَبِاخْتِیارِکَ عَنِ اخْتِیارى»؛  (خدایا! مرا با تکیه بر تدبیرت از تدبیر خودم بی نیاز گردان و به اختیارت از اختیارم غنی کن.)

و چه در آخرین لحظات زندگی و زمانی که سر مبارک امام حسین(ع) از تن جدا می‌شد، ایشان ذکر و نام خداوند را به زبان داشتند و در آخرین دعاى خود ‌فرمودند: «إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ»؛ (خداوندا راضیم به رضای تو، تسلیم امر تو هستم، هیچ معبودى جز تو نیست، ای فریاد رس فریادخواهان.)

بنابراین، قیام امام حسین(ع) اصل نیازمندی بنده به خداوند که زمام امورش را در کنف ربوبیت خداوند قلمداد کند، را برای مسلمانان معنا کرده است و هرگونه خضوع و کرنش در برابر هر موجودی غیر خدا را نفی می کند.

 

۲) جهان‌بینی توحیدی
براساس خداشناسی اسلامی، جهان مخلوق واحد و مستقلی است که سرشار از زندگی و زیبایی است و با توجه به کمالات خداوند، نظم و هماهنگی بر همه جای آن حکومت می‌کند و سیر تکاملی دارد و براساس حق و عدالت استوار شده است. در این جهان‌بینی، آغاز و انجامی برای حیات انسان وجود دارد و آدمی در برزخی میان ازل و ابد واقع شده است که این زندگی موقت، با زایشی آغاز و با قطع نفس، به اتمام می رسد. مرگ، نیستی و عدم نیست و بلکه آغاز مسیری است که غایة القصوی آن آمیخته با رضوان الهی است. در این دستگاه فکری، زندگی با هر هدفی، هدف آفرینش نیست بلکه رنگ خدایی بخشیدن به آنات و سکنات، مورد نظر است.

سیدالشهداء(ع) نیز زندگی و مرگ را در این قاموس تفسیر کرده اند. ایشان زندگی در ذلت را، از خود دور دانسته اند «هیهات منی الذلة»، که شهادت با آرمانهای توحیدی را، چیزی جز سعادت و نیک‌روزی ندانسته اند «إنّی لَا أرَی المَوتَ إلاّ سَعادَةً وَ لَا الحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ إلا بَرَماً»؛ (به راستی که من مرگ را جز سعادت نمی دانم، و زندگی با ستمکاران را جز ملال.)

کسی که باور خدامحوری را جایگزین انسان‌محوری کرده، سختی‌های این راه را به جان خریده و برای نیل به اهداف والا، بر تمایلات نفسانی چشم می‌پوشاند. امام حسین(ع) با علم به پایان کار خویش که شهادت و اسارت خانواده را به همراه داشته، اما در مسیر بندگی گام نهاد و فرهنگ خدامحوری را به همگان آموخت؛ حضرت فرمودند: پیامبر خدا(ص) به من فرمود: (اى حسین! خارج شو، همانا خداوند خواسته است تو را کشته ببیند.) «فان الله قد شاء أن یراک قتیلا.»

این باور در میان اصحاب امام حسین(ع) نیز وجود داشته است؛ وقتی که در شب عاشورا سید الشهداء(ع) از قاسم بن الحسن، درباره جایگاه شهادت از او پرسید و قاسم پاسخ داد: «احلی من العسل». همچنین سخن یکی از اصحاب حضرت که گفت: «به خدا اگر بدانم کشته می شوم سپس دوباره زنده شده و می سوزم و خاکسترم به باد می رود و هفتاد بار با من چنین کنند از تو جدا نشوم تا در راه تو جان دهم.» یکی دیگر از جلوه های خداباوری در فرهنگ عاشورا است.

 

۳) انسان
در نگرش اسلامی، انسان کارگزار یا «خلیفه» خداوند بر روی زمین و عبد اوست. این دو وجه با هم، فطرت یا طبیعت بنیادی انسان را می‌سازد. انسان در مقام «عبد» خداوند باید مطیع خداوند و مشیت او باشد و برای زندگی خویش و نحوه تحقق بخشیدن به خواست خداوند از او هدایت و دستور بگیرد. اما در مقام کارگزاری یا خلافت خداوند بر روی زمین باید فعال باشد؛ زیرا که کلیه اسرار آفرینش به دست او سپرده شده و راه کشف حقایق و وسیله دستیابی به همه چیز به او تعلیم داده شده است. در ادبیات اسلام، انسان با وجود اینکه بدون اذن الهی توان انجام هیچ کاری را ندارد، اما دارای حق انتخاب آزادانه است و سرنوشت خویش را رقم می زند.

امام حسین(ع) این آموزه را در سیره خویش به کار بستند و برای پیروی از دین خداوند، قیام کردند و در عین حال که قدمی از فرامین اسلام فراتر نگذاشتند، اما به عنوان یک کنشگر فعال، نقش خود را برای بیدار ساختن انسان ها ایفا نمودند. حضرت در نامه‌ای به جمعی از بزرگان بصره، هدف از قیام بر ضد حکومت یزید را احیای سنت پیامبر(ص) می داند و  می‌فرماید: «و أنا اَدْعُوکُمْ إلی کتابِ اللهِ و سُنَّةِ نَبِیِّهِ(ص) فَإنَّ السُّنَّةَ قَدْ أمِیتَتْ»؛ (من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش فرا می‌خوانم؛ چرا که (این گروه) سنت پیامبر(ص) را از بین برده‌اند.)

به رسمیت شناختن آزادی انسان و انتخاب آگاهانه، در شب عاشورا نمایان شد؛ آن زمانی که سید الشهداء(ع) بیعت خویش را از اصحاب برداشته و اعلام کردند هر کسی بخواهد، می‌تواند اردوگاه عاشوراییان را ترک کند. اما اصحاب حضرت که از سرچشمه معرفت ولایی نوشیده بودند، با آگاهی کامل، شهادت در رکاب حضرت را انتخاب کردند.

 

۴) جامعه
جامعه نیز در اسلام مفهوم معینی دارد. در این تفسیر، جامعه از وجود انسان سرچشمه گرفته و برای رفاه و سعادت انسان‌ها به‌وجود آمده است و به همین دلیل، جامعه اسلامی نه رنگ فردی دارد(اصالت فرد) و نه رنگ اجتماعی(اصالت جامعه). در این میان، اصلاح جامعه از مهمترین اقداماتی است که مهندسی فرهنگی را در مسیر صحیح قرار می دهد.

با نگاهی به نهضت امام حسین(ع)، شاهد هستیم که اصلاح جامعه سهم زیادی از فلسفه قیام را به خود اختصاص داده است. حضرت در نامه ای که به محمد بن حنفیه ارسال کردند، هدف از قیام را اصلاح امت اسلامی معرفی کرده اند:

«و إنّی لَم أخرُجْ أَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفسِداً و لا ظالِماً و إنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإصلاحِ فی اُمَّةِ جَدّی اُرِیدُ أن آمُرَ بِالْمَعرُوفِ و أنهی عَنِ الْمُنکَرِ و أسِیرُ بِسیرَةِ جَدّی وَ أبی عَلیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السّلام»؛ (من برای رسیدن به مقام و مال دنیا فساد و ستم در جامعه اسلامی قیام نکرده ام من فقط برای اینکه جامعه اسلامی را اصلاح کنم قیام کرده ام. اراده دارم تا امر به معروف و نهی از منکر کنم و به روش جدّم و پدرم علی ابن ابی طالب علیه السّلام رفتار نمایم.)

 

۵) خانواده
اسلام بیش از هر چیز بر حفظ بنیان این قطب واقعیت اجتماعی، یعنی خانواده، تاکید کرده است. منظور خانواده در اسلام، همان خانوادۀ کوچک (هسته‌ای) در غرب نیست، بلکه دودمان وسیع‌تری را دربرمی‌گیرد که شامل پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها و حتی عمه، خاله، عمو، دایی و اولاد آنان نیز می‌شود. بر حفظ روابط در درون خانواده و اصطلاحاً «صله ارحام»، یعنی حفظ روابط میان همه کسانی که زاده یک رحم یا دارای پیوندهای خونی و نسبی‌اند، به‌اندازه‌ای تاکید شده است که دیدار با خویشاوندان و نزدیک بودن به ایشان و حفظ روابط و پیوندهای خانوادگی، یکی از تکالیف دینی هر زن و مرد مسلمان تلقی شده است.

سیدالشهدا(ع) در آغاز نهضت، با نامه‌نگاری به نزدیکان و ارحام خویش، تلاش داشتند ایشان را نیز در این قیام، شریک گردانند اما با استنکاف برخی از بستگان، حضرت خانواده خویش را با خود همراه ساختند و سایر اصحاب نیز به حضرت تأسی کردند؛ زیرا این بیم وجود داشت که یزیدیان، رفتار نامناسبی با خانواده ایشان داشته باشند و یا با گِرو کشی، آزادی عمل را از آنان سلب کنند.

البته وجود پیوند خانوادگی، نباید هیچگاه مانع از بروز دیگر عناصر اخلاقی شود و مقوله ای مانند ایثار، نباید تحت تأثیر علقه نسبی قرار گیرد. به همین دلیل، امام حسین(ع) در روز عاشورا، پس از شهادت اصحاب، اولین شخصی که بدون درنگ به میدان فرستادند، علی اکبر بود.

بر این اساس، می توان نهضت امام حسین(ع) را در واقع یک مهندسی فرهنگی دانست که با هدف اصلاح باورها و بیداری قلب‌های خفته و زدودن زنگار انحراف و بدعت از آخرین دین آسمانیِ جهان شمول انجام گرفته است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۰۲ ، ۲۱:۰۳
رسول چگینی

برنامه سوره مورخه چهارشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۱ که با عنوان «مسلم بن عقیل در کوفه؛ مأموریت و دستاورد» به روی آنتن رفت، میزبان جناب آقای دکتر محمد حسین رجبی دوانی بود. ایشان در بخشی از این برنامه به واکاوی یک رفتار مسلم بن عقیل پرداخت که سؤالات زیادی را به وجود می آورد.

موضوع مورد بحث، ماجرای حضور مسلم بن عقیل در خانه هانی بن عروه بود که وقتی مسلم و هانی و شریک بن حارث همدانی با خبر شدند که عبیدالله بن زیاد قصد عیادت شریک را دارد، تصمیم گرفتند در یک فرصت مناسب، او را به قتل برسانند. اما وقتی عبیدالله به منزل هانی آمد و مشغول گفتگو با شریک شد، مسلم بن عقیل که در گوشه ای مخفی شده بود، هیچ اقدامی برای قتل عبیدالله انجام نداد و او به سلامت از منزل هانی خارج شد. وقتی شریک از مسلم علت این تعلل را پرسید، مسلم گفت: به دو دلیل اقدام به قتل غافلگیرانه عبیدالله نکردم: اول: هانی از اینکه این قتل در خانه او اتفاق افتد، راضی نبود؛ دوم: پیامبر اکرم(ص) از قتل غافلگیرانه نهی کرده است.

دکتر رجبی دوانی با اشاره به اینکه قدیمی‌ترین نقل این حدیث مربوط به همین ماجرا است، با استناد به سیره رسول خدا(ص)، تناقض سیره پیامبر(ص) با این حدیث را نمایان می سازد و می گوید:

«ما در سیره خود پیامبر(ص) می بینیم که اینگونه نیست. پیامبر اکرم(ص) چندین بار برای از بین بردن دشمنان عنودی که در پی ضربه زدن به اسلام بودن، افرادی را فرستادند و غافلگیرانه کشتند.»

ایشان سپس با ذکر مواردی از دستور به قتل غافلگیرانه توسط پیامبر(ص)، افزون بر بی اعتبار دانستن حدیث رسول خدا(ص) مبنی بر حرمت قتل غافلگیرانه، این اقدام مسلم بن عقیل را زیر سؤال برده و می گوید:

«آن شاعر مهمتر بود که پیامبر(ص) فرمود او را باید کشت یا ابن زیاد که دارد مسیر آینده اسلام را تغییر می دهد؟! آنجا اگر می زدنش کار تمام بود.»

در مجموع از بیانات دکتر رجبی دوانی این نکته برداشت می شود که مسلم بن عقیل، در این مقطع تاریخی، تصمیم نادرستی گرفت و اگر همانجا، عبیدالله بن زیاد را به قتل می رساند، شاید دیگر شاهد وقوع جنایات کربلا نبودیم.

این سخن ابهامات زیادی را به وجود می آورد از جمله اینکه مسلم بن عقیل را در این ماجرای تاریخی، خطاکار بدانیم و اگر بپذیریم مسلم بن عقیل در آن مقطع، تصمیم نادرستی گرفت، این عدم فعل او، در سرنوشت اسلام تأثیرگذار بوده است؛ در نتیجه نمی توان او را به کلی تبرئه کرد! دست‌کم باید نسبت به این اقدام اشتباه خود پاسخگو باشد چونکه عملی را انجام نداد که می بایست انجام دهد و نتیجه آن، به شهادت رسیدن امام معصوم بوده است! طبق برداشت دکتر رجبی دوانی، اگر مسلم تصمیم درستی گرفته بود، جنایات کربلا واقع نمی شود و حتی اگر هم قیام امام حسین(ع) به نتیجه نمی رسید، اما حداقل این اتفاقات به تأخیر افتاده و ممکن بود واقع نشود. هر انسان عاقلی با شنیدن این عبارت نتیجه می گیرد که مسلم بن عقیل در این ماجرا دخیل و شریک بوده است و لو به این مقدار که شهادت امام حسین(ع) را به تأخیر نینداخت! با نگاهی به نظرات بینندگان در صفحه فضای مجازی این برنامه که این بخش از سخنرانی دکتر دوانی را منتشر ساخته، فراگیری این برداشت بر همگان ثابت می شود.

 

به منظور پاسخ به این سخن دکتر رجبی دوانی، بیان مقدماتی ضروری است:

۱. اعتبار حدیث: محتوای حدیث «الایمان قید الفتک» در دو کتاب از کتب اربعه شیعه نقل شده است. مرحوم کلینی و شیخ طوسی با سند مرسل آن را به نقل از امام صادق(ع) از رسول خدا(ص) اینگونه نقل کرده اند:

«قد نهی رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله عن الفتک.» (کلینی، الکافی، ج ۷ ص ۳۷۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج ۱۰ ص ۲۱۴)

این حدیث در منابع اهل سنت با عبارت «الایمان قید الفتک» از طرق متعددی از رسول خدا(ص)نقل شده است از قبیل: امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع)، ابوهریره، زبیر بن عوام، عمرو بن حَمِق، معاویه بن ابی سفیان، عثمان بن عفان، انس بن مالک. با توجه به شواهد این حدیث در منابع اهل سنت، نمی توان اصل این حدیث را غیر معتبر دانست.

 

۲. دلالت حدیث: عنصر اصلی در این حدیث واژه «فتک» است. مرحوم مجلسی در بحارالانوار به نقل از جوهری، فتک را چنین تعریف می کند:

«و قال الفتک: أن یأتی الرجل صاحبه و هو غارّ غافل حتی یشدّ علیه فیقتله و فی الحدیث قیّد الایمان الفتک, لایفتک مؤمن»

فتک آن است که شخصی کسی را که نزد اوست و غافل است (از نیت آن شخص) مورد حمله قرار دهد و به قتل رساند و در حدیث آمده است که ایمان, فتک را قید و بند زده است (اجازه انجام فتک را نمی دهد) و مؤمن اقدام به فتک نمی کند. (مجلسی، بحار الانوار، ج ۲۸ ص ۲۵۹).

طریحی نیز در مجمع البحرین به نقل از قاموس, معنایی نزدیک به معنای جوهری را ارائه می کند، البته با عدم حصر معنای فتک در قتل و تعمیم صدق فتک بر مجروح ساختن دیگری. طریحی می گوید:

(… انتهز منه فرصه فقتله او جرحه مجاهره او اعم) (طریحی، مجمع البحرین، ج ۳ ص ۳۵۷).

 

در این بیان دو ویژگی برای فتک ذکر شده است:

نخست اعم بودن آن از قتل و صدق بر جرح علاوه بر قتل؛ و دیگری در چگونگی اقدام به فتک است که می تواند در خفا صورت گیرد یا آشکارا.

این عمل (اقدام به فتک) در عرب جاهلی رواج داشت، اما پیامبر اکرم(ص) آن را ممنوع کرد. علامه مجلسی در بحارالانوار موارد متعددی از ممنوع ساختن فتک از جانب پیامبر(ص) نقل کرده است که نفس اقدام ناگهانی و ناجوانمردانه برای قتل، مذموم و ممنوع است و علت ممنوعیت، ایمان دانسته شده است؛ یعنی انسان مؤمن باتوجه به سجایای اخلاقی و تعالیم اسلامی، به عملی این چنین ناجوانمردانه اقدام نمی کند. (مجلسی، بحار الانوار، ج ۲۸ ص ۲۲۸ ـ ۲۵۹؛ ج ۴۴ ص ۲۴۴؛ ج ۴۷ ص ۱۲۷)

۳. اقدامات مشابه در سیره پیامبر(ص): دکتر دوانی برای اثبات نادرستی حدیث مزبور، به سیره رسول الله(ص) اشاره می کند که ایشان دستور به قتل غافلگیرانه چند تن از سران کفار و مشرکین داده اند. این استناد ایشان برای بی اعتبار نشان دادن حدیث «الایمان قید الفتک» است. با توجه به اینکه در سطور بالا، اعتبار این حدیث را از منابع شیعه و سنی نشان دادیم، لازم است چرایی این دستورات پیامبر(ص) را مورد بررسی قرار دهیم. قبل از آن لازم است دو شاهد تاریخی را در نظر داشته باشیم:

اول) دستور پیامبر(ص) پس از هجرت بوده است: تمام مواردی که در تاریخ دستور قتل غافلگیرانه پیامبر(ص) نقل شده، مربوط به زمانی است که حضرت در مدینه به سر می بردند. یعنی هیچ یک از این دستورات در زمان حضور پیامبر(ص) در مکه نبوده است. تفاوت اصلی این دو زمان، آشکار شدن دشمنی و عداوت است که در ادامه توضیح بیشتری خواهیم داد.

دوم) موارد یاد شده، از سران مشرک یا یهود بوده اند: تمام افرادی که دکتر رجبی دوانی نام برده اند مربوط به یهودیان عهدشکنی است که دشمنی خود را علنی کرده اند از قبیل: ابوعکف، عصماء بنت مروان، کعب بن اشرف و ابن سنینه. البته افراد دیگری نیز در این میان وجود دارند که آنان نیز به عنوان بزرگان مشرک شناخته می شوند مانند عقبة بن ابی معیط که برخی قتل او را غافلگیرانه دانسته اند.

 

با در نظر گرفتن این دو شاهد تاریخی، به سراغ تحلیل چرایی دستور رسول الله(ص) می رویم:

الف) این دستورات در فضای جنگ بوده است: دستوارت پیامبر(ص)، در فضای جنگ و دشمنی علنی انجام شده است. هیچیک از این اقدامات در زمان حضور پیامبر(ص) در مکه که هنوز جنگ علنی آغاز نشده، روی نداده است. به همین دلیل، سیره نویسان این اقدامات را به عنوان «سریه» ثبت کرده اند، این بدین معناست که تلقی تمام سیره نویسان از این اقدامات، اقداماتی جنگی و داخل در قواعد جنگ و فنون نبرد است، نه ترور و اقدام علیه اشخاص و اموال به صورت غافلگیرانه. آن چه از پیامبر(ص) در تمام این غزوات و سرایا نقل شده است، حاکی از الزام فرماندهان و مجاهدان مسلمان به رفتار انسانی و عدم تعرض به دو طائفه است: یکی غیرنظامیان اعم از زن و مرد و پیر و جوان؛ و دیگری نظامیان دشمن که اظهار اسلام کنند. به همین دلیل نقل شده وقتی عمیر بن عدی مأمور قتل عصماء بنت مروان شد، او شبانه به خانه عصماء رفت. عصماء خوابیده بود و فرزندش را در آغوش گرفته بود. عمیر فرزند را از سینه عصماء دور کرد و عصماء را کشت.

ب) غافلگیری به معنای بی خبری مطلق است: همانگونه که بیان کردیم قتل غافلگیرانه به معنای این است که شخصی را بدون آگاهی و اطلاع مورد حمله قرار دهد و به قتل برساند. آگاهی و اطلاع مورد نظر در این حدیث این است که از قبل هیچ اطلاعی به شخص مقتول داده نشود و او کاملاً بی خبر باشد؛ اما در مواردی که از پیامبر(ص) نقل شده، افراد مورد نظر در فضای جنگ علنی بوده و یا نقض عهد کرده اند.

بی تردید اظهار دشمنی مشرکان و پیمان شکنی یهودیان به معنای اعلام جنگ علنی است و با بروز این نقض عهد، نمی توان دیگر این قتلها را غافلگیرانه نامید.

بدیهی است کسی که عهد و پیمان خود را می شکند، از عواقب این کار خود آگاه است و احتمال هرگونه خطری را به جان خریده است. در نتیجه دستور رسول الله(ص) نسبت به افراد یاد شده، با اطلاع و آگاهی کلی بوده با بی خبری مطلق همراه نبوده است.

ج) دستور پیامبر(ص) نسبت به غیر مسلمانان بوده است: افرادی که به دستور پیامبر(ص) به قتل رسیدند، نه تنها مسلمان نبودند، بلکه حتی به عنوان سران نفاق نیز شناخته نمی شدند. یعنی حتی مسلمانان ظاهری که با کفار قریش و یهود مدینه همکاری می کردند و در ضدیت با اسلام بودند نیز مورد هدف قرار نگرفتند؛ به رغم اینکه جرمشان ظاهراً از کفار و یهود سنگین تر بود؛ زیرا از درون جامعه اسلامی و از پشت خنجر می زدند. اما هیچگاه پیامبر(ص) دستور به قتل غافلگیرانه آنان ندادند. در حالی که ایشان با علم غیبی که داشتند، از باطن این افراد و توطئه هایی که در نظر داشتند، آگاه بودند و در سالهای آخر حیات، قدرت کافی برای از بین بردن این افراد به صورت مخفیانه داشتند، به گونه ای که کسی از قتل آنان آگاه نشود؛ اما هرگز اقدام به این عمل نکردند؛ زیرا این اقدام را با روح ایمان سازگار نمی دانستند و از آن منع کردند.

 

۴. چرایی اقدام مسلم بن عقیل: با توجه به نکات یاد شده، می توان به خوبی علت اقدام مسلم بن عقیل را درک کرد. با وجود اختلاف در سن مسلم هنگام شهادت، اما قطعی است که او دوران پیامبر(ص) را درک نکرده است و از همه رویدادهای زمان شکل‌گیری حکومت پیامبر(ص) خبر نداشته است. اما این سخن پیامبر(ص) را شنیده بود که ایشان از قتل غافلگیرانه نهی کرده اند. ممکن است او روایات زیادی را شنیده بود که پیامبر(ص) لشکریان اسلام را به رعایت حدود اسلام در جنگ سفارش کرده بود از جمله فرموده بودند:

«کسی را به غل و زنجیر نکشید، مُثله نکنید، درنبرد مکر و فریب به کار نبندید، پیران فرتوت و کودکان و زنان را نکُشید، و درختان را قطع نکنید مگر که ناچار شوید.» (بحار الانوار، ج ۱۹ ص ۱۷۷)

همچنین به فرض حضور او در جنگ صفین، مسلم شاهد رعایت اخلاق و جوانمردی از سوی امیرالمؤمنین علی(ع) بوده است که پس از اینکه لشکر معاویه، آب را بر سپاهیان کوفه بستند، وقتی یاران حضرت علی(ع) توانستند بر شریعه فرات مسلط شوند، هرگز اقدام متقابل انجام ندادند و اجازه دسترسی به آب را به لشکریان شام دادند. همچنین او شاهد جوانمردی امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در رعایت مفاد صلح‌ با معاویه بود در حالی که معاویه، نسبت به این صلح‌نامه بی‌توجه بود. همه این موارد، از او جنگاوری دین‌دار ساخته بود که می دانست اسلام، دین اخلاق و عقلانیت است و حتی اگر عناد دشمنان موجب برانگیخته شدن آتش جنگ شود، اما نباید حدود لحظه ای از شرعی تجاوز کرد و همواره باید اخلاق را سرلوحه اعمال قرار داد.

 

نتیجه:

بر این اساس باید میان اقدام مسلم بن عقیل با دستورات پیامبر اکرم(ص) تفاوت قائل بود. اگرچه ممکن است عبیدالله به جهت جنایاتی که تا آن زمان مرتکب شده بود و نیاتی که برای آینده داشت از یهودیان پیمان‌شکن به مراتب پلیدتر باشد، اما او در ظاهر مسلمان بود و شهادتین را بر زبان جاری ساخته بود. اسلام همواره بر مراعات ظاهر حال تأکید کرده و از هرگونه قتل و تجاوزی علیه مسلمانان ظاهری بر حذر داشته است. البته با نگاهی به سخن مسلم بن عقیل فهمیده می شود او به دلیل مراعات این اسلام ظاهری، از قتل عبیدالله منصرف شد؛ زیرا استناد او به روایت پیامبر(ص)، با قید «ایمان» است و مراد از ایمان در این روایت، اسلام است. در نقل طبری اینچنین آمده است:

«فخرج مسلم، فَقَالَ لَهُ شریک: مَا منعک من قتله؟ فَقَالَ: خصلتان: أما إحداهما فکراهة هانئ أن یقتل فِی داره، [وأما الأخری فحدیث حدثه الناس عن النبی ص: أن الإیمان قید الفتک، وَلا یفتک مؤمن،] فَقَالَ هانئ: أما وَاللَّهِ لو قتلته لقتلت فاسقا فاجرا کافرا غادرا.»

مسلم از مخفیگاه بیرون آمد، شریک به او گفت: چرا او را نکشتی؟ مسلم گفت به دو دلیل: اول اینکه هانی از اینکه عبیدالله در خانه او کشته شود، کراهت داشت؛ دوم به دلیل حدیثی که مردم از پیامبر(ص) نقل می کنند که فرمودند: ایمان مانع از قتل غافلگیرانه می شود و مؤمن غافلگیرانه نمی کشد. هانی گفت: به خدا سوگند اگر او را می کشتی، یک انسان فاسق فاجر کافر غادر را کشته بودی. (تاریخ طبری، ج ۵ ص ۳۶۳)

این بدان معنا است که مسلم به جهت اینکه عبیدالله در ظاهر مسلمان بود، از قتل او به صورت غافلگیرانه اجتناب کرد به همین دلیل شریک به او گفت که اگرچه او در ظاهر مسلمان است اما در واقع او فاسق فاجر کافر غادر است.

افزون بر مطالب یاد شده در چرایی اقدام مسلم بن عقیل برای عدم قتل عبیدالله بن زیاد، ذکر این نکته نیز ضروری است که حتی اگر قتل عبیدالله به عنوان قصاص لازم می بود، این حکم باید از سوی حاکم شرع که امام معصوم است، صادر شود. دستوراتی که از اهل بیت(ع) برای قتل غافلگیرانه برخی از دشمنان ایشان نقل شده است، در این راستا تفسیر می شود؛ بدین معنا که ایشان خود حاکم شرع و آگاه به امور بودند و با فراهم شدن شروط ارتداد، حق صدور دستور قتل داشته اند.

در پایان از خداوند متعال خواستاریم شفاعت حضرت مسلم بن عقیل را نصیب همه دوستداران اهل بیت(ع) بگرداند. آمین.

رسول چگینی

۷ محرم الحرام مصادف با ۱۴مردادماه ۱۴۰۱/ قم مقدسه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۰۱ ، ۰۸:۳۲
رسول چگینی