وبلاگ شخصی رسول چگینی

جستارهایی در تاریخ اسلام | امامت اهل بیت علیهم السلام | نقد وهابیت |

وبلاگ شخصی رسول چگینی

جستارهایی در تاریخ اسلام | امامت اهل بیت علیهم السلام | نقد وهابیت |

پیوندها

۱۹ مطلب با موضوع «تاریخ پژوهی» ثبت شده است

رسول چگینی پژوهشگر بنیاد بین المللی امامت در گفت‌وگو با ایسنا با بیان اینکه یکی از سوالاتی که همواره در موسم وفات حضرت معصومه (س) و برخی دیگر از اهل بیت پیامبر(ص) مانند حضرت زینب کبری (س) مطرح می شود، این است که آیا می‌توان ایشان را شهید خطاب کرد یا خیر، گفت: در پاسخ به این سوال باید گفت که گمشده این ابهام را باید در تفسیر معنای شهادت جستجو کرد.

کاربست اصطلاح "شهید" در دو مقام

وی عنوان کرد: شهید عبارت است از کسی که در جهاد با کافران یا باغیان در میدان جنگ کشته شود، به شرط آن که جنگ با اذن پیامبر(ص) یا امام(ع) باشد؛ حکم شرعی ویژه‌ای نیز برای او در نظر گرفته شده که نیاز به غسل و کفن ندارد.

چگینی ادامه داد: شهید، علاوه بر اطلاق یاد شده، اطلاق دیگری نیز دارد که برخی از آن به "اطلاق تنزیلی" و یا شهید به حسب اجر و ثواب تعبیر کرده‌اند؛ شهید در این اطلاق بر فردی که در راه حفظ جان، مال یا ناموس خود در برابر دشمن مهاجم کشته می‌شود، اطلاق می‌گردد. اما احکام شهید بر این افراد جاری نمی‌شود و تنها در اجر و ثواب با شهدا شریک‌اند.

پژوهشگر بنیاد بین المللی امامت، بیان کرد: فقهای اسلام بحث‌های متفاوتی ذیل عنوان شهید مطرح کرده‌اند که بیشتر این بحث‌ها، برخاسته از تعیین حکم شهید بر افراد به جهت ملغی شدن حکم غسل و کفن است. به همین جهت پیرامون کسی که در میدان جنگ زخمی شده و ساعاتی پس از انتقال به پشت جبهه، پیش از آن که جنگ خاتمه یابد، کشته شده است، اختلاف وجود دارد و برخی احکام شهید را جاری ندانسته‌اند.

وی افزود: همچنین اجرای حکم شهید بر جانبازان غیور نیز محل اختلاف است. برخی بر این باورند که اگر مجروح منتقل شده به پشت جبهه پس از جنگ از دنیا برود، احکام شهید بر او جاری نمی‌شود؛ دقت علما در این حکم شرعی آنجا نمایان می شود که حتی بر کشته‌ای که در میدان جنگ پیدا شده است و اثری از زخم و جراحت بر بدنش وجود نداشته باشد، اجرای احکام شهید بر او را محل اختلاف می‌دانند.

چگینی اظهار کرد: همانگونه که مشاهده می‌کنید این مسائل تنها به جهت ملغی شدن حکم لزوم غسل و کفن است، و همه اختلافاتی که در این زمینه وجود دارد، به همین مساله بازمی‌گردد؛ ولی از جهت اجر و پاداش، شاید تفاوت چندانی میان شهید در معرکه با جانبازان و مجروحانی که پس از معرکه جان خود را از دست می‌دهند، وجود نداشته باشند.

چگونگی وفات حضرت معصومه (س)

وی گفت: با توجه به مطالب پیش گفته قابل استنتاج است که ادعای شهادت برای حضرت معصومه(س)، به معنای شهادت در معرکه جنگ نیست تا بتوان حکم غسل و کفن را ساقط کرد، بلکه به جهت اجر و پاداشی است که در اثر تحمل مصائب و سختی‌های سفر دیدار امام رضا (ع) از مدینه تا قم به جان خریده‌اند.

چگینی یادآور شد: در سال ۲۰۰ق زمانی که یگانه برادر حضرت معصومه (س) به اجبار مأمون مجبور به هجرت به مرو شدند، حضرت حدود یک سال به دور از برادر خود در مدینه زندگی کرد. مأمون عباسی در سال ۲۰۱ق امام رضا (ع) را به عنوان ولیعهد خود تعیین نمود. در این هنگام آن حضرت برای بستگان خود در مدینه و خصوص برای حضرت معصومه (س) نامه‌ای نوشت و آن‌ها را به مرو دعوت نمود.

پژوهشگر بنیاد بین المللی امامت، ادامه داد: حضرت معصومه (س) به مجرد خواندن نامه امام (ع) برای دیدار برادر عازم مرو شد و با گروه بسیاری از امام‌زادگان و بستگان به سوی مرو حرکت کردند. پس از آنکه حضرت معصومه (س) و همراهان ایشان به ساوه رسیدند، ماموران حکومتی با آن‌ها درگیر شدند و همه برادران و برادرزادگان حضرت معصومه (س) به شهادت رسیدند.

وی یادآور شد: به عقیده برخی از مورخان، امامزادگانی، چون سید اسحاق، سید ابوالرضا و سیدعلی اصغر در ساوه و هارون بن موسی الکاظم (ع) در اطراف ساوه، جزء همراهان حضرت معصومه (س) بودند که به دستور مأمون به شهادت رسیدند. در همین زمان حضرت معصومه بیمار شد. از خادمش پرسید: از اینجا تا قم چقدر فاصله است؟ خادم عرض کرد: ۱۰ فرسخ. حضرت فرمود: مرا از اینجا به قم منتقل کن.

چگینی تصریح کرد: برخی از محققان معتقدند که حضرت معصومه (س) در ساوه، مسموم شد و سپس با حالت بیماری وارد قم شد و پس از مدت کوتاهی به شهادت رسید؛ برخی بیماری حضرت را در اثر غم و اندوه دانسته‌اند: «وقتی حضرت معصومه بدن‌های پاره پاره برادران و برادرزادگان خویش را که ۲۳ نفر بودند را دید، به شدت غمگین گشت و در اثر آن بیمار شد».

وی بیان کرد: اگر وفات حضرت معصومه (س) بر اثر مسمومیت واقع شده باشد، عنوان شهید بر ایشان اطلاق می شود؛ چه اینکه این اتفاق برای بیشتر امامان از اهل بیت (ع) نیز اتفاق افتاده و ایشان را شهید خطاب می‌کنیم مانند برادر بزرگوار ایشان امام رضا (ع) که به زهر مأمون عباسی به شهادت رسیدند.

چگینی گفت: حتی اگر وفات ایشان بر اثر بیماری روی داده باشد، در این صورت نیز اطلاق شهید بر ایشان صحیح است؛ زیرا این بیماری پس از مواجهه با جنایاتی که عمّال حکومت عباسی بر سر خانواده و نزدیکان ایشان روا داشتند، واقع شده است؛ بنابراین، وفات ایشان به مرگ طبیعی نبوده است.

پژوهشگر بنیاد بین المللی امامت تاکید کرد: در تایید طبیعی نبودن این وفات، اینکه اگر کسی به سبب ترس و وحشت و فشارهای روحی وارده بر اثر افعال دیگران، جان خود را از دست بدهد، نمی‌توان مرگ او را، مرگی طبیعی دانست بلکه حتی می‌توان دیه قتل غیرعمد یک انسان را از طرف مقابل او گرفت؛ همانگونه که امیرالمومنین علی(ع) درباره زنی که از ترس مواجهه با عمر بن خطاب، جنین داخل رحم خود را سقط کرد، حکم به پرداخت دیه جنین توسط عمر بن خطاب کردند.

شهیده بودن حضرت معصومه (س)

چگینی در ادامه اظهار کرد: بنابراین، وفات حضرت معصومه (س)، به مرگ طبیعی نبوده است و با توجه به تحمل سختی‌هایی که در مسیر اجرای فرامین امام معصوم زمان خویش انجام داده‌اند، به شهادت رسیده‌اند. احادیث متعددی از پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) وجود دارد که کشته شدگان در راه اطاعت خدا را شهید خطاب کرده‌اند.

وی ادامه داد: رسول الله (ص) فرمودند: «مَن قُتِلَ دُونَ أهلِهِ ظُلما فهُو شَهیدٌ، و مَن قُتِلَ دُونَ مالِهِ ظُلما فهُو شَهیدٌ، و مَن قُتِلَ دُونَ جارِهِ ظُلما فهُو شَهیدٌ، و مَن قُتِلَ فی ذاتِ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ فهُو شَهیدٌ»؛ هر که در راه دفاع از خانواده خود به ستم کشته شود، شهید است و هرکه در راه دفاع از مال خود مظلومانه کشته شود، شهید است، و هرکه در راه دفاع از همسایه خود به ستم کشته شود، شهید است، و هرکه به خاطر خداوند عزّ و جلّ کشته شود، شهید است.

پژوهشگر بنیاد بین المللی امامت در پایان تصریح کرد: نتیجه سخن این که اطلاق عنوان شهید برای حضرت معصومه (س) و دیگر شهدای از اهل بیت(ع) مانند حضرت زینب کبری(س) و حضرت رقیه(س)، اطلاق تنزیلی عنوان شهید است که دارای پشتوانه روایی است و نمی‌توان آن را نادرست دانست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۰۲ ، ۰۹:۳۷
رسول چگینی

 

رسول چگینی پژوهشگر بنیاد بین‌المللی امامت در گفت‌وگو با ایسنا، در رابطه با لزوم نمود اخلاق اجتماعی پیامبر (ص) در جامعه، عنوان کرد: باید به این نکته دقت کنیم که طبق روایت مشهوری که عامه و خاصه نقل کرده‌اند، یکی از اهداف بعثت پیامبر (ص)، کامل کردن مکارم اخلاقی بوده است: «إنما بُعِثْتُ لأُتَمِّمَ مکارمَ الاخلاق» یا به نقل دیگری «إنما بُعِثْتُ لأُتَمِّمَ صالح الاخلاق»؛ یعنی هدف از بعثت، کامل کردن اخلاق صالح بوده است؛ بنابراین، اخلاق سهم زیادی در تعالیم نبوی (ص) دارد.

این کارشناس مذهبی با بیان اینکه منبع اخلاق رسول‌الله (ص) قرآن مجید است، گفت: در روایتی از همسر پیامبر (ص) پرسیده شد که اخلاق رسول‌الله (ص) چگونه بود؟ او پاسخ داد: «کان خُلقه القرآن»؛ (اخلاق پیامبر قرآن بود).

وی افزود: مطابقت اخلاق نبوی (ص) با قرآن از این جهت اهمیت دارد که قرآن، مدرسه ادب و اخلاق است، رسول خدا (ص) درباره قرآن فرمودند: «اِنَّ هذَا القُرآنَ مَأدَبَةُ اللهِ فَتَعَلَّموا مَأدَبَتَهُ مَا استَطَعتُم.»؛ (این قرآن ادبستان خداوند است پس تا آنجا که می‌توانید از این ادبستان بیاموزید).

چگینی تاکید کرد: با نگاهی به سیره پیامبر (ص)، شاهد نمایان شدن مصادیق فراوانی از اخلاق اسلامی و قرآنی هستیم که لازم است آن را به عنوان الگویی پسندیده برای جوامع امروزی معرفی کنیم.

اخلاق پیامبر (ص) با مخالفان فکری و رفتاری ایشان است

وی با بیان اینکه با توجه به اینکه ابعاد اخلاقی پیامبر (ص) بسیار گسترده است، فقط به گوشه‌ای از این رفتارهای قرآنی که شاید امروز برای جامعه ما کارکرد بیشتری داشته باشد، اشاره می‌کنیم، اضافه کرد: اینکه رسول خدا (ص) چگونه با غیر همفکران خود رفتار کردند، برای ما بسیار مهم است تا ما نیز بدانیم چگونه با مخالفان و افراد غیرهمسوی خود رفتار کنیم.

بخشش و بزرگواری

چگینی تصریح کرد: عفو و بخشش از مهمترین رویکردهای پیامبر (ص) در مواجهه با مخالفان بوده است؛ حضرت چون به فکر ترویج توحید و یکتاپرستی بودند، هیچگونه حب و بغض شخصی را در این مسیر اعمال نمی‌کردند و برای رسیدن به اهداف والای قرآن، مخالفان و حتی دشمنان خود را به راحتی می‌بخشیدند.

وی در ادامه گفت: این رفتار حضرت نیز برگرفته از تعالیم قرآن است. آنجا که حضرت یوسف (ع) پس از تحمل سختی‌های فراوان و فراق پدر و مادر، وقتی برادرانش نزد او آمدند، حضرت فرمود: «قَالَ لَا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»؛ (امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست! خداوند شما را می‌بخشد؛ و او مهربانترین مهربانان است.) یعنی هرکاری با من کردید، همه را بخشیدم و خدا هم شما را می بخشد، به همین راحتی از همه دشمنی‌های برادرانش گذشت.

چگینی در رابطه با نمونه رفتار رسول خدا (ص) با دشمنانشان، بیان کرد: وقتی در سال هشتم هجری، مکه را فتح کردند و در مقابل کعبه قرار گرفتند، سخنرانی کردند؛ مشرکین نگران بودند که پیامبر (ص) به تلافی این سال‌ها، آنها را مؤاخذه کند، زیرا هم زمانی که پیامبر (ص) در مکه بودند، مشرکان خیلی رسول الله (ص) و مسلمانان را اذیت می‌کردند، و هم زمانی که حضرت به مدینه رفتند، جنگ‌های متعددی از قبیل بدر، احد و خندق میان مسلمانان و مشرکان در گرفت و افراد زیادی کشته و شهید شدند.

وی ادامه داد: مشرکان قریش از این کارنامه سیاه خود خبر داشتند و می‌دانستند که عرب، حتی حاضر است به خاطر قتل یک نفر، جنگ‌های فرسایشی و طولانی مدت انجام دهد، به همین جهت نگران بودند که پیامبر (ص) همه آن‌ها را قصاص کند؛ رسول الله (ص) از آنان پرسید: ای اهالی قریش، فکر می‌کنید من چه تصمیمی درباره شما می‌گیرم؟ مشرکان که دیگر از اخلاق پسندیده پیامبر (ص) خیلی شنیده بودند، گفتند: تصمیم خیری و خوبی می‌گیری ای برادر بخشنده! رسول الله (ص) در پاسخ همان سخنی که حضرت یوسف (ع) به برادرانش گفت، را به مشرکان فرمودند: «لا تثریب علیکم الیوم، اذهبوا فأنتم الطلقاء»؛ (امروز دیگر شما را ملامت و سرزنش نمی کنم؛ بروید که همه شما آزاد شده هستید.)، این رفتار کریمانه پیامبر (ص) موجب شد که اکثر مشرکان آن دوره، اسلام بیاورند و گسترش اسلام در سراسر مناطق جزیرة العرب شدت بیشتری گرفت.

 

صبر و مماشات

وی با اشاره به اینکه نکته دیگری که در سیره پیامبر (ص) قابل رهگیری است، صبر و مماشات حضرت با کسانی است که از جهت رفتاری، همسو با ایشان نبوده‌اند، اظهار کرد: روزی یک اعرابی به مسجد پیامبر (ص) وارد شد. ابتدا در گوشه‌ای ایستاد و نماز خواند، سپس دعایی کرد و بعد ایستاد و ادرار کرد؛ اصحاب پیامبر (ص) بسیار ناراحت شدند و می‌خواستند او را تنبیه کنند، اما رسول الله (ص) حتی اجازه ندادند که اصحاب مانع کار او شوند و وقتی کار اعرابی تمام شد، پیامبر (ص) دستور دادند ظرف آبی بیاورند و آن محل را بشورند. حضرت سپس فرمودند: «إنما بُعِثتم مُیسِّرین ولم تُبعَثوا مُعسِّرین»؛ (ما مبعوث شده‌ایم برای سهل و ساده‌گیری و نه برای سختگیری).

چگینی اظهار کرد: غیر از مسأله سهل و سمحه بودن اسلام، بحث صبر حضرت در این ماجرا قابل الگوگیری است؛ زیرا این اعرابی، مسلمان بوده است و مواجهه پیامبر (ص) با یک مسلمان که اطلاع زیادی به مسائل دینی ندارد، بسیار درس‌آموز است؛ حضرت به جای اینکه برخورد تندی با آن اعرابی داشته باشد که چرا این کار را در مسجد انجام می دهی و او را از مسجد بیرون کنند، اجازه هیچ برخورد تندی به اصحاب نمی‌دهند و اجازه می‌دهند که آن شخص، خودش به اشتباهاتش پی ببرد، در روایات آمده پیامبر (ص) اعرابی را فراخواندند و به او توضیح دادند که مسجد، مکان دعا و نماز و قرائت قرآن است لذا مشاهده می‌کنیم که نهی از منکر پیامبر (ص) کاملاً به صورت فرهنگی و از هرگونه برخورد به دور بوده است.

حفظ کرامت انسانی

پژوهشگر بنیاد بین المللی امامت بیان کرد: موضوع دیگری که در رفتار اجتماعی پیامبر (ص) نمایان است و لازم است جوامع امروزی از آن درس بگیرند، مسئله کرامت انسانی از منظر رسول الله (ص) است؛ پیامبر اکرم (ص) احترام فراوانی برای افراد قائل بودند و در روایتی فرمودند: «المؤمن اعظم حرمة من الکعبة» (حرمت مؤمن بیشتر از کعبه است) البته تصور نشود که حضرت تنها نسبت به مؤمنان این نگاه را داشتند، بلکه حتی نسبت به افرادی که ایمان کاملی نداشتند و یا مسلمان نبودند نیز حضرت به کرامت انسانی پایبند بودند.

وی یادآور شد: در ماجرایی نقل شده یکی از تازه‌مسلمانان، مرتکب گناه فحشا شد و حد اسلام بر او جاری شد و از دنیا رفت وقتی مسلمانان از کنار جنازه او رد می شدند، برخی با انگشت تحقیر و سرزنش به او اشاره می‌کردند و شخصی تعبیر بدی درباره جنازه آن شخص کرد و گفت خدا این حیوان (الاغ) را لعنت کند؛ حضرت وقتی این سخن را شنیدند بسیار ناراحت شدند و فرمودند حق ندارید نسبت به دیگران از این تعابیر استفاده کنید، یعنی پیامبر (ص) حتی نسبت به کسی که برخی موازین شرع را زیر پا گذاشته نیز کمال احترام را قائل است و اجرای قانون اسلام را تنها در محدوده خودش لازم می‌داند و بیش از آن راضی نیستند که بی حرمتی به آن شخص انجام شود.

چگینی افزود: در روایت دیگری نیز بیان شده که حضرت دستور داده بودند وقتی جایی نشسته‌اید و مراسم تشییع جنازه انجام شد، به احترام آن جنازه از جا برخیزید، روزی پیامبر (ص) در جمع صحابه نشسته بودند و جنازه شخص یهودی را تشییع می‌کردند وقتی به نزدیکی حضرت رسیدند، پیامبر (ص) ایستاد و صحابه نیز به احترام جنازه ایستادند. برخی صحابه گفتند: یا رسول الله، اما این جنازه شخصی یهودی بود؟ در واقع صحابه ناراحت شدند که چرا باید احترام غیر مسلمانان را مراعات کرد؛ اما رسول خدا (ص) پاسخ دادند: «ألیست نفسا»؛ (آیا آن یک انسان نیست؟) یعنی حضرت به احترام انسانیت آن شخص، ایستادند و به صحابه آموختند این کرامت انسانی را حفظ کنند و این اقدام پیامبر (ص) الگویی برای صحابه شد و بعد از آن به حفظ کرامت انسانی اهتمام داشتند.

آینده‌نگری

این کارشناس مذهبی با تاکید بر اینکه مراد ما از آینده نگری آن معنای متداول در اذهان عموم نیست، عنوان کرد: پیامبر اکرم(ص) در اواخر سال دهم بعثت، بعد از وفات حضرت ابوطالب و حضرت خدیجه، برای تبلیغ و دعوت به طائف رفتند؛ زیرا مشرکان جرئت بیشتری نسبت به آزار آن حضرت پیدا کردند، از این رو رسول خدا (ص) درصدد استمداد از قبیله ثقیف که در طائف سکونت داشتند برآمدند و می‌خواستند با جلب نظر آنها، پشتیبان تازه‌ای برای پیشرفت دین خویش بدست آورند.

چگینی در ادامه تصریح کرد: بزرگان طائف از یاری پیامبر(ص) سرباز زدند و جوانان شهر را ترغیب کردند که به پیامبر (ص) حمله کنند و آن‌ها نیز شروع به سنگ زدن به پیامبر (ص) کردند، آن چنان که پاهای پیامبر (ص) مجروح شد؛ این ماجرا برای پیامبر (ص) خیلی دشوار بود به گونه‌ای که سال‌ها بعد، وقتی از رسول‌الله (ص) پرسیده شد که سخت‌ترین روزی که بر شما گذشت، چه روزی بود، حضرت فرمود: همان روزی که به طائف رفتم.

وی یادآور شد: حضرت فرمودند: وقتی از طائف بازمی‌گشتم، ناگهان ابری بر روی سرم ظاهر شد، وقتی نگاه کردم دیدم جبرئیل است که ندا سر می دهد: خداوند سخن این قوم را نسبت به شما شنیده است و فرشته ای را امر کرده که هر دستوری بدهی آن را اجرا کند و آن قوم را عذاب کند، اما حضرت راضی به عذاب آن قوم نشدند و فرمودند: «بل أرجو أن یخرج الله من أصلابهم من یعبد الله وحده، لا یشرک به شیئا.»؛ (امید دارم که از نسل این افراد کسانی وجود داشته باشند که خداوند یگانه را بپرستند و مشرک نباشند) این آینده نگری پیامبر (ص) جواب داد و در سال‌های نه چندان دور، مردم طائف مسلمان شدند و این آرزوی پیامبر (ص) محقق شد.

پژوهشگر بنیاد بین المللی امامت، در پایان با بیان اینکه امیدواریم با الگوگیری از حضرت، رفتار اجتماعی خود را اصلاح و جهانیان را با اخلاق نبوی (ص) آشنا کنیم، تاکید کرد: حتی اگر احساس کردیم که در شخص مخالف ما، امکان اصلاح وجود ندارد، اما نباید ناامید شد بلکه باید با آینده نگری، همچنان بر اخلاق اسلامی پایبند بود و امید داشت که روزی ثمره اخلاق صحیح را برداشت خواهیم کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۰۲ ، ۰۹:۴۵
رسول چگینی

یکی از فقراتی که در زیارت عاشورا تأکید زیادی بر آن شده است، نفرین کردن بنی امیه است (اللهم العن بنی امیة). اگرچه نقش یزید بن معاویه در شهادت امام حسین علیه السلام و اسارت خاندان ایشان، برای صدور این لعن کفایت می کند، اما نمی توان همه جنایات بنی امیه را در ماجرای شهادت امام حسین علیه السلام در کربلا دانست. بلکه پیش از آن، اقدامات معاویه و پس از یزید، اقدامات فرهنگی که بنی امیه پایه‌ریزی کردند، آنها را مستحق لعن و نفرین کرده است.

 اگرچه در طول تاریخ، ریشه کن شدن بنی امیه و آشنایی مسلمانان با اسلام، موجب از بین رفتن بسیاری از بدعتهای بنی امیه شده، اما همچنان شاهد بروز برخی رفتارها هستیم که از دوران شوم بنی امیه به یادگار مانده است. برای نمونه می توان از مراسمی به نام «لعشور» در مراکش نام برد که در آن تجار بزرگ منطقه هدایایی که اغلب نقدی است، بین کودکان و مردان و زنان جوان توزیع می‌کنند که بر شادی این روز می‌افزاید.

 

با نگاهی به تاریخ، می توان به پیشینه این مراسم پی برد. ابوالفتح محمد بن علی بن عثمان کَراجُکی (م 449ق) از شاگردان شیخ مفید و شیخ طوسی، که به سرزمین‌های گوناگونی از جمله: مصر، مکه، صور، طرابلس و صیدا (از شهرهای شام) سفر داشته است، گزارشی از رسم ناپسند مردم مغرب به مناسبت روز عاشورا ارائه می دهد که به نظر می رسد تا به امروز نیز ادامه دارد:

«کار مردم شگفت‌انگیز است، ازیک‌طرف ادعای دوستی و محبت با اهل‌بیت (ع) دارند و از طرف دیگر، در روزی که حسین (ع)دچار مصائب گردید، اعمالی از قبیل اعطای صدقه و انفاق و بخشش بر مستمندان و خریدن نمک یک سال به خاطر متبرک بودن این روز، پوشیدن لباس‌های رنگارنگ و فخر نمودن به یکدیگر، استفاده از بوهای خوش و در اجتماع به همدیگر دست می‌دهند و این روز را تبریک می‌گویند و در این روز به مهمانی رفته و ضیافت فراوانی برپا می‌کنند؛ و از اینکه توانستند به جشن در این روز بپردازند، خداوند را شکر می‌نمایند؛ و دلیلشان این است که این روز از قبیل سایر روزها نیست بلکه روزی مخصوص هست که مناقب زیادی در آن به وقوع پیوست و ادعا می‌کنند که در چنین روزی خداوند، توبه آدم را پذیرفت.

حال چطور هست که حق آدم در این روز باید ادا گردد و به جشن و شادی پرداخت ولی حق سید اولین و آخرین محمد خاتم (ص)که در مصیبت نوه و فرزند و ریحانه و نور چشمش و اهل‌بیتش که اسیر شده و مورد هتک حرمت قرار گرفتند، نباید ادا گردد؟؛ پس برخیز و در این روز با حزن و اندوه به سر ببر و اعمال آن را به نحو کامل انجام ده و کاش فرزندان، کینه‌های پدران خود را به ارث نمی‌بردند.

از موارد عجیب اینکه شنیدم در مغرب شهری به نام قرطبه وجود دارد که در شب عاشورا مردم سر گاو مرده ای را بر روی چوبی قرار می دهند و در کوچه و خیابان می گردانند و بچه ها در اطراف آن جمع می شوند و کف می زنند و بازی می کنند و در مقابل خانه ها می ایستند و از اهالی خانه طلب غذا و طعام می کنند!
و شیخی از اهل مغرب در قاهره برای من حدیث کرد که او خادم قاضی ابوسعید ابن العارفی بود و آن قاضی، در کودکی این سر گاو را در شب عاشورا می گرداند و این عمل را از فرط محبت به اهل بیت علیهم السلام و برتری آنها بر سایر مردمان می دانست.

برخی از آنها در سرزمین شام: بنو سراویل و بنو سرج و بنو سنان و بنو محلی و بنو طشتی و بنو قضیبی و بنو درجی هستند. 

 بنو سراویل: اولاد کسی بودند که لباس امام حسین علیه السلام را دزدید.
 بنو سرج: اولاد کسانی که اسبهای خود را بر روی پیکر امام حسین علیه السلام دَواندند. برخی از این اسبها را به مصر بردند و نعل اسبها را برای تبرک به در خانه آویزان کردند و این به سنتی برای آنان تبدیل شد و بیشتر درهای خانه ها نظیر این کار انجام دادند.
 بنو سنان: اولاد کسی که نیزه حامل رأس امام حسین علیه السلام را حمل کرد.
 بنو مکبّری: اولاد کسی که در پشت رأس امام حسین علیه السلام حرکت می کرد و تکبیر می گفت.
 بنو طشتی: اولاد کسی که طشت حاوی رأس امام حسین علیه السلام را حمل می کرد.
 بنو قضیب: اولاد کسی که قضیب را برای یزید لعنة الله آماده کرد تا با آن به دندانهای امام حسین علیه السلام بزند.
 بنو درجی: اولاد کسی که رأس امام حسین علیه السلام را در محله جیرون آویزان کرد.»

 ابوالفتح کراجکی، التعجب من أغلاط العامة فی مسألة الإمامة، ص 115.

 

بی‌شک باقی ماندن این مراسمات، بیش از هر چیزی وظیفه را بر دوش عالمان مسلمان سنگین می کند که با روشنگری و تبیین حقایق، آنان را نسبت به پیامدها و فلسفه پیدایش این مراسمات آگاه سازند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۰۲ ، ۰۹:۴۹
رسول چگینی

 

«حکومت عدل علوی» در ضمیر هر شیعه ای، به کلیدواژه ای ماورائی تبدیل شده است که تصویر آرامش‌بخشی از دوران حکومت ائمه (ع) تداعی می کند و انتظار ظهور امام زمان (ع) را شیرین می سازد. از زمان تشکیل اولین دولت های شیعی تا به امروز، همه دولت ها با الگو قرار دادن سیره امیرالمؤمنین (ع)، تشکیل حکومتی مانند حکومت امام علی (ع) را مطمح نظر خود قرار داده اند.  

در این میان، مخالفان شیعه به منظور زیر سؤال بردن برخی شرائط امامت مانند عصمت و علم و برای ناکارآمد نشان دادن اقدامات امام علی (ع)، تلاش کرده اند دوران کوتاه حکومت حضرت را، دورانی پر از اختلاف و درگیری و فساد حاکمیتی معرفی کنند و بر عدم موفقیت حضرت در این حکومت تأکید کنند. ابن حزم اندلسی (م 456ق) در کتاب «المحلی» از اولین کسانی است که به مقایسه حکومت امام علی (ع) با خلفای پیشین پرداخته و مدیریت و سیاست آن دوران را توأم با سوء مدیریت دانسته است. ابن تیمیه حرانی (م 728ق) نیز در «منهاج السنة» همین شیوه را در پیش گرفته است. با گسترش اندیشه های وهابیت، این سخن به یکی از ابزارهای اظهار دشمنی با شیعیان تبدیل شده است و رسانه های متعددی به پمپاژ این سخن دست یازیده اند.
 
علمای شیعه اما همواره با استناد به گزاره های تاریخی، این نگاه منفی نسبت به حکومت امام علی (ع) را نادرست دانسته و با ارزیابی شرائط حاکم بر آن دوران و فشارهای متعددی که از سوی ناکثین و مارقین و قاسطین وارد می آمده، مدیریت آن حکومت را بی‌نظیر توصیف کرده اند.
 
در سالهای اخیر، «حکومت عدل علوی» با تحریفاتی مواجه گشته است؛ اما این‌بار نه از سوی دشمنان شیعه، بلکه از سوی برخی شیعیان. آنان به منظور رهایی از پرسشهایی که فسادها و ناکامی‌های برخی دولت ها را زیر ذره بین قرار داده است، پای حکومت امیرالمؤمنین (ع) را وسط کشیده و بر وجود چنین فسادهایی در آن دوران تأکید می کنند. این مقایسه، به نحوی خنثی کننده اشکالاتی است که به ناکامی دولت های کنونی می شود و آنها را طبیعی جلوه می دهد؛ زیرا اگر طبیعی نبود، در دوران حکومت امام علی (ع) نیز اتفاق نمی افتاد!
 
به موازات این تحریفات، دسته ای دیگر از شیعیان به دنبال اصلاح برداشت فوق برآمده و هرگونه مقایسه دولت های کنونی با دولت امیرالمؤمنین (ع) را آب در هاون کوبیدن می دانند. از منظر آنان، همانگونه که هیچ کسی قابل قیاس با اهل بیت (ع) نیست و حکومت امام علی (ع) نیز قابل قیاس با هیچ حکومتی نیست و اشکالات موجود، از بین برنده مشروعیت نظام اسلامی است!
 
در تحلیل این دو برداشت توجه به سه نکته ضروری است:
 
اول) حکومت علوی؛ بعثت عدالت
حکومت امام علی (ع) یکی از حکومت های موفق و بی‌نظیر در طول تاریخ است که اجرای عدالت، یکی از انگیزه های قبول این حکومت از سوی امام علی (ع) بوده است: «اگر این حضور عمومی نبود و یاران، حجت را بر من تمام نمی کردند و خدا از علما تعهد نگرفته بود که ستمکار شکمباره را برنتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده برخیزند، رشته این کار وا می نهادم و پایان آن را چون آغازش می انگاشتم و می دیدید که دنیای شما حکومت و مقام در نزد من ناچیزتر از آب بینی بزی است.»  حضرت می دانستند که تنها راه اصلاح مردم، اجرای عدالت است  و برای تحقق عدالت، مجموعه دستورات و بیاناتی اظهار کرده اند که می توان آنها را در سه جمله خلاصه نمود: «اسْتَعِنْ عَلَى الْعَدْلِ بِحُسْنِ النِّیَّةِ فِی الرَّعِیَّةِ وَ قِلَّةِ الطَّمَعِ وَ کَثْرَةِ الْوَرَعِ.»  نیت خیر داشتن و خوش بینی نسبت به مردم تا حد زیادی مانع از حیف و میل حقوق آنان شده و اگر خود نیز چشم طمع برهم نهد آنگاه با چشم تقوا پیشه خود از هر گونه افراط و تفریطی پرهیز می کند و بر صراط عدل راه می یابد.  
توجه به بینوایان و فراموش شدگان جامعه، تنها گوشه ای از عدالت علوی است که در همه دوران زبانزد بوده است. امام علی (ع) در فرازی از عهدنامه سفارش می کنند «به کارهای آن دسته از ایشان (محرومان و مستضعفان) که به تو دسترسی ندارند و (معمولا) از نظر مردمان دور می مانند و تحقیر می شوند، خوب رسیدگی کن و کسانی مطمئن را برای سامان دادن امور ایشان برگزین که از خدا بترسند و فروتن باشند، آنان را مامور کن تا تو را از احوال ایشان آگاه سازند. چنان با ایشان رفتار کن، که عذری برای روبه رو شدن با خدا در فردای قیامت داشته باشی! و بدان که اینان میان افراد جامعه از همه بیشتر نیازمند انصافند و با همه چنان کن که پرداختن حقشان در پیشگاه خدا عذرخواه تو باشد.»  چنین عدالتی باعث شد که جورج جورداق نویسنده مسیحی کتابی با عنوان «الامام علی صوت العدالة الانسانیة» به رشته تحریر در آورد و در آن به ستایش عدالت امام علی (ع) بپردازد.

 

ب) عدالت دستگاه؛ فساد افراد
عدالت به معنای قرار دادن هر چیزی در جای خود است.  اگرچه اهتمام حاکم جامعه در اجرای عدالت، با متناسب سازی میان ارکان جامعه و عزل و نصب های منطقی و تصویب قوانین و اسناد بالادستی عادلانه شناخته می شود، اما همه عدالت، با انجام این امور فراهم نمی گردد؛ بلکه اقدامات کارگزاران و مسئولان رده میانی و همراهی خواص و ذی‌نفوذان جامعه در تحقق عدالت سهم بسزایی دارد. به همین جهت امیرالمؤمنین (ع) که تجسم عدالت در ظاهر انسانی بودند، در تقابل با برخی مسئولان خاطی و گماشته‌های ظالم قرار گرفتند که اجرای عدالت در سرزمین های اسلامی را با تأخیر مواجه می ساخت. این موارد غیر از سنگ‌اندازی و بهانه‌تراشی برخی خواص مانند طلحه و زبیر بود که جامعه اسلامی را با چالش های دردناکی مواجه ساخت. بنابراین، راهبرد کلان یک جامعه که از سوی حاکم تعیین می شود، بیانگر سیاست آن حکومت است و نمی توان دخل و تصرف دشمنان و ناکارآمدی کارگزاران را در شمار اهداف حکومت قلمداد کرد. اگرچه نحوه برخورد و مقابله با جریانات فسادزا در حکومت، خود نشان‌دهنده اهتمام آن حکومت به اجرای عدالت است که حکومت امام علی (ع) بدون هیچ مماشات و سازشکاری، با برخورد قاطع و سریع از گسترش فساد در لایه های زیرین جامعه جلوگیری کردند. امیرالمؤمنین (ع) در دومین روز خلافت خویش، خطبه‌ای بلیغ خواندند و در ضمن آن، سیاست‌های کلی حکومت خود را تبیین فرمود. آن حضرت فرمود: «مواضع من همچون دوران پیغمبر (ص) محکم، قاطع و سازش‌ناپذیر است؛ یعنی اگر سیاستی را در پیش گرفتم، انعطاف در آن راهی ندارد و قاطعانه عمل خواهم کرد.» و نیز بیان فرمود که من می‌خواهم شما را به ارزش‌های دوران رسالت پیغمبر (ص) برگردانم که در این بیست و پنج سال مردم بسیار از آن فاصله گرفته بودند. بنابراین، عدالت‌محور بودن یک حکومت، از بین برنده فسادهای افراد نیست؛ اگرچه فراهم نکردن زمینه فساد نیز جزء عدالت حکومت محسوب می شود.
 
ج) اهداف کاربست مقایسه
نکته مهمی که در مقایسه دولت های کنونی با حکومت امام علی (ع) شایان ذکر است، اینکه با چه اهدافی به این مقایسه پرداخته شده است. برخی به دنبال اثبات عدم مشروعیت تشکیل حکومت اسلامی در دوران غیبت هستند و یکی از مؤیدات خود را، فساد و ناکارآمدی دولت بیان می کنند. در پاسخ به این دسته، می توان به مقایسه نظام اسلامی با حکومت امام علی (ع) پرداخت. در این برداشت، وجود برخی نواقص و اشکالات دلیلی بر عدم مشروعیت تشکیل حکومت نخواهد بود؛ زیرا در مقیاس کوچکتر، این اشکالات در میان کارگزاران حکومت امام علی (ع) نیز وجود داشته است. بعید به نظر می رسد که علما و فرهیختگان چنین مقایسه ای را نادرست بدانند و علیه آن موضعگیری کنند. آنچه از سخنان مقام معظم رهبری (زید عزه) فهمیده می شود، ایشان نیز آگاه از این سوء استفاده بوده اند و مقایسه نظام اسلامی با حکومت امام علی (ع) را در این حوزه به کار برده اند. معظم‌له پس از ذکر شواهدی از فساد کارگزاران دوران امام علی (ع) و امام حسن (ع) می فرماید: «این چه توقّع بی‌جایی است که اگر یک ... مسؤول بخش خاصی از کشور، از تشکیلات حکومت اسلامی، پایش را کج بگذارد، آن آقایی که با او مواجه می‌شود، فوراً شروع می‌کند به اصل نظام اسلامی، اصل جمهوری اسلامی، اصل حکومت اسلامی اهانت کردن!» (۵مرداد۱۳۷۲).

اما گاهی این مقایسه از سوی برخی مسئولان میانی نظام صورت می گیرد تا اشتباهات و نواقص مجموعه زیردست خود را توجیه کنند. اگرچه در این مرحله نیز می توان به شواهدی از حکومت امام علی (ع) برای وجود اشکالات اشاره کرد، اما به نظر می رسد دست یازیدن به این مقایسه، چیزی جز فرار از بازخواست و پاسخگویی نیست. در واقع آنان اشکالات و تقصیرهای مدیریتی خود را در دالان تاریخ ریخته و با مقایسه مدیریت خود با حکومت امام علی (ع)، حاضر به فروکاستن از عدالت امام علی (ع) هستند تا خود را هم‌تراز ایشان نشان دهند. این مقایسه، بدترین شکل مقایسه میان نظام اسلامی با حکومت امام علی (ع) است که با نادیده گرفتن جهات مثبت حکومت عدل علوی، تنها به برخی نقاط ضعف اشاره می کند تا پوششی برای نواقص و اشتباهات خود باشد. به نظر می رسد سخنان کسانی که از این مقایسه به تنگ آمده اند، ناظر به این بخش است.
 
آنچه در این میان در خور نگرش است اینکه وجود فساد در برخی ارکان نظام اسلامی، به معنای ناکارآمدی نظام نیست؛ بلکه فساد همواره و در هر حکومتی وجود داشته است و جز حکومت امام زمان (ع)، نمی توان توقع گسترش عدالت محض را در عالم داشت. اما این به معنای توجیه اشتباهات و کم‌کاری مسئولان نخواهد بود و آنها نمی توانند برخی اشکالات کارگزاران حکومت امام علی (ع) را مستمسک خود قرار داده و بر ناکارآمدی خود چشم بپوشند؛ زیرا در همین نظام اسلامی، مسئولان لایق و وظیفه‌شناسی وجود دارند که دل در گروِ خد‌مت صادقانه گذاشته و به بهترین نحو، وظائف خود را انجام می دهند و از هیچ تلاشی برای پیشبرد اهداف نظام اسلامی و تشکیل تمدن نوین اسلامی دریغ نمی کنند. 
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۰۲ ، ۰۹:۵۸
رسول چگینی
دوشنبه, ۱۷ بهمن ۱۴۰۱، ۰۸:۴۱ ق.ظ

آیا اطلاق عنوان شهید بر حضرت زینب(س) صحیح است؟!

یکی از سوالاتی که همواره در موسم وفات حضرت زینب(س) و برخی دیگر از اهل بیت پیامبر(ص) مطرح می شود، این است که آیا می توان ایشان را شهید خطاب کرد یا خیر؟

در پاسخ به این سوال باید ابراز داشت که گمشده این ابهام را باید در تفسیر معنای شهادت جستجو کرد.
شهید عبارت است از کسی که در جهاد با کافران یا باغیان در میدان جنگ کشته شود، به شرط آنکه جنگ با اذن پیامبر(ص) یا امام(ع) باشد. حکم شرعی ویژه ای نیز برای او در نظر گرفته شده که نیاز به غسل و کفن ندارد.
اما شهید، علاوه بر اطلاق یاد شده، اطلاق دیگری نیز دارد که برخی از آن به «اطلاق تنزیلی» و یا شهید به حسب اجر و ثواب تعبیر کرده‌اند. شهید در این اطلاق بر فردی که در راه حفظ جان، مال یا ناموس خود در برابر دشمن مهاجم کشته می‌شود، اطلاق می‌گردد. لیکن احکام شهید بر این افراد جاری نمی‌شود و تنها در اجر و ثواب با شهدا شریک‌اند. 
فقهای اسلام بحثهای متفاوتی ذیل عنوان شهید مطرح کرده اند که بیشتر این بحوث، برخاسته از تعیین حکم شهید بر افراد به جهت ملغی شدن حکم غسل و کفن است. به همین جهت گفته اند کسی که در میدان جنگ زخمی شده و ساعاتی پس از انتقال به پشت جبهه، پیش از آنکه جنگ خاتمه یابد، کشته شده است، اختلاف می‌باشد و برخی احکام شهید را جاری ندانسته‌اند همچون:
المقنعة، ص۸۴.
الشیعة ج۱، ص۳۲۰.
جامع المقاصد ج۱، ص۳۶۵.
کشف الإلتباس، ص۲۷۲-۲۷۳. 
همچنین اجرای حکم شهید بر جانبازان غیور نیز محل اختلاف است. حتی اگر مجروحِ منتقل شده به پشت جبهه پس از جنگ بمیرد، احکام شهید بر او جاری نمی‌شود: 
الخلاف ج۱، ص۷۱۲. 
دقت علما در این حکم شرعی آنجا نمایان میشود که حتی بر کشته‌ای که در میدان جنگ پیدا شده است و اثری از کشته شدن در بدنش وجود نداشته باشد، اجرای احکام شهید بر او محل اختلاف است.
المعتبر ج۱، ص۳۱۲.
تحریر الأحکام ج۱، ص۱۱۷-۱۱۸.
جواهر الکلام ج۴، ص۹۳. 

همانگونه که مشاهده میکنید این مسائل تنها به جهت ملغی شدن حکم لزوم غسل و کفن است، و همه اختلافاتی که در این زمینه وجود دارد، به همین مساله بازمیگردد ولی از جهت اجر و پاداش، شاید تفاوت چندانی میان شهید در معرکه با جانبازان و مجروحان نداشته باشند. 

با توجه به مطالب پیشگفته قابل استنتاج است که ادعای شهادت برای حضرت زینب(س)، به معنای شهادت در معرکه جنگ نیست تا بتوان حکم غسل و کفن را ساقط نمود، بلکه به جهت اجر و پاداشی است که در اثر تحمل مصائب و سختی های کاروان اهل بیت(ع) از کربلا تا شام و تا مدینه با آن مواجه بوده اند. درست مانند جانبازان عزیزی که در اثر مشاهده صحنه های دهشتناکی از قتل و کشتار همرزمانشان، دچار بیماری های روحی شده اند و حتی پس از گذشت ۳۰ سال، هنگام مرگ آنان را شهید خطاب میکنند. 
در تایید اطلاق عنوان شهید بر این افراد، اینکه اگر کسی به سبب ترس و وحشت و فشارهای روحی وارده بر اثر افعال دیگران، جان خود را از دست بدهد، نمیتوان مرگ او را، مرگی طبیعی دانست بلکه حتی میتوان دیه قتل غیرعمد یک انسان را از طرف مقابل او گرفت. همانگونه که امیرالمومنین علی(ع) درباره زنی که از ترس مواجهه با عمر بن خطاب، جنین داخل رحم خود را سقط کرد، حکم به پرداخت دیه جنین توسط عمر بن خطاب کردند.
المجموع نووی، ج19، ص11. 

بر این اساس آیا میتوان وفات حضرت زینب(س) را مرگ طبیعی دانست آنهم تنها یک سال پس از واقعه کربلا و در سن ۵۷ سالگی و پس از مشاهده قتل و غارت بهترین انسانها و اسارت خاندان وحی و ذریه رسول الله(ص)؟! 
وانگهی دست تحریف و تزویر حکومت اموی، مانع از آشکار شدن شهادت مستقیم حضرت زینب(س) توسط عمال یزید بوده است. 
علی ای حال در صورت نپذیرفتن این پاسخ، ناگزیر از اجرای ادعای مزبور در حق حضرت رقیه(س) و دیگر مخدرات اهل بیت(ع) خواهیم بود زیرا در دلیل شهادت، یکسان هستند. 

نتیجه سخن اینکه اطلاق عنوان شهید برای حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) و دیگر شهدای از اهل بیت(ع)، اطلاق تنزیلی عنوان شهید است که کاملا مرسوم و دارای پشتوانه روایی است و نمیتوان آن را نادرست دانست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۰۱ ، ۰۸:۴۱
رسول چگینی
يكشنبه, ۱۱ دی ۱۴۰۱، ۰۹:۱۱ ق.ظ

«عمرو عاص» در ترازوی نقد

با توجه به اظهاراتی که برخی سلبریتی ها درباره شخصیت «عمرو عاص» بیان کرده اند، لازم است به مهمترین اقدامات این شخصیت در طول تاریخ زندگی او اشاره کنیم تا با نگاهی جامع و کامل، بتوان آنها را ارزیابی کرد.
شایان ذکر است که یکی از بهترین راه های قضاوت تاریخی، شیوه پدیدارشناختی است. بدین معنا که با مطالعه اقدامات مثبت و منفی انجام گرفته توسط شخصیت مورد نظر، می توان شخصیت او را مورد ارزیابی قرار داد. از این مسیر می توان آگاهی هایی پیرامون روان‌شناختی نیز به دست آورد.
به منظور شناخت شخصیت عمرو عاص و دوری از قضاوت غیر منصفانه، نخست به فضائلی که اهل سنت برای عمرو عاص برشمرده اند، اشاره می کنیم و در ادامه، به برشهایی تاریخی از زندگی عمرو عاص می پردازیم که اثرات جبران‌ناپذیری بر جامعه اسلامی و مسلمانان گذاشته است.

 

معرفی عمرو عاص:
عمرو بن عاص بن وائل سهمی(م 43ق)، یکی از افراد فرصت‌طلب و حیله‌گر، از زنی به نام "نابغه" متولد شد. "عاص بن وائل سهمی" همان عنصر مشرکی است که بعد از فوت حضرت قاسم پسر پیامبر(ص) به آن‌حضرت طعنه‌ بسیار زشت ابتر بودن را زد که به دنبال آن آیه‌ی "ان شانئک هو الابتر" درباره‌ی او نازل شد.
عمرو بن عاص در زمان پیامبر(ص) دارای چهره‌ای بسیار منفور و شخصیت پلیدی بود؛ چرا که او همان کسی است که هفتاد بیت شعر سروده بود و کودکان مکه هنگامی که رسول خدا(ص) را می‌دیدند آن شعرها را با صدای بلند می‌خواندند و موجب ناراحتی و آزار پیامبر(ص) می‌شدند؛ از این‌رو رسول خدا(ص) دعا کرد: «خداوندا عمرو مرا هجو کرده ولی من شاعر نیستم و شاعری زیبنده‌ی من نیست تا پاسخ سخنش را به شعر گویم، پس او را در برابر هر یک از حروف شعرش هزار بار لعن کن». (طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، ج 1 ص 276.)

 

فضائل ادعایی:
عالمان اهل سنت در مقام بیان شخصیت عمرو عاص، به این ویژگی های او به عنوان فضائل اشاره می کنند:

1. اسلام آوردن در سال فتح مکه: هنگامی که آوازه اسلام در مناطق مختلف شبه جزیره طنین انداز شد، در سال هشتم هجری، وی به همراه چند تن از مردان قریش به نزد نجاشی رفت تا در پناه او در حبشه زندگی کند و ولایت اسلام را نپذیرد، ولی نجاشی درباره پیامبر(ص) گفت او بر حق است و به زودی بر مخالفینش پیروز می‌شود. سخن او را بپذیر. عمرو عاص سپس راهی مدینه نزد پیامبر(ص) شد. (ابن هشام، عبدالملک، سیرة النبویة، ج۲، ص۲۷۸.)

2. فرماندهی جنگ ذات السلاسل: پیامبر(ص) در سال هشتم هجری قمری عمرو بن عاص را به سوی اراضی بنی عذره فرستاد تا مردم آن سامان را برای جنگ با شامیان آماده کند و سبب انتخاب عمرو بن عاص به این دلیل بود که مادر بزرگ وی که زنی از قبیله بلی بود نسبشان با بنی عذره هر دو به قضاعه می‌رسید. پیامبر(ص) به این وسیله خواست توجه مردم آن اراضی را که با عمرو خویشاوند بودند، جلب کرده باشد. (ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۳۱.)

3. عامل زکات در عمان: پیامبر(ص) در ذی القعده سال هشتم هجری، عمرو بن عاص را همراه نامه‌ای سر به مهر پیش جیفر و عبد پسران جلندی فرستاد و آنها را به اسلام دعوت کرد و در سال نهم هجری، وی را عامل زکات بر بنی فزاره قرار داد. (ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ص۱۶۰.)

4. فتح فلسطین: شهرت عمرو بیشتر به خاطر فتح فلسطین و مصر است. او در سال 20 هجری در زمان خلیفه دوم، توانست مصر و برخی شهرهای پیرامون آن چون زویله و اسکندریه را فتح کند. (طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۱۰۹.)

5. ناظر شورای شش نفره: عمرو عاص و مغیره در شورایی که عمر برای تعیین خلیفه ترتیب داد به عنوان ناظر حضور داشتند. همچنین در هنگام دفن عمر هم حضور داشتند. (دینوری، احمد بن داود، الاخبارالطوال، ص۱۳۹.)

موارد یاد شده، مهمترین و بزرگترین فضائلی است که اهل سنت برای عمرو عاص ذکر کرده اند. فارغ از اینکه فضیلت‌بودگی بسیاری از موارد یاد شده محل مناقشه است و نمی توان صرف اسلام آوردن، یا ناظر شورای شش نفره در زمان عمر بن خطاب بودن را فضیلت به شمار آورد، اما تنها جهت استقصاء همه موارد، آنها را ذکر کردیم. افزون بر اینکه برخی موارد یاد شده، نه تنها هیچ فضیلتی نیست بلکه به نوعی رذیلت به شمار می رود مانند فرماندهی جنگ ذات السلاسل که به شکست عمرو عاص انجامید و پیامبر خدا(ص)، حضرت علی(ع) را به عنوان فرمانده لشکر تعیین کرد و امیرالمؤمنین در این جنگ پیروز شد (شیخ مفید، الارشاد، ج 1 ص 84-86.)

 

آن روی چهره عمرو عاص:
در این بخش، مهمترین اقدامات نادرست و منفی عمرو عاص که نقاط سیاهی در تاریخ زندگی او ثبت کرده، اشاره می کنیم:

1. تلاش برای بازگرداندن مسلمانان از حبشه: وی در توطئه‌ای که قریش علیه مسلمانان در سال پنجم هجری ترتیب دادند و قصد برگرداندن مسلمانان از حبشه را داشتند، بسیار برای بازگرداندن مهاجران تلاش کرد. او به حبشه سفر کرد و نزد نجاشی سعایت مهاجران را نمود. البته با تدبیر پادشاه حبشه، تلاشهای او ثمری نداشت. او همان شخصیتی بود که نزد نجاشی بیان کرد که مسلمانان معتقدند که عیسی بنده خداست و چیزهای عجیبی درباره عیسی می‌گویند. اگر در صدق و کذب سخنان من شک دارید فرستاده خود را به نزد آنها بفرستید. نجاشی آنها را احضار کرد و آنها در جواب شاه پاسخ قرآن را یادآورد شدند. جعفر بن ابیطالب در این باره گفت: ما معتقدیم که حضرت عیسی بنده و پیامبر و روح خدا و کلمه الهی است که به مریم بتول فرستاده است. نجاشی از این سخن بسیار خشنود شد و هدایا را به عمرو بن عاص برگرداند و مهاجرین را در کشورش به خوبی پناه داد. (یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۰؛ ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، اسدالغابه، ج۳، ص۷۴۱.)

2. تحریک مردم بر علیه عثمان: در روزگار عثمان، اسکندریه، با وجود صلحی که با مسلمانان برقرار کرده بود، از اطاعت سر باز زد و صلح را شکست. عمرو بن عاص، در پی این نافرمانی، به آنجا لشکرکشی و آنجا را فتح کرد و اسیران آنجا را به مدینه فرستاد و عثمان، آنها را به ذمه خودشان بازگردانید، چرا که صلح کرده بودند، عمرو از این کار خلیفه ناراضی شد و از اینجا بدی میان عمرو و عثمان آشکار شد و عثمان او را از مصر برداشت و به عبدالله بن سعد بن ابی سرح که برادر مادریش بود، امارت آنجا را داد. (طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۵۰؛ ابن عبدالبر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب ج۳، ص۹۱۹.) وی پس از عزل از حکومت مصر به فلسطین رفت و در آنجا مقیم شد. در حوادث زمان عثمان که منجر به کشته شدن او شد دخالتی نکرد، ولی مردم را علیه عثمان در نهان تحریک می‌کرد (ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۶۴.) وی در محافل و مجالس از عثمان بدگویی می‌کرد و معایب او را اظهار می‌داشت. او خود می‌گفت: به خدا چوپانی را می‌دیدم و او را بر ضد عثمان تحریک می‌کردم (طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۶۰.)

3. تحریک معاویه برای طغیان و سرکشی: پس از کشته شدن عثمان، عمرو عاص پیش معاویه رفت و همراه او به خونخواهی عثمان پرداخت و همراه او در جنگ صفین شرکت کرد. وقتی امام علی(ع)، معاویه را به پذیرش بیعت دعوت کرد، معاویه در پی اعلام خلافت خود بود و بدین رو پاسخی نداد و با عمرو عاص مشورت کرد. عمرو بدو گفت که تو نه سابقه علی در اسلام و نه توانایی رقابت با او را داری. بدین رو ابتدا باید علی را در میان شامیان به‌عنوان قاتل عثمان معرفی کنی و به خونخواهی عثمان برخیزی و بدین طریق راه را برای ادعای خلافت برای خود باز کنی. معاویه پذیرفت و با نقشه‌ای که با عمرو عاص کشید، در شام تبلیغ کرد که علی(ع) قاتل عثمان است و با بهانه کردن خون عثمان زمینه را برای جنگ با علی(ع) و اعلام ادعای خلافت خود باز کرد. عمرو در مقابل همکاری با معاویه از او قول گرفته بود که والی مصر شود (دینوری، الاخبار الطوال، ص 222.) 

4. قرآن به نیزه کردن در جنگ صفین: در گیرودار جنگ صفین، زمانی که معاویه مالک اشتر را دید که در ده ضربه ای او بود با عمروعاص مشورت کرد. عمرو بن عاص گفت: قرآن ها را بر سر نیزه ها مى افرازیم ومى گوییم: هر چه در این قرآنها است میان ما و شما داورى کند. معاویه به سپاه خود دستور داد قرآن بر سر نیزه کنند. سپاهیان معاویه قرآن به سرنیزه‌ها آویختند و درخواست کردند تا جنگ ادامه پیدا نکند و در مقابل کار به داوری بر اساس قرآن گذاشته شود. این کار سپاه علی را دچار سردرگمی و تردید کرد. در حالی که علی بر ادامه جنگ اصرار داشت و به آن‌ها هشدار می‌داد که معاویه مرد دین نیست و این فریب و نیرنگ است، قاریان نمی‌توانستند به دعوت به قرآن را اجابت نکنند و حتی برخی از آن‌ها وی را تهدید کردند که اگر به جنگ ادامه دهد وی تحویل سپاه دشمن دهند یا با وی همچون عثمان عمل کنند. علی در مواجهه با تهدید، سپاهیانش متارکه جنگی را پذیرفت و به علت اصرار سربازانش، به ناچار به حکمیت قرآن تن داد (نصر بن مزاحم، وقعة الصفین، ص 219.)

5. خیانت در ماجرای حَکَمیت: حکمیت واقعه‌ای تاریخی مربوط به جنگ صفین است. در این واقعه، ابوموسی اشعری نماینده و حَکَم سپاه کوفه (سپاه امام علی(ع)) و عمرو عاص حَکَم سپاه شام (سپاه معاویه)، برای حل اختلاف میان مسلمانان با یکدیگر گفتگو کردند و قرار شد رأی آنان طبق قرآن باشد. درخواست حکمیت با حیله عمرو عاص و معاویه و در پی از هم گسیختن سپاهشان در برابر سپاه امیرالمؤمنین مطرح شد و امام علی(ع) از آغاز با آن مخالف بود. ابوموسی اشعری نتیجه حکمیت را به اینجا رسانید که هر دو فرمانروا یعنی معاویه و علی(ع) از خلافت برکنار شوند و هیچ‌کدام فرمانروا نباشد. عمرو عاص نیز ـ به ظاهر ـ این امر را پذیرفت اما برای اجرایی‌کردن نقشه‌ای که در سر داشت، ابوموسی را فریفت و او را برای اعلام نتیجه بر خودش مقدم کرد. ابوموسی نخست به منبر رفت و گفت من، علی و معاویه را از خلافت خلع کردم، شما به کار خود روی آورید و هر که را دوست دارید، بر خود خلیفه کنید. ابوموسی از منبر پایین آمد، آن‌گاه عمرو عاص به منبر رفت و خداوند را ستایش کرده و گفت: آن‌چه این شخص گفت را شنیدید. او سالار خود را از خلافت خلع کرد؛ همانا من هم سالار او را همان‌گونه که او خلع کرد، خلع می‌کنم و سالار خودم معاویه را بر خلافت مستقر و پایدار می‌دارم که او صاحب خون عثمان و خون‌خواه اوست و سزاوارترین فرد به مقام اوست. ابوموسی به عمرو گفت: تو را چه شده است؛ خدایت موفق ندارد که مکر کردی؛ مَثَل تو، مثل سگ است که اگر بر او حمله کنی، زبانش را بیرون می‌آورد و اگر او را به حال خود بگذاری، باز هم زبانش را بیرون می‌آورد!! عمرو نیز به ابوموسی گفت: مَثَل تو نیز، چون خری است که کتابی چند بر پشت خود حمل کند!». (دینوری احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۲۰۰ ۲۰۱)

6. تحذیر و لعن و نفرین عمرو عاص توسط پیامبر(ص)، امام علی(ع) و عایشه: قابل توجه اینکه پیامبر(ص) درباره همکاری معاویه با عمروعاص پیش‌بینی کرده و از آن برحذر داشته بودند. رسول خدا(ص) فرمود: «هر گاه معاویه و عمرو بن عاص را در کنار هم دیدید، بینشان جدایى افکنید زیرا این دو براى کار خیرى با هم یک جا جمع نمى شوند.» (نصر بن مزاحم، وقعة الصفین، ص 219.) همچنین اقدامات او در زمان امیرالمؤمنین(ع) به گونه ای بود که امام على(ع) در قنوت نماز صبح عده اى از جملع عمرو عاص را لعن مى نمود؛ (على، در قنوت نماز صبح مى گفت: خداوندا! معاویه و عمرو[عاص] و أبو الأعور سلَمى و حبیب[ابن مسلمة] و عبدالرحمن بن خالد و ضحّاک بن قیس و ولید را لعنت کن). (طبری، تاریخ طبری، ج 5 ص 71) همچنین در روایت دیگری نقل شده که عایشه، عمرو عاص را لعنت کرد (حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۴  ص۱۴.)

7. پشیمانی عمرو عاص از کردار گذشته: به گفته «یعقوبى» مورّخ معروف، هنگامى که مرگ او فرا رسید، به فرزندش گفت: اى کاش پدرت در غزوه «ذات السلاسل» مرده بود! من کارهایى انجام دادم که نمى دانم در نزد خداوند چه پاسخى براى آنها دارم. آن گاه نگاهى به اموال بى شمار خود کرد و گفت: اى کاش به جاى اینها، مدفوع شترى بود، اى کاش سى سال قبل مرده بودم! دنیاى معاویه را اصلاح کردم و دین خودم را بر باد دادم! دنیا را مقدّم داشتم و آخرت را رها نمودم، از دیدن راه راست و سعادت نابینا شدم، تا مرگم فرا رسید. گویا مى بینم که معاویه اموال مرا مى برد و با شما بدرفتارى خواهد کرد. یعقوبى مى افزاید: هنگامى که «عمروعاص» مرد، معاویه اموالش را مصادره کرد، و این اوّلین مصادره اموالى بود که توسّط معاویه نسبت به اطرافیانش انجام پذیرفت (یعقوبی، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 222.)

با مقایسه اقداماتی مثبت و منفی عمرو عاص در طول تاریخ با نگاهی پدیدارشناختانه، به خوبی می توان درباره این شخصیت و تأثیر او در حرکت تاریخ، اظهار نظر کرد. بدون تردید، خیانتهای عمرو عاص در تحریک مسلمانان برای خلیفه‌کُشی، تشجیع معاویه برای سرکشی، تصمیم مسلمانان برای حکمیت و در نهایت به خلافت نشاندن معاویه، نقاط سیاهی در زندگی عمرو عاص است که به راحتی قابل توجیه نیست. این موارد غیر از عدم طهارت مولد او و کشف عورت او برای فرار از نبرد است.
اکنون باید وجدانهای بیدار به قضاوت درباره این شخصیت بپردازند و به این ارزیابی برسند که هر یک از اقدامات مثبت و منفی او، چه تأثیری در شکل گیری جریان ها و رویدادهای تاریخ اسلام داشته است؟ آیا می توان سنگینی اشتباهات و خطاهای عمرو عاص را به صرف اینکه صحابه پیامبر خدا(ص) بوده و در زمان حیات حضرت، اقدامات پسندیده ای انجام داده، نادیده گرفت؟ تنها کافی است به این نمونه اشاره شود که جنگ صفین که با مشورت عمرو عاص شکل گرفت، حدود 70 هزار مسلمان از دو طرف کشته شد! این غیر از زمینه سازی عمرو عاص برای خلافت رسیدن معاویه است که باعث شکل گیری حکومت بنی امیه و خلافت قریب به 90 ساله امویان و مروانیان بر سرزمین های اسلامی شد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۰۱ ، ۰۹:۱۱
رسول چگینی
دوشنبه, ۷ شهریور ۱۴۰۱، ۰۹:۲۶ ق.ظ

پنج خطای نابخشودنی معاویه!

در روزهای اخیر، بیانیه ها و ردّیه های زیادی در دفاع یا نقد عملکرد معاویة بن ابوسفیان به رشته تحریر در آمد. در این میان چیزی که بیش از همه مایه تأسف است، مقدس‌انگاری معاویه از سوی برخی عالم‌نماهای اهل سنت است، در حالی که بسیاری از علمای اهل سنت از حمایت از او شانه خالی کرده اند.

به منظور آگاه سازی مسلمانان از اقدامات معاویه، به پنج خطای نابخشودنی که به صورت سازماندهی شده و برنامه‌ریزی شده انجام گرفته اند، اشاره می کنیم. بدیهی است ذکر این پنج خطا، به معنای انحصار اشتباهات و لغزشهای معاویه در این موارد نیست، اما این پنج خطا، به جهت تاثیراتی که در جامعه اسلامی بر جای گذاشته، غیر قابل توجیه است:

 

  1. خروج علیه خلیفه مشروع: اولین خطای آشکار معاویه، شورش او علیه امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در سال ۳۷ هجری بود. هنگامی که امام علی(علیه السلام) به خلافت رسید، معاویه حاکم شام بود. سال‌ها پیش از آن (در سال ۱۸ هجری)، خلیفه دوم او را امیر دمشق کرده بود و در زمان خلیفه سوم، معاویه حاکم منطقه شام شده بود. امیرالمؤمنین تصمیم گرفت عبدالله بن عباس را حاکم ‏شام کند؛ پس نامه‏‌ای به معاویه نوشت و در آن نامه، از او خواست تا همراه اَشراف شام به مدینه بیاید و با حضرت بیعت کند؛ اما معاویه نه تنها از بیعت سر باز زد، بلکه خون‌خواهی از عثمان را پیش کشید.[۱] این استنکاف از پذیرش بیعت خلیفه مشروع مسلمین، باعث شکل گیری جنگ صفین شد که نتیجه آن، کشته شدن حدود ۷۰ هزار نفر از مسلمانان بود که تعدادی از صحابه از جمله ۲۵ نفر از بدریون، از لشکر امام علی(علیه السلام) به شهادت رسیدند.[۲] البته شورش معاویه منحصر در جنگ صفین نبود، بلکه او پس از این جنگ، لشکر شام را روانه مصر، بصره، عراق و حجاز کرد و علیه کارگزاران حکومت اسلامی، معرکه نبرد برپا کرد و مسلمانان زیادی نیز در این جنگها جان خود را از دست دادند.[۳] این اقدامات معاویه، اولین شورش سازماندهی شده علیه خلیفه اسلامی است که در اسلام روی داد.
  2. نقض صلح‌نامه با امام حسن(علیه السلام): صلح امام حسن(علیه السلام)، قرارداد صلحی میان امام حسن(علیه السلام) و معاویه بود که در سال ۴۱ هجری بسته شد. این توافقنامه بعد از جنگی صورت گرفت که بر اثر زیاده‌خواهی معاویه و خودداری او از بیعت با امام حسن(علیه السلام) به عنوان خلیفه مسلمانان روی داد. گفته‌اند که خیانت برخی سرداران سپاه امام حسن(علیه السلام)، حفظ مصلحت مسلمانان، حفظ جان شیعیان و خطر خوارج از دلایل تن دادن امام حسن(علیه السلام) به این صلح بوده است. بنابر این صلح‌نامه‌، حکومت از امام حسن(علیه السلام) به معاویه واگذار می‌گشت. صلح چند شرط داشت که از مهم‌ترین آنها منع معاویه از تعیین جانشین پس از خود، خودداری از توطئه علیه امام حسن(علیه السلام) و حفظ جان مسلمانان بود.[۴] اما با این حال، معاویه به هیچ‌یک از شرط‌ها عمل نکرد.[۵] او بسیاری از شیعیان امام علی(علیه السلام) از جمله حجر بن عدی را به قتل رساند[۶] و پسرش یزید را به ولایتعهدی خود گماشت.[۷] نقل شده است معاویه پس از صلح وارد کوفه شد و برای مردم خطبه خواند و گفت: هر شرطی که کردم، پس می‌گیرم و هر وعده‌ای که دادم زیر پا می‌گذارم.[۸] همچنین گفت: من با شما نجنگیدم تا نماز و روزه و حج انجام دهید، بلکه جنگیدم تا بر شما حکمرانی کنم.[۹] در زمانه ای که حتی اعراب جاهلی تا پای جان به قراردادهای صلح میان خود پایبند بودند، معاویه اولین حاکمی در اسلام بود که قرارداد صلح را زیر پا گذاشت.
  3. بنیان‌گذاری ناسزاگویی سازماندهی شده به صحابه: از دیگر اقدامات معاویه راه اندازی راهبرد سب و ناسزا گویی علیه امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) است. سَبّ و لعن امام علی(علیه السلام)، توسط معاویة بن ابی‌سفیان بنا نهاده شد. حکمرانان و پیروان بنی‌امیه در منابر رسمی حکومتی به لعن و ناسزا گفتن به امام علی(علیه السلام) می‌پرداختند. به گفته زمخشری در زمان بنی امیه بر روی ۷۰ هزار منبر به پیروی از سنتی که معاویه بنا نهاده بود امام علی(علیه السلام) لعن می‌شد.[۱۰] این عمل حدود شصت سال رواج داشت و در نهایت توسط عمر بن عبدالعزیز ممنوع شد.[۱۱] در نقطه مقابل اما امام علی(علیه السلام)، یاران خود را از ناسزاگفتن به معاویه باز می‌داشت. این در حالی است که در روایات متعددی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) نقل شده است که دوستی و دشمنی با امام علی(علیه السلام)، معیار ایمان و نفاق معرفی شده است،[۱۲] و پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) دشمنی خود را با دشمنان اهل بیت(علیه السلام) آشکار کرده اند،[۱۳] و سب علی(علیه السلام) را سب به خودشان دانسته اند.[۱۴] این اقدام معاویه، اولین سیستم ترور شخصیتی است که در اسلام واقع شده است.
  4. جعل احادیث: معاویه برای تثبیت خلافت خود، نیاز به تأییداتی از دین داشت. به همین جهت به جعل حدیث روی آورد و احادیث را به عنوان ابزاری برای اثبات مشروعیت خود به کار گرفت. معاویه در جعل حدیث دو روش را پیش گرفت. روش اول جعل احادیثی در مدح خود و دیگر رقبای اهل بیت(علیهم السلام)[۱۵] و دوم جعل حدیث در ذم اهل بیت(علیهم السلام).[۱۶] جعل حدیث در مدح معاویه آنقدر زیاد است که اسحاق بن راهویه(م ۲۳۸هـ) که استاد بخاری، مسلم نیشابوری، نسائی و احمد بن حنبل بود، می گوید: هیچ روایت صحیحی از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در فضیلت معاویه وارد نشده است.[۱۷] ابن تیمیه نیز به این احادیث جعلی اقرار دارد. وی در رد حدیث طیر مشوی می‌گوید: در باره فضائل معاویه احادیث زیادی نقل کرده‌اند و کتاب‌های مستقلی نیز نوشته‌اند، اهل دانش حدیث، نه آن را صحیح می‌دانند و نه این را.[۱۸] برخی دیگر از علمای اهل سنت نیز تصریح کرده اند که هیچ حدیث صحیحی در فضیلت معاویه وجود ندارد.[۱۹] این در حالی است که روایات متعددی از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در مذمت معاویه وارد شده است مانند (لا اشبع الله بطنه؛ خداوند شکمش را سیر نکند).[۲۰] این اقدام معاویه ضربات سهمگینی بر اعتبار منابع معرفتی اسلام وارد ساخته است و امروزه نیز همچنان از سوی مستشرقان و اسلام ستیزان، به عنوان یکی از بهانه های مبارزه با اسلام به کار گرفته می شود. این اولین برنامه جعل حدیث سازماندهی شده ای بوده که پس از اسلام بنا نهاده شد.
  5. تبدیل خلافت به سلطنت: از دیگر خیانتهای معاویه، تغییر خلافت به سلطنت بوده است. سازوکار معاویه برای تبدیل خلافت به سلطنت، تعیین ولی‌عهد و اخذ بیعت برای پسرش یزید بود. معاویه در سال ۵۶ بیعت با یزید را رسماً ‌اعلان کرد و در دمشق جشن انتخاب برگزار شد.[۲۱] بیعت گرفتن برای خلافت یزید، بیش از هر مسأله دیگری باعث شد بسیاری در مقابل او بایستند و از او انتقاد کنند. وی حتی از شیوه خلفای پیشین برای تعیین خلیفه بیرون رفته بود. او برای بقای نظامی که بنا کرده بود، باید حکومت موروثی پدید می‌آورد. عملی کردن چنین تصمیمی کار آسانی نبود؛ زیرا عرب‌ها از قبل، با حکومت موروثی آشنا نبودند و آشکار است که معاویه از این که ثمره تلاش‌هایی سی ساله‌اش در تأسیس حکومت اموی از بین برود، می‌ترسید. معاویه بر این باور بود که گزینش خلیفه باید در میان بنی‌امیه باقی بماند و بدین منظور یزید را به ولایت‌عهدی برگزید. از دیگر سو او عقیده داشت که مرکز خلافت باید در سرزمین شام باشد؛ زیرا گرایش سیاسی آنان به سوی بنی‌امیه بود. این اقدام او دست به دست هم داد تا سیستم خلافت به سلطنت تغییر ماهیت دهد و پس از او نیز از سوی دیگر حکام اموی و عباسی از این شیوه تبعیت شد. ابوالاعلی مودودی(م ۱۳۹۹هـ) از مصلحان و متفکران دینی برجسته شبه قاره هند، اگرچه لعن و طعن معاویه را جایز نمی‌داند، اما تبدیل خلافت به سلطنت را از مهمترین خطاهای سیاسی معاویه توصیف کرده است.[۲۲] رشید رضا(م ۱۳۵۴هـ) از اندیشمندان تندرو اهل سنت می‌گوید: «یکی از دانشمندان بزرگ آلمان به عده‌ای از مسلمانان گفت: «بر ما مردم آلمان لازم است که مجسمه ای از طلا برای معاویة بن ابی سفیان درست کنیم و در بزرگترین میدان های برلین نصب کنیم». به او گفته شد: چرا؟ گفت: «زیرا معاویه بود که نظام اسلامی را از اساسِ مردمسالاری به حکومتِ استبداد، سلطه و زور تبدیل کرد و اگر معاویه نبود، اسلام همۀ جهان را فرا میگرفت و اکنون ما آلمانیها و سایر کشورهای اروپایی، عرب و مسلمان بودیم».[۲۳] بنابراین معاویه اولین کسی است که خلافت را به سلطنت تبدیل کرد و پایه‌گذار سنت های ناپسندی شد که در طول صدها سال به عنوان سنت اسلامی شناخته می شد.

موارد یاد شده تنها پنج مورد از اقدامات سازماندهی شده ای بود که برای اولین بار توسط معاویه صورت پذیرفته است. هر یک از این خطاها، منشأ شکل گیری جریانات و اتفاقات دیگری است که امت اسلامی را از مسیر دستیابی به آرمانهای اسلام و قرآن بازداشته است.

شگفتی این است که هر دین و مذهب و عقیده و گروهی تلاش می کند به منظور رفع هرگونه اتهام، انتساب شخصیتی اینچنینی به خود را نفی کنند و با نگارش کتابها و مقالات متعددی و صرف هزینه‌های بسیاری، نقش‌آفرینی او در شکل‌گیری مذهبشان را انکار کنند، اما برخی از اهل سنت افزون بر قرار دادن معاویه در سلسله شخصیتهای اثرگذار در مذهب خود، تقدس‌بخشی ویژه ای نسبت به او اعمال می‌کنند و هیچگونه نقد و اعتراضی علیه او را بر نمی‌تابند!

اکنون از عالمان و محققان اهل سنت این سؤال را می پرسیم که آیا این شخصیت با چنین کارنامه سیاهی، به عنوان یکی از مقدسات شما برشمرده می شود؟ آیا مقدس‌انگاری معاویه به پیشینه و حیثیت شما لطمه وارد نمی سازد؟ کسی که نه از سابقون بود، نه از مهاجران و نه از انصار، و نه شما دین خود را از او گرفته اید و نه هیچیک از آموزه های مذهبی شما، متوقف بر پذیرش او است، آیا وجود این شخصیت در دایره مقدسات شما، به نفع شما است یا به ضرر شما؟ آیا غیر از چند کشورگشایی آنهم به صورت محدود و جزئی، معاویه هیچ خدمت دیگری به گسترش اسلام و قرآن و مذهب کرده است که اینچنین برای دفاع از او، رگ غیرت دینیتان برآمده می شود؟ بر فرض وجود خدمات دینی معاویه، آیا این خدمات در مقایسه به خطاهای آشکار معاویه، جایی برای دفاع باقی می گذارد؟!

 

إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ (هود: ۸۸)

رسول چگینی

قم المقدسه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۰۱ ، ۰۹:۲۶
رسول چگینی
دوشنبه, ۲۲ آذر ۱۴۰۰، ۰۹:۰۲ ق.ظ

پاسخ به ادعای گرگیج درباره ازدواج شهربانو

مولوی گرگیج در جدیدترین اظهارات خود مدعی شده است که رابطه میان اهل بیت (ع) و خلفا رابطه ای حسنه بوده است. دلیل او برای این سخن، ماجرای ازدواج امام حسین علیه السلام با شهربانو است. گرگیج مدعی است که این ازدواج در زمان عمر بن خطاب و با پیشنهاد او بوده است و این بر وجود رابطه حسنه دلالت دارد.

 

در ادامه به این ادعا پاسخ می دهیم:

 

اصل ازدواج امام حسین(ع) با شهربانو تقریبا مورد اتفاق غالب تاریخ نگاران است اما درباره جزئیات این ازدواج، اختلاف نظرهای اساسی وجود دارد که با بازخوانی تاریخ، می توان موارد تناقض فراوانی در روایتهای مشهور آن دید.

روایتی که از سوی برخی ترویج می شود، بر این داده ها استوار است:
دختران یزدگرد سوم در جنگ قادسیه (سال 15 قمری) در زمان عمر بن خطاب به اسارت درآمد و وقتی عمر خواست آنها را به عنوان کنیز بفروشد، حضرت علی(ع) برای جلوگیری از این کار، قیمت آنها را به خلیفه داد و آنها را به ازدواج با امام حسین(ص) و عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر در آورد.
ربیع الأبرار زمخشری، ج 3 ص 350.

این داستان مورد پذیرش بسیاری قرار گرفته و در منابع دیگر نقل شده است. اما تناقضاتی که در این داستان وجود دارد.
تناقضات روایت مشهور:
با توجه به اینکه امام حسین(ع) در سال 4 یا 5 قمری به دنیا آمده اند، بنابر این روایت، امام حسین(ع) هنگام ورود اسرای قادسیه، تنها 10 سال داشته اند.
یزدگرد سوم در سال 11 قمری وقتی که حدود 9 سال داشته به پادشاهی رسیده است. او در زمان جنگ قادسیه نهایتا 13 سال داشته است. فرزند داشتن در چنین سنی منطقی و متداول نیست.
آیا تصور ازدواج برای امام حسین(ع) 10 ساله با دختری که اگر به دنیا آمده باشد، کمتر از 2 سال دارد، قابل پذیرش است؟!
امام سجاد(ع) در سال 38 قمری به دنیا آمده است. حتی اگر فرض چنین ازدواجی نیز محال نباشد، آیا طبیعی است که 23 سال پس از ازدواج، امام سجاد(ع) به دنیا آمده باشد؟!
تناقضات موجود در این قضیه، ما را متوجه تحریفهایی می کند که در این ماجرا رخ داده است. با بازخوانی مجدد تاریخ می توان حقیقت ماجرا را کشف کرد.

حقیقت ماجرا:
یزدگرد سوم در سال 632 میلادی (حدود سال 11 قمری) چون کسی از خاندان سلطنتی نمانده بود، او را برگزیده و بر تخت شاهی نشاندند. به قولی وی هنگام بر تخت نشستن 8 سال داشت و به مدت نوزده سال پادشاهی کرد. 
تورج دریایی، شاهنشاهی ساسانی، ص 55

بنابراین او در نبرد قادسیه حدود 13 سال داشته و فرزند داشتن برای او قابل تصور نیست. پس چگونه ادعا شده که دختر او اسیر شده است؟!
همچنین حمله اعراب به ایران تنها در یک سال نبوده بلکه بیش از 15 سال طول کشید تا اعراب بتوانند حکومت ساسانیان در نقاط مختلف ایران را از بین ببرند، بنابراین یزدگرد در جنگ قادسیه، مغلوب نشد.
بلاذری تاریخنگار معروف اهل سنت نقل می کند: پس از نبرد قادسیه، یزدگرد سوم 20 سال زنده بود. او پس از قادسیه به مدائن رفت و حدود 7 سال آنجا بود. با ورود اعراب، یزدگرد آنجا را ترک کرد و به سمت اطفهان و سپس اصطخر رفت و در نهایت در حوالی سال 30 قمری در خراسان کشته شد.
او وقتی از مدائن به دیگر شهرهای ایران رفت، در برخی شهرها مورد احترام قرار می گرفت و در آنجا برای او همسر برگزیدند و از آنان صاحب دختر شد. در نهایت در سال 651 میلادی در خراسان به قتل رسید.
این ماجرا آنجا کامل می شود که در کتاب الارشاد شیخ مفید نقل شده:
«امیرالمومنین علی(ع) حُریث بن جابر حنفی را به ولایت مشرق فرستاد و او دو دوختر یزدگرد بن شهریار بن کسری را به سوی حضرت علی(ع) ارسال کرد. پس یکی از آنان به نام شاه زنان (شهربانو) را به ازدواج فرزندش حسین(ع) در آورد که از او زین العابدین(ع) به دنیا آمد و دیگری را به ازدواج محمد بن ابوبکر درآورد و قاسم را به دنیا آورد پس این دو (امام سجاد(ع) و قاسم) پسرخاله بودند.»
الارشاد فی معرفه حجج الله على العباد شیخ مفید، جلد 2، باب 6 صفحه 139.

نتیجه اینکه ازدواج شهربانو با امام حسین(ع) در زمان حکومت امیرالمومنین(ع) (حدود سال 37 قمری) و به دستور ایشان واقع شده است و امام سجاد(ع) نیز سال 38 به دنیا آمده است.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۰۰ ، ۰۹:۰۲
رسول چگینی
سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۴۰ ق.ظ

از والی مدینه تا جاسوس سپاه!

شهادت امام صادق علیه السلام را به همه شیعیان و محبان اهل بیت(ع) تسلیت عرض میکنم.

یکی از رویدادهای زندگی امام صادق(ع) که این روزها هم زیاد بازگو می شود، ماجرای آتش زدن خانه حضرت توسط والی مدینه است.

به روایت شیخ کلینی، حسن بن زید هنگامی که والی حرمین (مکه و مدینه) بود، به دستور منصور عباسی، خانه امام صادق(ع) را آتش زد. در و دهلیز خانه امام(ع) در آتش سوخت و امام(ع) درحالی که از میان آتش عبور می‌کرد، از خانه خارج شد و گفت:

من فرزند اَعراق الثَّرَی (لقب حضرت اسماعیل)هستم؛ من فرزند ابراهیم خلیل الله هستم.

اما آیا تا کنون می دانستید که حسن بن زید والی مدینه، نسب خویشاوندی با حضرت داشته؟
حسن نوه امام حسن مجتبی علیه السلام بود اما گرایشات زیادی به عباسیان پیدا کرد و اولین نفر از بنی هاشم بود که شعار عباسیان را پذیرفت و جامه سیاه پوشید.

منصور دوانیقی هم او را به مدت ۵ سال والی مدینه گرداند و در همین زمان بود که به خانه امام صادق(ع) جسارت کرد!
البته او بعدها مورد غضب منصور دوانیقی قرار گرفت و به زندان افتاد اما تا پایان عمر در خدمت عباسیان بود.

در واقع حسن اگرچه از نزدیکان ائمه(ع) بود اما به سراغ دیگران رفت و فریفته پست و مقام دنیوی شد و آخرت خود را از دست داد.

این قضیه تاریخی درس بزرگی به ما می دهد که هیچکسی مصون از لغزش نیست و ممکن است برای دستیابی به منافع دنیوی، به همه چیز پشت کنیم!

با شنیدن این خبر به یاد این آیه افتادم که حضرت یوسف(ع) فرمود:
 وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی  إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی
و من نفس خود را تبرئه نمى‌کنم، چرا که نفس قطعاً به بدى امر مى‌کند، مگر کسى را که خدا رحم کند

لازم است که همه ما از شر وسوسه های شیطان به خدا پناه ببریم و دعا کنیم تا آخرین لحظه بر ایمان صحیح و محبت اهل بیت(ع) باقی بمانیم.
آمین

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۰۰ ، ۱۰:۴۰
رسول چگینی