از مهمترین عوامل مانایی جریان عاشورا، درهمتنیده شدن این واقعه با فرهنگ و اندیشه مسلمانان است. مؤلفههای حیاتبخش این رویداد، از بلندای تاریخ بر منظومه فکری اسلام حکم رانده و دل هر آزادمردی را شیفته خود گردانیده است.
این جوشش سعادتطلبی جز از مسیر خروش رهبر این نهضت سرچشمه نگرفته است. امام حسین(ع) با پشتپا زدن بر هنجارها و ناهنجارهای موجود در عصر اموی، علم رادمردی را برافراشتند و الگوی جاودانی برای همه آزادگان جهان شدند.
اما این فرهنگ همانند گفته امام خمینی(ع) باید زنده نگه داشته شود و نیازمند توجه و زنده نگهداشتن است؛ چرا که بی توجهی به این فرهنگ، زمینه تحریف و انحراف در این فرهنگ اصیل اسلامی را به وجود می آورد. به همین منظور لازم است به مهمترین مؤلفه های فرهنگی موجود در نهضت امام حسین(ع) اشاره شود.
معنا شناسی فرهنگ
فرهنگ یک مفهوم گسترده شامل باورها، ارزشها، رفتارها است که مطابق ارزشهای اجتماعی و هنجارهای موجود در جوامع بشری مطرح شده است. فرهنگ، سرمایه معنوی یک جامعه است و همه آثار ادبی، هنری و فکری را در بر میگیرد.
مهندسی فرهنگ کوششی سنجیده برای جلوگیری از مشکلات فرهنگی آینده یا بهبود جامعه فردا با طرح و اجرای نقشههای دقیق و محدود است. اصلاح مؤلفهها و اجزای فرهنگ به معنای تجدید کارکرد بایسته آنها در نظام فرهنگی جامعه، یکی از محورهای مهم مهندسی به شمار می آید.
اصلاح فرهنگ اگر چه میتواند با تلاش فکری و توشة عقلی انسان ها صورت گیرد؛ اما بدون استمداد از منبع الهی و فرا انسانی، که فارغ از محدودیتهای ذهنی و احساسی به کلیت زندگی وگسترة تجلیات فکری و روانی انسانها بنگرد و به کژیها و کاستیهای آن آگاهی داشته باشد، کاری ناقص و نافرجام می نماید؛ زیرا فرهنگ محصول انسان است وکژی ها وکاستی هایش نیز معلول وی خواهد بود و عاملی که سبب نقصان است، نمی تواند به طور کامل و جامع سبب کمال باشد، اگر چه به صورت جزئی و موردی این توانایی را داشته باشد.
از این رو قرآن کریم، فرستادن پیامبران را برای بشریت به عنوان «اتمام حجت» یاد میکند؛ «رُسُلا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ لِئَلا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَکَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا»(نساء/۱۶۵) (پیامبرانى که بشارتگر و هشدار دهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن] پیامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حکیم است.)
بنابراین، اگر دین الهی را عامل اصلی و اصیل اصلاح فرهنگ بشر بدانیم، دور از واقع سخن نگفتهایم. بر این اساس نهضت امام حسین (ع) که به درستی ترجمان دین الهی است، یکی از برهههای اصلاح فرهنگ در تاریخ اسلام است.
به منظور آشنایی با شیوه مهندسی فرهنگ در قیام سید الشهداء(ع)، مهمترین مؤلفههای فرهنگساز را مورد بررسی قرار میدهیم و با استناد به برخی سخنان و رویدادهای مشهور مربوط به واقعه کربلا، جایگاه فرهنگ در نهضت امام حسین(ع) را تبیین میکنیم.
جلوههای مهندسی فرهنگ در نهضت عاشورا
با نگاهی به نهضت عاشورا، شاهد جلوههای ماندگاری از اصلاح فرهنگی هستیم که آثار آن در اصلاح راهبرد حرکت جهانی اسلام قابل پیگیری است. در این نهضت، امام حسین (ع) اصول بنیادین اسلام در عرصه فرهنگ را بازسازی کرده و خاک از چهره غبارآلود اسلام آن دوره، زدودند. برای دستیابی به این موارد، به مهمترین اصول فرهنگ اسلامی اشاره می کنیم:
۱) ربوبیت آفریدگار یکتا
دین اسلام، دین تسلیم در مقابله الله میباشد. الله آن واقعیت متعالی است که همه مراتب دیگر واقعیت از او نشات میگیرد و همه چیز به او باز میگردد؛ زیرا الله مبدا، خالق، حاکم، حافظ و غایت هستی است. اسلام به فضل همین تسلیم به صلح و سلام نیز دست مییابد. اسلام چیزی نیست جز زندگی کردن مطابق خواست و مشیت الله برای حصول به صلح و سلام در دنیا و سعادت و فلاح در آخرت.
آثار این اصل در لحظه لحظه نهضت امام حسین(ع) متبلور است. چه آن زمانی که در دعای عرفه به نجوای عاشقانه با معبود خویش مشغول بود و فرمود: «اِلهى اَغْنِنى بِتَدْبیرِکَ لى عَنْ تَدْبیرى، وَبِاخْتِیارِکَ عَنِ اخْتِیارى»؛ (خدایا! مرا با تکیه بر تدبیرت از تدبیر خودم بی نیاز گردان و به اختیارت از اختیارم غنی کن.)
و چه در آخرین لحظات زندگی و زمانی که سر مبارک امام حسین(ع) از تن جدا میشد، ایشان ذکر و نام خداوند را به زبان داشتند و در آخرین دعاى خود فرمودند: «إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ»؛ (خداوندا راضیم به رضای تو، تسلیم امر تو هستم، هیچ معبودى جز تو نیست، ای فریاد رس فریادخواهان.)
بنابراین، قیام امام حسین(ع) اصل نیازمندی بنده به خداوند که زمام امورش را در کنف ربوبیت خداوند قلمداد کند، را برای مسلمانان معنا کرده است و هرگونه خضوع و کرنش در برابر هر موجودی غیر خدا را نفی می کند.
۲) جهانبینی توحیدی
براساس خداشناسی اسلامی، جهان مخلوق واحد و مستقلی است که سرشار از زندگی و زیبایی است و با توجه به کمالات خداوند، نظم و هماهنگی بر همه جای آن حکومت میکند و سیر تکاملی دارد و براساس حق و عدالت استوار شده است. در این جهانبینی، آغاز و انجامی برای حیات انسان وجود دارد و آدمی در برزخی میان ازل و ابد واقع شده است که این زندگی موقت، با زایشی آغاز و با قطع نفس، به اتمام می رسد. مرگ، نیستی و عدم نیست و بلکه آغاز مسیری است که غایة القصوی آن آمیخته با رضوان الهی است. در این دستگاه فکری، زندگی با هر هدفی، هدف آفرینش نیست بلکه رنگ خدایی بخشیدن به آنات و سکنات، مورد نظر است.
سیدالشهداء(ع) نیز زندگی و مرگ را در این قاموس تفسیر کرده اند. ایشان زندگی در ذلت را، از خود دور دانسته اند «هیهات منی الذلة»، که شهادت با آرمانهای توحیدی را، چیزی جز سعادت و نیکروزی ندانسته اند «إنّی لَا أرَی المَوتَ إلاّ سَعادَةً وَ لَا الحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ إلا بَرَماً»؛ (به راستی که من مرگ را جز سعادت نمی دانم، و زندگی با ستمکاران را جز ملال.)
کسی که باور خدامحوری را جایگزین انسانمحوری کرده، سختیهای این راه را به جان خریده و برای نیل به اهداف والا، بر تمایلات نفسانی چشم میپوشاند. امام حسین(ع) با علم به پایان کار خویش که شهادت و اسارت خانواده را به همراه داشته، اما در مسیر بندگی گام نهاد و فرهنگ خدامحوری را به همگان آموخت؛ حضرت فرمودند: پیامبر خدا(ص) به من فرمود: (اى حسین! خارج شو، همانا خداوند خواسته است تو را کشته ببیند.) «فان الله قد شاء أن یراک قتیلا.»
این باور در میان اصحاب امام حسین(ع) نیز وجود داشته است؛ وقتی که در شب عاشورا سید الشهداء(ع) از قاسم بن الحسن، درباره جایگاه شهادت از او پرسید و قاسم پاسخ داد: «احلی من العسل». همچنین سخن یکی از اصحاب حضرت که گفت: «به خدا اگر بدانم کشته می شوم سپس دوباره زنده شده و می سوزم و خاکسترم به باد می رود و هفتاد بار با من چنین کنند از تو جدا نشوم تا در راه تو جان دهم.» یکی دیگر از جلوه های خداباوری در فرهنگ عاشورا است.
۳) انسان
در نگرش اسلامی، انسان کارگزار یا «خلیفه» خداوند بر روی زمین و عبد اوست. این دو وجه با هم، فطرت یا طبیعت بنیادی انسان را میسازد. انسان در مقام «عبد» خداوند باید مطیع خداوند و مشیت او باشد و برای زندگی خویش و نحوه تحقق بخشیدن به خواست خداوند از او هدایت و دستور بگیرد. اما در مقام کارگزاری یا خلافت خداوند بر روی زمین باید فعال باشد؛ زیرا که کلیه اسرار آفرینش به دست او سپرده شده و راه کشف حقایق و وسیله دستیابی به همه چیز به او تعلیم داده شده است. در ادبیات اسلام، انسان با وجود اینکه بدون اذن الهی توان انجام هیچ کاری را ندارد، اما دارای حق انتخاب آزادانه است و سرنوشت خویش را رقم می زند.
امام حسین(ع) این آموزه را در سیره خویش به کار بستند و برای پیروی از دین خداوند، قیام کردند و در عین حال که قدمی از فرامین اسلام فراتر نگذاشتند، اما به عنوان یک کنشگر فعال، نقش خود را برای بیدار ساختن انسان ها ایفا نمودند. حضرت در نامهای به جمعی از بزرگان بصره، هدف از قیام بر ضد حکومت یزید را احیای سنت پیامبر(ص) می داند و میفرماید: «و أنا اَدْعُوکُمْ إلی کتابِ اللهِ و سُنَّةِ نَبِیِّهِ(ص) فَإنَّ السُّنَّةَ قَدْ أمِیتَتْ»؛ (من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش فرا میخوانم؛ چرا که (این گروه) سنت پیامبر(ص) را از بین بردهاند.)
به رسمیت شناختن آزادی انسان و انتخاب آگاهانه، در شب عاشورا نمایان شد؛ آن زمانی که سید الشهداء(ع) بیعت خویش را از اصحاب برداشته و اعلام کردند هر کسی بخواهد، میتواند اردوگاه عاشوراییان را ترک کند. اما اصحاب حضرت که از سرچشمه معرفت ولایی نوشیده بودند، با آگاهی کامل، شهادت در رکاب حضرت را انتخاب کردند.
۴) جامعه
جامعه نیز در اسلام مفهوم معینی دارد. در این تفسیر، جامعه از وجود انسان سرچشمه گرفته و برای رفاه و سعادت انسانها بهوجود آمده است و به همین دلیل، جامعه اسلامی نه رنگ فردی دارد(اصالت فرد) و نه رنگ اجتماعی(اصالت جامعه). در این میان، اصلاح جامعه از مهمترین اقداماتی است که مهندسی فرهنگی را در مسیر صحیح قرار می دهد.
با نگاهی به نهضت امام حسین(ع)، شاهد هستیم که اصلاح جامعه سهم زیادی از فلسفه قیام را به خود اختصاص داده است. حضرت در نامه ای که به محمد بن حنفیه ارسال کردند، هدف از قیام را اصلاح امت اسلامی معرفی کرده اند:
«و إنّی لَم أخرُجْ أَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفسِداً و لا ظالِماً و إنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإصلاحِ فی اُمَّةِ جَدّی اُرِیدُ أن آمُرَ بِالْمَعرُوفِ و أنهی عَنِ الْمُنکَرِ و أسِیرُ بِسیرَةِ جَدّی وَ أبی عَلیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السّلام»؛ (من برای رسیدن به مقام و مال دنیا فساد و ستم در جامعه اسلامی قیام نکرده ام من فقط برای اینکه جامعه اسلامی را اصلاح کنم قیام کرده ام. اراده دارم تا امر به معروف و نهی از منکر کنم و به روش جدّم و پدرم علی ابن ابی طالب علیه السّلام رفتار نمایم.)
۵) خانواده
اسلام بیش از هر چیز بر حفظ بنیان این قطب واقعیت اجتماعی، یعنی خانواده، تاکید کرده است. منظور خانواده در اسلام، همان خانوادۀ کوچک (هستهای) در غرب نیست، بلکه دودمان وسیعتری را دربرمیگیرد که شامل پدربزرگها و مادربزرگها و حتی عمه، خاله، عمو، دایی و اولاد آنان نیز میشود. بر حفظ روابط در درون خانواده و اصطلاحاً «صله ارحام»، یعنی حفظ روابط میان همه کسانی که زاده یک رحم یا دارای پیوندهای خونی و نسبیاند، بهاندازهای تاکید شده است که دیدار با خویشاوندان و نزدیک بودن به ایشان و حفظ روابط و پیوندهای خانوادگی، یکی از تکالیف دینی هر زن و مرد مسلمان تلقی شده است.
سیدالشهدا(ع) در آغاز نهضت، با نامهنگاری به نزدیکان و ارحام خویش، تلاش داشتند ایشان را نیز در این قیام، شریک گردانند اما با استنکاف برخی از بستگان، حضرت خانواده خویش را با خود همراه ساختند و سایر اصحاب نیز به حضرت تأسی کردند؛ زیرا این بیم وجود داشت که یزیدیان، رفتار نامناسبی با خانواده ایشان داشته باشند و یا با گِرو کشی، آزادی عمل را از آنان سلب کنند.
البته وجود پیوند خانوادگی، نباید هیچگاه مانع از بروز دیگر عناصر اخلاقی شود و مقوله ای مانند ایثار، نباید تحت تأثیر علقه نسبی قرار گیرد. به همین دلیل، امام حسین(ع) در روز عاشورا، پس از شهادت اصحاب، اولین شخصی که بدون درنگ به میدان فرستادند، علی اکبر بود.
بر این اساس، می توان نهضت امام حسین(ع) را در واقع یک مهندسی فرهنگی دانست که با هدف اصلاح باورها و بیداری قلبهای خفته و زدودن زنگار انحراف و بدعت از آخرین دین آسمانیِ جهان شمول انجام گرفته است.