وبلاگ شخصی رسول چگینی

جستارهایی در تاریخ اسلام | امامت اهل بیت علیهم السلام | نقد وهابیت |

وبلاگ شخصی رسول چگینی

جستارهایی در تاریخ اسلام | امامت اهل بیت علیهم السلام | نقد وهابیت |

پیوندها

۴ مطلب با موضوع «امامت اهل بیت علیهم السلام» ثبت شده است

يكشنبه, ۱۰ تیر ۱۴۰۳، ۰۱:۵۱ ب.ظ

دو «ولایت» در ماه ذی الحجه!

 

ماه ذی الحجه آخرین ماه در ترتیب تقویم هجری قمری و از ماه‌های حرام و ماه‌های حج است. مناسبت های متعددی در این ماه وجود دارد که برخی از آنها به عنوان مناسبت های همراه با شادی و سرور شناخته می شوند از قبیل: ازدواج امام علی(علیه السلام) و حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) (۱ ذی‌الحجه سال ۲ قمری)، بخشیدن فدک به حضرت زهرا(سلام الله علیها) (۱۴ ذی‌الحجه۷ق)، واقعه غدیر (۱۸ ذی‌الحجه۱۰ق)، مباهله (۲۴ ذی‌الحجه ۱۰ق).

از دیگر مناسبت های سرورانگیز این ماه در روز ۲۴ ذی الحجه واقع شده است و مربوط به ماجرای خاتم‌بخشی امیرالمؤمنین علیه السلام در سال نهم هجری است.[۱] در این روز، آیه ولایت نازل شده و مانند حدیث غدیر، واژه «ولی» و منصب « ولایت » برای امیرالمؤمنین علیه السلام به کار رفته است.

شأن نزول آیه ولایت

روایات تاریخی بیانگر آن هستند که روزی فقیری وارد مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله شد و تقاضای کمک کرد؛ ولی کسی چیزی به او نداد. او دست خود را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! شاهد باش که من در مسجد رسول تو تقاضای کمک کردم؛ ولی کسی به من چیزی نداد. در همین حال، امیرالمؤمنین علیه السلام که در حال رکوع بود، با انگشت کوچک دست راست خود اشاره کرد. فقیر نزدیک آمد و انگشتر را از دست حضرت بیرون آورد و این آیه نازل شد.[۲]

ابوذر غفاری نیز همین شأن نزول را روایت کرده و در ادامه آورده است: در آن هنگام، پیامبر صلی الله علیه و آله در حال نماز بود و این ماجرا را مشاهده کرد. هنگامی که از نماز فارغ شد، سر به سوی آسمان برداشت و گفت: خدایا! برادرم موسی از تو خواست که روح او را وسیع و‌ کارها را بر او آسان کنی و گره از زبانش بگشایی تا مردم گفتارش را درک کنند و نیز تقاضا کرد هارون را که برادرش بود، وزیر و یاورش قرار دهی و به وسیله او بر نیرویش بیفزایی و در کارهایش شریک سازی.

خداوندا! من محمد، پیامبر و برگزیده توام. سینه مرا گشاده کن و کارها را بر من آسان ساز. از خاندانم، علی علیه السلام را وزیر من گردان تا به وسیله‌اش پشتم قوی و محکم شود. هنوز دعای پیامبر صلی الله علیه و آله پایان نیافته بود که جبرئیل آیه ولایت را نازل کرد.[۳]

تأیید شأن نزول از سوی عالمان شیعه و اهل سنت

این شأن نزول از طرق گوناگون در منابع شیعه و اهل سنت نقل شده است. از جمله اصحابی‌ که این حادثه را نقل‌ کرده‌اند، امام علی علیه السلام،[۴] عبداللّه بن عباس،[۵] ابورافع مدنی،[۶] عمار بن یاسر،[۷] ابوذر غفاری،[۸] انس‌ بن مالک،[۹] و مقداد بن اسود هستند.[۱۰] در کتاب غایة المرام تعداد ۲۴ حدیث در این باره از اهل تسنن و ۱۹ حدیث از شیعه نقل شده است.[۱۱] شهرت این خبر به‌ حدی بوده که حسان‌ بن‌ ثابت، شاعر رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز این منقبت علی علیه السلام را به‌ نظم آورده است:

فانت الّذی اعطیت اذ کنت راکعاً / زکاة فدتک النفس یا خیر راکع

فانزل فیک اللّه خیر ولایة / و اثبتها اثنی کتاب الشرایع.[۱۲]

تو همانى که در رکوع بخشیدى /  على! جان فدایت، اى بهترین رکوع کننده!

خداوند، بهترین ولایت را در شأن تو فرو فرستاد / و آن را در قوانین استوار دین، تبیین کرد.

محدثان بزرگی از اهل سنت در اعصار گوناگون این روایت را در کتاب‌هایشان آورده‌اند. آلوسی گفته است: بیشتر اخباریان برآنند که این آیه در شأن امام‌ علی علیه السلام نازل شده است.[۱۳] احادیث مربوط به نزول آیه در شأن علی علیه ‌السلام که از شیعه و اهل سنت نقل شده در حد تواتر بوده و مفید یقین است، و این احادیث مورد استناد محدثان، مفسران، متکلمان و فقیهان قرار گرفته است؛ تا آن‌جا که فقها در مسئله فعل کثیر در نماز و این‌که آیا صدقه مستحبی زکات نامیده می‌شود یا نه، به آن استناد کرده‌اند.[۱۴]

اهمیت این آیه وقتی نمایان می‌شود که اهل بیت علیهم ‌السلام و از جمله امیرالمومنین علیه ‌السلام به این آیه در برابر مخالفین، استدلال نموده‌اند.[۱۵] امام هادی علیه ‌السلام در نامه‌ای به اهل اهواز، بعد از ذکر این آیه می‌فرمایند: علماء اتفاق دارند بر این که این آیه در مورد امیرالمومنین علی علیه السلام است، آنگاه که در حالت رکوع، انگشترش را صدقه داد.[۱۶] شیخ طوسی از بزرگان علمای شیعه می‌‌فرماید که قوی‌ترین نص بر امامت امام علی علیه السلام از قرآن آیه ولایت است.[۱۷]

معنای «ولی» در آیه ولایت

مهمترین اختلاف در تفسیر این آیه، پیرامون واژه «ولی» در آن است. از دیدگاه شیعه «ولی» در این آیه مانند «مولی» در حدیث غدیر، به معنای «سرپرست» و «صاحب اختیار» است اما از دیدگاه اهل سنت، واژه «ولی» به معنای «دوست» و «یاور» است.

اگر چه واژه «ولی» بر معانی یا مصادیق متعددی اطلاق شده است، اما منظور از «ولی» در آیه، همان معنای اول است، یعنی امیر مؤمنان(علیه السلام) مانند خدا و رسول(صلی الله علیه وآله) می تواند در باره امور مردم، دخالت، تصرّف و تصمیم گیری کرده، بر آنان حکومت کند. دلیل این ادّعا، آن است که:

اول) حصر موجود در آیه:

معنای دوم و سوم با مفهوم حصر در آیه، سازگار نیست؛ زیرا در ابتدای آیه واژه «انما» به کار رفته شده و آن به معنای انحصار است؛ یعنی حکم را بر آنچه پس از «انّما» ذکر شده اثبات، و از آنچه ذکر نشده، نفی می‏کند بنابراین کلمه «إنّما» بر ولایتی خاص دلالت می‏کند، ولایتی که اوّلاً وبالذات به خداوند اختصاص دارد و برای دیگران با اذن و مشیت الهی ثابت می‏شود. دلیلی ندارد که قرآن کریم، تأکید کند تنها برخی از مؤمنان، دوستدار یا یاور شما هستند؛ امّا دیگر مؤمنان. واقعی که در رکوع زکات نداده اند، دوست و یاور شما نیستند!

دوم) تنافی معنای نصرت با آیات دیگر:

در صورتی که معنای آیه، تأکید بر لزوم دوستی و یاری افراد خاصی از مؤمنان باشد، این آیه با آیات و روایاتی که تأکید دارند همه اهل ایمان، دوست و یاور یکدیگرند و همه با هم برادرند و باید با هم تعاون داشته باشند، مانند «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ»[۱۸] و «إِنَّمَا ٱلْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»[۱۹] تنافی دارد.

نتیجه سخن اینکه ماه ذی الحجه یادآور فضائل بیشماری برای اهل بیت علیهم السلام است که از جمله آن، ماجرای خاتم‌بخشی امیرالمؤمنین علیه السلام است که موجب شد خداوند آیه «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»[۲۰] را نازل کند و در آن بر ولایت و سرپرستی امیرالمؤمنین علیه السلام تأکید نماند.

[۱] . مسار الشیعه شیخ مفید، ص ۴۱٫

[۲] . احقاق الحق، ج۲، ص۳۹۹؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص‌۲۰۹‌-‌۲۳۹٫

[۳] . مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۳۲۴ و ۳۲۵٫

[۴] . شواهدالتنزیل، ج‌۱، ص‌۲۲۶؛ الدرّالمنثور، ج‌۳، ص‌۱۰۶٫

[۵] . شواهد التنزیل، ج‌۱، ص‌۲۳۲٫

[۶] . الدرّالمنثور، ج۳، ص۱۰۶٫

[۷] . فرائد السمطین، ج‌۱، ص‌۱۹۴٫

[۸] . التفسیر الکبیر، ج‌۱۲، ص‌۲۶؛ شواهد التنزیل، ج‌۱، ص‌۲۳۰٫

[۹] . شواهد التنزیل، ج‌۱، ص‌۲۲۵٫

[۱۰] . همان، ص‌۲۲۸٫

[۱۱] . منهاج البراعة، ج‌۲، ص‌۳۵۰٫

[۱۲] . بشارة المصطفى، ص ۲۶۶؛ مجمع البیان، ج ۳ ص ۳۲۵؛ کشف الغمّة، ج ۱ ص ۳۰۱؛ المناقب ابن شهر آشوب، ج ۳ ص ۶.

[۱۳] . روح‌ المعانی، ج‌ ۴ ج‌۶ ‌ ص ‌۲۴۴٫

[۱۴] . تفسیر قرطبی، ج ۶ ص ۲۲۱.

[۱۵] . احتجاج، ج ۱ ص ۱۳۹.

[۱۶] . بحار الانوار، ج۲ ص۲۲۶.

[۱۷] . تلخیص الشافی، ج ۲ ص۱۱۰٫

[۱۸] . توبه: ۷۱٫

[۱۹] . حجرات: ۱۰٫

[۲۰] . مائده: ۵۵٫

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۰۳ ، ۱۳:۵۱
رسول چگینی

 

پژوهشگر بنیاد بین‌المللی امامت با بیان اینکه فرصتی که در عصر امامت امام صادق (ع) به‌دست آمد در عصر امامان قبلی مهیا نشد، گفت: با توجه به اینکه برخی ائمه چهارگانه، شاگرد امام صادق (ع) و برخی شاگرد شاگردان آن حضرت بودند، پیروی شیعه از فقه و مذهب اهل‌ بیت با نام «جعفری» نامی شناخته‌شده و معتبر در برابر مذاهب چهارگانه فقهی اهل سنت بوده است.

امام جعفر صادق (ع) رئیس مذهب جعفری و ششمین پیشوای شیعیان در هفدهم ربیع‌الاول سال ۸۳ هجری قمری (البته بعضی سال ۸۶ ماه‌ رجب‌، روز جمعه یا دوشنبه نیز گفته‌اند) در مدینه متولد شد. بعضی ولادت ایشان را روز سه‌شنبه هفتم رمضان و سال ولادت ایشان‌ را نیز برخی سـال ۸۰ هجری ذکر کرده‌اند. نام مبارکش «جعفر» و مشهورترین کنیه آن حضرت «ابوعبدالله» و مشهورترین لقبش «صادق» است. پدر گرامیش «امام باقر (ع)» و مادرش «ام فروه» دختر قاسم بن محمد بن ابوبکر است.

امام صادق (ع) ۱۲ تا ۱۵ سال با امام‌ سجاد (ع) و بعد از شهادت جد بزرگوارش مدت ‌۱۹ سال با امام‌ باقر (ع) زنـدگی کرد و توانست‌ به مقدار لازم‌ از خرمن دانش این دو بزرگوار، خوشه‌چینی کند. مدت امامت ایشان ۳۴ سال به طول‌ انجامید که ۱۸ سال در دوره اموی و ۱۶ سال در دوره عباسی‌ بود.

سرانجام منصور به‌وسیله انگوری که آن را به زهرآلوده کرده بود، امام صادق (ع) را مسموم کرد. آن امام همام در سـال ۱۴۸ هجری در سن ۶۵ سالگی مظلومانه به شهادت رسید و پیکر پاکش را در قبرستان بقیع و در جوار ائمه بقیع، امام حسن (ع)، امام سجاد (ع)، امام‌ باقر (ع) و امام صـادق (ع) به خاک سپردند.

چرا امام صادق (ع) به نهضت علمی رو آوردند؟

رسول چگینی، پژوهشگر بنیاد بین‌المللی امامت در گفت‌وگو با خبرنگار ایسنا، بیان کرد: از سال ۱۲۹ هجری تا ۱۳۲ هجری که عباسیان روی کار آمدند، چون بنی‌ امیه رو به ضعف و سقوط می‌افتند، فرصت اینکه امام را تحت فشار قرار دهند، نداشتند و از طرفی عباسیان نیز که شعار طرفداری از خاندان پاک پیامبر اکرم (ص) و گرفتن انتقام خون به ناحق ریخته آنها را می‌دادند، به امام فشاری وارد نمی‌آوردند.

وی ادامه داد: این دوران برای امام، دوران آرامش و آزادی بود و فرصت بسیار خوبی برای فعالیت‌های علمی و فرهنگی به‌شمار می‌رفت، فرصتی که برای هیچ‌یک از امامان دیگر به غیر از امام باقر (ع) که اندکی از این فرصت برای ایشان به وجود آمد و فعالیت علمی را شروع کرده بود و همچنین برای امام رضا (ع) فراهم نشد، ولی امام صادق (ع) هم عمر طولانی داشتند و هم محیط و زمان برای ایشان مساعد بود.

این کارشناس مذهبی اظهار کرد: امام صادق (ع) با توجه به فرصت مناسب سیاسی و نیاز شدید جامعه، حوزه وسیع علمی و دانشگاه بزرگی به‌وجود آورد و در رشته‌های مختلف علمی و نقلی شاگردان بزرگی تربیت کرد. امام از فرصت‌های گوناگون برای دفاع از دین و حقانیت تشیع و نشر معارف صحیح اسلام استفاده می‌برد. مناظره‌های زیادی نیز در همین موضوعات میان ایشان و سران فرقه‌های گوناگون انجام شد که در آن‌ها با استدلال‌های متین و استوار، پوچی عقاید آن‌ها و برتری اسلام ثابت می‌شد.

چگینی یادآوری کرد: در حوزه فقه و احکام نیز توسط ایشان فعالیت زیادی صورت گرفت، به‌ صورتی که شاهراه‌های جدیدی در این بستر گشوده شد که تاکنون نیز به راه خود ادامه داده است. به این‌ ترتیب، شرایطی مناسب پیش آمد و معارف اسلامی بیش از هر وقت دیگر از طریق الهی خود منتشر شد، به‌ صورتی که بیشترین احادیث شیعه در تمام زمینه‌ها از امام صادق (ع) نقل شده و مذهب تشیع به نام مذهب جعفری و فقه تشیع به نام فقه جعفری خوانده می‌شود.

پژوهشگر بنیاد بین‌المللی امامت گفت: حضرت در طول زندگی خود در مدینه زیست و تنها به قصد حج یا بنا به الزامات سیاسی، سفرهایی کوتاه به مکه و عراق داشت، امام در مدینه که اصلی‌ترین مرکز نشر سنت نبوی در آن عصر بود، مجلس و به عبارتی دانشگاه پررونقی داشت که جدا کردن پیروان مذاهب و فرق مختلف در آن به سختی امکان‌پذیر بود.

وی بیان کرد: گستره دانش حضرت از یک سو و سعه صدر وی در تعامل با مذاهب گوناگون از سوی دیگر موجب شده بود تا طیف وسیعی از عالمان به‌عنوان طالب دانش جعفری گرد آن حضرت جمع شوند، شاگردانی از خواص امامیه گرفته تا طیف‌های متنوع عامه، از متکلم و فقیه گرفته تا مقری و محدث بر گرد حضرت دیده می‌شدند و از اقصی نقاط ماوراء النهر تا مغرب در شمار شاگردان او حضور داشتند. شیخ مفید اشاره دارد که براساس آنچه اصحاب حدیث احصا کرده‌اند، شمار شاگردان حضرت بالغ بر ۴۰۰۰ نفر بوده است.

تفاوت مرجعیت علمی امام صادق (ع) با دیگر امامان

چگینی اظهار کرد: مهمترین تفاوت نهضت علمی امام صادق (ع) با دیگر امامان را باید در شرایط سیاسی - فرهنگی دوران حضرت جست‌وجو کرد، دوران امامت حضرت از نظر سیاسی و فرهنگی از حساسیت و موقعیت ویژه‌ای برخوردار بود.

شرایط سیاسی

این کارشناس مذهبی بیان کرد: جامعه اسلامی در آن زمان از نظر سیاسی - اجتماعی با فراز و نشیب‌ها و تحولات مهمی روبه‌رو بود. شورش‌ها و قیام‌های فراوان علیه حاکمان وقت از جمله ویژگی‌های برجسته این دوره است. برای نمونه قیام زید بن علی که در سال ۱۲۱ هجری در کوفه رخ داد، وی انگیزه خود را دعوت به کتاب خدا و سنت پیامبر (ص)، مبارزه با ستمگران و حمایت از ستمدیدگان و دفاع از حریم مقدس امامت بیان کرد.

وی گفت: بنی‌عباس هر چند با تکیه بر شعارهای علویان و حمایت مردمی که از ستم امویان به ستوه آمده بودند، توانستند حکومت را قبضه کنند، ولی در اندک زمانی پس از به‌ قدرت رسیدن چهره ضد اسلامی و ضد مردمی خود را برملا کردند و این امر مخالفت‌ها و شورش‌های مردمی را به‌دنبال داشت. از جمله مهمترین این شورش‌ها می‌توان به شورش مردم جزیره، شورش مردم موصل، قیام نفس زکیه در مدینه، قیام ابراهیم بن عبدالله بن حسین در بصره اشاره کرد.

شرایط فرهنگی

چگینی ادامه داد: فاصله زمانی بیش از یک قرن آغاز این دوره با ظهور اسلام و روی کار آمدن نسل جدیدی از تازه مسلمانان، حاکمیت جو اختناق و فشار از سوی حکمرانان اموی و عباسی، برکناری امامان معصوم از منصب رهبری و وارونه جلوه دادن بسیاری از اصول و معارف اسلامی توسط قدرتمندان اموی و عالمان درباری امت اسلامی این دوره را از نظر آگاهی و شناخت نسبت به اسلام ناب و معارف آن در پایین‌ترین سطح خود قرار داده بود.

پژوهشگر بنیاد بین‌المللی امامت بیان کرد: اعتراف گروهی از مردم شام نزد سفاح (خلیفه عباسی) مبنی بر اینکه ما تاکنون نمی‌دانستیم رسول خدا (ص‌) به جز بنی‌امیه، خویشانی هم دارد، تا آن‌که شما قیام کردید و مطالب برای ما آشکار شد، گواه روشنی بر این حقیقت است.

این کارشناس مذهبی گفت: امام صادق (ع) از اوضاع آشفته دستگاه خلافت اموی استفاده و برنامه اصلاحی و نهضت فرهنگی خود را آغاز کرد. آن حضرت برای حسن انجام رسالت خود دو خط مشی کلی اول کناره‌گیری از مناقشات سیاسی و بهره‌گیری از پوشش تقیه و دیگری دعوت به امامت و پاسداری از آن اتخاذ کرد.

چرا امام صادق (ع) را رئیس مذهب تشیع لقب داده‌اند

چگینی تاکید کرد: عصر امام صادق (ع) یکی از دوران‌های پرشکوه و طلایی در تاریخ‌ تشیع است. در این عصر، تشیع گسترش چشمگیری‌ کرد و بر تعدد شیعیان افزوده شد و در اثر آزادی نسبی روابط شیعیان با امام‌ صادق‌ (ع) آن حضرت توانست فقه‌ و کلام‌ شیعه را توسعه دهد و اصول و مبانی آن را روشن کند.

وی اظهار کرد: پس از فشارهای شدید بنی امیه، در عهد امامت امام صادق (ع) بر اثر قیام‌ها و انقلاب‌هایی که در کشورهای اسلامی علیه بنی امیه بر پا شده بود و جنگ‌های خونینی که در نهایت منجر به سقوط خلافت بنی امیه شد و نیز زمینه خوبی که امام باقر (ع) با نشر حقایق و معارف اسلامی مهیا کرده بود، برای امام صادق (ع) امکانات بیشتری و محیط مناسب‌تری برای نشر تعالیم دینی پیدا شد.

پژوهشگر بنیاد بین‌المللی امامت بیان کرد: آن حضرت تا اواخر زمان امامت خود که مصادف با آخر خلافت بنی امیه و اول خلافت بنی عباس بود، از فرصت استفاده کرد به نشر تعالیم دینی پرداخت و شخصیت‌های علمی بسیاری در فنون مختلف عقلی و نقلی مانند زراره، محمد بن مسلم، هشام بن حکم، جابر بن حیان پرورش داد.

چگینی گفت: در حوزه علمی امام ششم (ع)، هزاران محدث و دانشمند شرکت می‌کردند که عده‌ای از بزرگان و رجال علمی اهل سنت نیز مانند ابو حنیفه، سفیان شوری، قاضی سکون، قاضی ابوالبختری افتخار شاگردی آن حضرت را پیدا کردند.

این کارشناس مذهبی با بیان اینکه فرصتی که در عصر امامت امام صادق (ع) به دست آمد در عصر امامان قبلی مهیا نشد، یادآوری کرد: مجال و زمینه مناسبی که سبب شد مجموعه عظیمی از معارف و تعالیم و احکام دینی در حوزه علمی امام صادق (ع) تبیین شود و چهره شاخص و سرشناس و شناخته‌شده حضرت در میان تمام فرق و گروه‌های مسلمان از جمله علل این نامگذاری است.

پژوهشگر بنیاد بین‌المللی امامت تاکید کرد: با توجه به اینکه برخی ائمه چهار گانه، شاگرد امام صادق (ع) و برخی شاگرد شاگردان آن حضرت بودند، پیروی شیعه از فقه و مذهب اهل‌ بیت با نام جعفری نامی شناخته شده و معتبر در برابر مذاهب چهارگانه فقهی اهل سنت بوده است. علاوه بر اینکه عنوان «مذهب جعفری» شیعیان پیروی مکتب فقهی اهل بیت را از شیعه زیدیه که از فقه اهل بیت پیروی نمی‌کنند، جدا می‌کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۹:۴۸
رسول چگینی
يكشنبه, ۲۵ تیر ۱۴۰۲، ۱۲:۱۳ ب.ظ

شناخت راه حق در شورای شش نفره‌ی خلیفه دوم

 

روزهای پایانی ماه ذی الحجه یادآور یکی از رخدادهای تاثیرگذار در تاریخ اسلام است که هر انسان منصف و خردمندی با بازخوانی آن، به نشانه‌ای از نشانه‌های راه درست خواهد یافت.

این ایام، دربردارنده دو آزمون سترگ است؛ یکی برای مسلمانان سال ۲۳ هجری قمری و دیگری برای همه مسلمانان در طول تاریخ.

بر اساس گزارش‌های تاریخی، عمر بن خطاب در ۲۶ یا ۲۷ ذی‌حجّه سال ۲۳ق در ۶۰ یا ۶۳ سالگی به دست ابولؤلؤ غلام مغیرة بن شعبه به قتل رسید. براساس برخی منابع، او در ۲۷ ذی‌حجّه مجروح و پس از سه روز در ۳۰ ذی‌الحجه از دنیا رفت.[۱] عمر در بستر بیماری به فکر تعیین جانشین پس از خود افتاد و می‌گفت که اگر معاذ بن جبل، ابوعبیده جراح و سالم مولی حذیفه زنده بودند، خلافت را به آنها می‌سپردم؛[۲] اما چون این افراد درگذشته بودند، عمر برای تعیین خلیفه پس از خود، شیوه‌ای نو مطرح کرد.[۳]

عمر بن‌ خطاب بر خلاف روش تعیین ابوبکر (بیعت) و خودش (استخلاف) برای خلافت، شورایی متشکل از ۶ نفر را انتخاب کرد تا یکی را از میان خود به‌عنوان خلیفه برگزینند.

اعضای این شورا عبارت بودند از علی بن ابی طالب(ع)، عثمان بن عفان، طلحة بن عبیدالله، زبیر بن عوام، سعد بن ابی وقاص و عبدالرحمن بن عوف.[۴]

اگرچه فقط ظاهر این عمل، به صورت مشورتی بود اما در واقع، ترکیب شورا به گونه‌ای مهندسی شده بود که به انتخاب عثمان می‌انجامید، زیرا عمر تعیین کرده بود که اگر به نظر واحدی نرسیدند و ۲ گروه ۳ نفره، نظر متفاوتی درباره شخصی داشتند، رأی گروهی پذیرفته شود که عبدالرحمان در آن است.[۵]

طبق پیش‌بینی امام علی(ع)، سعد با پسرعموی خود عبدالرحمان مخالفت نمی‌کرد و عبدالرحمان که شوهرخواهر عثمان بود، به او رأی می‌داد. در این‌صورت اگر طلحه و زبیر هم با علی (ع) موافق می‌بودند، فایده‌ای نداشت؛ چراکه عبدالرحمان در گروه طرفدار عثمان بود.[۶]

غیر از مهندسی خروجی شورا، حق آزادی در انتخاب نیز در این شورا وجود نداشت؛ زیرا این شش نفر مجبور بودند کسی را از میان خود به عنوان خلیفه تعیین کنند و اگر در مدت سه روز به نتیجه نمی‌رسیدند، طبق دستور عمر، آنها را توسط لشکری که با ۵۰ نفر در اطراف محل شورا بودند، گردن می‌زدند.[۷]

در این مدت، اعضای شورا به ویژه عبدالرحمان بن عوف به گفتگو با مسلمانان می‌پرداخت تا دیدگاه آنان را درباره خلیفه بعدی به دست آورد. صبح روز سوم، ابن عوف در مسجد پیامبر(ص) در جمع مهاجران و انصار حضور داشت که عمار به او هشدار داد اگر مى‏‌خواهد میان مسلمانان شکاف ایجاد نشود، با على (ع) بیعت کند. مقداد نیز سخن او را تایید کرده است. ابن ابى سرح (یکى از بنی امیه) نیز بدو نهیب زده که اگر مى‏‌خواهد میان قریش اختلاف نشود با عثمان بیعت کند. عمّار که راستگوئی او توسط پیامبر اکرم تایید شده بود٬ خطاب به جمع حاضر گفت: خداوند به برکت پیامبر خود ما را گرامى داشت و عزّت بخشید، چرا امر خلافت را از خاندان رسول خدا (ص) بیرون مى‏‌کنید؟! [۸]

عمار با حق است و حق با عمار، عمار گِرد حق می چرخد هرجا که باشد

اینجا اولین آزمونی بود که مسلمانان آن دوره، به آن امتحان شدند. آنان از جایگاه عمار یاسر خبر داشتند و سخن رسول الله(ص) درباره او را شنیده بودند که عمار با حق است و حق با عمار، عمار گِرد حق می چرخد هرجا که باشد.[۹] این خود نشانه آشکاری بود تا مسلمانان در این بزنگاه تاریخی، از مدار حق منحرف نشوند و امامت جامعه را به شایسته‌ترین شخص بدهند. اما شوربختانه به این معیار حق بی‌توجه بودند و با توطئه عبدالرحمان بن عوف، حق را نادیده گرفتند.

علی با حق است و حق با علی است

در این زمان بود که امیرالمؤمنین(ع) برای اثبات شایستگی و برتری خود به خلافت به این سخن پیامبر(ص) استناد کرد که حضرت فرموده: علی با حق است و حق با علی است؛ و از اهل شورا خواست تا بر درستی آن گواهی دهند و آنها نیز گفته او را تأیید کردند.[۱۰] اما همچنان مورد بی‌مهری برخی صحابه قرار گرفت.

پس از بی‌توجهی به سخن امام علی(ع)، عمار و مقداد، عبدالرحمن‌ بن عوف ابتدا از علی(ع) خواست تا متعهد شود که در صورت نیل به مقام خلافت، به کتاب خدا، سیره پیامبر (ص) و ابوبکر و عمر عمل کند. علی(ع) در جواب گفت: «امید آن دارم که در محدوده دانش، توانایی و اجتهاد خود به کتاب خدا و سنت رسول خدا(ص) عمل کنم». سپس عبدالرحمن شرط خود را با عثمان در میان گذاشت و او بلافاصله پذیرفت. عبدالرحمن سه مرتبه این درخواست خود را از امام علی(ع) مطرح کرد ولی هر سه مرتبه، حضرت بر پایبندی به کتاب و سنت و کنار گذاشتن سنت شیخین تأکید کردند. به همین جهت، ابن‌ عوف با عثمان بیعت کرد و عثمان به خلافت انتخاب شد.[۱۱]

معیار حق‌مداری

این سخن امیرالمؤمنین (ع) در اکتفا به کتاب و سنت پیامبر(ص)، حاوی پیام روشنی است که در انتخاب راه رستگاری مسلمانان تعیین کننده است؛ زیرا امام علی(ع) از سوی پیامبر(ص) به عنوان معیار حق‌مداری معرفی شدند و کنارگذاشتن سنت شیخین، بیانگر کج‌تابی‌ای است که در این مسیر پدید خواهد آمد. امیرالمؤمنین(ع) به قیمت از دست دادن خلافت ظاهری، حاضر نشدند که حتی یک گام از کتاب و سنت عقب نشینی کنند و راه را برای اجتهادات و برداشت‌های شخصی شیخین باز گذارند.

این آزمون دیگری است که در بستر تاریخ جاری است و مسلمانان در هر دوره و زمانی، با درنگ در این رویداد، می‌توانند پایبندی خود را به کتاب و سنت محک بزنند و اهل سنت واقعی را تعیین کنند.

 

پانویس:

[۱] یعقوبی، تاریخ یعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۵۹-۱۶۰؛ ابن‌ عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۱۵۵-۱۱۵۶؛ مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۳۲۰-۳۲۱.

[۲] ابن قتیبه الدینوری، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۴۲.

[۳] ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۳، ص۳۴۴.

[۴] سیوطی، تاریخ الخلفا، ۱۴۱۳ق، ص۱۲۹.

[۵] یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۶۰.

[۶] ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، مصر، ج۱، ص۱۸۸.

[۷] یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۶۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۲۶۱.

[۸] المقدسى٬ البدء و التاریخ، مکتبة الثقافة الدینیة، ج۵٬ ص۱۹۱ ؛ ابن اثیر٬ الکامل، ۱۳۸۵ق٬ ج۳، ص ۷۰.

[۹] ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج ۳، ص ۲۶۲٫

[۱۰] ابن مغازلی، مناقب أهل البیت(ع)، ۱۴۲۷ق، ص۱۸۹.

[۱۱] ابن اثیر، الکامل فی تاریخ، ج ۳، ص ۶۶؛ طبری، تاریخ طبری، ج ۴، ص ۲۳۰-۲۳۳؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص۱۶۲.

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۰۲ ، ۱۲:۱۳
رسول چگینی
سه شنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۲، ۱۲:۵۰ ب.ظ

ولایت امام در امتداد ولایت پیامبر

همزمان با فرارسیدن دهه ولایت و امامت و اهتمام شیعیان به بزرگداشت این ایام، برخی با شبهه افکنی و ترویج اندیشه های باطل، در کمرنگ کردن این اندیشه حیات‌بخش اسلام تلاش می کنند. در جدیدترین این اظهار نظرها، یکی از نویسندگان مذهبی که سابقه درخشانی در انکار برخی باورهای تشیع دارد، نوک پیکان حملات خود را متوجه یکی از اصلی‌ترین باورهای شیعه یعنی امامت کرده است و ولایت تکوینی امام را برساخته اندیشه غالیان دانسته است.

گزیده ادعای نویسنده فوق این است که امامت دارای سه بُعد است: 1. امامت سیاسی و مقام حکمرانی؛ 2. مرجعیت علمی و دینی؛ ۳. امامت تکوینی و باطنی. آنچه از تاریخ و روایات نبوی فهمیده می شود، بُعد اول و دوم است ولی بُعد سوم در نیمه قرن دوم و توسط غالیان به وجود آمده و عدم اعتقاد به آن ضرری به ایمان اسلامی نمی زند.

این سخن دارای اشکالات متعددی است که در ادامه به آنها اشاره می کنیم:

اولتقسیم نادرست: سه جنبه و بُعدی که نویسنده برای امامت ذکر کرده است، برگرفته از شئون و وظائف امام است. علمای شیعه شئون امام را به سه بخش رهبری سیاسی جامعه، مرجعیت دینی و ولایت تکوینی و باطنی تقسیم کرده اند. در حقیقت نویسنده شئون امام را به معنای جنبه و بُعد امامت تفسیر کرده است و به نحوی میان آنها تفکیک کرده تا اینگونه القاء شود که امامت دارای سه بخش مستقل است. در حالی که این سه، جزء شئون امامت محسوب می شوند و هیچ انفکاکی در متعلق آنها (امامت) نیست.

دوم) اشتراک نبوت با امامت در شئون: سه بُعدی که برای امامت ذکر شده، دقیقاً همان ابعادی است که برای نبوت نیز ذکر شده است. یعنی پیامبر نیز دارای سه شأن رهبری سیاسی، مرجعیت دینی و ولایت تکوینی است با این تفاوت که پیامبر(ص)، برای تشریع دین مبعوث شده است اما امام، در پی تبیین و ترویج دین است. بنابراین ابعادی که نام برده شده، قبل از آنکه برای امام ثابت باشد، برای پیامبر نیز ثابت است؛ زیرا امامت، امتداد نبوت است و همه وظائفی که بر عهده پیامبر است، بر عهده امام نیز است، غیر از دریافت وحی تشریعی. در این سامانه معرفتی، همانگونه که پیامبر اکرم (ص) دارای ولایتی در امتداد ولایت خداوند است، امیرالمؤمنین علی (ع) نیز دارای ولایتی است که در امتداد ولایت پیامبر اکرم (ص) است و خداوند در آیه «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ» (مائده: 55) بر آن تأکید شده است.

سوم) فهم نادرست از بُعد و جنبه: برداشت نویسنده از بُعد و جنبه نادرست است. او گمان کرده که وجود این سه جنبه، به معنای ترتّب و یا تأخر حکمی یا زمانی این سه بر یکدیگر است؛ به این معنا که امام ابتدا، رهبری سیاسی داشته، سپس به مرجعیت علمی رسیده و در نهایت ولایت باطنی برای او ثابت شده است. این در حالی است که وجود شئون یا ابعاد نبوت یا امامت، به معنای ترتب و تأخّر حکمی یا زمانی این شئون بر یکدیگر نیست؛ بلکه پیامبر یا امام، در آنِ واحد که دارای مرجعیت علمی و دینی است، از ولایت تکوینی نیز برخوردار است. دانسته است که ولایت سیاسی پیامبر یا امام که در قالب تشکیل حکومت به منصه ظهور می‌رسد، وابسته به فراهم بودن شرائط مختلفی است که عدم تشکیل حکومت، تنها فعلیت این شأن را از بین می برد اما پیامبر یا امام همچنان بالقوه حائز شأن ولایت سیاسی می باشد.

چهارم) اشتباه روش شناختی: با واکاوی استدلال مطرح شده از زاویه نگاه نویسنده، این نکته به دست می آید که مبنای روش شناختی نویسنده برای کشف ابعاد امامت، منازعات و اختلافاتی است که در منابع تاریخی و حدیثی ثبت شده است. او با استناد به منابعی که برخی منازعات علمی و سیاسی درباره امامت را منعکس کرده اند، این نتیجه را گرفته که وجود این منازعات، بیانگر این است که آن بُعد در آن دوره وجود داشته است. برای نمونه چونکه در سده نخست، درباره جایگاه سیاسی امام، اختلاف بالا گرفته، بنابراین این بُعد از امامت، در آن دوره وجود داشته است. بُعد علمی نیز همزمان با پررنگ شدن اختلافات علمی میان جریانات کلامی در ابتدای قرن دوم، شکل گرفته است. بُعد باطنی امام نیز در اواخر قرن دوم همزمان با شکل گیری جریانات غالیانه که شئون خدایی برای ائمه(ع) در نظر می گرفتند، به وجود آمده است. این بزرگترین اشکالی است که نویسنده را فریفته و او را به نتیجه گیری نادرست واداشته است؛ زیرا امامت، مانند نبوت جایگاه رفیعی است که دستیابی به همه شئون آن وابسته به غوطه‌ور شدن در لابه‌لای صفحات تاریخ نیست؛ بلکه با معرفت درست نسبت به جایگاه نبوت یا امامت، می توان این شئون را اثبات کرد.

پنجم) کج‌اندیشی درباره منابع معرفتی: یکی از ادله نویسنده بر عدم اثبات ولایت تکوینی ائمه(ع)، فقدان این بعد از امامت در آیات و روایات نبوی است. غیر از اینکه این سخن مطابق با واقع نیست و ولایت تکوینی ائمه (ع)، از روایات نبوی نیز قابل اثبات است، نفس این ادعا که راه اثبات یک مقوله دینی تنها استناد به آیات قرآن و روایات نبوی است، اشتباه شناختی در منابع معرفتی است؛ زیرا بر این مبنا، روایات اهل بیت (ع)، هیچ جایگاهی در اثبات باورهای دین ندارند و تنها در صورتی که روایات نبوی (ص) گزاره ای را مخابره کنند، آن به اثبات می رسد. این عقیده مخالف دستور قرآن و پیامبر اکرم (ص) است و گویای این است که نویسنده حتی به مرجعیت دینی و علمی اهل بیت (ع) نیز باور ندارد! این در حالی است که لزوم همراهی و پیروی از اهل بیت(ع) در شأن نزول آیاتی از قبیل «أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ» (توبه: 119) و «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنکُمْ» (نساء: 59) بیان شده است، و مرجعیت دینی و علمی ایشان را به اثبات می رساند. این آیات اضافه بر روایاتی مانند حدیث متواتر ثقلین است که بر پیوند عمیق میان قرآن و عترت تأکید دارد و پناهگاه مؤمنان برای در امان ماندن از گمراهی را، مراجعه به ایشان معرفی می کند. غیر از اینکه اشکال دیگری نیز متوجه این سخن است و آن اینکه منحصر کردن راه دستیابی به معارف دینی در احادیث نبوی، به معنای کنار گذاشتن غالب منابع حدیثی شیعه است؛ زیرا کمتر می توان به احادیثی در منابع شیعه دست یافت که با سند غیر شیعی به پیامبر(ص) منتسب شود و غالب روایات نبوی موجود در منابع شیعه، از طریق اهل بیت (ع) نقل شده اند. در نتیجه با ناصحیح دانستن این روایات، راهی جز استناد به منابع اهل سنت باقی نمی ماند که آن نیز با پیشینه ای که در تدوین احادیث آنان وجود دارد و فاصله قریب به صد ساله ای که میان صدور و نگارش احادیث نبوی اتفاق افتاده، بیش از پیش حجیت این احادیث را با چالش مواجه می کند. در نتیجه نه تنها شئون نبوت و امامت، بلکه بسیاری دیگر از معارف دین از جهت خدشه در منبع اولیه استنباط حکم، بر باد خواهد رفت.

ششم) برداشت نادرست از نظریه امامت: اشتباه دیگری که در متن فوق وجود دارد، اینکه نویسنده برداشت صحیحی از امامت تکوینی و باطنی ندارد. او نتوانسته میان ادعاهای مطرح شده درباره امامت باطنی با نظریه امامت شیعی تفکیک قائل شود. این فهم مشوّش برخاسته از آگاهی نادرست از ولایت تکوینی پیامبر یا امام است. نویسنده شأن ولایت تکوینی امام را مساوی با امامت باطنی فرض کرده و آن را برساخته اندیشه غالیان پنداشته است. این در حالی است که ولایت تکوینی آنگونه که از آیات و روایات به دست می آید به معنای: «قدرت خارق‌العاده بر تصرف در هستی و موجودات جهان است. منظور از آن این است که خداوند قدرت تصرف در همه‌چیز و تدبیر امور همه موجودات جهان را دارد یا انسانی که به کمال معنوی رسیده است، به‌اذن او، می‌تواند در هستی تغییری خارق‌العاده انجام دهد.» این ولایت اختصاص به پیامبر یا امام ندارد، و حتی انسان مؤمن در اثر اطاعت و فرمانبری از دستورات الهی دارای قدرتی می گردد که خداوند به او اذن تصرف در عالم هستی را می دهد. بر این اساس، همانگونه که حضرت عیسی (ع) دارای ولایت تکوینی است و خداوند از آن خبر داده است: «انِّی أَخْلُقُ لَکُم مِّنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْیِی الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ» (آل عمران: 49)، آصف بن برخیا نیز از این ولایت برخوردار است: «قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ» (نمل: 40)؛ حدیث قرب نوافل که مورد اتفاق شیعه و سنی است نیز این قدرت را برای مؤمن مطیع فرامین الهی ثابت دانسته است: «وَمَا یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی بِشَیْ‌ءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ، وَإِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ، وَبَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ، وَلِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ، وَیَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا، إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ، وَ‌إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ.» (کلینی، الکافی، ج 2، ص 352؛ بخاری، صحیح البخاری، ج 8 ص 105). بنابراین، ولایت تکوینی امام یکی از شئون امامت به شمار می آید که قرآن و روایات از وجود آن خبر می دهند. برای نمونه امام باقر (ع) فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ أَقْدَرَنَا عَلَى مَا نُرِیدُ وَ لَوْ شِئْنَا أَنْ نَسُوقَ الْأَرْضَ بِأَزِمَّتِهَا لَسُقْنَاهَا؛ خداوند این قدرت را به ما داده است تا هرچه را بخواهیم انجام دهیم و اگر بخواهیم تمام زمین را به حرکت درآوریم، میتوانیم» (صفار، بصائر الدرجات، ج 1 ص 376). شیعیان در پرتو این شأن پیامبر و امام، بر این باور هستند که پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) از پیدا و پنهان امور – آن میزان که خداوند اذن دهد – آگاه هستند و قدرت تصرف در امور را دارند. صدالبته این عقیده شیعیان از سوی برخی مورد انکار قرار گرفته است و با طرح شبهات پوچ و بی ارزش، به دنبال از بین بردن این اعتقاد هستند.

هفتم) عدم تعارض ولایت تکوینی با توحید: به نظر می رسد آنچه باعث شکل‌گیری این شبهه و دیگر شبهات مربوط به ولایت تکوینی امام می شود، این است که تصور می شود اعتقاد به ولایت تکوینی برای بندگان خدا مخالف توحید است؛ زیرا پذیرفتن قدرت این‌چنینی برای انسان‌ها که آنان همانند خدا بتوانند در اماته و احیاء، و قبض و بسط عالم، تصرف داشته باشند منافی با توحید خواهد بود! در پاسخ این ابهام باید گفت جهان آفرینش، جهان اسباب و علل است، و اراده حکیمانه خداوند این چنین تعلّق گرفته است که هر پدیده‏ای از علت خاص خود سرچشمه می‌گیرد، درعین‏حال همه علل و اسباب، به خدا منتهی شده و از او نیرو می‏گیرند. اوست که سبب را، سبب آفریده و به آن نیرو بخشیده، و هر علتی در تأثیرش و هر فاعلی در فعلش، به او تکیه دارد. حقیقت توحید به آن نیست که ما اسباب و علل را بی‌تأثیر، و همه چیز را از کار برکنار نموده، تنها خداوند را فاعل مستقیم کارها بدانیم، بلکه مقتضای توحید آن است که هیچ فاعلی را در فعلش و هیچ علتی را در تأثیرش مستقل ندانیم، بلکه معتقد باشیم هر فاعلی، هرکاری که انجام می‏دهد، نیرو و توانش را از خدا دریافت می‏نماید. و به تعبیر دیگر: همه جنود الهی به حساب آمده و به فرمان او کار می‏کنند که: «وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (فتح: 7)،  و اگر انبیاء و اولیای الهی تصرفاتی در عالم تکوین دارند، در اثر رابطه با خدا و مقام قربی است که به خدا دارند، نه آنکه خود مستقلاً بدون اذن الهی، بتوانند کاری را انجام دهند، و چنین عقیده هیچگاه منافی با توحید نخواهد بود.

هشتم) جایگاه ولایت در ایمان اسلامی: نکته پایانی که توجه به آن ضروری است اینکه آیا انکار امامت باطنی – به معنای مورد اشاره نویسنده -، خللی به ایمان اسلامی وارد می سازد یا خیر؟ با توضیحاتی که در بخشهای پیش بیان کردیم، پاسخ به این سؤال ساده خواهد بود؛ زیرا فهمیده شد که ولایت تکوینی، یکی از شئون پیامبر یا امام است که در اثر وجود ملکات نفسانی ایشان حاصل شده است و در مسیر تشریع و تبیین دین، به کار رفته است. بنابراین انکار این بخش، به معنای درک نادرست از شئون امامت است که معرفت تام به امام که خواسته قلبی هر انسان مؤمنی است را مخدوش می کند؛ زیرا بر اساس روایات اهل بیت (ع)، اسلام بر پنج رکن بنا شده است که رکن اصلی آن، ولایت است: «امام باقر (ع): بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَةِ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْ‏ءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَة.» (کلینی، الکافی، ج 2 ص 18)، و دستیابی به معرفت صحیح به امام زمینه گمراهی را از بین می برد: «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی.‏» (کلینی، الکافی، ج 1 ص 337.)

در پایان از خداوند متعال خواستاریم که معرفت صحیح نسبت به امام را به همه دوستداران قرآن و عترت عطا کند و حیات ما را در مسیر اعتلای پرچم ولایت در سراسر گیتی قرار دهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۰۲ ، ۱۲:۵۰
رسول چگینی