وبلاگ شخصی رسول چگینی

جستارهایی در تاریخ اسلام | امامت اهل بیت علیهم السلام | نقد وهابیت |

وبلاگ شخصی رسول چگینی

جستارهایی در تاریخ اسلام | امامت اهل بیت علیهم السلام | نقد وهابیت |

پیوندها

۴ مطلب در دی ۱۴۰۱ ثبت شده است

يكشنبه, ۲۵ دی ۱۴۰۱، ۰۸:۵۹ ق.ظ

جامعه‌شناسِ «جامعه» ندیده!

حدود دو سال پیش، جوابیه ای به سخنان دکتر حسن محدثی گیلوانی با عنوان «جامعه شناس جا مانده از جامعه» مرقوم داشتم که از آن زمان تا کنون، آقای محدثی در موسم‌های گوناگونی از این یادداشت یاد کرده و نگارنده را مورد نوازش علمی قرار داده است!
چون دأب نگارنده، پرهیز از مجادلات لفظی و منازعات شخصی است، از موضعگیری و پاسخ به جوابیه های ایشان صرف نظر می کردم. لیکن در جدیدترین اظهارات دکتر محدثی، شاهد تکرار برخی ادعاهای گذشته و پافشاری بر سخن قبلی خود است، لذا لازم دانستم سیاهه ای در نقد این تَفَوهات ارائه نمایم.

لنگرگاه اصلی سخن دکتر محدثی، تحولات اجتماعی است که از دیدگاه ایشان، نهاد دین دستخوش بیشترین تحول بوده است. ایشان تصریح می کند:
«نهاد دین و سازمان روحانیت برای نخستین بار در طول تاریخ اقتدار خودش را از دست داده است.»
آنچه از صحبتهای دکتر محدثی دستگیر می‌شود، عدم موفقیت نهاد دین و روحانیت در ایرانِ پس از انقلاب ۵۷ است.

ارزیابی این گزاره به دو شکل ممکن است:
نخست: با نگاه پدیدارشناسانه و بدون توجه به پشت صحنه پدیده‌ها. 
دوم: نگاه جامع به قضیه و سنجیدگی میان آنچه می توانست بشود و آنچه اکنون شده است. 


بی‌تردید تصمیم‌گیری‌های کلان بدون نگاه جامع و همه‌جانبه، ناتمام خواهد بود. جامعه‌شناس نیز اگر با نگاه جزیره ای به سراغ شناخت پدیده های اجتماعی برود، نتیجه مطلوبی دشت نخواهد کرد. بر این اساس باید جامعیت در گردآوری داده های اجتماعی را ملحوظ داشت.
پیش از جاسازی گزاره مزبور در این دو شیوه ارزیابی، ذکر این نکته ضروری است که «اقتدار» (Authority)  طبق آنچه دهخدا و معین و عمید کاویده اند، به معنای «توانایی و قدرت یافتن» است. بنابراین ترجمان «نفی اقتدار نهاد دین» – آنگونه که مدعی اظهار داشته – به «ناتوانی و عدم قدرت نهاد دین» معنی می شود.

حال که به سراغ پدیده ها و جنبشهای فعال در ایران قرن 15 شمسی می رویم، نمی توان تضعیف نهاد دین و روحانیت را انکار نمود. در حقیقت بیان این سخن به عنوان یک قضیه موجبه جزئیه انکار ناشدنی است اما تعمیم آن به همه اقشار و لایه های جامعه سخن ناصوابی است.
دکتر محدثی با استناد به پدیده هایی از قبیل «عمامه پرانی» این نتیجه را استخراج نموده که نهاد دین جایگاه خود را از دست داده است، سؤال اصلی این است که چرا او سایر پدیده هایی که در سالهای اخیر رخ نموده را در نظر نگرفته است؟ آیا با نگاه یک‌جانبه‌نگرانه می توان تحلیل صحیحی از پدیده های اجتماعی ارائه کرد؟ چگونه باید بی توجهی به پدیده هایی که بر اقتدار نهاد دین گواهی می دهند، را توجیه نمود؟

برای نمونه چرا حضور میلیونی مردم ایران در پیاده روی اربعین حسینی را بر تقویت نهاد دین تفسیر نمی کند؟ چرا نسبت به حضور میلیونی اقشار متعدد در تشییع پیکر علما، شهدا و شخصیت های دینی بی تفاوت هست؟ آیا مشارکت چشمگیر مردم جامعه در مناسبت هایی از قبیل مراسمات مذهبی، و حتی راهپیمایی‌ها و انتخابات که تأیید کننده یک حکومت دینی است، نمی تواند از جایگاه والای دین در متن زندگی مردم حکایت کند؟
چرا تنها افراد معدودی که تحت تأثیر رسانه ها و جو حاکم، به هنجارشکنی و رفتارهای ناپسند اجتماعی اقدام کرده اند، در دایره مطالعاتی ایشان قرار دارد؟ آیا جمعیتی که طبق آمار در حدود 200 هزار نفر بوده اند، می تواند آیینه تمام نمای جامعه 80 میلیونی ایران اسلامی باشد؟ آیا ایشان نیز مانند برخی سلبریتی‌ها که فریب هشتگ‌ها و غوغاسالاری‌های فیک و مجازی را خورده اند، با استناد به این فضای غیرحقیقی، جامعه را ارزیابی می کنند؟ جامعه شناسی که در تحلیل رفتارهای اجتماع، تنها به یک قشر محدود نظر دوخته، می تواند تحلیل درستی از جامعه ارائه دهد؟
این در حالی است که جوانان این مرز و بوم تحت سخت‌ترین بمباران داده‌ها و شدیدترین هجمه فرهنگی قرار گرفته اند به گونه ای که می توان با قاطعیت گفت یورش همه‎جانبه دشمنان ایران در سالهای اخیر، در طول تاریخ پرشکوه ایران بی سابقه بوده است. کدام برهه از زمان را سراغ دارید که رهزنان دین، تا بُن دندان مسلح شده و با کاربست تاکتیکهای ناجوانمردانه ای چون دروغ، سیاه نمایی و ارائه حقائق مقلوبه، تلألو نور ایمان در ضمیر پاک جوانان را نشانه رفته باشند؟ این در کنار سهمگین‌ترین تخریب‌هایی است که علیه روحانیت و نهادهای دینی انجام می شود که حتی در دوره دیکتاتوری رضاشاه نیز شاهد این حجم از حملات نبوده ایم.
در این میان گلاویز شدن نهادهایی همچون سازمان روحانیت و سازمان صدا و سیما و دیگر نهادهای همسو با غول های رسانه ای و فرهنگی جهان که محصولاتی نقیض یکدیگر تولید می کنند، به رقابتی نفس‌گیر تبدیل شده که نه در عِده و عُده و نه در نفوذ و مقبولیت جهانی، یکسان نیستند!

آیا در دوره گسترش پیوندهای جمعی و فراهم شدن ابزارهای ارتباطی که ارتکاب هر ناهنجاری اخلاقی را سهل الوصول کرده، پشت کردن بسیاری از جوانان از گرفتاری در این منجلاب و روی آوردن به محفل‌هایی چون اعتکاف و هیئات دینی که با ناز و نیاز به درگاه محبوب آمیخته است، چیزی جز تقویت نهاد دین در نهان جوانان است؟
در زمانه ای که سکولاریسم و خانه‌نشین کردن دین، ادبیات سیاستمداران جهان شده؛ همجنس‌بازی به یکی از نیازهای اولیه انسان مدرن تبدیل شده؛ برهنگی و روابط خارج عرف و قانون، در سکانسهای سینمایی موج می زند، و در یک کلام، اومانیسم، نسخه غرب برای انسان کنشگر امروزی است، آیا مانایی گفتمان حاکمیت آفریدگار در کنشهای اجتماعی و پایبندی بر شریعت در تعاملات فردی و گروهی، از اقتدار جبهه دین‌مدار خبر نمی دهد؟
ناگفته نماند که این به معنای عدم وجود نقص و کاستی در سازمان های فرهنگی نیست، بلکه نگارنده دل پُری در این بخش دارد و معترف است که باید با برنامه ریز‌ی‌ دقیق و مطابق ناهنجاریهای روز، به دنبال رفع آلودگی های فرهنگی بود اما حتی ثابت ماندن و یا کاسته شدن ناچیز از پیروان جبهه دین‌مدار، موفقیتی شگفت برای نهاد دین است؛ زیرا حفاظت از نور ایمان در این گرگ‌و‌میش روزگار، به مراتب دشوارتر از هم‌نوا شدن با فرهنگی است که گریزی از همجواری با آن نیست!

جان کلام اینکه تعیین جبهه پیروز در معرکه فرهنگ و اجتماع، با مقایسه آمار و ارقام منسوخ شده گذشته صحیح نیست بلکه باید فرزند زمان خود بود و یک پدیده را با ملاحظه همه پدیده های رقیب مورد سنجش قرار داد. بدون شک موفقیت و کامیابی در این آوردگاه نامتوازن، از آنِ اردوگاه دین‌مداران است که همچنان چراغ مساجد و محافل دینی را روشن نگاه داشته و بی توجه به ملامت ملامت‌گران، خواسته پروردگار را در زندگی خود حاکم گردانیده اند و این چیزی جز اقتدار در عین مظلومیت نیست.
صدالبته ارزش علم به کارآیی آن در رفع نیازها و کشف حقایق است. جامعه شناسی نیز در صورتی که بتواند تصویر کاملی از جامعه ارائه دهد، بسان آزمایشگاهی است که امراض و مشکلات پیکره اجتماعی انسان را بازگو می کند. با توجه به حسن نیت و مغرض نبودن جامعه شناسان امروز همچون دکتر محدثی، از ایشان و همکارانشان تقاضامندیم با نگاهی کامل و جامع، به ارزیابی رفتارهای اجتماع بپردازند و نسخه صحیحی برای ارتقا و پیشرفت جامعه ارائه کنند. بدون شک ارتقا و تعالی جامعه ایرانی، آرزوی هر دلباخته این خاک زرخیر است و آینده ایران در گرو تصمیم‌های خردمنانه امروز ما است. گام نهادن در مسیر پیشرفت و احیای تمدن نوین اسلامی ایرانی جز با همکاری همه بخشهای جامعه میسر نخواهد شد.

در پایان یادآوری این نکته خالی از لطف نیست که دکتر محدثی در سال 1398 با بیان اینکه در کمال ناباوری 53 سال در ایران امروز عمر کرده، تلاش داشت که فضای دلسرد کننده ای از اوضاع ایران نمایش دهد. اکنون باید به او بگوییم که به برکت انقلاب اسلامی و در طلیعه سال 1402 شمسی، 57 سالگی خود را باید جشن بگیرد و شکرگزار موقعیت هایی باشد که در سایه این نظام اسلامی به دست آورده است.

(والسلام علی من اتبع الهدی)
رسول چگینی
25/10/1401

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۰۱ ، ۰۸:۵۹
رسول چگینی

 

اشارات بدن یا زبان بدن (به انگلیسی: Body language) به انواع شکل‌های ارتباط غیر کلامی یا رفتاری اشاره می‌کند که یک فرد از طریق رفتارهای بدنی خود، بدون آنکه صحبتی بکند با دیگران به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم ارتباط برقرار می‌کند. این رفتارها می‌تواند مربوط به وضعیت واحوال اجزا بدن (محل قرار گرفتن دستها، پاها، نحوه نشستن، ایستادن، راه رفتن، خوابیدن)، ژست‌ها (حالت‌ها، اطوارها، اداها)، حرکات و اشاره‌های بدنی، جلوه‌های هیجانی صورت و حرکات چشم‌ها باشد.

اگرچه آگاهی از این علم، از مسائلی است که در سده های اخیر شکل گرفته است، اما استفاده از آن عمری به درازای عمر بشر دارد؛ زیرا نیازهای متعدد بشر، او را به استفاده از ابزارهای متعدد برای بیان این نیازها واداشته است، و اعضاء و جوارح او، دست‌به‌نقدترین ابزاری است که می تواند با آن خواسته های خود را ابراز کند.
با توجه به اینکه ماهیت این مقوله، صامت و غیر نوشتاری است، معمولاً در آثار و منابع مکتوب، رد پایی از آنها دیده نمی شود و کاربرد محاوره ای آنها باعث شده که توجهی به ثبت آنها نشود.

در این میان ثبت شدن برخی اشارات بدن از معصومان، از ارزشمندترین گنج‌های به جای مانده از پیشینیان برای پژوهشگران علم زبان بدن است. یکی از احادیثی که در دربردارنده این گوهر گرانبها است، روایتی از پیامبر خدا(ص) است که حاوی اخبار غیبی ایشان است:

عن زینب بنت جحش، أنها قالت: استیقظ رسول الله صلى الله علیه [وآله] وسلم من نومه، وهو محمر وجهه، وهو یقول: «لا إله إلا الله، ویل للعرب من شر قد اقترب، فتح الیوم من ردم یأجوج، ومأجوج» وعقد بیدیه عشرة، قالت زینب: قلت: یا رسول الله أنهلک وفینا الصالحون؟ قال: «إذا کثر الخبث»
زینب بنت جحش گفت: رسول الله(ص) از خواب بیدار شد در حالی که صورتش سرخ بود و می فرمود: «لااله الاالله؛ وای بر عرب از بلایی که به آنها نزدیک شده است. امروز این اندازه از سد یأجوج و مأجوج باز شد» و دستانشان را به صورت عدد ده درآوردند. زینب گفت: یا رسول الله آیا در حالی که صالحان در میان ما هستند، هلاک می شویم؟ پیامبر(ص) فرمود: [آری] زمانی که فسق و فجور (گناهان و بدی ها) زیاد شود.
(صحیح بخاری، ج 9 ص 48؛ صحیح مسلم، ج 4 ص 2207؛ سنن ابن ماجه، ج 2 ص 1305)

این حدیث بیانگر دو نکته مهم است: 
اول: إخبار غیبی پیامبر(ص) از وجود خللی در سد یأجوج و مأجوج؛ 
دوم: استفاده از زبان بدن و نشان دادن عدد 10 با انگشتان.
بحث اول نیاز به پژوهش مستقلی دارد که در آینده به آن می پردازیم. 

اما بخش دوم و استفاده از انگشتان دست برای نشان دادن عدد 10، نکته حائز اهمیتی است. اهمیت این بخش از حدیث بدان جهت است که امروزه برای نشان دادن عدد 10، نشانه های دیگری استفاده می شود مانند در کنار هم قرار دادن انگشتان دو دست به صورت عمودی همراه با بازکردن هر ده انگشت. اما شیوه ای که در این روایت بیان شده به شکل دیگری است که چندان برای نشان دادن این عدد معهود نیست و آن هم نشان دادن سوراخ با کمک انگشت سبابه و شصت دست است که کسی از آن عدد 10 را متوجه نمی شود.

اگرچه این حدیث با الفاظ دیگری نیز نقل شده که گویای این است که راوی حدیث از این شیوه استفاده کرده است، اما حتی اگر این شیوه توسط راوی حدیث ارائه شده باشد، بیانگر استفاده از این شیوه در قرون اولیه اسلامی است.
با نگاهی به شروح حدیث فهمیده می شود این شیوه، یکی از راه های نشان داده اعداد به وسیله زبان بدن است که در سده های نخستین مورد استفاده قرار می گرفته است. 

اطلاعات چنانی از این شیوه و روشهای مختلف آن در دست نیست اما به نظر می رسد، این نمادها از مناطق غربی (امپراطوری روم) وارد جزیرة العرب شده باشد و ممکن است بتوان شواهدی از آن در آثار ایران باستان و هند و چین نیز به دست آورد.
در تصویر فوق می توان به شیوه های نشان دادن اعداد با انگشتان به روش گذشته پی برد.

این تصویر مربوط به نمادهای انگشت از کتابچه راهنمای منتشر شده در سال 1520میلادی است. اگر به عدد 10 در این تصویر نگاه کنید، خواهید دید که مطابق آن چیزی است که در حدیث بیان شده است. جالب اینکه در برخی نقلهای حدیث، عدد بیان شده 90 یا 100 است که در هر دو نقل، نشان داده شدن سوراخ توسط انگشتان محقق می شود.

اینکه این شیوه از چه زمانی و در کجا ابداع شده و تا چه سده ای رواج داشته، موضوع پژوهشی است که می تواند توجه پژوهشگران عرصه زبان شناسی، نشانه شناسی، تاریخ اجتماعی و حتی روان شناسی انسان را به خود معطوف کند؛ زیرا این سؤال که چرا شیوه های به ظاهر ساده‌تر برای نشان دادن اعداد استفاده نشده و از شیوه دشوار بهره برده اند، در حوزه اندیشه‌پژوهی انسان مورد توجه است.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۰۱ ، ۰۹:۰۳
رسول چگینی
يكشنبه, ۱۱ دی ۱۴۰۱، ۰۹:۱۱ ق.ظ

«عمرو عاص» در ترازوی نقد

با توجه به اظهاراتی که برخی سلبریتی ها درباره شخصیت «عمرو عاص» بیان کرده اند، لازم است به مهمترین اقدامات این شخصیت در طول تاریخ زندگی او اشاره کنیم تا با نگاهی جامع و کامل، بتوان آنها را ارزیابی کرد.
شایان ذکر است که یکی از بهترین راه های قضاوت تاریخی، شیوه پدیدارشناختی است. بدین معنا که با مطالعه اقدامات مثبت و منفی انجام گرفته توسط شخصیت مورد نظر، می توان شخصیت او را مورد ارزیابی قرار داد. از این مسیر می توان آگاهی هایی پیرامون روان‌شناختی نیز به دست آورد.
به منظور شناخت شخصیت عمرو عاص و دوری از قضاوت غیر منصفانه، نخست به فضائلی که اهل سنت برای عمرو عاص برشمرده اند، اشاره می کنیم و در ادامه، به برشهایی تاریخی از زندگی عمرو عاص می پردازیم که اثرات جبران‌ناپذیری بر جامعه اسلامی و مسلمانان گذاشته است.

 

معرفی عمرو عاص:
عمرو بن عاص بن وائل سهمی(م 43ق)، یکی از افراد فرصت‌طلب و حیله‌گر، از زنی به نام "نابغه" متولد شد. "عاص بن وائل سهمی" همان عنصر مشرکی است که بعد از فوت حضرت قاسم پسر پیامبر(ص) به آن‌حضرت طعنه‌ بسیار زشت ابتر بودن را زد که به دنبال آن آیه‌ی "ان شانئک هو الابتر" درباره‌ی او نازل شد.
عمرو بن عاص در زمان پیامبر(ص) دارای چهره‌ای بسیار منفور و شخصیت پلیدی بود؛ چرا که او همان کسی است که هفتاد بیت شعر سروده بود و کودکان مکه هنگامی که رسول خدا(ص) را می‌دیدند آن شعرها را با صدای بلند می‌خواندند و موجب ناراحتی و آزار پیامبر(ص) می‌شدند؛ از این‌رو رسول خدا(ص) دعا کرد: «خداوندا عمرو مرا هجو کرده ولی من شاعر نیستم و شاعری زیبنده‌ی من نیست تا پاسخ سخنش را به شعر گویم، پس او را در برابر هر یک از حروف شعرش هزار بار لعن کن». (طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، ج 1 ص 276.)

 

فضائل ادعایی:
عالمان اهل سنت در مقام بیان شخصیت عمرو عاص، به این ویژگی های او به عنوان فضائل اشاره می کنند:

1. اسلام آوردن در سال فتح مکه: هنگامی که آوازه اسلام در مناطق مختلف شبه جزیره طنین انداز شد، در سال هشتم هجری، وی به همراه چند تن از مردان قریش به نزد نجاشی رفت تا در پناه او در حبشه زندگی کند و ولایت اسلام را نپذیرد، ولی نجاشی درباره پیامبر(ص) گفت او بر حق است و به زودی بر مخالفینش پیروز می‌شود. سخن او را بپذیر. عمرو عاص سپس راهی مدینه نزد پیامبر(ص) شد. (ابن هشام، عبدالملک، سیرة النبویة، ج۲، ص۲۷۸.)

2. فرماندهی جنگ ذات السلاسل: پیامبر(ص) در سال هشتم هجری قمری عمرو بن عاص را به سوی اراضی بنی عذره فرستاد تا مردم آن سامان را برای جنگ با شامیان آماده کند و سبب انتخاب عمرو بن عاص به این دلیل بود که مادر بزرگ وی که زنی از قبیله بلی بود نسبشان با بنی عذره هر دو به قضاعه می‌رسید. پیامبر(ص) به این وسیله خواست توجه مردم آن اراضی را که با عمرو خویشاوند بودند، جلب کرده باشد. (ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۳۱.)

3. عامل زکات در عمان: پیامبر(ص) در ذی القعده سال هشتم هجری، عمرو بن عاص را همراه نامه‌ای سر به مهر پیش جیفر و عبد پسران جلندی فرستاد و آنها را به اسلام دعوت کرد و در سال نهم هجری، وی را عامل زکات بر بنی فزاره قرار داد. (ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ص۱۶۰.)

4. فتح فلسطین: شهرت عمرو بیشتر به خاطر فتح فلسطین و مصر است. او در سال 20 هجری در زمان خلیفه دوم، توانست مصر و برخی شهرهای پیرامون آن چون زویله و اسکندریه را فتح کند. (طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۱۰۹.)

5. ناظر شورای شش نفره: عمرو عاص و مغیره در شورایی که عمر برای تعیین خلیفه ترتیب داد به عنوان ناظر حضور داشتند. همچنین در هنگام دفن عمر هم حضور داشتند. (دینوری، احمد بن داود، الاخبارالطوال، ص۱۳۹.)

موارد یاد شده، مهمترین و بزرگترین فضائلی است که اهل سنت برای عمرو عاص ذکر کرده اند. فارغ از اینکه فضیلت‌بودگی بسیاری از موارد یاد شده محل مناقشه است و نمی توان صرف اسلام آوردن، یا ناظر شورای شش نفره در زمان عمر بن خطاب بودن را فضیلت به شمار آورد، اما تنها جهت استقصاء همه موارد، آنها را ذکر کردیم. افزون بر اینکه برخی موارد یاد شده، نه تنها هیچ فضیلتی نیست بلکه به نوعی رذیلت به شمار می رود مانند فرماندهی جنگ ذات السلاسل که به شکست عمرو عاص انجامید و پیامبر خدا(ص)، حضرت علی(ع) را به عنوان فرمانده لشکر تعیین کرد و امیرالمؤمنین در این جنگ پیروز شد (شیخ مفید، الارشاد، ج 1 ص 84-86.)

 

آن روی چهره عمرو عاص:
در این بخش، مهمترین اقدامات نادرست و منفی عمرو عاص که نقاط سیاهی در تاریخ زندگی او ثبت کرده، اشاره می کنیم:

1. تلاش برای بازگرداندن مسلمانان از حبشه: وی در توطئه‌ای که قریش علیه مسلمانان در سال پنجم هجری ترتیب دادند و قصد برگرداندن مسلمانان از حبشه را داشتند، بسیار برای بازگرداندن مهاجران تلاش کرد. او به حبشه سفر کرد و نزد نجاشی سعایت مهاجران را نمود. البته با تدبیر پادشاه حبشه، تلاشهای او ثمری نداشت. او همان شخصیتی بود که نزد نجاشی بیان کرد که مسلمانان معتقدند که عیسی بنده خداست و چیزهای عجیبی درباره عیسی می‌گویند. اگر در صدق و کذب سخنان من شک دارید فرستاده خود را به نزد آنها بفرستید. نجاشی آنها را احضار کرد و آنها در جواب شاه پاسخ قرآن را یادآورد شدند. جعفر بن ابیطالب در این باره گفت: ما معتقدیم که حضرت عیسی بنده و پیامبر و روح خدا و کلمه الهی است که به مریم بتول فرستاده است. نجاشی از این سخن بسیار خشنود شد و هدایا را به عمرو بن عاص برگرداند و مهاجرین را در کشورش به خوبی پناه داد. (یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۰؛ ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، اسدالغابه، ج۳، ص۷۴۱.)

2. تحریک مردم بر علیه عثمان: در روزگار عثمان، اسکندریه، با وجود صلحی که با مسلمانان برقرار کرده بود، از اطاعت سر باز زد و صلح را شکست. عمرو بن عاص، در پی این نافرمانی، به آنجا لشکرکشی و آنجا را فتح کرد و اسیران آنجا را به مدینه فرستاد و عثمان، آنها را به ذمه خودشان بازگردانید، چرا که صلح کرده بودند، عمرو از این کار خلیفه ناراضی شد و از اینجا بدی میان عمرو و عثمان آشکار شد و عثمان او را از مصر برداشت و به عبدالله بن سعد بن ابی سرح که برادر مادریش بود، امارت آنجا را داد. (طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۵۰؛ ابن عبدالبر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب ج۳، ص۹۱۹.) وی پس از عزل از حکومت مصر به فلسطین رفت و در آنجا مقیم شد. در حوادث زمان عثمان که منجر به کشته شدن او شد دخالتی نکرد، ولی مردم را علیه عثمان در نهان تحریک می‌کرد (ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۶۴.) وی در محافل و مجالس از عثمان بدگویی می‌کرد و معایب او را اظهار می‌داشت. او خود می‌گفت: به خدا چوپانی را می‌دیدم و او را بر ضد عثمان تحریک می‌کردم (طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۶۰.)

3. تحریک معاویه برای طغیان و سرکشی: پس از کشته شدن عثمان، عمرو عاص پیش معاویه رفت و همراه او به خونخواهی عثمان پرداخت و همراه او در جنگ صفین شرکت کرد. وقتی امام علی(ع)، معاویه را به پذیرش بیعت دعوت کرد، معاویه در پی اعلام خلافت خود بود و بدین رو پاسخی نداد و با عمرو عاص مشورت کرد. عمرو بدو گفت که تو نه سابقه علی در اسلام و نه توانایی رقابت با او را داری. بدین رو ابتدا باید علی را در میان شامیان به‌عنوان قاتل عثمان معرفی کنی و به خونخواهی عثمان برخیزی و بدین طریق راه را برای ادعای خلافت برای خود باز کنی. معاویه پذیرفت و با نقشه‌ای که با عمرو عاص کشید، در شام تبلیغ کرد که علی(ع) قاتل عثمان است و با بهانه کردن خون عثمان زمینه را برای جنگ با علی(ع) و اعلام ادعای خلافت خود باز کرد. عمرو در مقابل همکاری با معاویه از او قول گرفته بود که والی مصر شود (دینوری، الاخبار الطوال، ص 222.) 

4. قرآن به نیزه کردن در جنگ صفین: در گیرودار جنگ صفین، زمانی که معاویه مالک اشتر را دید که در ده ضربه ای او بود با عمروعاص مشورت کرد. عمرو بن عاص گفت: قرآن ها را بر سر نیزه ها مى افرازیم ومى گوییم: هر چه در این قرآنها است میان ما و شما داورى کند. معاویه به سپاه خود دستور داد قرآن بر سر نیزه کنند. سپاهیان معاویه قرآن به سرنیزه‌ها آویختند و درخواست کردند تا جنگ ادامه پیدا نکند و در مقابل کار به داوری بر اساس قرآن گذاشته شود. این کار سپاه علی را دچار سردرگمی و تردید کرد. در حالی که علی بر ادامه جنگ اصرار داشت و به آن‌ها هشدار می‌داد که معاویه مرد دین نیست و این فریب و نیرنگ است، قاریان نمی‌توانستند به دعوت به قرآن را اجابت نکنند و حتی برخی از آن‌ها وی را تهدید کردند که اگر به جنگ ادامه دهد وی تحویل سپاه دشمن دهند یا با وی همچون عثمان عمل کنند. علی در مواجهه با تهدید، سپاهیانش متارکه جنگی را پذیرفت و به علت اصرار سربازانش، به ناچار به حکمیت قرآن تن داد (نصر بن مزاحم، وقعة الصفین، ص 219.)

5. خیانت در ماجرای حَکَمیت: حکمیت واقعه‌ای تاریخی مربوط به جنگ صفین است. در این واقعه، ابوموسی اشعری نماینده و حَکَم سپاه کوفه (سپاه امام علی(ع)) و عمرو عاص حَکَم سپاه شام (سپاه معاویه)، برای حل اختلاف میان مسلمانان با یکدیگر گفتگو کردند و قرار شد رأی آنان طبق قرآن باشد. درخواست حکمیت با حیله عمرو عاص و معاویه و در پی از هم گسیختن سپاهشان در برابر سپاه امیرالمؤمنین مطرح شد و امام علی(ع) از آغاز با آن مخالف بود. ابوموسی اشعری نتیجه حکمیت را به اینجا رسانید که هر دو فرمانروا یعنی معاویه و علی(ع) از خلافت برکنار شوند و هیچ‌کدام فرمانروا نباشد. عمرو عاص نیز ـ به ظاهر ـ این امر را پذیرفت اما برای اجرایی‌کردن نقشه‌ای که در سر داشت، ابوموسی را فریفت و او را برای اعلام نتیجه بر خودش مقدم کرد. ابوموسی نخست به منبر رفت و گفت من، علی و معاویه را از خلافت خلع کردم، شما به کار خود روی آورید و هر که را دوست دارید، بر خود خلیفه کنید. ابوموسی از منبر پایین آمد، آن‌گاه عمرو عاص به منبر رفت و خداوند را ستایش کرده و گفت: آن‌چه این شخص گفت را شنیدید. او سالار خود را از خلافت خلع کرد؛ همانا من هم سالار او را همان‌گونه که او خلع کرد، خلع می‌کنم و سالار خودم معاویه را بر خلافت مستقر و پایدار می‌دارم که او صاحب خون عثمان و خون‌خواه اوست و سزاوارترین فرد به مقام اوست. ابوموسی به عمرو گفت: تو را چه شده است؛ خدایت موفق ندارد که مکر کردی؛ مَثَل تو، مثل سگ است که اگر بر او حمله کنی، زبانش را بیرون می‌آورد و اگر او را به حال خود بگذاری، باز هم زبانش را بیرون می‌آورد!! عمرو نیز به ابوموسی گفت: مَثَل تو نیز، چون خری است که کتابی چند بر پشت خود حمل کند!». (دینوری احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۲۰۰ ۲۰۱)

6. تحذیر و لعن و نفرین عمرو عاص توسط پیامبر(ص)، امام علی(ع) و عایشه: قابل توجه اینکه پیامبر(ص) درباره همکاری معاویه با عمروعاص پیش‌بینی کرده و از آن برحذر داشته بودند. رسول خدا(ص) فرمود: «هر گاه معاویه و عمرو بن عاص را در کنار هم دیدید، بینشان جدایى افکنید زیرا این دو براى کار خیرى با هم یک جا جمع نمى شوند.» (نصر بن مزاحم، وقعة الصفین، ص 219.) همچنین اقدامات او در زمان امیرالمؤمنین(ع) به گونه ای بود که امام على(ع) در قنوت نماز صبح عده اى از جملع عمرو عاص را لعن مى نمود؛ (على، در قنوت نماز صبح مى گفت: خداوندا! معاویه و عمرو[عاص] و أبو الأعور سلَمى و حبیب[ابن مسلمة] و عبدالرحمن بن خالد و ضحّاک بن قیس و ولید را لعنت کن). (طبری، تاریخ طبری، ج 5 ص 71) همچنین در روایت دیگری نقل شده که عایشه، عمرو عاص را لعنت کرد (حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۴  ص۱۴.)

7. پشیمانی عمرو عاص از کردار گذشته: به گفته «یعقوبى» مورّخ معروف، هنگامى که مرگ او فرا رسید، به فرزندش گفت: اى کاش پدرت در غزوه «ذات السلاسل» مرده بود! من کارهایى انجام دادم که نمى دانم در نزد خداوند چه پاسخى براى آنها دارم. آن گاه نگاهى به اموال بى شمار خود کرد و گفت: اى کاش به جاى اینها، مدفوع شترى بود، اى کاش سى سال قبل مرده بودم! دنیاى معاویه را اصلاح کردم و دین خودم را بر باد دادم! دنیا را مقدّم داشتم و آخرت را رها نمودم، از دیدن راه راست و سعادت نابینا شدم، تا مرگم فرا رسید. گویا مى بینم که معاویه اموال مرا مى برد و با شما بدرفتارى خواهد کرد. یعقوبى مى افزاید: هنگامى که «عمروعاص» مرد، معاویه اموالش را مصادره کرد، و این اوّلین مصادره اموالى بود که توسّط معاویه نسبت به اطرافیانش انجام پذیرفت (یعقوبی، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 222.)

با مقایسه اقداماتی مثبت و منفی عمرو عاص در طول تاریخ با نگاهی پدیدارشناختانه، به خوبی می توان درباره این شخصیت و تأثیر او در حرکت تاریخ، اظهار نظر کرد. بدون تردید، خیانتهای عمرو عاص در تحریک مسلمانان برای خلیفه‌کُشی، تشجیع معاویه برای سرکشی، تصمیم مسلمانان برای حکمیت و در نهایت به خلافت نشاندن معاویه، نقاط سیاهی در زندگی عمرو عاص است که به راحتی قابل توجیه نیست. این موارد غیر از عدم طهارت مولد او و کشف عورت او برای فرار از نبرد است.
اکنون باید وجدانهای بیدار به قضاوت درباره این شخصیت بپردازند و به این ارزیابی برسند که هر یک از اقدامات مثبت و منفی او، چه تأثیری در شکل گیری جریان ها و رویدادهای تاریخ اسلام داشته است؟ آیا می توان سنگینی اشتباهات و خطاهای عمرو عاص را به صرف اینکه صحابه پیامبر خدا(ص) بوده و در زمان حیات حضرت، اقدامات پسندیده ای انجام داده، نادیده گرفت؟ تنها کافی است به این نمونه اشاره شود که جنگ صفین که با مشورت عمرو عاص شکل گرفت، حدود 70 هزار مسلمان از دو طرف کشته شد! این غیر از زمینه سازی عمرو عاص برای خلافت رسیدن معاویه است که باعث شکل گیری حکومت بنی امیه و خلافت قریب به 90 ساله امویان و مروانیان بر سرزمین های اسلامی شد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۰۱ ، ۰۹:۱۱
رسول چگینی

یکی از پرسشهایی که در ایام فاطمیه بازپخش می شود، پیرامون چرایی عدم نقل ماجرای شهادت حضرت فاطمه علیهاالسلام در منابع تاریخی متقدم است! برخی با استناد به این سخن که منابع تاریخی نخستین، رویدادی را درباره شهادت حضرت زهرا(س) منعکس نکرده اند، تلاش دارند که شهادت دختر پیامبر(ص) را انکار کنند!

در پاسخ به این پرسش باید گفت:
اگرچه منابع تاریخی نسبت به نقل یکپارچه و دقیق شهادت بخل ورزیده اند، اما هر پژوهشگر تاریخی می تواند با استفاده از شیوه تجمیع مدارک و قرائن، این شهادت را به اثبات رساند؛ زیرا منابع زیادی، گزارشهای مختلفی از رویدادهای پراکنده پیرامون شهادت حضرت فاطمه(س) را به ثبت رسانیده اند. برای نمونه بلاذری (م 270ق) مورخ برجسته اهل سنت می نویسد:

«ان ابابکر أرسل الی علی یرید البیعة، فلم یبایع، فجاء عمر و معه فتیلة. فتلقته فاطمة علی الباب فقالت فاطمة: یابن الخطاب! اتراک محرّقا علیّ بابی؟! قال: نعم، و ذلک اقوی فیما جاء به ابوک.» (بلاذری، انساب الاشراف، ج 1 ص 586)
«ابو بکر به دنبال علی برای بیعت کردن فرستاد چون علی(علیه السلام) از بیعت با ابوبکر سرپیچی کرد، ابوبکر به عمر دستور داد که برود و او را بیاورد ، عمر با شعله آتش به سوی خانه فاطمه(علیها السلام) رفت. فاطمه(علیها السلام) پشت در خانه آمد و گفت: ای پسر خطّاب! آیا تویی که می خواهی درِ خانه را بر من آتش بزنی؟ عمر پاسخ داد: آری! این کار آنچه را که پدرت آورده محکم تر می سازد.»

اما اینکه چرا منابع تاریخی جزئیات این جنایت را نقل نکرده اند، جای تأمل دارد و می توان به دلائل مختلفی برای این استنکاف از نقل دست یافت:

منع کتابت: یکی از فجایع علمی که برای امت اسلامی پدید آمد، عدم ثبت روایات بود. این قانون از زمان خلیفه اول به صورت دستور عمومی در جامعه اعلام شد و همه احادیث و سخنان پیامبر(ص) و دیگران از بین رفت. بدیهی است عدم ثبت روایات پیامبر(ص)، به معنای عدم کتابت سایر حوزه های دینی از جمله رویدادهای تاریخی نیز بوده است؛ زیرا با وجود رواج داشتن گونه های مکتوبی مانند «ایام العرب» پیش از بعثت پیامبر(ص)، انتظار می رفت که برخی رویدادهای برجسته تاریخ پیامبر(ص) نیز ثبت شود اما دستور منع کتابت، امکان هرگونه ثبت رسمی اخبار را غیر ممکن می ساخت.

اغراض و دشمنی‌های سیاسی دستگاه حاکمیت: از مهمترین دلائل عدم نقل یکپارچه وقایع شهادت حضرت زهرا(س)، کینه و اغراض سیاسی بود که در جانب حاکمیت وجود داشت. خلفا به خوبی می دانستند صحابه ای که محضر پیامبر(ص) را درک کرد بودند، بارها از ایشان سخنانی از قبیل «فاطمة بضعة منی، من اغضبها فقد اغضبنی» را شنیده بودند و اگر وقایع مربوط به شهادت حضرت فاطمه(س) در میان مردم شهرت می یافت، پایه های حکومت آنان از سوی صحابه مورد مناقشه قرار می گرفت؛ زیرا در میان صحابه انسان های پرهیزکار و شجاعی وجود داشت که نسبت به حفظ حقوق پیامبر(ص) و اهل بیت ایشان، اهتمام داشتند. اگر صحابه از جزئیات جنایت علیه دختر پیامبر آگاه می شدند، هسته های برانداز در گوشه و کنار مملکت اسلامی شکل می گرفت که اصلی‌ترین شعار حکومت که پاسداشت شریعت نبوی بود را زیر سؤال می بردند. خلفا توانسته بودند دستور صریح پیامبر(ص) مبنی بر خلافت امیرالمؤمنین علی(ع) را با این توجیه که او اکنون جوان است، کنار بگذارند اما به قتل رساندن کسی که پیامبر(ص) بارها بر اجتناب از غضب او هشدار داده بود، توجیه‌بردار نبود. البته این رویکرد در ماجرای شهادت امام حسین(ع) تکرار شد اما در آن زمان به جهت از دنیا رفتن بسیاری از صحابه و پراکنش آنها در اقطاع مختلف سرزمینهای اسلامی و فاصله گرفتن مسلمانان با فرهنگ اصیل اسلامی، توجیه خارجی بودن امام حسین(ع) خریدار داشت و بسیاری به این بهانه به قتل امام حسین(ع) اقدام کردند. انگیزه حاکمان برای عدم نقل برخی رویدادهای چالش برانگیز مانند شهادت حضرت فاطمه(س) در زمان بنی امیه و بنی مروان نیز جاری بود. تنها در ابتدای شکل گیری بنی عباس، امیدی برای نقل بی‌طرفانه تاریخ به وجود آمد که رویگردانی بنی عباس از شعارهای پیش از حکومت، انگیزه آنان را همسو با انگیزه حاکمان پیشین قرار داد و نقل رویدادهای چالش برانگیز را در ورطه نابودی قرار داد. این در حالی است که عوامل زیادی از قبیل شهادت حضرت فاطمه (س) در غیر معرکه نبرد، فاصله‌دار بودن شهادت با زمان وقوع تهدید و آتش زدن خانه، راه را برای منکران شهادت هموار کرده و با جعل و تحریف تاریخ، به دنبال پایمال کردن خون دختر رسول خدا(ص) بودند.

انگیزه‌ها و گرایشات مذهبی تاریخ‌نگاران: از دیگر عوامل تأثیرگذار در عدم نقل جزئیات شهادت حضرت فاطمه(س)، مورخانی هستند که شالوده اولیه منابع تاریخ اسلام را به نگارش در آورده اند. البته این عامل، پیوند عمیقی با اغراض دستگاه حاکمیت دارد؛ زیرا پس از پایان یافتن دوره منع کتابت در سال 99 هجری، علم تاریخ از زمره علوم نوپایی بود که تازه جوانه‌های آن در نوشته های برخی عالمان سر برآورده بود. در این بین، دشواری گردآوری منقولات رویدادهای گذشته و ثبت و ضبط آن با ابزارهای کتابت که تهیه و نگهداری آن، هزینه‌بر بود، کار تاریخنگاری را با موانعی مواجه می ساخت که جز عالمانی که از سوی حکومت مأمور به نگارش بودند، این امر برای غیر وابستگان ساده نبود. شخصیت شناسی تاریخ‌نگاران اولیه مانند عروة بن زبیر (م 94ق)، ابان بن عثمان بن عفان (م 95 – 105ق) در قرن اول؛ ابن شهاب زهری (م 124ق) در قرن دوم؛ ابن هشام (م 218ق)، بلاذری (م 279ق) در قرن سوم و طبری (م 310ق) در ابتدای قرن چهارم، نشان می دهد که جملگی از پیروان عقیده ای بوده اند که نقل شهادت حضرت فاطمه(س)، ناسازگار با عقاید آنان بوده است. ناگفته نماند نقلهای جسته و گریخته ای که از این افراد به دست رسیده، کامل کننده پازل معمای شهادت حضرت فاطمه(س) است. اما تاریخ نگارانی مانند ابن اسحاق (م 150ق)، ابان بن عثمان بجلی (م 170ق)، هشام ابن کلبی (م 204ق)، واقدی (م 207ق) و دیگران که گرایشات غیرهمسو با اندیشه غالب داشته اند و احیاناً به نقل گزارشات مخالف مشهور اقدام می کردند، یا در نقل و انتقالات سبکهای تاریخ نگاری و استنساخ کتب، از گردونه رقابت علمی حذف شده اند. آن چیزی هم که از این افراد باقی مانده یا بی‌ربط به رویدادهای چالشی مانند شهادت حضرت فاطمه(س) است و یا به صورت گزینشی و مدیریت‌شده منعکس شده اند. به همین جهت شاهد هستیم که افرادی مانند بلاذری، ابن قتیبه دینوری، طبری فقط تهدید عمر بن خطاب به آتش زدن خانه و گلایه فاطمه زهرا(س) از عمر را گزارش کرده اند (بلاذری، انساب الاشراف، ج 1 ص 586؛ ابن قتیبه، الامامة والسیاسة، ج 1 ص 30). 

تنها کافی است با مقایسه دو مورخ معاصر و غیر همسو، به تأثیر گرایشات عقیدتی نویسنده در ثبت وقایع تاریخی پی برد. طبری (م 310ق) مورخ برجسته اهل سنت و مسعودی (م 345ق) مورخ و جغرافی‌دان برجسته که گرایشات شیعی داشته، هر دو از یک منطقه رشد کرده اند (طبری از طبرستان و مسعودی از بابل به نقلی) و به مناطق مشترکی مانند حجاز، شام، هند، مصر، بغداد سفر کردند و حتی با یکدیگر نیز دیدار داشته اند و مسعودی از او کسب علم کرده است، اما طبری تنها به ماجرای هجوم و تهدید عمر بن خطاب اشاره می کند (طبری، تاریخ طبری، ج 2 ص 443) ولی مسعودی افزون بر این ماجرا، به آتش زدن خانه و سقط شدن حضرت محسن نیز اشاره کرده است (مسعودی، اثبات الوصیه، ج 1 ص 146). نقش عامل عقیده مورخ در ثبت وقایع تاریخی آنجا پررنگ‌تر می شود که اگرچه طبری کتابچه ای درباره اسناد حدیث غدیر نگاشته است، اما در اصلی ترین کتاب خود که قریب به 40 سال عمر خدا را صرف نگارش آن کرد، هیچ اشاره این به این حدیث نکرده است!
بدیهی است که با از بین رفتن شرائط اختناق مذهبی و با روی کار آمدن دولت های موازی، فرصت بیان حقایق و نگارش لایه های مغفول مانده از تاریخ احیا شد و از سده های چهارم به بعد، نقل جزئیات شهادت حضرت فاطمه (س) در منابع تاریخی ثبت شد.

در نتیجه عوامل بیرونی از قبیل منع کتابت، دشمنی دستگاه حاکمه و گرایشات مورخان نخستین، مهمترین عواملی هستند که مانع از ثبت رویداد شهادت حضرت فاطمه (س) بوده اند. اگر با این پیش‌فرض به سراغ منابع تاریخی برویم، متوجه می شویم که خرده‌گزارشهای پیرامون این واقعه مانند روایات هجوم و تهدید به آتش زدن خانه حضرت فاطمه (س)، بسیار ارزشمند است و به عنوان فَکت تاریخی، اثبات کننده یک جنایت فراموش نشدنی خواهد بود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۰۱ ، ۰۹:۱۸
رسول چگینی