وبلاگ شخصی رسول چگینی

جستارهایی در تاریخ اسلام | امامت اهل بیت علیهم السلام | نقد وهابیت |

وبلاگ شخصی رسول چگینی

جستارهایی در تاریخ اسلام | امامت اهل بیت علیهم السلام | نقد وهابیت |

پیوندها

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهادت» ثبت شده است

 درس گرفتن از قیام عاشورا یعنی گفتار و رفتار عاشورائیان را در زندگی فردی و اجتماعی، الگو و اسوه قرار دهیم. در نهضت عاشورا با قهرمانان و الگوهایی روبه رو هستیم که با گفتار و رفتار خود حادثه‏ای بس بزرگ آفریدند، حادثه‏ای که می‏توان برای شیعه و مسلمانان بلکه همه جهانیان الگوی مناسب و کارآمدی باشد.

البته این عبرت‌ها، مختص اردوگاه امام حسین (ع) نیست، بلکه با نگاهی به لشکر یزید، می‌توان از سرگذشت افراد زیادی پند گرفت و از پیمودن مسیر شقاوت دوری کرد.

یکی از عبرت‌هایی که در ماجرای کربلا وجود دارد، بازخوانی رفتار افرادی است که با موضع‌گیری‌های خود، نام خود را در بخشی از تاریخ کربلا ثبت کرده‌اند. در این بخش، به خاندانی به نام عبدالقیس اشاره می‌کنیم که یک خواهر و برادر، با انتخاب خود در دو سوی سعادت و شقاوت قرار گرفته‌اند.

قبیله عبدالقیس

عبدالقیس یکی از قبیله‌های بزرگ و ریشه‌دار عرب بود که تبار آن‌ها با هفت واسطه به عدنان یکی از دو شاخه اصلی عربی می‌رسید. این قبیله در بحرین و مناطق پیرامونی آن ساکن بودند. آنها بر دین مسیحیت با گرایش نِستوری بودند. اندکی قبل از سال پنجم هجری، گروهی از این قبیله با حضور در مدینه، اسلام را برگزیدند و منطقه آنان در بحرین، اولین منطقه ای بود که پس از مدینه، نماز جمعه در آنجا اقامه شد.[1] قبیله عبدالقیس عموماً شیعه بودند و افراد نادری در میان آنها، گرایش عثمانی داشتند.[2] امام حسین (ع) درباره آنان فرمود: «وعبد القیس خیر ربیعة»؛[3] امام صادق (ع) در زمان منصور عباسی، وقتی به کوفه آمدند در منطقه بنی عبدالقیس ساکن شدند.[4] احمد بن حنبل در فضیلت عبدالقیس این سخن را نقل کرده است: «إن خیر أهل المشرق عبد القیس.»[5]

این قبیله مورد اعتماد امیرالمومنین (ع) بود به گونه ای که در جنگ جمل، حضرت از آنان خواست که مرکب عایشه را به مدینه بازگردانند. افراد برجسته‌ای در این قبیله وجود داشتند که تا پای جان از اهل بیت (ع) دفاع کردند مانند صعصعة، زید و صیحه (سیحان) فرزندان صوحان العبدی که در جنگ جمل حضور داشتند و برخی به شهادت رسیدند.

در میان شهدای کربلا، نام شش تن از افراد این قبیله نیز دیده می‌شود: أدهم بن أمیة العبدی، سیف بن مالک، عامر بن مسلم، عبدالله بن یزید بن نُبیط، عبیدالله بن یزید بن نُبیط، یزید بن نُبیط العبدی.

در این میان، سرگذشت دو شخصیت دیگر از این قبیله قابل توجه است. اول ماریة بن مُنقذ العبدی و دوم مُرَّة بن مُنقِذ العبدی. برخی احتمال برادر و خواهر بودن این افراد را مطرح کرده‌اند که حتی اگر نتوان این ادعا را پذیرفت، اما آنچه که مسلم است، هر دو از یک قبیله بوده اند و نسبت خویشاوندی با هم داشته اند.

ماریه بن مُنقِذ؛ همگام با خدیجه کبری (س)

ماریة از شیعیان ثابت قدم بود که در همسر و فرزند او در جنگ جمل به شهادت رسیده بودند.[6] منزل او در بصره، به پایگاهی برای شیعیان تبدیل شده بود. طبری می گوید:

«اجتمع ناس من الشیعة بالبصرة فی منزل امرأة من عبد القیس یقال لها ماریة ابنة سعد- أو منقذ- أیاما، وکانت تشیع، وکان منزلها لهم مألفا یتحدثون فیه.»[7]

«شیعیان بصره در منزل زنی از قبیله عبدالقیس به نام ماریه دختر سعد (یا منقذ) جمع می‌شدند. او از شیعیان بود و منزلش محل تجمع و گفت وگوی شیعیان بود.»

در ماجرای قیام امام حسین (ع)، حضرت نامه ای به بزرگان بصره نوشت و آنها را به یاری و دفاع از حق دعوت کرد. وقتی ماریه از محتوای نامه با خبر شد، مردم را به خانه خود دعوت کرد و با گریه گفت: وای بر شما، من شنیدم که حسین فرزند دختر پیامبر (ص) از شما یاری طلبیده و شما او را یاری نکرده اید.

برخی این بهانه را آوردند که سلاح و مرکب ندارند، ماریه گفت: آیا مشکل شما این است؟ مردم گفتند بله؛ ماریه به کنیز خود گفت به درون حجره برو و فلان کیسه را برای من بیاور.

کنیز آن کیسه را آورد و ماریه از درون آن، دینار و درهم‌های فراوانی خارج کرد و به مردم داد و گفت: هر کسی هر مقداری که نیاز دارد، بردارد و به کمک مولای خود حسین بشتابد. از آن جمع، عده ای خود را به کربلا رساندند و توفیق شهادت در رکاب امام حسین (ع) را به دست آوردند.[8]

مُرَّة بن مُنقِذ؛ پرچمدار پدر، قاتل پسر!

مُرَّة بن مُنقِذ از یاران امام علی (ع) در جنگ جمل بود.[9] پدرش، منقذ بن نعمان، در جنگ جمل در سپاه امام علی(ع) پرچم‌دار قبیله عبدالقیس بود. وی هنگامی پرچم این قبیله را به دست گرفت که جمعی از پرچمداران قبیله مانند قاسم بن مسلم، زید بن صوحان، و صیحه بن صوحان به شهادت رسیدند. او پرچم را به دست فرزندش مُرّة بن منقذ داد و تا پایان جنگ، پرچم این گروه در دست مُرَّة بود.[10]

اما مُرَّة بر این حال خود باقی نماند. او در زمان امام حسین (ع) به لشکر عمر سعد پیوست و در جنایات کربلا، مشارکت کرد. وی در روز عاشورا نیزه‌ای بر حضرت علی اکبر (ع) زد و او از اسب به زمین افتاد.[11] در زیارت الشهداء مرة بن منقذ به عنوان قاتل علی اکبر(ع) لعن شده است.[12] هنگامی که مختار به جستجوی قاتلان امام حسین(ع) پرداخت، عبدالله بن کامل را با گروهی مأمور دستگیری مرة بن منقذ کرد. ابن کامل خانه مره را محاصره کرد.

مره سوار بر اسبش شد و به جنگ با افراد ابن کامل پرداخت. نیزه‌ای بر عبدالله شبامی، که از افراد ابن کامل بود زد و او را مجروح ساخت.[13] ابن کامل شمشیری بر دست راستش زد که آن را شکست اما قطع نشد. مره توانست از محاصره نجات پیدا کند. او به بصره رفت و به مصعب بن زبیر پیوست،[14] و تا آخر عمر دستش فلج بود.[15]

نکته قابل توجه اینکه منقذ دو برادر دیگر نیز داشت که در ماجرای کربلا حضور داشتند. رجاء بن مُنقِذ العبدی برادر دیگری بود که در سپاه عمر سعد حضور داشت. او جزء آن ده نفری بود که به طمع دریافت جایزه، اسب‌های خود را بر پیکر سید الشهدا (ع) دواندند.[16] وقتی مختار به آن‌ها دست یافت، دستور داد او را از دست و پا بر روی زمین میخکوب کنند و با اسب بر بدن او بتازند تا هلاک شود.[17]

رضی بن مُنقِذ العبدی نیز در کربلا با بُرَیر بن خُضَیر به پیکار برخاست. بُریر او را به زمین زد و بر روی سینه او نشست. اما او لشکریان عمر سعد را به کمک فراخواند و کعب بن جابر الأَزْدِی، بُریر را با نیزه ای به شهادت رساند و رضی را نجات داد.[18]

این یکی از عبرت‌های عاشورا است که بانویی با فداکاری و جانفشانی اینگونه نام خود را به عنوان یکی از یاوران امام حسین (ع) ثبت کرد و در طرف مقابل، افرادی که پیشینه خوبی در دفاع از حق داشتند، اما با پشت پا زدن بر گذشته، عذاب اخروی را برای خود خریدند و نام خود را جزء زیانکاران در ماجرای کربلا ثبت کردند.

 

 

 


[1] . ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، بیروت، دار المعرفة ،1379هـ، ج 8 ص 85.

[2] . ابن قتیبه دینوری، المعارف، القاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، الثانیة، 1992 م، ج 1 ص 339.

[3] . مجلسی، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403هـ، ج 65 ص 88.

[4] . شهید ثانی، الروضة البهیه، الأولی، ١٣٨٦هـ، ج 1 ص 33.

[5] . احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، بیروت، مؤسسة الرسالة، الأولی، 1403هـ، ج 2 ص 829.

[6] . الهاشمی الخطیب، ثمرات الأعواد، مکتبة الحیدریّة، ج 1 ص 169.

[7] . طبری، تاریخ طبری، بیروت، دار التراث، الثانیة، 1387 هـ، ج 5 ص 353.

[8] . الهاشمی الخطیب، ثمرات الأعواد، ج 1 ص 169.

[9] . طبری، تاریخ طبری، ج 5 ص 189.

[10] . مقریزی، امتاع الاسماع، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1420 هـ، ج 13 ص 247.

[11] . دینوری، اخبار الطوال، قاهره، دار إحیاء الکتب العربی، 1960م، ص 256.

[12] . ابن طاوس، اقبال‌الاعمال، ۱۴۱۶ق، ج۳، ص۷۴.

[13] . طبری، تاریخ الطبری، ج۶، ص۶۴.

[14] . بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۶، ص۴۰۹.

[15] . ابن اثیر، الکامل، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۲۴۳.

[16] . ابن شهر آشوب، المناقب، قم، انتشارات العلامة، 1379 هـ، ج 4، ص 111.

[17] . ابن طاووس، اللهوف، تهران، جهان، 1348 ش، ص 136.

[18] . طبری، تاریخ الطبری، ج 5 ص 432.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۰۲ ، ۱۰:۰۰
رسول چگینی

هشام بن محمد کلبی (از تاریخ نگاران و نسب شناسان بزرگ عرب م ۲۰۴ق) می گوید: ابوالهذیل (مردی از قبیله سکون) مرا از هانی بن ثبیت حضرمی حدیث کرد که او را در زمان خالد بن عبدالله قسری (از والیان کوفه، بین سال های ۱۰۵ تا ۱۲۰ ق) در مجلسی از حضرمیان، نشسته دیده است حالی که پیری سالخورده بود و از او می شنیده که می گفته است:

 من از جمله کسانی بودم که قتل حسین(ع) را شاهد بوده است، به خدا سوگند که من در میان گروهی ده نفره که همگی سوار بر اسب بودیم قرار داشتم و اسبها پرسه میزدند و من ایستاده بودم و در همین حال کودکی از خاندان حسین(ع) در حالی که عمودی از چوبهای خیمه ها را در دست داشت و شلوار و پیراهنی بر تنش بود و سخت هراسناک بود، بیرون آمد.
آن کودک به راست و چپ می نگریست و گویا من اکنون می نگرم به دو اشرفی که به دو گوشش آویزان بود و هر طرف که می نگریست آن گوشواره ها تکان می خورد.
در همین حال مردی با اسب بر او تاخت و چون به او نزدیک شد از روی اسب خود را کج کرد و قصد آن کودک را کرده، خود را به او رساند و با شمشیر او را دو نیم کرد!

هشام بن محمد کلبی گوید: آن مرد سکونی گفت: هانی بن ثبیت خودش قاتل آن کودک بوده است ولی چون او را مورد عتاب و نکوهش قرار دادند، این مساله را با کنایه (و بدون نسبت دادن به خودش) بیان کرد.

تاریخ طبری، ج 5 ص 449.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۰۲ ، ۱۰:۰۵
رسول چگینی
دوشنبه, ۱۷ بهمن ۱۴۰۱، ۰۸:۴۱ ق.ظ

آیا اطلاق عنوان شهید بر حضرت زینب(س) صحیح است؟!

یکی از سوالاتی که همواره در موسم وفات حضرت زینب(س) و برخی دیگر از اهل بیت پیامبر(ص) مطرح می شود، این است که آیا می توان ایشان را شهید خطاب کرد یا خیر؟

در پاسخ به این سوال باید ابراز داشت که گمشده این ابهام را باید در تفسیر معنای شهادت جستجو کرد.
شهید عبارت است از کسی که در جهاد با کافران یا باغیان در میدان جنگ کشته شود، به شرط آنکه جنگ با اذن پیامبر(ص) یا امام(ع) باشد. حکم شرعی ویژه ای نیز برای او در نظر گرفته شده که نیاز به غسل و کفن ندارد.
اما شهید، علاوه بر اطلاق یاد شده، اطلاق دیگری نیز دارد که برخی از آن به «اطلاق تنزیلی» و یا شهید به حسب اجر و ثواب تعبیر کرده‌اند. شهید در این اطلاق بر فردی که در راه حفظ جان، مال یا ناموس خود در برابر دشمن مهاجم کشته می‌شود، اطلاق می‌گردد. لیکن احکام شهید بر این افراد جاری نمی‌شود و تنها در اجر و ثواب با شهدا شریک‌اند. 
فقهای اسلام بحثهای متفاوتی ذیل عنوان شهید مطرح کرده اند که بیشتر این بحوث، برخاسته از تعیین حکم شهید بر افراد به جهت ملغی شدن حکم غسل و کفن است. به همین جهت گفته اند کسی که در میدان جنگ زخمی شده و ساعاتی پس از انتقال به پشت جبهه، پیش از آنکه جنگ خاتمه یابد، کشته شده است، اختلاف می‌باشد و برخی احکام شهید را جاری ندانسته‌اند همچون:
المقنعة، ص۸۴.
الشیعة ج۱، ص۳۲۰.
جامع المقاصد ج۱، ص۳۶۵.
کشف الإلتباس، ص۲۷۲-۲۷۳. 
همچنین اجرای حکم شهید بر جانبازان غیور نیز محل اختلاف است. حتی اگر مجروحِ منتقل شده به پشت جبهه پس از جنگ بمیرد، احکام شهید بر او جاری نمی‌شود: 
الخلاف ج۱، ص۷۱۲. 
دقت علما در این حکم شرعی آنجا نمایان میشود که حتی بر کشته‌ای که در میدان جنگ پیدا شده است و اثری از کشته شدن در بدنش وجود نداشته باشد، اجرای احکام شهید بر او محل اختلاف است.
المعتبر ج۱، ص۳۱۲.
تحریر الأحکام ج۱، ص۱۱۷-۱۱۸.
جواهر الکلام ج۴، ص۹۳. 

همانگونه که مشاهده میکنید این مسائل تنها به جهت ملغی شدن حکم لزوم غسل و کفن است، و همه اختلافاتی که در این زمینه وجود دارد، به همین مساله بازمیگردد ولی از جهت اجر و پاداش، شاید تفاوت چندانی میان شهید در معرکه با جانبازان و مجروحان نداشته باشند. 

با توجه به مطالب پیشگفته قابل استنتاج است که ادعای شهادت برای حضرت زینب(س)، به معنای شهادت در معرکه جنگ نیست تا بتوان حکم غسل و کفن را ساقط نمود، بلکه به جهت اجر و پاداشی است که در اثر تحمل مصائب و سختی های کاروان اهل بیت(ع) از کربلا تا شام و تا مدینه با آن مواجه بوده اند. درست مانند جانبازان عزیزی که در اثر مشاهده صحنه های دهشتناکی از قتل و کشتار همرزمانشان، دچار بیماری های روحی شده اند و حتی پس از گذشت ۳۰ سال، هنگام مرگ آنان را شهید خطاب میکنند. 
در تایید اطلاق عنوان شهید بر این افراد، اینکه اگر کسی به سبب ترس و وحشت و فشارهای روحی وارده بر اثر افعال دیگران، جان خود را از دست بدهد، نمیتوان مرگ او را، مرگی طبیعی دانست بلکه حتی میتوان دیه قتل غیرعمد یک انسان را از طرف مقابل او گرفت. همانگونه که امیرالمومنین علی(ع) درباره زنی که از ترس مواجهه با عمر بن خطاب، جنین داخل رحم خود را سقط کرد، حکم به پرداخت دیه جنین توسط عمر بن خطاب کردند.
المجموع نووی، ج19، ص11. 

بر این اساس آیا میتوان وفات حضرت زینب(س) را مرگ طبیعی دانست آنهم تنها یک سال پس از واقعه کربلا و در سن ۵۷ سالگی و پس از مشاهده قتل و غارت بهترین انسانها و اسارت خاندان وحی و ذریه رسول الله(ص)؟! 
وانگهی دست تحریف و تزویر حکومت اموی، مانع از آشکار شدن شهادت مستقیم حضرت زینب(س) توسط عمال یزید بوده است. 
علی ای حال در صورت نپذیرفتن این پاسخ، ناگزیر از اجرای ادعای مزبور در حق حضرت رقیه(س) و دیگر مخدرات اهل بیت(ع) خواهیم بود زیرا در دلیل شهادت، یکسان هستند. 

نتیجه سخن اینکه اطلاق عنوان شهید برای حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) و دیگر شهدای از اهل بیت(ع)، اطلاق تنزیلی عنوان شهید است که کاملا مرسوم و دارای پشتوانه روایی است و نمیتوان آن را نادرست دانست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۰۱ ، ۰۸:۴۱
رسول چگینی

یکی از پرسشهایی که در ایام فاطمیه بازپخش می شود، پیرامون چرایی عدم نقل ماجرای شهادت حضرت فاطمه علیهاالسلام در منابع تاریخی متقدم است! برخی با استناد به این سخن که منابع تاریخی نخستین، رویدادی را درباره شهادت حضرت زهرا(س) منعکس نکرده اند، تلاش دارند که شهادت دختر پیامبر(ص) را انکار کنند!

در پاسخ به این پرسش باید گفت:
اگرچه منابع تاریخی نسبت به نقل یکپارچه و دقیق شهادت بخل ورزیده اند، اما هر پژوهشگر تاریخی می تواند با استفاده از شیوه تجمیع مدارک و قرائن، این شهادت را به اثبات رساند؛ زیرا منابع زیادی، گزارشهای مختلفی از رویدادهای پراکنده پیرامون شهادت حضرت فاطمه(س) را به ثبت رسانیده اند. برای نمونه بلاذری (م 270ق) مورخ برجسته اهل سنت می نویسد:

«ان ابابکر أرسل الی علی یرید البیعة، فلم یبایع، فجاء عمر و معه فتیلة. فتلقته فاطمة علی الباب فقالت فاطمة: یابن الخطاب! اتراک محرّقا علیّ بابی؟! قال: نعم، و ذلک اقوی فیما جاء به ابوک.» (بلاذری، انساب الاشراف، ج 1 ص 586)
«ابو بکر به دنبال علی برای بیعت کردن فرستاد چون علی(علیه السلام) از بیعت با ابوبکر سرپیچی کرد، ابوبکر به عمر دستور داد که برود و او را بیاورد ، عمر با شعله آتش به سوی خانه فاطمه(علیها السلام) رفت. فاطمه(علیها السلام) پشت در خانه آمد و گفت: ای پسر خطّاب! آیا تویی که می خواهی درِ خانه را بر من آتش بزنی؟ عمر پاسخ داد: آری! این کار آنچه را که پدرت آورده محکم تر می سازد.»

اما اینکه چرا منابع تاریخی جزئیات این جنایت را نقل نکرده اند، جای تأمل دارد و می توان به دلائل مختلفی برای این استنکاف از نقل دست یافت:

منع کتابت: یکی از فجایع علمی که برای امت اسلامی پدید آمد، عدم ثبت روایات بود. این قانون از زمان خلیفه اول به صورت دستور عمومی در جامعه اعلام شد و همه احادیث و سخنان پیامبر(ص) و دیگران از بین رفت. بدیهی است عدم ثبت روایات پیامبر(ص)، به معنای عدم کتابت سایر حوزه های دینی از جمله رویدادهای تاریخی نیز بوده است؛ زیرا با وجود رواج داشتن گونه های مکتوبی مانند «ایام العرب» پیش از بعثت پیامبر(ص)، انتظار می رفت که برخی رویدادهای برجسته تاریخ پیامبر(ص) نیز ثبت شود اما دستور منع کتابت، امکان هرگونه ثبت رسمی اخبار را غیر ممکن می ساخت.

اغراض و دشمنی‌های سیاسی دستگاه حاکمیت: از مهمترین دلائل عدم نقل یکپارچه وقایع شهادت حضرت زهرا(س)، کینه و اغراض سیاسی بود که در جانب حاکمیت وجود داشت. خلفا به خوبی می دانستند صحابه ای که محضر پیامبر(ص) را درک کرد بودند، بارها از ایشان سخنانی از قبیل «فاطمة بضعة منی، من اغضبها فقد اغضبنی» را شنیده بودند و اگر وقایع مربوط به شهادت حضرت فاطمه(س) در میان مردم شهرت می یافت، پایه های حکومت آنان از سوی صحابه مورد مناقشه قرار می گرفت؛ زیرا در میان صحابه انسان های پرهیزکار و شجاعی وجود داشت که نسبت به حفظ حقوق پیامبر(ص) و اهل بیت ایشان، اهتمام داشتند. اگر صحابه از جزئیات جنایت علیه دختر پیامبر آگاه می شدند، هسته های برانداز در گوشه و کنار مملکت اسلامی شکل می گرفت که اصلی‌ترین شعار حکومت که پاسداشت شریعت نبوی بود را زیر سؤال می بردند. خلفا توانسته بودند دستور صریح پیامبر(ص) مبنی بر خلافت امیرالمؤمنین علی(ع) را با این توجیه که او اکنون جوان است، کنار بگذارند اما به قتل رساندن کسی که پیامبر(ص) بارها بر اجتناب از غضب او هشدار داده بود، توجیه‌بردار نبود. البته این رویکرد در ماجرای شهادت امام حسین(ع) تکرار شد اما در آن زمان به جهت از دنیا رفتن بسیاری از صحابه و پراکنش آنها در اقطاع مختلف سرزمینهای اسلامی و فاصله گرفتن مسلمانان با فرهنگ اصیل اسلامی، توجیه خارجی بودن امام حسین(ع) خریدار داشت و بسیاری به این بهانه به قتل امام حسین(ع) اقدام کردند. انگیزه حاکمان برای عدم نقل برخی رویدادهای چالش برانگیز مانند شهادت حضرت فاطمه(س) در زمان بنی امیه و بنی مروان نیز جاری بود. تنها در ابتدای شکل گیری بنی عباس، امیدی برای نقل بی‌طرفانه تاریخ به وجود آمد که رویگردانی بنی عباس از شعارهای پیش از حکومت، انگیزه آنان را همسو با انگیزه حاکمان پیشین قرار داد و نقل رویدادهای چالش برانگیز را در ورطه نابودی قرار داد. این در حالی است که عوامل زیادی از قبیل شهادت حضرت فاطمه (س) در غیر معرکه نبرد، فاصله‌دار بودن شهادت با زمان وقوع تهدید و آتش زدن خانه، راه را برای منکران شهادت هموار کرده و با جعل و تحریف تاریخ، به دنبال پایمال کردن خون دختر رسول خدا(ص) بودند.

انگیزه‌ها و گرایشات مذهبی تاریخ‌نگاران: از دیگر عوامل تأثیرگذار در عدم نقل جزئیات شهادت حضرت فاطمه(س)، مورخانی هستند که شالوده اولیه منابع تاریخ اسلام را به نگارش در آورده اند. البته این عامل، پیوند عمیقی با اغراض دستگاه حاکمیت دارد؛ زیرا پس از پایان یافتن دوره منع کتابت در سال 99 هجری، علم تاریخ از زمره علوم نوپایی بود که تازه جوانه‌های آن در نوشته های برخی عالمان سر برآورده بود. در این بین، دشواری گردآوری منقولات رویدادهای گذشته و ثبت و ضبط آن با ابزارهای کتابت که تهیه و نگهداری آن، هزینه‌بر بود، کار تاریخنگاری را با موانعی مواجه می ساخت که جز عالمانی که از سوی حکومت مأمور به نگارش بودند، این امر برای غیر وابستگان ساده نبود. شخصیت شناسی تاریخ‌نگاران اولیه مانند عروة بن زبیر (م 94ق)، ابان بن عثمان بن عفان (م 95 – 105ق) در قرن اول؛ ابن شهاب زهری (م 124ق) در قرن دوم؛ ابن هشام (م 218ق)، بلاذری (م 279ق) در قرن سوم و طبری (م 310ق) در ابتدای قرن چهارم، نشان می دهد که جملگی از پیروان عقیده ای بوده اند که نقل شهادت حضرت فاطمه(س)، ناسازگار با عقاید آنان بوده است. ناگفته نماند نقلهای جسته و گریخته ای که از این افراد به دست رسیده، کامل کننده پازل معمای شهادت حضرت فاطمه(س) است. اما تاریخ نگارانی مانند ابن اسحاق (م 150ق)، ابان بن عثمان بجلی (م 170ق)، هشام ابن کلبی (م 204ق)، واقدی (م 207ق) و دیگران که گرایشات غیرهمسو با اندیشه غالب داشته اند و احیاناً به نقل گزارشات مخالف مشهور اقدام می کردند، یا در نقل و انتقالات سبکهای تاریخ نگاری و استنساخ کتب، از گردونه رقابت علمی حذف شده اند. آن چیزی هم که از این افراد باقی مانده یا بی‌ربط به رویدادهای چالشی مانند شهادت حضرت فاطمه(س) است و یا به صورت گزینشی و مدیریت‌شده منعکس شده اند. به همین جهت شاهد هستیم که افرادی مانند بلاذری، ابن قتیبه دینوری، طبری فقط تهدید عمر بن خطاب به آتش زدن خانه و گلایه فاطمه زهرا(س) از عمر را گزارش کرده اند (بلاذری، انساب الاشراف، ج 1 ص 586؛ ابن قتیبه، الامامة والسیاسة، ج 1 ص 30). 

تنها کافی است با مقایسه دو مورخ معاصر و غیر همسو، به تأثیر گرایشات عقیدتی نویسنده در ثبت وقایع تاریخی پی برد. طبری (م 310ق) مورخ برجسته اهل سنت و مسعودی (م 345ق) مورخ و جغرافی‌دان برجسته که گرایشات شیعی داشته، هر دو از یک منطقه رشد کرده اند (طبری از طبرستان و مسعودی از بابل به نقلی) و به مناطق مشترکی مانند حجاز، شام، هند، مصر، بغداد سفر کردند و حتی با یکدیگر نیز دیدار داشته اند و مسعودی از او کسب علم کرده است، اما طبری تنها به ماجرای هجوم و تهدید عمر بن خطاب اشاره می کند (طبری، تاریخ طبری، ج 2 ص 443) ولی مسعودی افزون بر این ماجرا، به آتش زدن خانه و سقط شدن حضرت محسن نیز اشاره کرده است (مسعودی، اثبات الوصیه، ج 1 ص 146). نقش عامل عقیده مورخ در ثبت وقایع تاریخی آنجا پررنگ‌تر می شود که اگرچه طبری کتابچه ای درباره اسناد حدیث غدیر نگاشته است، اما در اصلی ترین کتاب خود که قریب به 40 سال عمر خدا را صرف نگارش آن کرد، هیچ اشاره این به این حدیث نکرده است!
بدیهی است که با از بین رفتن شرائط اختناق مذهبی و با روی کار آمدن دولت های موازی، فرصت بیان حقایق و نگارش لایه های مغفول مانده از تاریخ احیا شد و از سده های چهارم به بعد، نقل جزئیات شهادت حضرت فاطمه (س) در منابع تاریخی ثبت شد.

در نتیجه عوامل بیرونی از قبیل منع کتابت، دشمنی دستگاه حاکمه و گرایشات مورخان نخستین، مهمترین عواملی هستند که مانع از ثبت رویداد شهادت حضرت فاطمه (س) بوده اند. اگر با این پیش‌فرض به سراغ منابع تاریخی برویم، متوجه می شویم که خرده‌گزارشهای پیرامون این واقعه مانند روایات هجوم و تهدید به آتش زدن خانه حضرت فاطمه (س)، بسیار ارزشمند است و به عنوان فَکت تاریخی، اثبات کننده یک جنایت فراموش نشدنی خواهد بود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۰۱ ، ۰۹:۱۸
رسول چگینی
سه شنبه, ۲۲ آذر ۱۴۰۱، ۰۹:۲۴ ق.ظ

چرا فاطمیه خط مقدم ماست؟!

ممکن است این سؤال در ذهن برخی وجود داشته باشد که با وجود اینکه مصیبت امام حسین(ع)، بزرگترین مصائب است و انس و جن بر مظلومیت سیدالشهدا گریسته اند، اما چرا خط مقدم را فاطمیه معرفی می کنند؟

پاسخ را با ذکر مقدمه ای بیان میکنیم:
قرآن مجید آوردگاه نزاع جبهه حق و باطل است و همواره از رویارویی اولیاء خدا با اولیاء شیطان سخن رانده است. نبرد حق و باطل برای دستیابی به ولایت است. قرآن مجید از ما نیز خواسته که خود را به اردوگاه اولیاء خداوند برسانیم و از لشکر اولیاء شیطان دوری گزینیم.
ما یقین داریم مکتب اهل بیت(ع) همان جبهه حق است که با ورود به این دژ پولادین، سعادت و کامیابی دنیوی و اخروی ما تأمین خواهد بود. اما غافل از جبهه باطل نیز نیستیم و از همنوائی با اولیاء شیطان اجتناب می‌ورزیم.
در میان مکتب اهل بیت(ع)، دو چراغ فروزان نورافشانی میکند که امر هدایت خلق الله را بر عهده دارند.

اما حقیقت این است که در ماجرای شهادت امام حسین(ع)، بسیاری از اهل سنت نیز خود را در زمره عزاداران حضرت می‌دانند و حتی قاتلین ایشان را لعن میکنند به حدی که در کتاب (الرد علی المتعصب العنید المانع من لعن یزید) به صراحت جواز لعن یزید از دیدگاه برخی علمای اهل سنت را اثبات می‌کند.
در این اوضاع، عامه خود را خارج از نزاع فرض کرده بنابراین نه از لعن قاتلین سیدالشهدا و نه از درود فرستادن به سیدالشهدا، متوجه دوری خود از ولایت اهل بیت(ع) نمی‌گردند. در واقع برای آنان عزاداری برای امام حسین(ع) با باقی ماندن بر ولایت خلفا قابل جمع است.

اما این قضیه در ماجرای شهادت حضرت فاطمه(س) کاملا متفاوت است؛ زیرا اصلا نمیتوان میان عزاداری برای حضرت فاطمه(س) و پذیرش ولایت خلفا جمع کرد چون قبول شهادت حضرت فاطمه(س)، مساوی با غاصبانه دانستن خلافت خلفا است. این تلازم با دقت در علت هجوم به خانه حضرت فاطمه(س) و معنای شهادت و مظلومیت حضرت زهرا(س) دانسته می‌شود.
در نتیجه برای اثبات ولایت اولیاء خداوند، اثبات شهادت حضرت فاطمه(س)، راه میانبری است که هر جوینده حقیقتی را به راحتی به سرمنزل مقصود رهنمون می سازد.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۰۱ ، ۰۹:۲۴
رسول چگینی

حجت الاسلام رسول چگینی پژوهشگر و عضو بنیاد بین المللی امامت در گفتگو با خبرنگار مهر، با بیان اینکه همه‌ساله با آغاز ماه محرم الحرام، اظهارات و ادعاهای متنوعی درباره قیام امام حسین علیه السلام و ماجرای کربلا شنیده می‌شود، اظهار داشت: یکی از ادعاهای مبهمی که در طول دهه‌های اخیر بیشتر مطرح شده است، پیرامون چرایی قیام امام حسین (ع) و علت عدم قیام سایر اهل بیت علیهم السلام است. این ابهام در قامت این پرسش خودنمایی می‌کند که آیا قیام امام حسین (ع) تابع یک قاعده عمومی برای همه ائمه (ع) بوده، و یا اینکه قیام امام حسین (ع) یک استثنا بوده و سایر ائمه (ع) وظیفه‌ای برای انجام قیام نداشته اند؟

وی افزود: دستیابی به پاسخ این پرسش، از مسیر رفع ابهام دوگانه قاعده و استثنا میسر خواهد بود. توضیح سخن اینکه قیام امام حسین (ع)، یک قیام تک بعدی نبود، بلکه تحت تأثیر عناصری چندگانه ای بوده که توجه به آنها ضروری است که عناصر شکل‌گیری قیام امام حسین (ع) شامل حاکم زمان، جایگاه امام، یاران امام، اوضاع مذهبی-اجتماعی زمان امام و کیفیت عرصه قیام می‌شود.

چگینی در خصوص یکی از عناصر شکل گیری قیام امام حسین (ع) یعنی حاکم زمان تصریح کرد: شخصیت منحط یزید و فاصله زیاد او با اولیات خلیفه مسلمانان، از عوامل شکل گیری قیام بوده است. امام حسین (ع) با توصیف شخصیت یزید، بیعت با او را شایسته خود و هیچ مسلمان متعهدی ندانستند (مثلی لا یبایع مثل یزید). حضرت، بیعت با یزید را نوعی ذلت معرفی کرده و دامان خود را از پذیرش هرگونه ذلت مبرا دانستند (هیهات منا الذله). اگرچه در دوران ائمه (ع) برخی خلفای عباسی به صورت آشکارا، احکام و قوانین اسلام را زیر پا می‌گذاشتند اما اظهار دشمنی با اسلام کمتر از آنان سر زده است، این در حالی است که در تاریخ طبری از یزید نقل چنین شده است ولعت هاشم بالملک فلا / خبر جاء ولا وحی نزل.

وی درباره دیگر عنصر شکل گیری اشاره کرد و گفت: جایگاه امام یکی از آن عناصر به شمار می‌رود. موقعیت اجتماعی و مذهبی امام حسین (ع) به گونه‌ای بود که برای غیر از امیرالمؤمنین (ع) و امام حسن (ع) هرگز این موقعیت دست نداد. سخنان فراوان رسول الله (ص) در وصف حسنین (ع) (الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه) در کنار صحنه‌هایی که صحابه از نوع رفتار پیامبر (ص) با حسین (ع) دیده و برای دیگران نقل کرده بودند، جایگاه ویژه‌ای به امام حسین (ع) در میان مسلمانان بخشیده بود. اگرچه در این زمان چهره‌های دیگری از بنی هاشم نیز وجود داشتند ولی افتخار فرزندی رسول الله (ص) تنها برای امام حسین (ع) باقی مانده بود و سایر بنی هاشم مانند محمد حنفیه، و فرزندان امام حسن مجتبی (ع)، به این جایگاه نرسیده بودند. اما سایر ائمه (ع) اگرچه در زمان خود جز سرآمدان و صاحب‌نظران به شمار می‌رفتند، ولی به جهت وجود شخصیت‌هایی که از نظر عامه، هم‌تراز امام محسوب می‌شدند، این موقعیت ویژه برای ایشان خلق نشد. افزون بر اینکه وجود شخصیت‌هایی از بنی هاشم که یا موافق حاکمیت بودند و یا به مبارزه علنی و قیام با حاکمیت روی آورده بودند، و جایگاه سیاسی امام را مورد خدشه قرار می‌دادند، فرصت بلند شدن اعتراض تک‌صدایی از اردوگاه شیعیان و بنی هاشم را از بین می‌برد. غیر از اینکه فشارهای حکومت بر ائمه (ع) و تحت نظر گرفتن ایشان و قتل و کشتار شیعیان، امکان هرگونه حرکت و قیامی را از ایشان سلب می‌کرد. در این وضعیت، کاربست تاکتیک تقیه، تنها راه حفظ کیان تشیع و ترویج آموزه‌های شیعی در زیر پوست دولت اموی و عباسی بود.

این محقق و پژوهشگر به یاران امام اشاره و تصریح کرد: اگرچه کوفیان بر عهدی که بستند وفادار نماندند، اما اعلام آمادگی و بیعت کَتبی بیش از ۱۰ هزار نفر با امام حسین (ع)، از مهمترین عوامل قیام سیدالشهدا (ع) بود. غیر از اینکه افرادی که تا پای جان در خدمت حضرت بودند، اگرچه از جهت شماره، زیاد نبودند اما در فضیلت و وفاداری به عنوان بهترین و باوفاترین اصحاب معرفی شده اند (فانی لا اعلم اصحاباً اوفی و لا خیراً من اصحابی). این در حالی است که در زمان سایر ائمه (ع) شمار یاران ایشان به شدت کاهش یافت. امام سجاد (ع) که اندکی پس از واقعه کربلا زیسته است درباره حمایت یاران از ایشان می‌فرماید: «در تمام مکّه و مدینه بیست نفر نیستند که دوستی ما را اظهار بدارند». امام صادق (ع) که جایگاه بهتری در میان مسلمانان عصر عباسی داشتند نیز از فقدان یاور گلایه داشته و به سدیر صیرفی فرمودند: «ای سدیر! اگر شمار یاران و پیروان من به تعداد این بزغاله‌ها رسیده بود، بر جای نمی‌نشستم و قیام می‌کردم.» سدیر می‌گوید: بعد از نماز شمردم، دیدم عدد بزغاله‌ها ۱۷ تا است.»

وی با بیان اینکه از دیگر عوامل تأثیرگذار در شکل گیری قیام امام حسین (ع)، اوضاع حاکم بر آن دوران است، خاطرنشان کرد: فاصله داشتن پایتخت خلافت اموی از پایتخت معنوی جهان اسلام (مکه و مدینه)، حاکم بودن روح اسلام اصیل بر مناطق مرکزی اسلام و زنده بودن یاد و خاطره و سیره پیامبر (ص) در میان مسلمانان و حضور صحابه و همسران پیامبر (ص)، هنوز رگه‌های اسلام اصیل را در میان مسلمانان جاری نگه داشته و موقعیتی ویژه به آن برهه از تاریخ بخشیده بود. این در کنار شقاوت‌هایی بود که بنی امیه از خود نشان داده بودند و اخبار لعن علنی داماد پیامبر (ص) در منابر شام و ارتکاب منکرات از سوی خلیفه به گوش مسلمین رسیده بود. مهیا بودن مسلمانان برای قیام در این زمان دور از انتظار نبوده است. اما در زمان سایر ائمه (ع) اگرچه شقاوت‌هایی از سوی حاکمان عباسی سر می‌زد، اما حمایتهای برخی از دولت با انگیزه‌های ناسیونالیستی و ارائه قرائتهای جدید از دین، بسیاری از مردم را از حقیقت اسلام دور کرده و کمبود و فقدان پل‌های ارتباطی مسلمانان با صدر اسلام، آنان را فریفته این اسلام انحرافی کرده بود. در کنار اینکه تزریق مالیات مملکت اسلامی در شاهرگهای اقتصادی و اجتماعی، موجب بالا رفتن سطح رفاه عمومی و پدید آمدن نوعی عافیت طلبی در توده مسلمانان شده بود.

چگینی درباره کیفیت عرصه قیام گفت: غیر از عوامل یاد شده، یکی دیگر از عواملی که مانع از شکل‌گیری قیام توسط سایر ائمه (ع) بود، وجود رقبایی از بنی هاشم، بنی عباس و حتی نومسلمانانی بود که هر از چند گاهی از گوشه و کنار مملکت اسلامی سر بر می‌آوردند و به اسلام اصیل و حکومت عدل دعوت می‌کردند. این فضا باعث به وجود آمدن تصورات ناهمگون از «قیام» در ذهن مسلمانان می‌شد و اراده آنان برای پیوستن به این قیام‌ها را سست می‌کرد. از قیام مختار در زمان امام سجاد (ع) تا قیام حسین فخ در زمان امام کاظم (ع)، همواره شیعیان شاهد ظهور قیام‌هایی بودند که برای احقاق حق اهل بیت (ع) به پا خاسته بودند و نتیجه‌ای جز شکست برای آنان حاصل نشد. تجربه تاریخی این شکستها، امکان اتحاد و یکپارچه‌سازی مسلمانان را دشوار می‌ساخت.

این محقق و پژوهشگر ادامه داد: بنابراین می‌توان ابراز داشت قیام امام حسین (ع) تحت تأثیر عناصری است که کنار هم قرار گرفتن همه این عناصر، باعث شکل گیری قیام شده است و اگرچه برخی از این عناصر در زمان سایر ائمه (ع) وجود داشت، اما هیچگاه این عناصر به صورت کلی و در کنار هم، برای ایشان فراهم نشد. بنابراین مقایسه زمان سایر ائمه (ع) با زمان امام حسین (ع) صحیح نیست.

وی افزود: از این منظر فهمیده می‌شود قیام امام حسین (ع) تابع یک قاعده منطقی بوده است که با لحاظ شرایط و عناصر متعدد، این قیام برای احقاق حق و برپایی اسلام لازم می شده است. بدون تردید اگر این شرایط برای سایر ائمه (ع) روی می‌داد، ایشان نیز از انجام قیام استنکاف نمی‌ورزیدند. بنابراین در پاسخ به این سوال که قیام امام حسین (ع) قاعده بوده و یا استثنا، باید گفت قیام سیدالشهدا (ع) یک قاعده استثنایی بوده است؛ بدین معنا که در عالم واقع این قیام تابع قواعد منطقی بوده است اما در عالم خارج، این حالت تنها برای ایشان روی داده و شرایط بروز قیام برای هیچیک از ائمه (ص) فراهم نشده است.

چگینی اضافه کرد: افزون بر اینکه ایجاد دوگانه قاعده و استثنا صحیح نیست؛ زیرا اگر قاعده به معنای اصل باشد – که هست – استثنا که در مقابل آن قرار گرفته به معنای خلاف قاعده است و این یعنی اینکه قیام امام حسین (ع) بر خلاف اصلی بوده که ائمه (ع) در پیش گرفته بودند. این سخن تأیید کننده این است که ائمه (ع) هرگز مأمور به قیام نبوده اند و در صورت فراهم بودن همه شرایط، باز هم ایشان نباید قیام می‌کردند. اما این ادعا، حجت بودن ائمه (ع) را زیر سوال می‌برد چونکه از وظایف امام این است که صورت فراهم بودن شرایط، موانع دستیابی مسلمانان از آموزه‌های اسلام را زدوده و خود رهبری جامعه اسلامی را به عهده بگیرند.

این محقق و پژوهشگر در ادامه گفت: اما اگر قاعده به معنای روال و شیوع باشد، استثنا به معنای خارج از روال و غیر شایع معنا می‌شود. در این صورت بحث از مقام تعیین اصل، به مقام تطبیق بر خارج باز می‌گردد. یعنی برای فهم همخوانی قیام امام حسین (ع) با سیره ائمه (ع)، باید قدر جامعی از سیره اهل بیت (ع) را به دست آوریم و آن زمان، قیام امام حسین (ع) را بر آن قدر جامع عرضه کنیم که در این صورت، باید قیام امام حسین (ع) را استثنا بدانیم. اما استثنا بودن در این معنا، نافی آن قاعده اصلی نیست و آن برداشتی که قائلین به استثنا از آن انتظار دارند، قابل اثبات نیست؛ زیرا آنان با طرح این مبحث به دنبال مخالفِ قیام نشان دادن ائمه (ع) هستند که با این فرض، این ادعا ثابت نمی‌شود.

وی در پایان خاطرنشان کرد: در نتیجه به نظر می‌رسد ایجاد دوگانه قاعده یا استثنا، دارای ابهام است و سخن دقیقی نیست؛ زیرا حتی قائلین به استثنا، به قیام توسط سایر ائمه (ع) در صورت فراهم شدن عناصر قیام امام حسین (ع) اذعان می‌کنند؛ چه‌اینکه در غیر این صورت، باید امام معصوم را در انجام وظایف خود، مقصِّر بدانند. اعاذنا الله من هذه الاقاویل.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۰۱ ، ۰۹:۳۴
رسول چگینی

یکی از دلائلی که باعث انکار شهادت حضرت زهرا(س) از سوی برخی عامه شده، وجود فاصله زمانی میان هجوم به خانه حضرت زهرا(س) و وفات صدیقه طاهره(س) است. در حقیقت آنان شهادت بر اثر هجوم را به دلیل فاصله بیش از 75 یا 90 روز، انکار می کنند.
در منابع شیعه به ارتباط میان هجوم و وفات حضرت زهرا(س) تصریح شده و علت شهادت را، ضرباتی می دانند که باعث سقط جنین و بیمار شدن حضرت زهرا(س) شده است.

در حقیقت تنها تفاوت منابع شیعه و اهل سنت در این است که در منابع شیعه، به تأثیر وقایع هجوم به بیت وحی در شهادت حضرت فاطمه(س) تصریح شده، اما در منابع اهل سنت، این حلقه وصلِ میان هجوم و وفات حضرت فاطمه(س) حذف شده است. اما سایر موارد از قبیل هجوم و تهدید به آتش زدن به خانه حضرت فاطمه(س)، قهر و غضب حضرت فاطمه(س) از شیخین، وفات حضرت زهرا(س) در اثر بیماری جسمی، دفن شبانه پیکر مطهر، پشیمانی خلیفه اول از کشف بیت فاطمه(س) و... تصریح شده است.
بنابراین برای اثبات شهادت حضرت فاطمه(س) تنها کافی است که انسان منصف و حقیقت‌جو، به ارتباط میان هجوم به خانه حضرت زهرا(س) و شهادت ایشان پی ببرد.

به منظور تسهیل پذیرش حق، به یک نمونه تاریخی اشاره می کنیم که شباهت زیادی به ماجرای حضرت زهرا(س) دارد. در این جریان خانمی بر اثر صدمات متحمل شده، جنین خود را سقط کرده و با گذشت 6 سال از این واقعه، اما چون وفات او بر اثر بیماری برخاسته از صدمات سقط جنین بوده، او را شهید دانسته اند.
ابن کثیر دمشقی درباره زینب ربیبه رسول خدا(ص) می نویسد:

وَذَکَرَ حَمَّادِ بْنِ سَلَمَةَ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ، عَنْ أَبِیهِ أَنَّهَا لَمَّا هَاجَرَتْ دَفَعَهَا رَجُلٌ فَوَقَعَتْ عَلَى صَخْرَةٍ فَأَسْقَطَتْ حَمْلَهَا، ثُمَّ لَمْ تَزَلْ وَجِعَةً حتَّى مَاتَتْ، فَکَانُوا یَرَوْنَهَا مَاتَتْ شَهِیدَةً.

عروه بن زبیر نقل می کند: وقتی که زینب دختر خدیجه(س) مهاجرت کرد، در میان راه مردی از کفار او را پرتاب کرد و بر روی صخره ای افتاد و فرزند او سقط شد، پس همواره او بیمار و دردمند بود تا زمانی که از دنیا رفت، پس مسلمانان می گفتند که او شهید شده است.

ابن کثیر دمشقی، إسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج 8 ص 242.

سوال این است که چرا وقتی زینب دختر خدیجه(س)، شش سال پس از ترسانده شدن و سقط کردن فرزند از دنیا می‌رود، لقب «شهیده» میگیرد؛ ولی با علم به ترسانده شدن و سقط جنین دختر خاتم الانبیا(ص) و وفات ایشان با فاصله کمی پس از این واقعه، نه تنها سکوت کرده بلکه سخن از مرگ طبیعی به میان می آورند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۰۱ ، ۰۸:۵۹
رسول چگینی
سه شنبه, ۲۰ مهر ۱۴۰۰، ۱۰:۳۳ ق.ظ

امیرالمومنین(ع)، کشته تعصب!

یکی از فضائل بی همتای امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام، درود ملائکه بر ایشان است؛ ابن عباس از رسول خدا(ص) نقل می کند:
عن ابن عباس قال قال رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) «صَلَّتِ الْمَلائِکَةُ عَلَیَّ وَعَلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ سَبْعَ سِنِینَ»  قَالُوا: وَلِمَ ذَلِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «لَمْ یَکُنْ مَعِی مِنَ الرِّجَالِ غَیْرُهُ»
ترجمه: رسول خدا(ص) فرمود: هفت سال ملائکه بر من و علی بن ابی طالب درود می فرستادند. صحابه پرسیدند: ای رسول الله آن چگونه بود؟ حضرت فرمود: زیرا هیچ کسی از مردان غیر از علی همراه من نبود.
تاریخ دمشق ابن عساکر(م 571)، ج 42 ص 36.

اما متاسفانه این حدیث مانند بسیاری دیگر از احادیث فضائل اهل بیت(ع)، مورد بی مهری شدید علمای اهل سنت قرار گرفته و آن را ضعیف ارزیابی کرده اند.
سوزناکترین سخنی که درباره این حدیث گفته شده از زبان شمس الدین ذهبی(م 748ق) از استوانه های علمی اهل سنت است. او درباره این حدیث می گوید:
«وهذا إفک بین.»
و این دروغی آشکار است.
ذهبى، محمّد، میزان الاعتدال فى نقد الرجال، ج 2 ص 369.

از نحوه سخن گفتن ذهبی فهمیده می شود، استبعاد محتوای این حدیث، او را بر دروغ بودن آن به قطع رسانده است. یعنی درود فرستادن ملائک بر حضرت علی(ع) از دیدگاه ذهبی غیر قابل قبول است! این در حالی است که ذهبی شبیه به این فضیلت را برای یکی از صحابه بدون هیچ شک و تردیدی اثبات کرده است. او از عمران بن حصین نقل کرده که ملائکه بر او سلام می فرستادند!
وَإِنَّهُ کَانَ یُسَلَّمُ عَلَیَّ، یَعْنِی الْمَلَائِکَةَ، فَلَمَّا اکْتَوَیْتُ، أَمْسَکَ، فَلَمَّا تَرَکْتُهُ عَادَ إِلَیَّ.
و این حدیث را متفق علیه ارزیابی کرده است.
مُتَّفقٌ عَلَیْهِ. 
ذهبى، محمد بن احمد، تاریخ الإسلام، ج 2 ص 524.

در صدد نفی یا اثبات این فضیلت برای عمران بن حصین نیستیم با وجود اینکه او در سال 7 هجری مسلمان شد و تنها سه سال توفیق مصاحبت با رسول الله(ص) را داشت و با وجود اینکه رسول خدا(ص) از داغ گذاشتن نهی کرده بودند، اما عمران بن حصین این نهی را نادیده گرفته و برای درمان بواسیر خود، بر خود داغ گذاشته بود، مهمتر از همه اینکه این فضیلت را خود عمران بن حصین در حق خودش نقل کرده است! اما ذهبی به راحتی آن را پذیرفته ولی فضیلت امیرالمومنین را دروغ آشکار می داند!!

حال چگونه است که افرادی مانند شمس الدین ذهبی، این فضیلت عمران بن حصین را بدون احتمال دروغ می پذیرد، اما این فضیلت امیرالمومنین(ع) که حداقل دو تن از صحابه از رسول الله(ص) نقل کرده اند را دروغ آشکار می داند؟!!

و باید تأسف خورد به حال اهل سنتی که به دلیل تعصب و کتمان حقائق توسط علمایشان، از درک حقائق اسلام بی نصیب مانده اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۰۰ ، ۱۰:۳۳
رسول چگینی
سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۴۰ ق.ظ

از والی مدینه تا جاسوس سپاه!

شهادت امام صادق علیه السلام را به همه شیعیان و محبان اهل بیت(ع) تسلیت عرض میکنم.

یکی از رویدادهای زندگی امام صادق(ع) که این روزها هم زیاد بازگو می شود، ماجرای آتش زدن خانه حضرت توسط والی مدینه است.

به روایت شیخ کلینی، حسن بن زید هنگامی که والی حرمین (مکه و مدینه) بود، به دستور منصور عباسی، خانه امام صادق(ع) را آتش زد. در و دهلیز خانه امام(ع) در آتش سوخت و امام(ع) درحالی که از میان آتش عبور می‌کرد، از خانه خارج شد و گفت:

من فرزند اَعراق الثَّرَی (لقب حضرت اسماعیل)هستم؛ من فرزند ابراهیم خلیل الله هستم.

اما آیا تا کنون می دانستید که حسن بن زید والی مدینه، نسب خویشاوندی با حضرت داشته؟
حسن نوه امام حسن مجتبی علیه السلام بود اما گرایشات زیادی به عباسیان پیدا کرد و اولین نفر از بنی هاشم بود که شعار عباسیان را پذیرفت و جامه سیاه پوشید.

منصور دوانیقی هم او را به مدت ۵ سال والی مدینه گرداند و در همین زمان بود که به خانه امام صادق(ع) جسارت کرد!
البته او بعدها مورد غضب منصور دوانیقی قرار گرفت و به زندان افتاد اما تا پایان عمر در خدمت عباسیان بود.

در واقع حسن اگرچه از نزدیکان ائمه(ع) بود اما به سراغ دیگران رفت و فریفته پست و مقام دنیوی شد و آخرت خود را از دست داد.

این قضیه تاریخی درس بزرگی به ما می دهد که هیچکسی مصون از لغزش نیست و ممکن است برای دستیابی به منافع دنیوی، به همه چیز پشت کنیم!

با شنیدن این خبر به یاد این آیه افتادم که حضرت یوسف(ع) فرمود:
 وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی  إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی
و من نفس خود را تبرئه نمى‌کنم، چرا که نفس قطعاً به بدى امر مى‌کند، مگر کسى را که خدا رحم کند

لازم است که همه ما از شر وسوسه های شیطان به خدا پناه ببریم و دعا کنیم تا آخرین لحظه بر ایمان صحیح و محبت اهل بیت(ع) باقی بمانیم.
آمین

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۰۰ ، ۱۰:۴۰
رسول چگینی
دوشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۹، ۰۹:۱۱ ق.ظ

دلنوشته ای در شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

یا منتقم!
میگویند خاک سرد است؛ اما این خاک سرد، یارای خنثی کردن گرمای خون شهید را ندارد. 
آری خون شهید شعله پر فروغی است که چون فانوسی تابان، نجات بخش گمشدگان وادی حیرت است و ما کشتی شکستگانیم که باد شُرطه نیز بدون این مِهر درخشان نمیتواند دیدار آشنا را زنده بگرداند.
قریب به یک اربعین از شهادت حاج قاسم میگذرد اما این داغِ بر دل نشسته، نه تنها کهنه‌ نمیشود، بلکه بر سوز و گداز این عشق افزوده میگردد.
این غم چنان سنگین است که حتی قصاص قاتلین هم نمیتواند جایگزینی بر این غم فراق شود...
.
و تو چه میدانی از داغهای سر به مُهری که هنوز هم دلهایی را مجروح و قلبهایی را محزون میگرداند!
آری امروز میفهمیم چرا حضرت حجت(ع) هنوز هم سوگوار غم مادر است و در طلیعه ظهور، به قصاص قاتلین حضرتش می پیرازد.
برخی درصدد نفی این روایات بوده اند و آن را مخالف عقل پنداشته اند، اما غافل از آنکه مرحمی برای این داغ بیابند!
داغ مادر فراموش نشدنی است، به ویژه مادر شهیده!
مهدی فاطمه(ع) پس از ظهور به سراغ قاتلین ام أبیها(س) میروند و اینگونه تسلایی بر قلب شیعیان می نهند!
و تو چه میدانی غم مادر چیست، آنهم شهیده مظلومه مغصوبه مکسوره...
یا منتقم آل محمد(ع)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۹ ، ۰۹:۱۱
رسول چگینی