وبلاگ شخصی رسول چگینی

جستارهایی در تاریخ اسلام | امامت اهل بیت علیهم السلام | نقد وهابیت |

وبلاگ شخصی رسول چگینی

جستارهایی در تاریخ اسلام | امامت اهل بیت علیهم السلام | نقد وهابیت |

پیوندها

۴ مطلب با موضوع «امامت پژوهی» ثبت شده است

دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۸:۱۷ ق.ظ

غصب فدک؛ ثمره رفراندوم یا استبداد؟!

 

در روزهای اخیر سخنانی درباره رابطه رفراندوم و غصب فدک در فضای مجازی منتشر شد که موجب پدیدآمدن برخی ابهامات شده است. در این سخنان بیان شده: «اولین سوء‌استفاده از رفراندوم، در غصب فدک بود». هرچند تمرکز اصلی این سخن، بر ماجرای غصب فدک است، اما به نظر می‌رسد غصب فدک از نگاه گوینده، موضوعیتی نداشته و مراد او غصب خلافت است که به غصب فدک انجامیده است؛ وانگهی اجتماعی که بر خلافت ابوبکر شد، به مراتب بیشتر از اجتماع بر غصب فدک است؛ بنابراین با از بین‌بردن ادعای رفراندوم در خلافت ابوبکر، این ادعا در غصب فدک کأن‌ لم‌یکن خواهد شد.
در ضرورت این پژوهش باید گفت که اگرچه هدف گوینده این سخن، اعلام نامشروع‌ بودن غصب خلافت و فدک است، اما ظاهر این سخن، ظرفیت سوء استفاده مخالفان را دارد و به نوعی، تأییدکننده دیدگاه اهل سنت در مشروعیت خلافت خلفای ثلاثه است؛ زیرا آنان، خلافت و حکومت را حکمی اجتماعی می‌دانند که برآیند آرای عموم مسلمانان است.
آنان تلاش دارند اینگونه القا کنند که خلافت خلیفه اول، بر اثر همه‌پرسی و رفراندوم انجام گرفته و همه مسلمانان با آزادی کامل، خلافت او را پذیرفته‌اند. این در حالی است که با مراجعه به منابع تاریخی، شاهد هستیم که هیچ رفراندوم و همه‌پرسی برای خلافت ابوبکر انجام نگرفته است و نمی‌توان حکومت او را به عنوان حکومت برخاسته از آرای عمومی دانست.

به منظور توضیح این سخن، لازم است نخست با معنای رفراندوم آشنا شویم.

رِفِراندوم یا هَمه‌پُرسی (به فرانسوی Référendum) رأی‌گیری مستقیم از همه اعضای تشکیل‌دهنده یک سازمان یا جامعه است؛ برای رد یا تصویب سیاستی که رهبران یا نمایندگان پیشنهاد کرده‌اند. هدف همه‌پرسی پرهیز از قانون‌گذاری به زیان اکثریت جامعه‌است (آشوری، داریوش، دانشنامه سیاسی (فرهنگ و اصطلاحات و مکتب‌های سیاسی، ص ۲۵). بنابراین رفراندوم دربردارنده مشارکت حداکثر مردم است که ثمره آن ایجاد دموکراسی و مردم‌سالاری است. اگرچه این شیوه دلالتی بر مشروعیت یا حجیت امر مورد اتفاق ندارد، اما از شیوه‌هایی است که در میان جهانیان برگزیده شده است. حال باید دید که آیا از این شیوه در غصب فدک استفاده شده است یا خیر؟

 

غصب فدک؛ نتیجه استبداد

با مراجعه به منابع تاریخی شاهد هستیم که در ماجرای غصب فدک و تصاحب خلاف، هیچ رفراندوم و دموکراسی اتفاق نیفتاد بلکه هرچه بوده، استبداد محض بوده است. با استناد به گزارشات تاریخی دانسته می‌شود خلافت ابوبکر، زمانی که امیرالمؤمنین(ع) و تنی چند از صحابه، سرگرم غسل‌ دادن پیکر پاک رسول الله(ص) بودند، در سقیفه بنی‌ساعده شکل گرفت. سقیفه بنی‌ساعده، بنای مسقفی بود که در سمت غربی مسجد نبوی در کنار چاه بضاعه قرار داشت. از این مکان برای کارهای عمومی و جلسات، استفاده می‌کردند.

وقتی که خبر وفات پیامبر اکرم(ص) در مدینه پخش شد، انصار با شتاب خود را به سقیفه رساندند و درباره این حادثه مهم به گفت‌وگو پرداختند. سعد بن عباده، پیشوای خزرجیان، با حال بیماری و تب، میان گروهی از انصار (اوس و خزرج) در سقیفه بنی‌ساعده نشسته بود و سخن‌گویی از سوی او در فضائل انصار و اولویت آنان بر مهاجران در خلافت سخن می‌گفت. ابوبکر و عمر که مأمور به حضور در «جیش اسامه» بودند، با سرپیچی از این دستور پیامبر(ص)، سفر خود را به تأخیر انداخته و اخبار بیماری پیامبر(ص) را پیگیری می‌کردند (ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۴۶).

پس از وفات رسول الله(ص) و اطلاع ابوبکر و عمر از جلسه‌ای که در سقیفه بنی‌ساعده در حال روی‌دادن بود، آنها به همراه ابوعبیده جرّاح، خود را به جمع انصار در سقیفه رساندند. در سقیفه غوغایی به پا بود؛ هر گروه فضیلتی از خویش بیان می‌کرد و خود را از گروه دیگر به امر خلافت محق‌تر می‌دانست. ابوبکر و عمر به دفاع از حق مهاجران برای جانشینی پیامبر(ص) می‌پرداختند. یکی از انصار از فضایل انصار گفت و ابوبکر با ذکر فضایل مهاجرین عنوان نمود که اعراب پس از فوت پیامبر(ص)، تنها از فردی از قبیله خود پیامبر اطاعت خواهند نمود و انصار نمی‌توانند جامعه‌ای که رسول الله(ص) به وجود آورده‌اند را حفظ نماید. حباب ابن منذر از انصار و از مجاهدین بدر پیشنهاد داد که دو امیر یکی از انصار و دیگری از مهاجرین انتخاب شوند. جنجال انتخاب جانشین بالا گرفت تا آن‌جا که حباب بن منذر، بر روی مهاجران شمشیر کشید و سعد بن عباده که نزدیک بود در زیر دست و پا لگدمال شود، ریش عمر را گرفته بود و می‌کشید(طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۲۲۰-۲۲۳).

 

بعد از آن که این کار نتیجه نداد ابوبکر از هر دو گروه خواست تا از اختلاف دوری کنند و به عمر و ابوعبیده جرّاح اشاره کرد و از جمع خواست تا با یکی از آن دو بیعت کنند. در این لحظه عمر گفت که با وجود شخصی چون تو بر ما سزاوار نیست که خلیفه مسلمین شویم. بعد از آنکه سر و صدا و هیجان گروه خوابید عمر از ابوبکر خواست که دستش را جلو بیاورد و با او بیعت نمود. سپس انصار حاضر در آن جمع، در عمل واقع شده انجام گرفته و با ابوبکر بیعت کردند (ابن هشام، السیره النبویه، ج۴، ص۳۰۶-۳۰۸؛ طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۲۰۵-۲۰۶).

 

بیعت اجباری

در این هنگام قبیله بنی‌اسلم که از قبائل بیابان‌نشین بودند که برای تهیه ارزاق و مایحتاج سالیانه خود به مدینه آمده بودند، به جهت وابستگی‌ای که به مهاجران داشتند، پس از اطلاع از خلافت ابوبکر، وارد کوچه‌های مدینه شدند و مردم را به بیعت با ابوبکر اجبار کردند. عمر گفت تا پیش از آمدن بنی اسلم، امیدی به پذیرش خلافت ابوبکر نداشتم اما با دیدن آنها، یقین کردم که موفق خواهیم شد (طبری، تاریخ طبری، ج ۲، ص ۴۵۸).

با این‌که خلافت ابوبکر قطعی شد، ولی گروهی از مهاجران و انصار از بیعت با وی امتناع ورزیدند. نام چند تن از آنان که در منابع آمده، از این قرار است: امیرالمؤمنین علی(ع)، سعد بن عباده، عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، زبیر بن عوّام، خالد بن سعید، مقداد بن عمرو، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عمار بن یاسر، براء بن عازب، اُبّی بن کعب، حذیفة بن الیمان، خزیمة بن ثابت، ابو ایوب انصاری، سهل بن حنیف، عثمان بن حنیف، ابوالهیثم بن التیهان، سعد بن ابی وقاص و ابوسفیان بن حرب (تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲۳-۱۲۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱ ص ۵۸۸؛ ابن عبدربه، العقد الفرید ج۴، ص۲۵۹-۲۶۰).

همانگونه که ملاحظه می‌کنید، خلافت ابوبکر که غصب فدک را به دنبال داشت، بدون برگزاری هیچ رفراندوم و همه‌پرسی انجام گرفته است؛ به همین جهت بود که عمر گفت: خلافت ابوبکر، کاری بی‌رویه و شتابزده (فلته) بود که خدا مردم را از شرّ آن نگهداشت (طبری، تاریخ طبری، ج ۲، ص ۴۴۶). حتی در این مسیر، اجماع خبرگان و ریش‌سفیدان (اهل حل و عقد) نیز واقع نشد؛ به همین دلیل، علمای اهل سنت تصریح کرده‌اند که برای مشروعیت خلافت، اجماع اهل حل و عقد شرط نیست(جوینى، الإرشاد إلى قواطع الأدلة فی أول الاعتقاد، ص ۱۶۸) و حتی با بیعت یک نفر نیز خلافت منعقد می‌شود؛ آنان این سخن خود را مستند به رویداد خلافت ابوبکر دانسته‌اند که با بیعت عمر شکل گرفت(الإیجی، المواقف، ج۳، ص۵۹۱؛ قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج ۱، ص ۲۶۹).

نتیجه سخن اینکه در خلافت ابوبکر، همه‌پرسی و انتخاب عمومی وجود نداشت و غصب فدک، ثمره استبدادی بود که حکومت وقت، برای از بین بردن جایگاه اجتماعی و قدرت مالی رقبای خود، اقدام به این کار کردند. بنابراین، ادعای رفراندوم در غصب فدک، سخن نادرستی است که نمی‌توان شاهدی بر آن اقامه کرد.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۸:۱۷
رسول چگینی

امامت و رهبری جامعه اسلامی، یکی از اعتقادات بنیادین اسلام است که همه مسلمانان اعم از شیعه و اهل سنت به لزوم تعیین امام برای در دست گرفتن این منصب حکم کرده‌اند. تنها تفاوت میان شیعه و اهل سنت در این موضوع، نحوه تعیین امام است.

از دیدگاه شیعیان، وظائفی از قبیل تبیین دین و اداره صحیح جامعه، مستلزم وجود شرائطی مانند عصمت و علم ویژه در امام است که بر این اساس، نصب امام جامع الشرائط تنها از سوی خداوند تعیین می‌شود. در نقطه مقابل، اهل سنت بر این باورند که تعیین امام، واجب است اما این وجوب بر عهده مردم است تا شخصی را در جایگاه خلافت و رهبری قرار دهند (عضدالدین ایجی، المواقف، ج ۳ ص ۵۴۷). 

آنچه که از «انتخاب مردمی امام» به ذهن متبادر می‌شود، شباهت زیادی با موضوع دموکراسی دارد؛ بدین ترتیب که مردم در یک فضای آزاد و به دور از اجبار و تهدید، شخصی را به عنوان رهبر جامعه خود تعیین کنند. در تعریف حکومت دموکراسی گفته شده «دموکراسی یا مردم‌سالاری حکومتی است که در آن مردم، اقتدار برای انتخاب قانون و قانون‌گذار دارند.» اگرچه دموکراسی موضوعی است که نمی‌توان سخن دین را موافق آن در همه حوزه‌ها از جمله تعیین امام دانست، اما تسالم عمومی عقلا بر پذیرش آن، باعث شده که برخی چهره‌های اهل سنت، تلاش کنند شیوه تعیین امام نزد اهل سنت را مطابق با دموکراسی نشان دهند.

در جدیدترین اظهار نظرهای مطرح شده در این باره، مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی؛ امام جمعه اهل سنت زاهدان، در خطبه‌های نماز جمعه اخیر خود به موضوع روش‌های تعیین امام نزد شیعه و اهل سنت پرداخته و روش اهل سنت را مطابق با دموکراسی بیان کرده است.

او گفته است: «اعتقاد ما این است که مردم هستند که باید سرنوشت خود را تعیین و حاکم را مشخص کنند. درست است که ما به قانون اساسی رأی داده‌ایم اما در قانون اساسی چیزهایی هست که با اعتقاد ما همخوان نیست اما وقتی جمهور به آن رأی داده ما هم این قانون اساسی را قبول کرده‌ایم گرچه به آن انتقاد داریم ولی در برداشت اسلامی و دینی حاکم را باید مردم انتخاب کنند».

به منظور ارزیابی این سخن، آن را در دو ساحت نظری و عملی مورد نقد و بررسی قرار می دهیم؛ در ساحت نظری باید ابراز داشت، بر خلاف ادعایی که مولوی عبدالحمید مطرح کرده، از دیدگاه کلامی اهل سنت، مردم هیچ جایگاهی در تعیین امام  ندارند؛ زیرا راه‌های تعیین امام از دیدگاه اهل سنت عبارتند از:

۱- بیعت اهل حل و عقد (ریش‌سفیدان و چهره‌های مقبول مردم جامعه)

۲- استخلاف (تعیین خلیفه توسط خلیفه قبل)

۳- قهر و استیلا (چیرگی نظامی)

(منبع: تفتازانی (م ۷۹۳ق)، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج ۲ ص ۲۷۲؛ ابن جماعة الکنانی (م ۷۳۳ق)، تحریر الأحکام فی تدبیر أهل الإسلام، ص ۵۲)

همان‌گونه که مشاهده می‌کنید در این سه شیوه، مردم آن‌گونه که در دموکراسی نقش دارند  جایگاهی در تعیین امام ندارند؛ زیرا قهر و غلبه، با ‌بهره‌گیری از نیروی نظامی و با جنگ و خونریزی حاصل می‌شود و استخلاف نیز، طبق نظر یک نفر (خلیفه پیشین) انجام می‌شود. از میان آنها، فقط در شیوه نخست (بیعت اهل حل و عقد) ممکن است مردم نقشی ایفا کنند که با نگاهی به نحوه اجرای آن توسط اهل سنت در طول تاریخ، آگاه می‌شویم که مردم به معنای اکثریت شهروندان یک منطقه جغرافیایی هیچ نقشی در تعیین امام نداشته‌اند؛ زیرا از این شیوه، در تعیین ابوبکر و عثمان، امام علی(ع) و امام حسن مجتبی(ع) برای خلافت استفاده شده است در حالی که طبق اعتراف علمای اهل سنت، جز پنج نفر، کسی با ابوبکر بیعت نکرد (ماوردی (م ۴۵۰ق)، الاحکام السلطانیه، ص ۲۳).

خلافت عثمان نیز از سوی شورای شش نفره‌ای که عمر بن خطاب تعیین کرده بود، مسجل شد (ابن جوزی (م ۵۹۷ق)، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج ۴ ص ۳۳۱). تنها در بیعت با امام علی(ع)، مردم نقش اساسی داشتند و طبق اعتراف مورخان، مهاجرین و انصار و سایر مردم برای انتخاب امام علی(ع) به عنوان خلیفه، با ایشان بیعت کردند (طبری (م ۳۱۰ق)، تاریخ طبری، ج ۴ ص ۴۲۷).

این شیوه در خلافت امام حسن(ع) نیز به کار گرفته شد و مردم در رسمیت بخشیدن به خلافت حضرت، نقش اساسی داشتند (طبری، تاریخ طبری، ج ۵ ص ۱۵۸). اما پس از این دوران، مردم دیگر نقشی در تعیین خلیفه نداشته‌اند و خلفا یا به قهر و غلبه بر مسند نشستند مانند معاویه، عبدالملک بن مروان و برخی خلفای اموی و عباسی؛ و یا با استخلاف مانند خلافت یزید، و دیگر خلفای اموی و عباسی.

بنابراین نه از جهت نظری و نه از جهت عملی، مردم هیچگاه نقشی در تعیین خلفای اهل سنت نداشته‌اند. جای شگفتی باقی است که چگونه مولوی عبدالحمید ادعا می‌کند بر اساس دیدگاه اهل سنت، مردم هستند که باید سرنوشت خود را تعیین کنند و حاکم را مشخص کنند!

از سوی دیگر، تعیین رهبر در نظام جمهوری اسلامی ایران، توسط مجلس خبرگان انجام می‌گیرد که این شیوه، کاملاً منطبق بر شیوه نخست اهل سنت است؛ زیرا نخبگان، تشکیل یافته از جمع فقها و دین‌شناسان جامعه هستند که به عنوان ریش‌سفیدان جامعه و اهل حل و عقد محسوب می‌شوند. در نتیجه راه تعیین رهبر در نظام ایران، افزون بر اینکه برخاسته از رأی اکثریت شرکت‌‎کنندگان در انتخابات مردمی است، همسو با دیدگاه اهل سنت در تعیین اهل حل و عقد نیز است.

نکته عجیب اینکه مولوی عبدالحمید در این بخش از سخنان خود تصریح کرده؛ «درست است که ما به قانون اساسی رأی داده‌ایم اما در قانون اساسی چیزهایی هست که با اعتقاد ما همخوان نیست اما وقتی جمهور به آن رأی داده ما هم این قانون اساسی را قبول کرده‌ایم» او از سویی مدعی است تعیین رهبر باید توسط مردم انجام گیرد، و از سوی دیگر اعتراف کرده که جمهور مردم ایران، به قانون اساسی رأی داده‌اند! یعنی جمهور مردم، شیوه تعیین رهبری که جزء قانون اساسی است را تأیید کرده‌اند اما مولوی عبدالحمید، بر خلاف نظر جمهور، می‌خواهد رهبر را توسط مردم انتخاب کند.

اینکه مراد او از مردم چه کسانی هستند، نیازمند ارائه توضیحات بیشتر از سوی او است. البته از شخصیتی که در گذشته، اسرائیل را رژیم غاصب می‌دانسته اما امروزه در یک تغییر رویکرد آشکار، این رژیم را به رسمیت شناخته، بیان چنین تناقضاتی دور از ذهن نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۰۱ ، ۰۸:۳۸
رسول چگینی
جمعه, ۱۴ بهمن ۱۴۰۱، ۰۸:۴۳ ق.ظ

دَری که خدا گشود و شرک بست!

 

یکی از سؤالاتی که در موضوع ولادت امیرالمؤمنین علی(ع) وجود دارد، این است که چرا باید برای تولد امام، از شیوه ای معجزه گونه استفاده شود. آیا شکافته شدن خانه کعبه به یمن ولادت امام علی(ع) دارای پیام خاصی است؟ در پاسخ به این سؤال لازم است نکاتی مورد نظر قرار گیرد:

 

جایگاه و شکل ظاهری ساختمان کعبه هنگام شکافته شدن

خانه کعبه بنایی در میان مسجد الحرام در شهر مکه است. روایات بسیاری، تاریخ بنای کعبه را پیش از ابراهیم(ع)، در دوره آدم(ع) و حتی قبل از خلقتِ حضرت آدم(ع) دانسته‌اند. مشهور عالمان شیعه نیز بنای کعبه را پیش از حضرت ابراهیم(ع) دانسته‌اند. این بنا تا زمان طوفان حضرت نوح(ع) باقی بود و سپس در طوفان از بین رفت. حضرت ابراهیم(ع) به همراه فرزندش اسماعیل(ع)، کعبه را براساس همان پایه‌هایی که داشت، تجدید بنا کردند. پس از استقرار فرزندان اسماعیل در کعبه ابتدا قبیله حرهم، بعد قبیله خزاعه، سپس قریش ساکن مکه و متولی شدند و در طول آن اعصار و قرون کعبه از صورت معبد یکتاپرستانه به صورت بتکده در آمد.

در سیزدهم رجب سال ۳۰ عام الفیل (۱۰ سال پیش از بعثت)، حادثه‌ای بس عجیب رخ داد که هرگز در تاریخ بشریت سابقه نداشته و بعد از آن نیز تکرار نشده است، و آن حادثه، به دنیا آمدن نوزادی است در درون خانه کعبه که به نام علی علیه السلام اسم گذاری شد.

کعبه در زمان ولادت امام علی(ع)، بنائی مربع‌شکل بوده که از چهار دیوار تشکیل می‌شد. ارتفاع هر دیوار ۹ ذراع (حدود چهار و نیم متر) بوده است. تا آن زمان، کعبه هنوز مسقف نشده بود و درِ آن به زمین متصل بود. اولین مرتبه، سال پنجم پیش از بعثت پس از سیل ویرانگری که ساختمان کعبه را تخریب کرد، پس از نوسازی این بنا توسط قریش، برای کعبه سقف از جنس چوب که بر روی شش ستون چوبی قرار داشت، نصب شد و درِ آن از زمین فاصله گرفت به گونه ای که فقط با نردبان و پله می شد به درون کعبه داخل شد (جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الإسلام، ج ۱۲ ص ۹).

از زمان بنای کعبه تا پیش از بعثت پیامبر اکرم(ص)، کعبه همچنان به عنوان مکان مقدسی شناخته می شد. در این دوره، بادیه نشینان جزیرة العرب، سالی یک مرتبه تمام اختلاف های خود را کنار می گذاشتند و به منظور پرستش خدای یگانه و یا إلهه‌های خود در کعبه گرد هم می آمدند.

 

حضور زنان باردار در جوار کعبه جهت آسان شدن وضع حمل

در طول تاریخ همواره وضع حمل برای زنان باردار یکی از منزلگاه های دشوار در فرآیند تکثیر نسل بوده است و البته آمار قابل توجهی از زنان در این مسیر جان خود را از دست می دادند. به همین منظور زنان باردار برای وضع حمل آسان، به راه های علاج طبی و معنوی روی می آوردند. یکی از مشهورترین کارهایی که زنان عرب عصر پیشابعثت انجام می دادند، تبرک به خانه کعبه بوده است. مقدس ترین بخش کعبه حجر الاسود بود که بر دیوار کعبه نصب شده بود و برای تبرک توسط طواف کنندگان لمس می شد (جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الإسلام، ج ۱۲ ص ۱۳). گفته شده که عادت زنان بنی هاشم این بود که وارد بر خانه خدا شده و شکم خود را به دیوار کعبه می کشیدند تا وضع حملشان آسان شود. (بُستی معتزلی، المراتب، ص ۱۵۱).

فاطمه بنت اسد یکی از زنان بارداری بود که در میانه ماه رجب، روزهای آخر بارداری خود را می گذراند و هر لحظه منتظر به دنیا آمدن فرزند دلبندش بود. اما وضع حمل او با سختی مواجه شده بود و طاقت تحمل این درد را نداشت. عادات اهل جاهلیت آن بود که درِ کعبه را در نیمه رجب باز می کردند و برای زیارت وارد آن می شدند (آلوسی، السیوف المشرقة ومختصر الصواقع المحرقة، ص۲۰۴ ). اما فاطمه می دانست که آن مکان، مقدس است و حق ورود به آنجا را نخواهد داشت. درد او شدت گرفت و هنوز نیمه رجب فرا نرسیده بود. نمی توانست به امید باز شدن در کعبه باشد. نه پدرش اسد بن هاشم حضور داشت و نه مادرش حُبّی بنت هرم (بسنوی، محاضرة الاوائل ومسامرة الاواخر، ص۷۹)؛ او هیچ برادری هم نداشت که تکیه‌گاهش باشد. وقتی همسرش ابوطالب، وضعیت سخت فاطمه را دید، غمگین و ناراحت شد. احتمال از بین رفتن مادر و جنین دور از ذهن نبود. در کوچه های مکه، ام العارة دختر عبادة بن نضلة ساعدی در جمع تعدادی از زنان بود که ابوطالب را گریان دید. علت را پرسید. ابوطالب دستش را بر صورتش گذاشت و گفت: همسرش فاطمه در شدت درد زایمان است. هیچ کاری از دست کسی بر نمی آمد و جز انتظار گذر زمان و بهبود شرائط، هیچ امیدی وجود نداشت. در این هنگام حضرت محمد(ص) سر رسید. محمد(ص) چون فرزندی برای ابوطالب بود و فاطمه حق مادری بر گردن محمد(ص) داشت. او از ۸ سالگی در دامان آنها رشد کرده بود و نمی توانست شاهد غم و ناراحتی و دردهای پدر و مادر ناتنی خود باشد. محمد(ص) اکنون جوانی ۳۰ ساله شده بود و اخلاق و منش درست او، زبانزد عام و خاص بود. پیامبر(ص) آمد فرمودند چه شده است ای عمو؟ ابوطالب گفت: فاطمه بنت اسد از شدت درد حمل به سختی افتاده است. پیامبر دست ابوطالب را گرفت در حالی که او دست فاطمه بنت اسد را گرفته بود به نزد کعبه آمدند (ابن المغازلی، مناقب أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب رضی الله عنه، ص ۵۸-۵۹). اول شب بود که آنها وارد بر کعبه شدند (زرندی حنفی، نظم درر السمطین، ص ۷۶). در کنار کعبه پیامبر(ص) برای او دعا کرد و فاطمه نیز از خدا خواست ولادت نوزادش را بر او آسان گرداند (کلینی، کافی، ج۳ ص۳۰۰). سپس دیوار کعبه شکافته شد او به درون کعبه رفت. پس از چهار روز بیرون آمد و فرزندی را در دست داشت و سپس گفت: من بر همه زنان گذشته فضیلت دارم؛ زیرا آسیه بنت مزاحم خدا را به نهانی پرستید؛ در آن‌جا که پرستش خدا خوب نبود جز از روی ناچاری، و مریم دختر عمران نخل خشک را به دست خود جنبانید تا از آن خرمای تازه چید و خورد و من در خانه محترم خدا وارد شدم و از میوه بهشت و بار و برگش خوردم و چون خواستم بیرون آیم، یک هاتفی آواز داد: ای فاطمه! نام فرزندت را علی بگذار که او علی است و خدای اعلی می‌فرماید: من نام او را از نام خود گرفتم و به ادب خود تأدیبش نمودم و غامض علم خود را به او آموختم و اوست که بت‌ها را در خانه من می‌شکند و اوست که در بام خانه‌ام اذان می‌گوید و مرا تقدیس و تمجید می‌کند خوشا به حال کسی که او را دوست دارد و فرمان‌بردار اوست و بدا به حال کسی که او را دشمن دارد و نافرمانی او کند (شیخ صدوق، الأمالی، ج ۱ ص ۱۹۴).

ماجرای تولد حضرت علی(ع) در خانه کعبه، به قدری مشهور بود که حاکم نیشابوری (م ۴۰۵ق) از علمای بزرگ اهل سنت پیرامون ولادت امیرالمؤمنین علی(ع) چنین می نویسد:

روایات متواتری وارد شده که فاطمه بنت اسد، امیرمؤمنان علی بن ابی طالب – کرم الله وجهه – را در داخل کعبه به دنیا آورده است (حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۵۵۰)

 

چرایی گشایش دیوار کعبه

یکی از سؤالاتی که در این ماجرا وجود دارد، مکان شکاف دیوار کعبه برای ورود فاطمه بنت اسد است. تاریخ‌نگاران با استناد به روایات تاریخی، محدوده شکاف دیوار کعبه را، در اطراف رکن یمانی دانسته اند (جعفریان، آثار اسلامی مکّه و مدینه، ج ۱ ص ۹۳). گفتنی است کعبه دارای چهار گوشه است که هر گوشه به عنوان یک رکن نامگذاری شده است. ارکان چهارگانه کعبه عبارتند از رکن یمانی، رکن حجر الاسود، رکن عراقی و رکن شامی.

نکته حائز اهمیت اینکه بر اساس روایتی از پیامبر خدا(ص)، حضرت ابراهیم(ع) کعبه را به گونه ای ساخت که دارای دو در بوده است؛ زیرا در حدیثی از رسول الله(ص) نقل شده که اگر بیم سرکشی قریش نبود، کعبه را به حالت اول درآورده و دو در برای آن قرار می دادند (بخاری، صحیح بخاری، ج ۱ ص ۳۷). درِ شرقی در کنار رکن حجر الاسود است و درِ غربی به موازات آن قرار داشته است (همانگونه که عبدالله بن زبیر دری در آنجا باز کرد: ازرقی، اخبار مکه، ج ۱ ص ۲۰۷). بر این اساس درِ غربی در کنار رکن یمانی بوده است؛ دقیقاً همان مکانی که طبق روایات تاریخی، برای ورود فاطمه بنت اسد، شکافته شده است. در غربی در زمان ولادت امام علی(ع) مسدود بوده است؛ زیرا در گزارشات پیرامون بازسازی کعبه، به جزء جزء شدن کعبه توسط قبائل عرب اشاره شده و تنها از یک در نام برده شده است (ابن هشام، سیره ابن هشام، ج ۱ ص ۱۹۵)!

شاید بتوان آرزوی پیامبر(ص) برای بازسازی کعبه را با آیه «وَقُل رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ» (اسراء: ۸۰) پیوند زد. این آیه در فتح مکه و هنگام ورود پیامبر(ص) نازل شده است (القمی، تفسیر القمی، ج ۲ ص ۲۶). آیه بعد که اشاره به آمدن حق و از بین رفتن باطل دارد «وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا» (اسراء: ۸۱) مربوط به هنگامی است که رسول الله(ص) به اطراف کعبه ای آمدند که آکنده از بت‌های مشرکان بود (طبری، تفسیر طبری، ج ۱۷ ص ۵۳۶). بنابراین می توان مدخل صدق و مخرج صدق را نیز مربوط به کعبه دانست. با این برداشت شاید بتوان اینگونه تفسیر کرد که مراد از مدخل صدق و مخرج صدق، ورود و خروج کعبه است؛ این آرزویی بود که پیامبر(ص) به آن می اندیشید که بتواند روزی درِ ورود و خروج کعبه را بازسازی کند. همین سخن نیز باعث شد که عبدالله بن زبیر پس از دستیابی به حکومت، اصلاحاتی در ساختمان کعبه ایجاد کرد از جمله اینکه دو در برای کعبه قرار داد (عینی، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج ۲ ص ۲۰۲). اما حجاج بن یوسف ثقفی، از طرف عبدالملک مروان مأمور شد تا اضافاتی که عبدالله بن زبیر ایجاد کرده بود، از بین ببرد. البته عبدالملک از این کار خود پیشیمان شد و گفت اگر آن روایت پیامبر(ص) را شنیده بود، ساختمان کعبه را بر آن چیزی که عبدالله بن زبیر ساخته بود، باقی می گذاشت (نیشابوری، صحیح مسلم، ج ۲ ص ۹۷۲). وقتی که هارون الرشید به حکومت رسید، قصد داشت که تغییرات حجاج بن یوسف را خراب کند و بر اساس آنچه رسول الله(ص) در نظر داشت، کعبه را بسازد اما با مشورت برخی علما از این کار منصرف شد (قاضی عیاض، إکمال المعلم بفوائد مسلم، ج ۴ ص ۴۲۸).

در حقیقت می توان اینگونه تحلیل کرد که وقتی حضرت ابراهیم(ع) خانه کعبه را بنا نهاد، برای آن دو در تعیین کرد. اما در طول سالیان بعد، یکی از این درها مسدود شد. به یمن ولادت امیرالمؤمنین(ع)، خداوند در مسدود شده را گشود. این می توانست معجزه ای شگفت شناخته شود اما قریش از افشای آن واهمه داشت. شاید بیم آن را داشتند که این نوزاد، همان پیامبری است که بساط شرک و بت‌پرستی آنان را بر می‌چیند. اما رسول خدا(ص) پس از بعثت همواره در این آرزو بودند که این در را مجدداً بازگشایی کنند؛ همان مکانی که با تولد امیرالمؤمنین(ع) توسط خداوند بازگشایی شد. به عبارت دیگر مکان ولادت امیرالمؤمنین(ع)، تجلی اراده الهی بود برای استوار گشتن بنیان توحید و یکتاپرستی.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۰۱ ، ۰۸:۴۳
رسول چگینی
پنجشنبه, ۱۹ آبان ۱۴۰۱، ۰۹:۲۷ ق.ظ

لقب «امیرالمؤمنین»؛ بدعت صحابه یا سنت پیامبر(ص)!

در روزهای گذشته شاهد سخنانی از برخی علمای اهل سنت بوده ایم که مدعی «امیرالمؤمنین» خواندن مولوی عبدالحمید بوده اند. در اینجا این سؤال به وجود می آید که آیا کاربرد این لقب برای افراد مختلف جایز است؟

در پاسخ به این پرسش باید اظهار کرد که در میان اهل سنت، امیرالمؤمنین بر همه خلفای راشدون (غیر از ابوبکر)، خلفای اموی و عباسی اطلاق شده است. آنان قائل هستند هر کسی که حاکم جامعه اسلامی باشد، امیرالمؤمنین است. مراد از امامت عظمی، رهبری جامعه و تشکیل حکومت است. بر این اساس هر یک از حاکمان مورد تأیید اهل سنت! امیرالمؤمنین نامیده می شود. البته امروزه در تلقیب به این لقب، استانداردهای چندگانه وجود دارد و مثلاً علمای وهابی، حاکمان مصر را امیرالمؤمنین نمی دانند و بالعکس!
https://www.kulalsalafiyeen.‎com/vb/showthread.php?t=39537

اما نکته مهمی که پیرامون لقب «امیرالمؤمنین» وجود دارد، این است که در بین اهل سنت مشهور شده که اولین شخصی که این لقب برای او استفاده شد، عمر بن خطاب بوده است. روایت های گوناگونی در نحوه کاربست این لقب بر خلیفه دوم شنیده می شود. برخی گفته اند خود خلیفه، این دستور را ابلاغ کرد.
(طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 208؛ بیروت، دار التراث، دوم، 1387ق)

برخی می گویند عمرو بن عاص از شنیدن این لقب خوشنود شد و آن را برای خلیفه دوم به کار برد (ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله‏، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج 3، ص 1151، بیروت، دار الجیل، اول، 1412ق). برخی نیز مغیرة بن شعبه یا ابوموسی اشعری یا افراد دیگری را مبدع این لقب برای خلیفه دوم دانسته اند. 
(ابن‌خلدون، دیوان المبتدأ و الخبر، ج۱، ص۲۸۳؛ بیروت، دار الفکر، دوم، ۱۴۰۸ق)

این در حالی است که روایات متعددی در منابع شیعه و سنی وجود دارد که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم این لقب را برای علی بن ابی طالب علیه السلام به کار بردند و به دیگران نیز دستور دادند که علی بن ابی طالب را با این لقب خطاب کنند. برای نمونه می توان به روایت ابن مردویه اصفهانی (م 410هـ) مفسر و مورخ مشهور اهل سنت اشاره کرد. او در کتاب «مناقب علی بن ابی طالب و ما نزل من القرآن فی علی بن ابی طالب»، در فصل سوم، به القاب حضرت اشاره کرده که اولین آن را «امیرالمؤمنین» می داند. سپس هشت روایت ذکر کرده که در آنها، علی بن ابی طالب علیه السلام به عنوان امیرالمؤمنین معرفی شده است. حدیث اول از حذیفة بن یمان نقل شده است:
«قال: امرنا النبی(ص) ان نسلّم علی علی بن ابی طالب بـ یا أمیرالمؤمنین و رحمة الله و برکاته.»
پیامبر(ص) به ما دستور داد که بر علی بن ابی طالب اینگونه سلام بدهیم: [سلام علیکم] با امیرالمؤمنین و رحمة الله و برکاته.
(ابن مردویه اصفهانی، احمد بن موسی، مناقب علی بن ابی طالب، ص 55؛ قم، دارالحدیث، دوم، 1424ق.)

همچنین حافظ ابونعیم اصفهانی (م 430هـ) محدث و مورخ اهل سنت در کتاب «حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء» این حدیث را ذکر کرده است:
عن أنس، قال: قال رسول الله صلى الله علیه وسلم: «یا أنس اسکب لی وضوءا»، ثم قام فصلى رکعتین، ثم قال: " یا أنس أول من یدخل علیک من هذا الباب أمیر المؤمنین، وسید المسلمین، وقائد الغر المحجلین , وخاتم الوصیین، قال: أنس: قلت: اللهم اجعله رجلا من الأنصار، وکتمته إذ جاء علی، فقال: «من هذا یا أنس؟»، فقلت: علی، فقام مستبشرا فاعتنقه، ثم جعل یمسح عرق وجهه بوجهه، ویمسح عرق علی بوجهه، قال علی: یا رسول الله لقد رأیتک صنعت شیئا ما صنعت بی من قبل؟ قال: «وما یمنعنی وأنت تؤدی عنی، وتسمعهم صوتی، وتبین لهم ما اختلفوا فیه بعدی» رواه جابر الجعفی، عن أبی الطفیل، عن أنس، نحوه.
انس بن مالک گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: ای انس، برای وضو گرفتن، برای من آب بریز. سپس حضرت ایستاد و دو رکعت نماز خواند و سپس فرمود: ای انس اولین کسی که از این در بر تو داخل می شود، امیرالمؤمنین و سید مسلمین و رهبر سفیدرویان و خاتم وصی‌ها است. انس گفت با خود گفتم: خدا کند که او شخصی از انصار باشد که ناگهان علی آمد. پیامبر(ص) فرمود: این چه کسی است ای انس؟ گفتم: علی است، پیامبر شادمان ایستاد و علی را در آغوش گرفت و عرق او را خشک کرد. علی گفت: یا رسول الله، شما را دیدم که کارهایی انجام دادید که قبلاً انجام نمی دادید؟ پیامبر(ص) فرمود: چه چیزی مرا از این کار منع کند در حالی که تو حق مرا به جای می آوری و صدای مرا به آنها می رسانی و اختلافاتی که پس از من به وجود می آید را برای آنان تبیین می کنی.
(ابونعیم اصفهانى، أحمد بن عبدالله، حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء، ج 1 ص 63؛ مصر، السعادة بجوار محافظة مصر، 1394 هـ.) 

همچنین مرحوم سید بن طاووس (م 664هـ) محدث برجسته شیعه، کتابی با عنوان «الیقین باختصاص مولانا علی بإمرة المؤمنین» نوشته است. او در این کتاب با استناد به ۲۲۰ حدیث از منابع اهل‌سنت، لقب امیرالمؤمنین را تنها در شأن امام علی(ع) دانسته است. 

بنابراین بر خلاف ادعای اهل سنت، اولین کسی که لقب امیرالمؤمنین بر او اطلاق شد، علی بن ابی طالب(ع) است. همچنین اینکه رسول خدا(ص) هیچگاه این لقب را برای دیگر صحابه به کار نبرده اند. در نتیجه همانگونه که القاب و ویژگی هایی مانند «باب مدینة العلم»، «یعسوب الدین»، «قائد الغر المحجلین» اختصاص به حضرت علی(ع) دارد، لقب امیرالمؤمنین نیز یک لقب اختصاصی است که پیامبر(ص) تنها برای حضرت علی(ع) به کار برده اند. با وجود این روایات صریح، نادیده گرفتن آنها و کاربرد این لقب نه تنها برای برخی علما و حاکمان، که حتی برای دیگر خلفا وجهی ندارد! 

شایان ذکر است مراد از کاربرد نادرست این لقب، ترویج و تشهیر آن است و نه استفاده از آن با عذر تقیه و ترس از خطر جانی! بنابراین استعمال این لقب برای برخی خلفای اموی و عباسی از سوی اهل بیت(ع) در این راستا تفسیر می شود و تأییدی بر صحت تلقیب به این لقب نیست.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۰۱ ، ۰۹:۲۷
رسول چگینی